روزى جابر بن عبداللّه در حضور حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام نفس بلند و عميقى كشيد. حضرت فرمود: اين نفس افسون باز براى چه بود؟ خوشا به حالت، اگر براى آخرت است، ولى اگر براى دنياست من دنيا را برايت تشريح كنم تا بدانى آنچه كه تو را از اللّه باز مىدارد چيست؟
فرمود: دنيا پوشاكى دارد، خوراكى دارد و اعمال غرايزى، در بين پوشاكها بهترين پوشاكها ابريشم است كه محصول كار يك كرم است.
در بين خوراكها بهترين خوراكها عسل است كه محصول كاريك حيوان است، واى بر حال انسانى كه تمام تلاشها و فخر فروشىهايش اين باشد كه از كار يك كرم و يك حيوان لذّت ببرد.
به اين فكر مباش كه مرتبه انسانيت را اين قدر پايين آورى كه كرم ابريشم كوشش كند و تو فخر كنى، زنبور عسل تلاش كند و تو افتخار كنى كه در كنار اين سفره عسل نشستهاى يا زير پوشش جامههاى پرنيانى قرار گرفتهاى. «1» آنچه كه انسان را از مسير اصلى باز مىدارد دنياى اوست كه در آن سرگرم فخرفروشى از كار كرم هاست، ولى حرير و استبرق كه قرآن از آن در بهشت نويد مىدهد محصول كار كرم ابريشم نيست، عسل مصفّى كه در بهشت است محصول زنبور نيست.
كار اين زنبور گاهى نوش و گاهى نيش است، آن حرير و آن عسل محصول عمل صالح هستند، عمل مخصوص عامل است نه چيز ديگر. انسانى كه در منزل خودش درختى غرس كرد، نسيم و سايهاش به رهگذر مىرسد.
اگر كسى نسبت به كسى كار خيرى كرد نبايد بگويد من نسبت به او احسان كردم، عملى را كه انسان انجام داد، اين عمل حىّ و زنده است و از جان بيرون نيست، نسيم اين عمل به آن عابر رهگذر مىرسد، چه در فضيلت و چه در رذيلت.»
الهى اى عطايت بى حد و مرّ |
خداى قادر و حىّ توانگر |
|
به آه عاشقان سينه خسته |
كه از هجران رگ دلشان شكسته |
|
به اشك چشم آن بيچاره مردم |
كه خون گريد بدين احوال انجم |
|
به آنانى كه در راه تو خوارند |
شب و روز از فراقت اشكبارند |
|
به وصل واصلان و قرب ايشان |
به مهجوران از هجران پريشان |
|
به آنانى كه غافل از تو آنى |
نگرديدند اندر هر مكانى |
|
به حق حاى حمد و ميم محمود |
بعين و لام و يا از بود و نابود |
|
به سه چار و دو حرف اسم اعظم |
بدان عرشى نشينان معظم |
|
به حق دوستى دوستداران |
كه در راهت گذشتند از سرو جان |
|
كه رفعت را از اين ذلّت به عزّت |
رسان از راه لطف و فضل و رحمت |
|
الهى روبه درگاه كه آريم |
پناهى غير درگاهت نداريم |
|
اگر چه معصيت بنياد ما كند |
تويى در مغفرت بيچون و بى چند |
|
به توحيد تو مودرمو زبانيم |
احد جز ذات پاكت را ندانيم |
|
نوابخشا تويى ما بىنواييم |
تو عين رحمت و ما هم گداييم |
|
همه لطفى و يكسر فضل و رحمت |
ز رحمت يك نظر فرما به رفعت |
|
(ميرزا عباس همدانى، رفعت)
منبع: تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج8
منبع : پایگاه عرفان