قم - دارالعرفان/ محقق، مفسر و پژوهشگر قرآنی گفت: اولیای خدا تا در دنیا زنده هستند، از هیچچیز و از هیچکسی نمیترسند چون به قدرت بینهایت عالم اتصال حقیقی دارند و هیچ قدرتی در کنار قدرت بینهایت عالمْ قدرت نیست، بلکه پوکی و پوچی است.
به گزارش روابط عمومی و امور بین الملل مؤسسه علمی فرهنگی دارالعرفان، استاد حسین انصاریان در سخنرانی خود در حسینیهٔ حضرت ابوالفضل(ع)، اظهار کرد: یکی از مدارک بسیار مهم که میتوان حضرت ابیعبداللهالحسین(ع) را با آن شناخت، زیارت وارث است. در زیارت وارث، پنج پیغمبر اولواالعزم - نوح، ابراهیم، موسی، عیسی و پیغمبر اسلام - و ولیاللهالاعظم امیرمؤمنان(ع) معرفی شده است. همه میدانید ارث یعنی یک سرمایهای که از انسان قبلی به انسان بعدی میرسد و انسان بعدی مالک حقیقی آن ارث میشود. ما یقین داریم که ارث ملکی و مالی و پولی از این پنج پیغمبر و امیرالمؤمنین(ع) به امام نرسیده، بلکه ارثی که امام از این منابع عظیم الهی برده، همهٔ ارزشها و کمالات وجودی آنهاست؛ یعنی بهگونهای است که میشود گفت: «آنچه عالم همه دارند، تو تنها داری».
وی ادامه داد: امام آثارش، گفتههایش، روایاتش، ایمانش، نیتش، اخلاقش و عملش - که در مهمترین کتابها ثبت است - نشان میدهد انسان کامل و جامع همهٔ ارزشها و فاقد همهٔ عیبها و نواقص است. شأن چنین آدمی به تعبیر قرآن مجید در سورهٔ بقره و انبیاء شأن امامت است و شأن دیگران نسبت به او شأن مأموم است و این شأن مأمومبودن برای همه ثابت است؛ چه اینکه به مسئولیت مأمومبودنشان عمل کنند و چه نکنند.
استاد انصاریان با بیان اینکه مأمومْ اقتدا به امام هدایت داشته باشد یا نداشته باشد، تفاوتی ندارد، مأمومْ مأموم است، گفت: مأموم ابداً در حد امام نیست! مأموم مقام مادون امام است و مقامش هم به امام نمیرسد، ولی خداوند متعال این توان را به مأموم داده که با اقتدای به امام هدایت، با هر سنی به یک انسان باارزش الهی، ملکوتی و عرشی تبدیل شود.
وی افزود: کسانی که از چهار منطقه مدینه، مکه، بصره و کوفه به دنبال امام حرکت کردند که بعضی از آنها با خود امام حرکت کردند و برخی از بصره، کوفه و مکه آمدند و به امام ملحق شدند، سنهای مختلفی داشتند؛ گذشتهٔ از شیرخواره، کوچکترین آنها 9 ساله و بزرگترین آنها حدود هفتادوچند ساله بود. شما میبینید این مأمومین با اقتدای به این امام چه شأنی در این عالم پیدا کردهاند؛ کافی است که ما از زبان امام صادق(ع) یا امام باقر(ع) همین دو کلمه را دقت کنیم تا شأن آنها معلوم شود؛ اگر این جمله «السلام علیکم یا اولیاء الله و احباءه السلام علیکم یا اصفیاء الله و اوداءه»، را بفهمیم، شخصیت عالی، الهی و ملکوتی این مأمومین را فهمیدهایم.
استاد انصاریان به آیاتی از قرآن درباره وحی الهی اشاره و تصریح کرد: خداوند در سورهٔ مبارکهٔ یونس می فرماید: «أَلا إِنَّ أَوْلِیٰاءَ اَللّهِ لا خَوْفٌ عَلَیهِمْ وَلا هُمْ یحْزَنُونَ اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ کٰانُوا یتَّقُونَ» این شأن اولیای خداست؛ اولیای خدا تا در دنیا زنده هستند، از هیچچیز و از هیچکس نمیترسند چون به قدرت بینهایت عالم اتصال حقیقی دارند و هیچ قدرتی در کنار قدرت بینهایت عالمْ، قدرت نیست، بلکه پوکی و پوچی است.
وی درباره نترس بودن اولیای خدا نمونه ای تاریخی را بیان کرد و گفت: امام حسین(ع) جوان 28 سالهای را مأموریت داد که نامهٔ حضرت را برای مردم کوفه ببرد، جوان در نزدیکیهای شهر کوفه اوضاع را آشفته دید؛ وقتی از دور دید که افرادی در بیرون دروازهٔ کوفه هستند و اوضاع دگرگون است؛ اولین کاری که کرد، نامهٔ ابیعبدالله(ع) را ریزریز کرد و از بین برد، رئیس بِپاهای کوفه که در آن لحظه بیرون بود، دستور داد او را بگیرند، چون دیگر راه برگشت هم نبود؛ او را گرفتند و پیش ابنزیاد آوردند، چهرههای معروف کوفه و شجاعان در کاخ ابنزیاد نشسته بودند و ابنزیاد هم با تکبر مخصوص به خودش بر صندلی یا تخت تکیه زده بود؛ وقتی این جوان - قیسبنمسهر صیداوی - را آوردند، آرام وارد بارگاه شد، کسی برگشت و گفت: سلام کن. گفت: به آدم سلام میکنند و من اینجا آدم نمیبینم، این جوان به دلیل داشتن روح الهی، از دشمن نترسید؛ وقتی در سایهٔ تربیت امامِ هدایت تربیت شده، دلی پیدا کرده که این دلْ نمایش دل معلم اوست، ابنزیاد گفت: به من گزارش دادهاند که حسینبنعلی به بزرگان کوفه نامه نوشته، نامه را بده تا آزادت کنم. گفت: من نامه را نابود کردم که دست نجس تو به آن نامهٔ پاک انسانِ پاک نخورد؛ گفت: تو را میکُشم، 28 ساله هستی، به خودت رحم کن! گفت: من کاملاً به خودم رحم کردهام، ابنزیاد گفت: نامه را که نابود کردی، تو را میکُشم و تو هم که میگویی من را بکُش. میدانی حسینبنعلی به چه کسانی نامه نوشته است؟ گفت: کاملاً! اسمشان را بگو، آزادت میکنم. گفت: آنجایی که من را تربیت میکردند، یادم دادهاند که اگر سرّ تو را خواستند نده؛ اما سرت را بده! اکنون سَرم برای دادن حاضر است، اما سرّ من حاضر نیست. دشمن در مقابل یک مؤمن واقعی ذلیل و بیچاره و مضطر است. گفت: جوان! حیفم میآید که تو را بکشم؛ یک منبر برو و از من و یزید تعریف کن، علی و حسین را تکذیب کن. گفت: این کار را میکنم! بگو مردم در مسجد کوفه جمع شوند. مسجد پر شد، بالای منبر رفت و گفت: مردم! خدا لعنت کند یزید و بنیامیه و معاویه را و خدا لعنت کند استاندارتان ابنزیادِ پلیدِ کثیف را؛ حضرت حسین(ع) دارد بهطرف کوفه میآید، الآن هم که راهها را بستهاید، هرکدام میتوانید به یاریاش بروید، او را از منبر به پایین کشیدند و پیش ابنزیاد آوردند و گفتند: تو، یزید و معاویه، همه را لعنت کرد و از علیبنابیطالب(ع) و حسینبنعلی(ع) تعریف کرد، به مردم هم گفت که حسین(ع) دارد میآید. گفت: بالای دارالاماره - چهار طبقه - ببرید و لبِ پشت بام سرش را جدا کنید، با لگد بدنش را پایین بیندازید. وقتی داشتند میبردند، این جوان پیش خودش گفت: قیس! «علو فی الحیاة»، آنوقتی که زنده بودی، در عالیترین مقام - که دامن امامت بود - زندگی کردی، «وفی الممات»، و اکنون که میخواهند تو را بکشند، مرگت چهار طبقه از کل مردم بالاتر است! «لحق تلک اهدی المعجزاتی»، به خدا قسم! اینکه آدم در زمان زندگی در بالاترین مقام باشد، یعنی کنار امام باشد و در مرگش هم از همهٔ مردم چهار طبقه بالاتر قرار بگیرد، از معجزات است. وقتی خبر شهادت او را به ابیعبدالله(ع) دادند، امام و به تعبیری همهٔ ملائکه و انبیاء گریه کردند.
وی گفت: اولیای خداوند نمی ترسند، به خاطر از دست دادن مادیات افسوس نمی خورند «لا خوف علیهم و لا هم یحزنون» اندوهگین نمی شوند، «الذین آمنوا»، به شدت به امام وابسته هستند؛ ایمان یعنی وابستگی، یعنی گرهداشتن به خدا؛ گرهی که هیچکس نمیتواند باز کند یعنی آنها از اول تا روز مرگشان، دامنشان به گناهان و نیتهای باطل و اندیشههای خلاف آلوده نشد و خودشان را پاک نگه داشتند؛ این چهرههای برجسته محصول امام هستند.
استاد انصاریان در پایان گفت: وجودی چون امام حسین(ع) در مقام امامت است و ما در مقام مأموم بودن؛ چه به مأموم بودنمان عمل کنیم و چه عمل نکنیم، ما تا قیامت مأموم هستیم؛ یعنی روز قیامت به ما نمیگویند چون عمل نکردی و اقتدا نکردی، عیبی ندارد و تو را بخشیدیم؛ امام را برای این قرار دادهاند که به او اقتدا شود؛ اگر اقتدا کنیم، حفحاف بصری میشویم و اگر اقتدا نکنیم، سیهزار نفری میشویم که اقتدا نکردند.
انتهای پیام /
منبع : پایگاه عرفان