در اين جا لازم است به پارهاى از روايات با ارزش كه در كتابهاى معتبر و ريشهدار درباره نشانههاى اهل ايمان ذكر شده، اشاره كنم، باشد كه خوانندگان عزيز بهره بيشترى از اين نوشتار نصيبشان گردد.
روايت اول:
هشام بن حكم كه از چهرههاى برجسته ايمان و علم است، از امام هفتم عليه السلام در حديثى طولانى روايت مىكند كه حضرت امام موسى بن جعفر فرمود عليه السلام:
«يَا هُشَامُ كَانَ أميرُالمُؤمِنينَ يَقُولُ: مَا عُبِدَ اللَّهُ بِشَىءٍ أَفْضَلَ مِنَ العَقْلِ وَمَا تَمَّ عَقْلُ امرِىءٍ حَتَّى تَكُونَ فِيهِ خِصَالٌ شَتّى: الكُفرُ وَالشَّرُّ مِنْهُ مَأمُونَانِ وَالرُّشدُ وَالخَيْرُ مِنْهُ مَأمُولَانِ وَفَضلُ مَالِهِ مَبْذُولٌ وَفَضْلُ قَوْلِهِ مَكْفَوفٌ وَنَصِيبُهُ مِنَ الدُّنيَا القُوتُ لَايَشْبَعُ مِنَ العِلْمِ دَهْرَهُ، الذُّلُّ أحبُّ إلَيهِ مَعَ اللَّهِ مِنَ العِزِّ مَعَ غَيرِهِ وَالتَّوَاضُعُ أحَبُّ إلَيهِ مِنَ الشَّرَفِ يَستَكْثِرُ قَليلَ المَعرُوفِ مِن غَيرِهِ وَيَسْتَقِلُّ كَثيرَ المَعرُوفِ مِن نَفسِهِ وَيَرَى النّاسَ كُلَّهُم خَيراً مِنْهُ وأَنَّهُ شَرُّهُمْ فِى نَفْسِهِ وَهُوَ تَمامُ الْأَمْرِ» «1».
اى هشام! اميرالمؤمنين همواره مىگفت:
خدا به چيزى برتر از خردورزى و عقل بندگى نشده است و عقل انسانى كامل نمىشود مگر خصلتهاى گوناگونى در او باشد:
خطر كفر و شر از ناحيه او در ميان نباشد و هدايت و خير از سوى او توقع رود، زيادى مالش بذل شود و اضافه سخنش حفظ گردد، نصيبش از دنيا به اندازه گذران باشد، در همه روزگارش از دانش سير نگردد، خوارى در كنار خدا برايش محبوبتر از عزت با غير باشد و فروتنى و خاكسارى نزد او محبوبتر از كبر و خود بزرگبينى جلوه كند، خوبى اندك ديگران را بسيار بشمارد و خوبى فراوان خود را اندك به حساب آورد، همه مردم را بهتر از خود ببيند و خود را از همه بدتر انگارد و اين خصلتها امورى كامل و جامع است.
راستى چه روايت عالى و متنى با ارزش است، متنى كه نشان دهنده كمال دين و جامعيت فرهنگ اهل بيت عليهم السلام است، اوصافى را اين روايت بيان مىكند كه اگر در انسان ظهور كند از او انسانى كامل و منبعى از خير و بركت و موجودى پاك و معنوى به وجود مىآورد، شرح اين روايت كتابى مستقل مىطلبد و تفسيرى جامع مىخواهد و من ناچارم در اين جا به ترجمه آن اكتفا كنم.
روايت دوم:
وجود مبارك پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله در قطعهاى ناب و پر ارزش مؤمن را بدين گونه وصف مىكند.
«لَطيفُ الحَركاتِ، حُلْوُ المُشَاهَدَةِ، يَطْلُبُ مِنَ الأُمُورِ أَعْلَاهَا وَمِنَ الأَخلَاقِ أَسنَاهَا، لَايَحِيفُ عَلى مَنْ يُبْغِضُ وَلَا يَأثَمُ فِيمَنْ يُحِبُّ، قَليلُ المَؤُونَةِ، كَثِيرُ
المَعُونَةِ، يُحسِنُ فِى عَمَلِهِ كَأنَّهُ نَاظِرٌ إلَيهِ، غَضُّ الطَّرفِ، سَخِىُّ الكَفِّ، لَا يَرُدُّ سَائِلًا، يَزِنُ كَلَامَهُ وَيَخرِسُ لِسَانَهُ، لَايَقبَلُ البَاطِلَ مِن صديقِهِ وَلَا يَرُدُّ الحَقَّ عَلى عَدُوِّهِ وَلَا يَتَعَلَّمُ إلّالِيَعْلَمَ وَلَا يَعْلمُ إلّالِيَعْمَلَ، إن سَلَكَ مَعَ أهلِ الدُّنيَا كَانَ أكيَسَهُمْ وَإنْ سَلَكَ مَعَ أهلِ الاخِرَةِ كَانَ أورَعَهُم» «1».
حركاتش ملايم و آرام است، ديدار و مشاهدهاش شيرين است، از ميان همه كارها برترينش را انتخاب مىكند و از اخلاق، با ارزشترينش را برمىگزيند، نسبت به كسى كه كينه دارد، ستم نمىكند و به خاطر محبوبش وارد گناه نمىشود، هزينه زندگىاش اندك و كمك و يارىاش به مردم بسيار است، عملش را نيكو انجام مىدهد كه گويى بينندهاى بادقت و درايت به او مىنگرد، چشم از حرام فرو مىپوشد، اهل جود و سخاوت است به طورى كه سائل و خواهندهاى را از خود نمىراند، سخنش را پيش از سخن گفتن مىسنجد، زبانش نسبت به ناحق و باطل لال است [بدين گونه كه] باطل را از دوستش نمىپذيرد و حق را بر ضد دشمنش باز نمىگرداند، نمىآموزد مگر براى دانستن و دنبال دانش نمىرود جز براى عمل كردن، اگر با اهل دنيا سلوك كند از همه آنان زيركتر است و اگر با اهل آخرت زندگى كند از همه آنان پرهيزگارتر است.
روايت سوم:
حضرت امام زين العابدين عليه السلام فرمود:
«عَلَامَاتُ المُؤْمِنِ خَمسٌ: الوَرَعُ فِى الخَلْوَةِ وَالصَّدَقَةُ فِى القِلَّةِ وَالصَّبرُ عِنْدَ المُصِيبَة وَالحِلْمُ عِنْدَ الغَضَبِ وَالصِّدقُ عِنْدَ الخَوْفِ» «1».
نشانههاى مؤمن پنج چيز است: پاكدامنى در خلوت، صدقه دادن در تنگدست، صبر هنگام مصيبت، بردبارى وقت خشم، صدق هنگام خوف و بيم.
كسانى كه خود را از چنين خصلتهايى محروم مىكنند و جز به شكم و شهوت نمىپردازند، در حقيقت خود را به سوى تبديل شدن به هيمه دوزخ مىرانند!
[وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَكَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً] .
ولى منحرفان هيزم دوزخاند.
منبع: فرهنگ مهرورزى
منبع : پایگاه عرفان