1. اعتقاد به شهودهاي صخره، سايه، حيوان گوركن، اسب جفتك زن، عقاب خال خالي، جهات چهارگانهي عالم، چپق، گاو ميش، گاو نر و ... كه هيچ كدام از اينها نه تنها مبنايي ندارند، بلكه خرافاتاند، بلكه جنبه شركآلود و طبيعت پرستي آن رسيدن به وجود متعالي را ناممكن ميكند.[۱]
- اصل اين عرفان ثابت نيست: بلكه صرفاً گزارش چند نفر است كه با افرادي از سرخ پوستان تماس داشتهاند، با اين همه عدهاي در وجود چنين انسانهايي تشكيك كردهاند و گفتهاند چنين افرادي وجود خارجي ندارند و بعضي از آنان مانند: كاستاندا خود اعتراف ميكند كه در نوشتههاي موجود به يادداشتهاي حين آموزش مراجعه نكرده است،[۲] بنابراين در اصل وجود اين نوع عرفان ترديد است و بيشتر به خرافات ميماند تا واقعيت.[۳]
- تفكر در اين عرفان جايي ندارد و بيشتر عملگرايند: بنابراين به سود و زيان خيلي از اعمال توجه نميشود، از نظر آنان خوابها و رؤياها مهماند و نبايد از كنار آنها به سادگي گذشت و بايد كاري كرد تا خواب شفاف شود تا در بيداري از آن استفاده نمود.[۴]
- مبتني بر شهود بودن: كه اين امر موجب ميگردد كه خيلي از رفتارها براي عامهي مردم قابل قبول نباشد و عرف و عقل آن را نپسندد، هر چند بعداً بتوانند خوي سالكان را به آن عادت دهند، و بعداً اين شهودها را به عنوان آيين و يا فرامين عرفاني رواج دهند.
- عقل ستيزي: يكي از نقاط ضعف مهم آن عقل ستيزي است، هر چند كه عارفان عقل را ناكارآمد ميدانند، و آن را حجاب چهرهي حقيقت ميدانند، ولي در عرفان سرخ پوستي شديدتر است، و همان طور كه گفته شد آنان فقط عمل ميكنند و به آن رفتار فكر نميكنند، لذا عموماً مردم آنان را انسانهاي ديوانه ميدانند،[۵] و تنها راه رسيدن به مقصد راه دل است.
- اصل نيرنگ و حقهبازي: در عرفان سرخ پوستي اگر مرشد بخواهد از ابتدا از طريق عقل و راستي با سالك برخورد كند، او نميپذيرد، و لذا از طريق نيرنگ او را وارد اين تمرينات ميكند، و وقتي كاملاً با آن آموزشها خو پيدا كرد، و طبيعت مرشد را پيدا كرد، اين حقه و نيرنگ را به او ميگويد و سالك تمام اين نيرنگبازي و حقه، و خاموش كردن عقل را فداي آن معرفت جادوگرانه ميكند، كه فرا گرفته است، مثلاً: يكي از اين سالكان ميگويد: او از ابتدا به من گفته بود، تمام زنان زيبايي كه در اطراف اوست به من ميدهد، و مرا از طلا خواهد پوشاند و من گول خوردم...[۶]
- حماقت اختياري: خوب و بد، ثمر بخش و زيانبار، سلامتي و مرض، توانگري و فقر، هيچ ذوقي براي سالك ندارد و تنها فعل او مهم است، زيرا عقل را كنار گذاشته است.
موارد ياد شده تنها قسمتي از ويژگيهاي منفي عرفان سرخ پوستي است و اصل كساني كه اين عرفان از آنان گرفته شده، وجود خارجيشان مورد ترديد است و بي مبنا و ملاك بودن اعمال آنان، كه آن را آميزهاي از خرافات و رفتارهاي نامفهوم جلوه داده، و كنار گذاشتن عقل، حقه و نيرنگ ... كه حقيقت را مخفي ميكند، و ديگر ويژگيهاي منفي اين عرفان را نميتوان به صورت انديشهي مقدس و خردمندانه پذيرفت.
منابع براي مطالعهي بيشتر:
- سفر جادويي با كارلوس كاستاندا، مارگارت رانيان، ترجمهي مهدي كندري، نشر ميترا، تهران، 1377 هـ ش.
- هديه عقاب، كارلوس كاستاندا، ترجمهي مهران كندري، و مسعود كاظمي، نشر فردوس تهران، 1368 هـ ش.
- دين اسطوره در آمريكاي وسطي، ترجمهي مهران كندري، نشر مؤسسة مطالعات و تحقيقات فرهنگي تهران، 1372 هـ ش.
پی نوشت:
[۱] . نقل از رينه گندن از لندن، ص 24.
[۲] . بيشتر ترجمههاي موجود عرفان سرخ پوستي از نوشتههاي كاستاندا است.
[۳] . از سايت شارح، عرفان سرخ پوستي، حسين واعظي نيا.
[۴] . www. Youhanna . persianbloy. Com _ 1382 _ 4.
[۵] . مانند: رقص خورشيد، كه يكي از اعمال آنهاست، كه وقتي او را براي بار اول ديدند پنداشتند ديوانه شده ولي بعداً همين شريك آيين چپق مقدس، ص 94.
[۶] . از سايت شارح، حسين واعظي نيا.
منبع : allahaziz.blogfa.com