یزیدیان فكر كردند كه در كربلا، چون هوا گرم است، اگر چند روز اين بدنها روى خاك بماند، باد مىكند، بو مىگيرد، متلاشى مىشود و تعفّن آن اين سرزمين را مىگيرد كه حيوانها نيز در مىروند. سه شبانه روز بدنها را گذاشتند، اما نه بدنى باد كرد و نه متلاشى شد.
وقتى امام زين العابدين عليه السلام نصف شب آمد تا بدنها را دفن كند، بيابان نشينها گفتند: يابن رسول الله! اين بوى عطرى كه تا به حال استشمام نكرده بوديم، از كجاست؟ همه را جمع كرد و بالاى سر بدن غلام سياه آورد و فرمود: براى اين شهيد است.
آنهاى ديگر عطرى داشتند كه اين بدبختها استشمام نمىكردند، ولى اين قسمتى از عطر غلام سياه بود كه بينى اهل دنيا استشمام مىكرد. پرسيدند: اين عطر را از كجا آورده است؟ فرمود: وقتى پدرم سر او را به دامن گرفت، رو به پروردگار كرد و فرمود:
«أللهمَّ بَيِّض وَجهَهُ وَ طَيِّب ريحَهُ»
خدايا! به او آبروى كامل بده و بوى او را مانند بوى خودت طيب و خوشبو كن.
منبع : پایگاه عرفان