چكيده
فرقه عرفان حلقه کيهاني، به سرکردگي محمدعلي طاهري از اواسط دهه هفتاد شمسي فعاليت خود را در حوزه عرفاني و درماني آغاز کرد و در اواسط دهه 80 به اوج خود رسيد و عليرغم دستگيري وي، هنوز اين نحله توسط مربيهاي خود در سطح کشور به راهزني ايمان جوانان و خانوادههاي اين مرز و بوم ميپردازد. طاهري بحث فرادرماني و اصطلاح خود ساخته سايمنتولوژي را کرامت خود در مکتب عرفانياش دانسته و همگان را دعوت به تجربه در اين مورد مي نمايد، تجربه اي که شرط آن تسليم بودن و شاهد بودن است و هدف از آن اتصال به شبکه شعور کيهاني يا همان روح القدس است. وي با اين فريب بزرگ اولا ادعا ميکند که تمام اين مباحث به او وحي شده و الهاماتي است که از سوي خداوند به وي صورت پذيرفته و اين مباحث را از جايي اقتباس نکرده است و ثانيا او درصدد بيان عرفان اصيل ايراني اسلامي است. اين مقاله سعي دارد اين دو ادعا را باطل نمايد و به اين منظور اين تحقيق مشخص ميکند که الهامات مورد ادعاي وي قبلا در مکاتب الحادي ديگر همچون ريکي (انرژي درماني ژاپني) ظهور و بروز داشته است. از جمله موارد تشابه بين اين دو نحله عبارتست از: شعور کيهاني و هوشمندي آن، شفا دهي در حلقه و ريکي، تفويض، درمان توسط شخص آموزش ديده و خاص، رهايي از اعتقاد به هر مذهبي، اجازه قبل از اتصال، لايه ي محافظ، برون ريزي در ريکي و حلقه، بازگشت دوباره بيماري، اسکنکردن در حلقه و ريکي، تسليم و شاهد بودن، درمان در ريکي و حلقه سبب وحدت وجود، مراتب سپاسگزاري از شعور کيهاني؛ که اين همه شباهت کذب ادعاي دوم او را نيز سبب ميشود و مشخص مينمايد نهتنها عرفان او اسلامي نيست؛ بلکه مخالف قرآن بوده و غير الهي بودن آن مشهود است.
مؤسس و رهبر فرقه عرفان حلقه
محمدعلي طاهري، فرزند محمدآقا متولد 1335 كرمانشاه، از پدر و مادري مسلمان، داراي همسر و دو فرزند، ساكن تهران است.
او در اواخر دهه چهل و پس از گذراندن دوره ابتدايي، به دليل شغل خواهرش، كه كارمند تأمين اجتماعي بود، به همراه خانواده به تهران عزيمت كردند. پدرش در ابتداي ورود به تهران، در بخش خدماتي اشتغال داشت. محمدعلي كم كم به كارهاي فني علاقه مند و در دوران نوجواني و جواني او، پرواز و ماكت هواپيما مورد توجه جوانان و همسالان او بود. آنها هواپيماهايي با موتورهاي خيلي ساده تا پيچيده را مي خريدند و با گذاشتن موتور و راه اندازي و سوخت گذاري در آن دست به ابتكاراتي مي زدند. وي با شركت در نمايشگاه ابداعات و اختراعات جوانان، مورد توجه ساواك قرار گرفته و از دست نخست وزير وقت (هويدا) جايزه دريافت كرده بود، با اين همه، در پيشرفت درسي موفق نبوده و نتوانست ديپلم بگيرد. گفته مي شود در سال 1355 مأموران ساواك، ملاقات هايي با وي انجام داده و پيشنهاد مي كنند كه در قبال اعزام وي به كشور آمريكا و بورسيه كردن او در جهت كنترل دانشجويان ايراني ساكن آمريكا با آنان همكاري نمايد! ولي به دليل نداشتن ديپلم، در عمل اين كار اتفاق نيفتاد.
با پيروزي انقلاب اسلامي، وي گرايش هايي به ماترياليسم و گروهك چريك هاي فدايي خلق پيدا كرد. در بازرسي كميته انقلاب اسلامي از منزل وي، تعدادي كتاب و اعلاميه هاي اين گروهك كشف شده و براي مدت كوتاهي نيز بازداشت بود. در اين مقطع، منزل مسكوني خود را تغيير داده و به همراه خانواده، به منزلي كه در اطراف كرج ساخته بودند، منتقل شد (اميني، 1392).
دورة تاريك و مبهم زندگي طاهري
طاهري كه با شكست هاي پي در پي از تحصيل در ايران بازمانده بود، با سفر به كشور هاي خارجي سعي در ادامه تحصيل داشت. ابتدا به ژاپن عزيمت كرد (اين سفر حائز اهميت است، زيرا ژاپن از كشورهاي مطرح در رواج شبه عرفان هاي شرقي است)؛ اما به گفتة خودش، به علت مشكل بودن فراگيري اين زبان و بالابودن مخارج، پس از حدود يك سال مجدداً به كشور بازگشت. طاهري مي گويد:
من در ژاپن در دانشگاه آكادمي وسداء، كه پذيرفته شده بودم، مي بايستي با زبان آنها آشنا مي شدم، يه چند ماهي شايد پنج شش ماه موندم و بخشي از مكالمه و فلان رو ياد گرفتم. زبان نوشتن دانشگاه بود ديگه. بعد عرض كنم خدمت شما كه ديدم نه! اين بحث به اصطلاح حروف كانجي دو سه نوع خط جداگانه دارند، هيراگانا و كاتاگانا رو ياد گرفتم. به كانجي كه رسيد، ديدم آقا اين خيلي مفصل و طولانيه. به كانجي كه رسيد ديدم، اينا خودشون تا ديپلم مي گيرن كانجي بلد نيستند كامل. توجه مي كني؟ يعني طول مي كشه. اينا هي تيكه تيكه ياد مي گيرند تا ديپلم كه بگيرن كامل بشه. گفتم كه اين در حوصلة من نيست و برگشتم (طاهري، 1392الف).
سپس، به همراه خواهر و شوهرخواهرش به تركيه رفت تا در دانشگاه آنجا به تحصيل بپردازد. در سفر تركية ايشان ابهاماتي وجود دارد. اينكه ادعا مي كند در دانشگاه ارتادو تحصيل كرده، ولي دانشگاهي به اين نام در تركيه يافت نشده است. البته دانشگاهي به نام ارتادوغو به معني خاورميانه وجود دارد. ولي نام وي در آن دانشگاه ثبت نشده و در ضمن ايشان هيچ مدركي دالّ بر تحصيل در آن دانشگاه ارائه نكرده است. همچنين طبق گفتة خودشان، پس از سه سال، يعني قبل از پايان يك دوره كارشناسي به كشور بازگشته است!
طاهري در ايران خود را مهندس مكانيك همان مهندسـي فني، كه خواستة قلبي اش بوده است، معرفي مي كند. هرچند خود ايشان اظهار مي كند در دانشگاه اورتادو ي تركيه ثبت نام كرده اند و به جاي مهندسي فني، اشتباهاً مهندسي محيط را انتخاب كرده اند. البته پس از تحقيقاتي مشخص شد، ثبت نامي نداشته و يا به دليل عدم ارائه ديپلم مورد قبول، قطعي يا امكان پذير نشده است، حتي اگر اظهارات فوق درست باشد، باز هم ايشان فاقد مدرك مهندس مكانيك و حتي دكتر مي باشد.
ريكي چيست؟
ريكي به معناي انرژي كيهاني، در اواسط قرن 19م توسط دكتر ميكائو اوسويي در ژاپن تجديد حيات يافت. استاد اعظم هاوايو تاكاتا (1980ـ1900م)، داستان پژوهش دكتر اوسويي را چنين نقل مي كند:
ميكايو اوسويي مدير مدرسه علوم دين مسيحي در توكيو بود. روزي چند تن از شاگردان اين جماعت مذهبي از او پرسيدند: چرا از روش هاي شفابخشي كه عيسي مسيح به كار مي برده، چيزي نمي شنوند؟ و آيا دكتر اوسويي قادر است دردهاي آنها را شفا بخشد؟ ازآنجاكه دكتر اوسويي توان پاسخ به چنين پرسش هايي را نداشت، تصميم گرفت از مقام خود استعفا كرده و براي رسيدن به پاسخ اين پرسش ها، مسيحيت را در كشوري مسيحي مطالعه كند.
سفر اوسويي او را به آمريكا هدايت كرد و در دانشگاه شيكاگو حضور يافت. او به اخذ دكتراي دين شناسي نايل آمد. با اين وجود، نتوانست در متون مسيحيت پاسخي رضايت بخش بيابد و در متون مذهبي نيز چيزي نيافت. او به شمال هند سفر كرد تا بتواند نوشته هاي مقدس را مطالعه كند. دكتر اوسويي نه فقط به زبان هاي ژاپني، چيني و انگليسي تسلط داشت، بلكه به زبان سانسكريت نيز مسلط بود. پس از اين سفر به ژاپن برگشت. آنجا برخي از نشانه ها و نمادهاي سانسكريت را در سوتراهاي كهن بودايي كشف كرد [سوتراها كلمات يا عبارات كليدي هستند كه فرد مراقبه كننده پس از آرام يافتن ذهن خود به كار مي برد تا تجربه هاي ذهنيش را عينيت بخشد]. او پس از 21 روز مراقبه و روزه در كوهستان مقدس كوري ياما، سعي كرد براي رسيدن به حقيقت نمادهاي مدون سانسكريت، با آن سطح از آگاهي ارتباط برقرار كند. پس از 21 روز، نور عظيم سفيدي ظاهر شد و او نماد مشهور سانسكريت را در مقابل خود ديد كه به رنگ طلايي شفاف مي درخشد. اوسويي گفت: بله به خاطر مي سپارم و اين زمان، لحظه تولد سيستم ريكي اوسويي بود.
در شفاي بيماران با مسائلي برخورد كرد كه باعث شد، به چند جملة قصار بيانديشد كه بعدها به عنوان شعارهاي ريكي مطرح شد (ياگينسكي و شارامون، 1386، ص33و36).
در اينجا ذكر اين نكته لازم است كه دريافت هر آگاهي دليل بر حقانيت و رحماني بودن شهود نيست. همان گونه كه بودا يا همان سيدارته گوتاما نيز در زير درخت انجير به آگاهي دست يافت، همان درختي كه بعدها به درخت دانش موسوم شد (شاله، 1355، ص116).
درواقع بودا در زير درخت دانش! نشست تا نور اشراق به قلبش بتابد و پس از بازگشت نخستين چيزي كه منكر شد اصل ثابت در نظام آفرينش بود و همه چيز را بر مبناي نگاه مادي و ماترياليستي توجيه كرد، وي در برخورد با راهبان چنين بيان داشت:
آب هميشه سراشيبى مى رود، آتش هميشه داغ است و يخ همواره سرد. اگر براى همه خدايان هندوستان هم دعا كنيم، آب هرگز سربالا نمى رود و آتش سرد و يخ گرم نمى شود؛ زيرا در زندگى قانون هايى يافت مى شود كه همه چيز بر آنها استوار است. ازاين رو، كارى كه انجام گرفت، قابل ابطال نيست و دعا و قربانى براى خدايان نيز سودى ندارد (توفيقي، 1385، ص41).
او پس از اين همه رياضت به اينجا رسيد كه جهان بر مبناي يك سري قوانين طبيعي حركت مي كند و اصل عالم نيز مادي است. همان گونه كه ريكي نيز اساس انجام شفادهي خود را منتسب به قوانين طبيعي صرف مي داند. از اينجا مشخص مي شود كه هر اشراقي رحماني نيست و شيطان هم از همين كلام پنهان و نجواي دروني استفاده مي كند تا دوستانش را به گمراهي و جدال با حق گويان بكشاند. إِنَّ الشَّياطينَ لَيوحُونَ إِلي أوْلِيائِهِمْ لِيجادِلُوكمْ (انعام: 121)؛ به راستي كه شيطان ها به دوستانشان وحي مي فرستند تا با شما جدال كنند.
اصول اخلاقي ريكي
الف. فقط براي امروز نگران مباش؛
ب. فقط براي امروز خشمگين مشو؛
ج. والدين، معلمان و بزرگانت را محترم شمار؛
د. معاشت را شرافتمندانه تأمين كن و سپاست را به هر چيز ابراز نما (وينسر، 1386، ص43).
اين كلمات به ظاهر زيبا برگرفته از قوانيني است كه حقيقت هستي يعني خدا را در آن نمي توان جست. در اينجا هدف از احسان و نيكي توجه به حقيقتي به نام خدا نيست، بلكه به واسطه تأثيري است كه در تعاملات انساني دارد و اين تعاليم ريكي بسيار شبيه تعاليم اخلاقي بوداست.
مدت كوتاهي پس از مرگ هاوايو تاكاتا، چند تن از معلمان ريكي جامعه آمريكايي، ريكي را در آگوست 1980 براي سازماندهي و هماهنگي در انتقال دانش ريكي بنيان گذاري كردند. امروزه ريكي، توسط دو سازمان عرضه مي شود كه موفقيت چشمگيري به دست آورده و هر دو در آمريكا پايه گذاري شده اند. يكي از آنها جامعه بين المللي ريكي در آمريكاست (اي.آي.آر.اي) كه هم اكنون تي.آر.تي.اي خوانده مي شود و ديگري پيمان ريكي است.
پيمان ريكي در سال 1981 توسط فيليش لي فيوروموتو، نوة هاوايو تاكاتا و گروهي متشكل از بيست و يك معلم ريكي، در شكل يك بنياد آزاد بنيان گذاري شده است. پيمان ريكي، برخوردي معنوي با گسترش ريكي دارد و حافظ تعاليم سنتي است. اين پيمان، معتقد است كه حقيقت، خود را در قلب آدمي مي يابد، كه بر آن گشوده اند و آماده دريافت آن هستند (پالان، 1384، ص15).
همان گونه كه بيان شد از اين ديدگاه هرچه هست در درون آدمي است و اين يعني همان شباهت به بوديسم كه با قطع ارتباط انسان با مبدأ الهي نگاهي كاملاً ماترياليستي به ساحت انساني دارد و از اين رهگذر حتي روح بزرگ ريكي هم مادي است و هرچه هست كائنات و قوانين حاكم بر آن است، ضمن آنكه ما معتقديم القائات در ريكي جنبه شيطاني دارد كه در ادامه اشاره خواهد شد. در ريكي و به تبع آن عرفان حلقه براي اثبات هوشمندي، به ماده صفت شعور نسبت داده مي شود كه برخلاف مباني مستدل معرفتي اديان است، البته اين مطلب كه شياطين و اجنه هم هوشمند هستند و حتي اقدام به ارسال آگاهي و وحي مي كنند در آية 121 سورة انعام اشاره شد و بيان شعورمندي ماده سرپوشي بر استفاده از اين نيروها بدون توجه به تبعات مادي و معنوي آن است كه مهم ترين تبعات معنوي آن شرك به خداي متعال بوده كه قرآن كريم مي فرمايد: إِنْ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ إِلأ إِناثاً وَإِنْ يَدْعُونَ إِلأ شَيْطاناً مَريداً (نساء: 117)؛ آنچه غير از خدا مى خوانند، فقط بت هايى است (بى روح)، و (يا) شيطان سركش و ويرانگر است.
ارتباط حلقه و ريكي
در ادامه به بررسي اقتباسات طاهري از ريكي براي درمان پرداخته و مفاهيم مشترك ارائه مي شود.
آموزه هاي عرفان حلقه، با ريكي مشابهت هايي دارد كه حضور طاهري در ژاپن (حدود يك سال) اين نظر را تقويت مي كند. به نظر مي رسد، بسياري از الفاظ و مفاهيم كليدي حلقه مثل شعور كيهاني، تفويض، اسكن و... برگرفته از آموزه هاي ريكي باشد. البته اين مطلب به نوعي در كتاب طاهري آمده است. او مي گويد: جهان هستي مادي از شعور آفريده شده است و همه اجزا و ذرات آن شعور هستند (طاهري، 1388ب، ص52).
بي شك پس از تطبيق اندكي از عقايد گروه ريكي (مكتبي ژاپني) با افكار عرفان حلقه روشن مي شود كه عمدتاً عرفان حلقه زاييده و اقتباس شده از عقايد و اعمال ريكي هست.
شعور كيهاني و هوشمندي آن در حلقه و ريكي
در ريكي درباره شعور كيهاني آمده است:
به راستي، اين انرژي كه تجلي بخش همة اشكال هستي است، غيرقابل تخمين و عظيم است. شعوري كه زندگي و ساختارهاي آن را شكل مي دهد، بي نهايت عظيم و غيرقابل سنجش است.... بسياري از دانشمندان به اين نكته پي برده اند كه تنها يك پاسخ به جاي مي ماند: يقيناً نيروي باشعور و برتري وجود دارد، روحي جهاني كه دائماً در كار خلق جهان از خويش است. آخرين گسترش هاي فيزيك كوانتوم به اين انديشه بسيار نزديك است. نظرية فوق جاذبه، حيات استاندارد و حوزة كاملاً متعادلي را توصيف مي كند كه قائم به ذات خويش است. حوزة شعور خالصي كه براي ساختن پايه هاي خلقت، تمامي اشكال ماده را شكل مي دهد (باگينسكي و شارامون، 1386، ص29).
طاهري دربارة شعور كيهاني چنين مي گويد:
اساس اين عرفان بر اتصال به حلقه هاي متعدد شبكه شعور كيهاني(هوشمندي حاكم بر جهان هستي) استوار است... فيض الهي به صورت هاي مختلف در حلقه هاي گوناگون جاري بوده كه درواقع، همان حلقه هاي رحمت عام الهي (شبكه هوشمند كيهاني) است كه مي توان مورد بهره برداري عملي قرار گيرد. ازآنجاكه اتصال نمي تواند براساس تكنيك و فن و روش حاصل شود، در اين شاخه نيز هيچ گونه فن و روش، تكنيك و... وجود نداشته و در آن توان هاي فردي هيچ جايگاهي ندارد (طاهري، 1388ب، ص15).
البته طاهري در بيان شعور كيهاني خود، از فيزيك كوانتوم هم مدد گرفته است: تأمل بيشتر دربارۀ شعور كيهاني اين حقيقت را آشكار مي كند كه شعور كيهاني پويشي در متن جهان مادي و نيرويي جاري در آن است كه با مباحث فيزيك كوآنتوم، ذهن به آن نزديك مي شود . شعور كيهاني از منظر طاهري، شالوده اصلي جهان مادي است و نسبت آن با جهان مادي، نسبت حقيقت به مجاز است. اما نسبت شعور كيهاني با خداوند نيز نسبت مجاز به حقيقت است. براساس تعاليم عرفان حلقه، شعور كيهاني در راهي كه هدف آن خداست، مجاز است (طاهري، 1388الف، ص63).
نيلز بوهر در ابهاماتي كه در اثر تجربۀ وضعيت كوانتومي ذرات بنيادين مشاهده كرد، تئوري مكمليت موج – ذره را پيش نهاد نموده اگرچه اين تئوري هنوز تئوري است، اما توانايي توجيه برخي رويدادهاي فيزيكي را دارد. مشكل اين تئوري اين است كه متناقض به نظر مي رسد؛ زيرا بايد بپذيريم ماده از ذرات ريزي درست شده است كه گاهي ذره نيستند و به صورت موجي از انرژي يا بسته كوچكي از انرژي تجربه مي شوند.
نيلز بوهر، براي توجيه اين حالت دوگانه و متناقض نما، شعورمندي ماده را مطرح كرد و گفت: چه بسا كه ماده باشعور است و گاه خود را به صورت ذرات و گاه به صورت موج نشان مي دهد (كاپرا، 1375، ص71و72).
طاهري در بيان مطالب خود، نگاهي ويژه به كوانتوم دارد. گو اينكه مباحث نسبي آن را قابل تعميم در كل معارف هستي شناسي مي داند تا آنجا كه جهان آفرينش را در نگاه خود مجازي مي پندارد. طاهري در اين باره مي گويد:
از نگاهي ديگر نيز مي توان به اين نتيجه رسيد، بدين گونه كه در فيزيك مدرن ماده، موج متراكم است و موج نيز خود حركت تلقي مي شود. پس همة جهان هستي مادي، چه از بُعد ماده نگاه شود و چه از بُعد انرژي، از موج ساخته شده و همان گونه كه اشاره شد، موج نيز از حركت به وجود آمده است. با شرح مختصر و ساده اي كه گذشت، اينك مي توان به پرسش طرح شدة قبلي، كه آيا جهان هستي مادي حقيقت وجودي دارد يا خير؟ پاسخ داد. در جواب مي توان گفت: با توجه به اينكه جهان هستي مادي از حركت آفريده شده است، پس جلوه هاي گوناگون آن نيز ناشي از حركت بوده و نظر به اينكه هر جلوه اي كه ناشي از حركت باشد، مجازي است. درنتيجه، جهان هستي مادي نيز مجازي بوده و حقيقت وجودي ندارد (طاهري، 1388ب، ص29).
علي رغم ادعاي طاهري مبني بر نو بودن اصطلاحات عرفان كيهاني و انكار هرگونه اقتباس از مكاتب ديگر، شعور كيهاني بيشترين اقتباس خود را از ريكي گرفته است.
طاهري در كتاب انسان از منظري ديگر (ص102ـ109) توضيحات مبسوطي در خصوص انرژي و پولاريتي و اصطلاحات مربوط به آن ارائه كرده، درنهايت اضافه مي كند: فرادرماني، انرژي درماني، نيرودرماني نيست؛ زيرا انرژي درماني متكي به حوزة پولاريتي بدن درمانگر است، درحالي كه فرادرماني، به شبكة شعور كيهاني متكي است. حوزة پولاريتي را همة انسان ها دارند، ولي در بعضي از افراد قوي تر از سايرين است. انرژي درماني جزء بسيار كوچكي از فرادرماني است. لازم است كه فرادرمانگران به آن توجه كافي داشته باشند تا معرفي شبكة شعور كيهاني به بهترين نحوي انجام شود (طاهري، 1388ب، ص 112).
اگرچه اين واژه مفهوم عامي است كه در ساير فرهنگ ها به اسامي ديگري شناخته مي شود و ريكي براي نمونه گفته مي شود:
بسيار از نژادها، فرهنگ ها و مذاهب همواره از وجود اين انرژي كي آگاه بوده اند. ازاين رو، كي را چينيان چي ، مسيحيان ايت و يا روح القدس، هندوها پرانا ، جادوگران قبايل بدوي مانا و پژوهشگران روسي انرژي پلاسماي حياتي، ناميده اند... در برخي از نظام هاي نامبرده، لازم است تمرين هاي طولاني شود و معمولاً پيش از آنكه انرژي مطلوب آزاد گردد و به كار گرفته شود، خلوت گزيني زيادي لازم است (باگينسكي و شارامون، 1386، ص25ـ27).
درواقع، باگينسكي اشاره مي كند اين نيرويي كه در ريكي تحت عنوان انرژي كيهاني از روح بزرگ ريكي گرفته مي شود، مبدع آن اوسويي نيست؛ او هم از مكاتب و نحله هاي باستاني آن را گرفته است. جايي به اسم چي و جاي ديگر به نام پرانا و... درواقع، اين انرژي مرموز حتي ميان جادوگران مانا ناميده شده است. بنابراين، طرح مباحث اتصال به روح القدس يا انرژي كيهاني با عناوين الهي همچون اتصال به حبل الله، يدالله يا روح الله، چيزي جر انحراف از حقيقت نيست؛ زيرا اين اصطلاح و نحوه اتصال حتي در ميان نحله هايي جدا از توحيد نيز يافت مي شود و طاهري چگونه ادعا مي كند كه عرفان او عرفان اصيل ايراني ـ اسلامي است، درحالي كه شبكه به اصطلاح شعور كيهاني او در مكاتب الحادي چون ريكي و يوگا و نيز مباحث ساحران تحت عناوين ديگر وجود داشته است.
دريافت آگاهي در حلقه و ريكي
هم در ريكي و هم در حلقه، به اين نكته اذعان مي شود كه اتصال به شبكه شعور كيهاني، يك مجموعه آثار ازجمله كسب آگاهي و دريافت الهامي را به همراه دارد!
در اين باره در ريكي بيان مي كند:
وقتي بر ريكي تمركز مي كنيد، ذهنتان شروع به آگاه شدن از آگاهي ريكي مي كند و ممكن است آن را به شكل احساس هايي نظير آسودگي، لذت، عشق، احساس خوب داشتن، امنيت، تزكيه نفس، آزادي، خلاقيت، زيبايي، تعادل، هماهنگي يا ساير حالت هاي مثبت تجربه كنيد (گوپتا، 1382، ص91).
حلقه نيز اساس كار خود را بر اتصال با شعور كيهاني مي داند و از حلقه هاي رحمانيت عام، به شبكة شعور كيهاني، هوشمندي الهي و حلقه هاي وحدت نيز تعبير مي كند. درحقيقت، شبكة شعور كيهاني، همان هوش و خرد حاكم بر جهان هستي است؛ چراكه جهان هستي، متشكل از انرژي و آگاهي معرفي مي شود كه اين آگاهي و شعور كيهاني، جهان را به حركت درمي آورد و هر كس با آن پسوند رابطه برقرار كند، به درجه بالاي آگاهي و رشد مي رسد. از سوي ديگر، گفته مي شود، آگاهي ميل دروني است كه هر ذره را به رقص و حركت درمي آورد! به عبارت ديگر:
شبكه شعور كيهاني مجموعه هوش، خرد و يا شعور حاكم بر جهان هستي است كه به آن آگاهي نيز گفته مي شود و يكي از سه عنصر موجود در جهان هستي است. سه عنصر فوق عبارت است از: ماده، انرژي و آگاهي (طاهري، 1388ب، ص67).
پس محرك جهان، آگاهي درون ذره است، نه نيروي ماورايي مطلق كه منشأ تمام حركت هاي جنبندگان از قدرت اوست. اينجاست كه خداپرستي در نگاه آنان، رنگ و بويي كفرآميز مي يابد و توحيد، جاي خود را به مادي گرايي مي سپارد. به عبارت ديگر، فاعليت تام الهي در حركت موجودات كنار زده مي شود و فاعليت استقلالي عالم ماده رخ مي نماياند.
درواقع، در متون عرفان حلقه ادعا مي شود كه هستي متشكل از سه عنصر است كه يكي از آن سه، آگاهي است:
شبكة شعور كيهاني مجموع هوش، خرد و يا شعور حاكم بر جهاني هستي است كه به آن آگاهي نيز گفته مي شود و يكي از سه عنصر موجود در هستي است. سه عنصر مذكور عبارتند از: ماده، انرژي و آگاهي (همان، ص67).
اصولاً هم در ريكي و هم در حلقه، هيچ كاري حتي درمان پيش از كسب آگاهي صورت نمي گيرد. در ابتدا با كسب آگاهي يك نوع شعور سلولي رخ داده، سپس اين امر به ساير مباحث سرايت پيدا مي كند. در ريكي بيان مي دارد:
در ريكي (درمان گر) با مختصري از نيروي معنوي ريكي آماده مي شود. در دورة پيشرفته، روش هاي بهره برداري از انرژي به مجرا نشان داده مي شود كه تمرين معنوي و شفابخشي فرد را افزايش مي دهد. اين قسمت عبارت است از: سطح خويشتن شناسي آگاهي از انرژي موجود در ما و انرژي طبيعت (پالان، 1384، ص36).
و در ريكي، اين آگاهي سبب رشد مرحله اي مي شود و به تدريج، شخص به اين كسب آگاهي اطمينان و اعتماد پيدا مي كند:
رفته رفته، ملاحظه خواهيد كرد كه در شما اعتمادي دروني به اين انرژي شكل مي گيرد، اعتماد به خرد و قدرتي كه بر تمامي زندگي تان چيره مي شود. رشد مرحله اي حاصل مي شود كه شما را به بصيرت و دانش و حس آگاهي از وحدت با تمامي خلقت و به عشق مي رساند (باگينسكي و شارامون، 1386، ص46).
درواقع، ريكي بيان مي دارد كه ما در آستانة عصر نويني هستيم كه يا كيفيت تازه اي از آگاهي
بشر را عرضه مي كند و يا آنكه ساختارهاي كهن و ماندني تر را ريشه كن مي سازد. هر آنچه روي دهد، در يد قدرت ماست و مشاهدة چگونگي گسترش علاقه به حقيقت، براي ما دلگرم كننده است (همان، ص39).
ما با رابرت يونگ هم عقيده ايم، هنگامي كه مي گويد: بشريت هنوز به سرانجام نرسيده است و با خطرهاي مرگباري در نبرد است، به او نهيب مي زنند، تا خود را فاش سازد و گسترش بخشد. تنها چيزي كه مي تواند در درون ما آشكار شود، قابليت هايي است كه هميشه آنجاست، گشوده و در انتظار گسترش، هنر شفابخش ريكي، يكي از اين قابليت هاي شگفت انگيز است (همان).
حلقه نيز ادعا مي كند كه رسالت دريافت آگاهي براي بشر، به عهده اوست و به همين دليل، همه قادر به اتصال به شبكه كيهاني هستند. اين حلقه، دريافت آگاهي (وحي) توسط همگان را ممكن و آن را از دايره اختصاصي پيامبران خارج مي كند و مي گويد:
موارد زير، هيچ گونه تأثيري در استفاده از هوشمندي الهي و دريافت آگاهي هاي آن ندارد:
ـ جنسيت، سن، مليت، استعداد، سواد، معلومات، تفكرات، اعتقادات، تجارب عرفاني و...
ـ رياضت، ورزش، نوع تغذيه و...
ـ سعي، كوشش، تلاش، اراده، تقلا و...
ـ تخيل و تصور و تجسم، ذكر و مانترا، نماد و سمبل، تلقين و تكرار، تمركز و...
ـ نوع تيپ ساختاري فرد مانند تيپ دموي، صفراوي، سوداوي، بلغمي و يا تيپ هاي كافا، واتا، و پيتا و... (طاهري، 1388ب، ص84).
فيض و رحمت الهي، در انحصار هيچ گروه خاصي نيست. افراد و گروه ها فقط مي توانند معرف باشند تا اشخاصي كه خود را از پرتو اين نور نجات بخش، محروم كرده اند، در معرض آن قرار بگيرند. به عبارت ديگر، تنها مي توانند نحوة در معرض قرار گرفتن را به آنها انتقال دهند و از آنچه كه روزي آسماني دارند، مانند روزي زميني خود، به ديگران انفاق كنند إنَّمَا الْمُؤْمنُونَ الَّذينَ... مما رَزَقناهُم ينفقوُن (انعام: 121)؛ يعني براساس اتصال خود، براي آنها نيز ايجاد اتصال كنند. در اين مورد، همة اديان و مذاهب، اتفاق نظر دارند و همة پيام ها و نويدهاي الهي، با رحمانيت شروع شده و خاتمه مي يابد و از هر دري كه وارد شويم، با رحمانيت او روبه رو هستيم (همان، ص17و18).
و با اين تعبير مشخص است كه اصولاً طاهري آگاهي را مرادف وحي در اديان توحيدي مي داند. همان طور كه ريكي نيز از آن تعبير به كيفيت آگاهي تازه مي كند (باگينسكي و شارامون، 1386، ص39).
و اين خود فريب طاهري را نشان مي دهد؛ زيرا اين آگاهي در مباحث شيطاني نيز وجود دارد. شياطين نيز براساس قرآن كريم مي توانند الهاماتي را به افراد داشته باشند: وَإِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إِلَي أوْلِيَائِهِمْ (انعام: 121). پس بر فرض اينكه در ريكي و حلقه، الهاماتي صورت بگيرد، دليل بر الهي بودن آن نيست و غيراسلامي بودن آن در مباحث پيش رو بيشتر آشكار خواهد شد.
شفادهي در حلقه و ريكي
چاكراها در ريكي چنين توصيف مي شوند:
فضاي اول: اعضاء (مثل كبد)، سلسله اعصاب (مثل عصب سه قلوي مغز).
فضاي دوم: مريدين ها (مثل مريدين كليه).
فضاي سوم: چاكراهاي فرعي (مثل مراكز كف دست ها) و چاكراهاي اصلي (مثل شبكة خورشيدي).
فضاي چهارم: سطح كارماي فردي (مجموعه گناه ها و اشتباهات فرد، كه در نتيجة تجسمات قبلي رشد كرده است).
فضاي پنجم: سطح كارماي گروهي (مجموعة خطاهايي كه به نوعي به گروه و اجتماع مربوط مي باشد) (لوبك، 1384، ص79).
درواقع، منظور بسترها و كانال هاي تمركز انرژي در بدن است كه اين گونه بيان مي شود. در مورد چاكراي فردي و گروهي نيز فرض در ريكي بر اين است كه مجموعه فرايندهايي كه يك شخص در مورد خود يا جمع انجام مي دهد، سطحي از انرژي را ايجاد مي كند كه برآيند و عكس العمل آن عمل انجام شده است. اين سطح انرژي چنانچه در بدن افراد بماند، آسيب زاست و از منظر ريكي، بايد به نوعي تخليه شود تا بدن به يك سطح تعادل انرژي برسد. در اين باره والتر لوبك در آموزش كامل ريكي چنين توضيح مي دهد:
انسدادهاي سطوح كارميك، فقط درصورتي كه درمان سراسر بدن به صورت متوالي و طولاني مدت و به همراه درمان هاي جانبي صورت گيرد، قابل درمان خواهند بود. ريكي انسدادهاي تمام سطوح را درمان مي كند، ولي در مورد فضاهاي چهارم و پنجم، بايد انرژي هايي كه در آن منطقه گير افتاده اند، فعال شده و بيمار به شكلي آنها را تجربه كند (همان).
اين كلمات، تأكيدي بر روش درماني ويژه! در ريكي است. همچنين توضيح مي دهد:
بعد از همسويي با ريكي ، كافي است ريكي را بخواهيد تا جريان يابد. فقط آن را بخواهيد، يا نيت كنيد تا جريان يابد. حتي فقط با گفتن كلمه ريكي در شروع يك جلسه درمان، به راحتي جريان برقرار مي شود.
ريكي هميشه حاضر است تا جريان يابد و هر وقت شما بخواهيد جاري مي شود. به سادگي دست هايتان را با نيت درمان روي شخص بگذاريد، رِيكي شروع به جريان مي كند (وينسر، 1386، ص91).
اين عبارات مبهم است! مگر ريكي يك شخص است كه با خواستنش و بيان عنوانش و گفتن كلمه ريكي فراخوان شود و در بدن شخص درمان پذير جريان يابد؟! اگر ريكي مجموعه قوانين طبيعي است، چرا همانند ساير قوانين فيزيكي به صورت ذاتي تأثيرگذاري ندارد و تنها زماني كه ما بخواهيم جريان مي يابد!؟ مگر حوزه هاي انرژي الكترومغناطيسي يا اشعه هاي آلفا و گاما، كه همه افراد تحت تأثير آنها هستند، با مقاومت اشخاص اثر خود را از دست داده و يا با اراده آنها اثرپذيري شان مضاعف مي شود!؟ ريكي به اين سؤالات پاسخي نمي دهد و علي رغم ادعا هم در ريكي و هم در حلقه، كه اينها قوانيني طبيعي هستند، مي بينم كه از رويه قوانين طبيعي پيروي نمي كنند.
در اين باره به طور مشخص آمده است:
وقتي كه يك مجراي ريكي [فردي كه از طريق انرژي ريكي درمان مي كند به دليل جريان يافتن انرژي ريكي از طريق وي، او را مجرا يا كانال مي نامند] عمل شفابخشي انجام مي دهد. چاكراها را متعادل و متوازن مي كند و موانع را برمي دارد، به طوري كه عمل درمان (شفابخشي) تسريع مي شود، چون چاكراها و نادي ها مجدداً انرژي دهي شده اند. ريكي ابتدا كالبد آئورايي (هاله اي)، سپس كالبدهاي عاطفي و جسمي را درمان مي كند. ريكي فقط به منظور درمان بيماري هاي جسمي و عاطفي مورد استفاده قرار مي گيرد، مي بينيم كه ريكي چيزي فراتر از درمان بيماري هاي جسمي و عاطفي است (پالان، 1384، ص15و16).
حلقه نيز مانند ريكي ادعاي شفادهي بيماران جسمي و روحي را دارد. طاهري بيان مي كند:
بيمار توسط فرادرمانگر به شبكه شعور كيهاني متصل شده و مورد كاوش(اسكن) قرار مي گيرد... در اين مكتب درماني، براي درمان همة انواع بيماري ها مي تواند مؤثر باشد و درمانگر اجازه ندارد كه نوعي از بيماري ها را غيرقابل علاج بداند... لذا براي شعور و هوشمندي كيهاني، هر نوع اصلاح و رفع هر اختلالي در بدن به آساني امكان پذير است (طاهري، 1388ب، ص65ـ67).
طاهري در كتاب عرفان حلقه پيرامون فرادرماني بيان مي دارد كه كار درمان بيمار صرفاً بر عهده شبكه شعور كيهاني است!: براي انجام كار درمانگري، نظر به اينكه كار درمان صرفاً توسط شعور الهي انجام مي شود، تعداد نفرات، چه به عنوان درمانگر و چه بيمار، تعيين كننده نيستند (طاهري، 1388 الف، ص94).
و در جاي ديگر، اهداف فرادرماني را چنين تشريح مي كند:
درمانگري، به عنوان يك روش تجربي براي درك عرفاني موضوع كمال، در راه رسيدن به اهداف زير مورد استفاده قرار مي گيرد: شناسايي و آشنايي عملي با هوشمندي حاكم بر جهان هستي (شعور الهي) رهايي از گرفتاري در خويشتن ـ خدمت به خلق و انجام عبادت عملي شناختن گنج درون و توانايي هاي ماورايي ـ انسان شناسي (به عنوان بخشي از خودشناسي) حركت در جهت نزديكي به ديگران و فراهم نمودن امكان وحدت (همان، ص11).
همچنين طاهري نيز فرادرمانگر را به نوعي مانند آنچه در ريكي گفته مي شود، كانال و مجرا معرفي مي كند و ضمن تأكيد چندباره فرادرمانگر را فقط وسيلة ايجاد اتصال مي داند و اصل درمان را فقط و فقط به شبكة شعور كيهاني منتسب مي كند:
درمان توسط درمانگر انجام نشده، بلكه از طريق اتصال به شبكة شعور كيهاني صورت مي گيرد. درمانگر تنها نقش يك رابط را بازي مي كند، تا حلقه اي به نام حلقة وحدت كه حلقه اي بسيار هوشمند است، تشكيل و فيض رحمت عام الهي در آن جاري شود و درمان صورت گيرد (طاهري، 1388ب، ص67)... اصل: زماني كه فرادرمانگر براي فردي ايجاد اتصال كند، خود نيز در معرض اتصال و اسكن قرار خواهد گرفت (همان، ص111).
اينكه هم در حلقه و هم در ريكي، اتصال به شبكه كيهاني علت شفادهي بيان شده، اين است كه همان هوشمندي الهي، اتفاقاتي را كه پس از اتصال براي درمان پذيران مي افتد، نمي توان شفاي الهي دانست؛ زيرا اين دست درمان ها ماندگار نبوده و در بسياري از موارد يا بيماري ها بازمي گردند و يا تبديل به بيماري هاي ديگر مي شوند. انجام برخي فرايند ها بر روي بيماران، كه زودگذر نيز هستند، دليل بر الهي بودن آن نيست. در مكاتب غيرالهي نيز اين گونه درمان ها اعمال انجام مي گيرد.....
پی نوشتها در مقاله سوم خواهد آمد...
ادامه دارد
محمودرضا قاسمي / دانشآموخته سطح چهار حوزه علميه قم