با توجه به نص آیات قرآن، بهویژه آیۀ هشتم از سورۀ مبارکۀ أعلی، خداوند خطاب به پیامبر(ص) میفرماید:
)وَنُيَسِّرُكَ لِلْيُسْرَى(([1])؛ «تو را بر [عمل و ابلاغِ] آسانترین راه [که شریعتِ سَمحه و سَهله است] توفیق میدهیم.»
همواره مردان و زنانی در طول تاریخ بوده و هستند که این دین سهل و آسان را میپذیرند و به قوانین و احکام آیین اسلام پایبند و حلال و حرام آن را با جان و دل پذیرا هستند؛ اینگونه افراد، اهل تکبر و خودکامگی و عناد نیستند و عاشقانه به آیین پاک اسلام ایمان میآورند. آیات و روایات نیز دلیل این پذیرش را «قلب سلیم»([2]) و به تعبیر دیگر ویژگی «خداترسی» آنان میداند، که بدون هیچ تعصّب جاهلانه و عنادی، حقیقت دین را دریافتهاند و بدان عمل میکنند.
انسانهای باتقوا که پروا از خداوند متعال را سرلوحۀ زندگی خود قرار دادهاند و نسبت به فرامین الهی دغدغهمند هستند، آمادگی پذیرش دین اسلام را داشته و تکبّری در پذیرش شریعت جامع و کامل ندارند. البته همۀ انسانها و همۀ موحدان میبایست در برابر خداوند متعال تسلیم بوده و مطیع اوامر الهی باشند. در حقیقت انسانها برای رهایی و نجات از دام خطرات دنیا و عذاب و عقاب الهی، راهی جز پذیرش دستورات دین و انجام اوامر خداوند متعال ندارند. رمز حیات طیّبه و سعادت اخروی، جز گرویدن به آیین بینظیر اسلام نیست. زیرا دین نزد خداوند فقط اسلام (تسلیم بودن) است:
)إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ(([3])؛ «مسلماً دینِ نزد خدا اسلام است.»
آیات سورۀ مبارکۀ أعلی نیز شاهد مناسبی بر این گفتار است؛ چنانکه خداوند، پیامبر اسلام(ص) را به ادای رسالت سهل و آسان([4]) توصیه میکند و در آیات متعددی، از «مؤمنان خاشع»([5]) و «کافران شقیّ»([6]) سخن به میان آورده و در آیات پایانی این سوره اعلام میدارد که ادای رسالت و دین الهی تنها در قرآن نیامده، بلکه در کتب و صحف پیشین همچون صحف ابراهیم و موسی(ع) نیز مسئله ادای رسالت آمده و بر آن تأکید شده است. این دین برای مردم سودمند است؛ چراکه برای مؤمنان و پیروان خود در دنیا زندگی و حیاتی طیبه میسازد و در آخرت هم([7]) حیاتی مطلوب و دلپسند توأم با رضایت به ایشان عطا خواهدکرد.
به بیان روشنتر، کسانی زمینه پذیرش آیین الهی و عبودیّت را دارند، که بصیر هستند و به تعبیری چشم دلِشان بسته نشده است و خود را برای بهدوش کشیدن مسئولیت دین الهی مهیّاکردهاند. از اینرو قرآن و روایات اسلامی، آمادگی برای پذیرش دین را به خود انسان واگذارکرده و اصل پذیرش دین را ـ که امری اختیاری است([8]) ـ به انسانها تفویض نمودهاند. یعنی تا هنگامی که خود انسانها زمینۀ قبول آیین الهی را در قلب و روحشان مهیا و فراهم نکنند، چشمههای هستیبخش دین به قلب آنها راه نمییابد.
از آنجا که تمام تکالیفِ الهی و به خصوص احکام و تکالیف آیین اسلام بر مبنای تعالی روح انسانها بنا شده، خداوند حکیم برای به بار نشستن ثمره ایمان و شکوفایی آیین خویش، تمام لوازم این راه را فراهم ساخته است. در این باره پیامبر اسلام(ص) میفرمایند:
«بُعِثْتُ عَلَی شَرِیعَةٍ سَمْحَةٍ سَهْلَه([9])؛ خداوند مرا بر [تبلیغ] شریعت آسان و سهل برانگیخته است.»
با عنایت به آیات قرآن، میتوان به حکم کلی و قاعدۀ «لاحَرَج» نیز اشاره نمود. این قاعده، بنای دین و حکمت و زیربنای تشریع را براساس آسانی و سهولت بر بندگان تبیین کردهاست. چنانکه خداوند متعال میفرماید:
)وَمَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ(([10])؛ «و در این دین بر شما فشار و تنگی قرار نداد.»
از آنجا که تکالیف و برنامههای عملی دین مبین اسلام موافق با فطرت بشری است، پذیرش و انجام آن سهل و آسان است. به تعبیر دیگر در شریعت اسلام، تکلیفی نیست که ریشه آن در فطرت آدمی نباشد.
)لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا(([11])؛ «خداوند هیچکس را جز به اندازۀ طاقتش تکلیف نمیکند.»
عبارت «وُسع» در این آیه به معنای گشایش و قدرت میباشد. از اینرو آیه شریفه در مقام بیان حقیقتی عقلی و مبتنی بر این امر است که وظایف الهی، هیچگاه بالاتر از میزان توانایی افراد نیست و احکام شرعی نیز بر همین مبنا تشریع و وضع شده است.
تمام این سهلگیریها برای توجه و پذیرش هرچه بیشتر انسانها و گرایش ایشان به دین است. در اینمیان تنها گروه طغیانگر و ابلیسصفت در برابر این تکالیف تکبر میورزند و همچون ابلیس نافرمانی خدا را میکنند.
از آنجایی که گفتار نرم با مخاطب، تأثیر بهسزایی در رساندن مطالب دینی و مذهبی دارد، قرآن کریم با توجه به این مطلب، روش نیکو و احسن را در نوع برخورد با دیگران مطرح نموده، که اگر در جای خود مورد استفاده قرار گیرد، در هدایت دیگران نقش بزرگی دارد. چنانکه در مصحف شریف میخوانیم:
)ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِيلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ(([12])؛ «با حکمت و اندرز نیکو به راه پروردگارت دعوت نما! و با آنها به روشی که نیکوتر است، استدلال و مناظره کن. پروردگارت از هرکسی بهتر میداند چه کسی از راه او گمراه شده و او به هدایتیافتگان داناتر است.»
مرحوم علامۀ طباطبایی در تفسیر شریف المیزان نیز به همین موضوع اشاره نموده است و نقش حسن خلق را در موعظه و مجادله با مخاطب تا اندازهای مؤثر دانسته که موجب خضوع و خشوع شنونده میشود و او را از موضع عناد و رویارویی مستقیم با مخاطب باز میدارد.([13])
بنابراین اگر گوینده در سخنان خود، مراعات حال شنونده را نمود و زیبا سخن گفت، قطعاً تأثیر سخنان زیبای خویش را مییابد و کمتر موجب تهییج هیجانات منفی شخص مخاطب میشود؛ بهگونهای که اندیشه و تفکر وی را در مقابل سخنان حق، متواضع و فروتن مینماید؛ و این آسانترین راه و روش برای انتقال مطالب حق است.
در روایات اسلامی نیز به نوع برخورد ائمۀ اطهار: با مخالفان و یا معاندان اشاره شده است. بهراستی میتوان گفت که معصومین: از آسانترین راه و روش برای رسانیدن پیام حق و حقانیت دین اسلام استفاده میکردند. در حقیقت، برخورد آن بزرگواران نهتنها موجب اثبات حقانیت دین میشد، بلکه شخص را از ورطۀ گمراهی و هلاکت نجات داده و وی را در زمرۀ عاشقان اهلبیت عصمت و طهارت: قرار میداد و موجب هدایت ابدی فرد میگشت.
سیرۀ ائمۀ اطهار: در مواجهه با مخالفان
مردی از اهالی شام چنین نقل کردهاست: روزی در مدینه شخصی را با چهرهای آرام و بسیار نیکو و دارای حسن جمال دیدم. انسان وارستهای که به طرز زیبایی لباس پوشیده و بر مرکبی سوار بود. پس درباره او پرسوجو کردم و دانستم که او حسن بن علی بن ابیطالب: است. با شنیدن نام او خشمی سوزان سرتا پای وجودم را فراگرفت و بر علی بن ابیطالب(ع) حسد بردم که چگونه او چنین پسری دارد. پس از لحظاتی نزد او رفته و پرسیدم آیا واقعاً تو فرزند علی(ع) هستی؟([14])
آن مرد گفت: آری من پسر علی(ع) هستم. با شنیدن این سخن، با حالتی خشمآلود و غضبناک شروع به ناسزاگویی به او و پدرش امیرمؤمنان(ع) کردم. پس از شنیدن دشنامها رو به من، سلام کرده و خندید و پرسید: آیا غریب هستی؟ گفتم: آری! فرمود: با من بیا؛ گویا امری بر تو مشتبه شده است. اگر چیزی بخواهی، به تو عطا میکنم؛ اگر طلب ارشاد کنی، تو را هدایت میکنم و اگر در حمل بار کمک بخواهی، کمکت میکنم و اگر گرسنه باشی، تو را سیر میکنم و اگر برهنه باشی، تو را میپوشانم و اگر محتاج باشی، بینیازت میکنم و اگر رانده شدهای، تو را پناه میدهم و اگر مهمان ما باشی، تا وقت رفتن از تو پذیرایی میکنم؛ زیرا درِ خانه ما به روی هر نیازمندی باز است.
مرد شامی چون این سخنان امام(ع) را شنید، شروع به گریستنکرد و گفت: شهادت میدهم که شما خلیفۀ خدا بر روی زمین هستید و خدا بهتر میداند که رسالت و خلافت خود را نزد چه کسانی قرار دهد. پیش از آنکه تو را ملاقات کنم، تو و پدرت دشمنترین خلق در نزد من بودید و حالا که تو و پدرت را شناختم، محبوبترین خلق خدا نزد من هستید. امام(ع) پس از این برخورد، مرد شامی را به خانه برده و او تا مدتی مهمان حضرت بود و از محبّان و مریدان امام مجتبی(ع) شد و دیدگاهش نسبت به خاندان پیامبر(ص) دگرگون و در زمرۀ شیعیان اهلبیت: قرارگرفت.([15])
نمونۀ دیگر، جریان فحّاشی بعضی از اصحاب حضرت علی(ع) در جنگ صفین است؛ امیرمؤمنان علی(ع) با وجود شنیدن دشنامهای برخی صحابه خود به لشکر معاویه، آنان را بااحترام به رفتاری شایسته و خداپسندانه سفارش مینمودند که هم در هدایت دشمن و هم به لحاظ شناسایی حق مفید بوده باشد. حضرت خطاب به یارانشان فرمود:
«من خوش ندارم که شما دشنامدهنده باشید؛ اما اگر کردارشان را تعریف و حالات آنان را بازگو میکردید، به سخن راست نزدیکتر و عذرپذیرتر بودید. خوب بود بهجای دشنام آنان میگفتید:
خدایا! خون ما و آنها را حفظ کن، بین ما و آنان اصلاح فرما و ایشان را از گمراهی به راه راست هدایت کن، تا آنان که جاهلاند، حق را بشناسند و آنان که با حق میستیزند، پشیمان شده و بهسوی حق بازگردند.»([16])
شیوۀ رفتاری حضرت علی(ع) نسبت به یکی از خوارج، جالب و حائز اهمیت است. چراکه حضرت همواره در طول حیات دنیوی خویش با دیگران با مدارا رفتار میکردند و هرگز طرف مقابل را مورد عتاب و خطاب قرار نمیدادند؛ بلکه همواره با صبر و بردباری با ایشان برخورد میکردند.
نقل شده روزی اصحاب پیرامون امام(ع) نشسته بودند، که زنی زیبا از آنجا گذشت. در این هنگام حاضران دیده به آن زن دوختند. امام(ع) که شاهد چنین پیشآمدی بودند، به یاران و اصحاب خود فرمودند: همانا دیدگان این مردان به منظرهای شهوتآمیز دوخته شده و به هیجان آمدهاند. هرگاه کسی از شما با نگاه به زنی به شگفتی آید، با همسرش بیامیزد که او نیز زنی چون زن وی باشد.
مردی از خوارج گفت: خدا این کافر را بکشد چقدر فقه میداند!! در این هنگام اصحاب بیدرنگ برای کشتن او برخاستند، اما امام(ع) فرمودند: آرام باشید؛ دشنام را با دشنام باید پاسخ داد یا بخشش گناه؟([17])
با مشاهدۀ آیات شریفۀ قرآن درمییابیم که قرآن کریم حتی در برابر متکبرترین دشمنان نیز، شیوهای نرم و آسان را توصیه میفرماید؛ حالآنکه آن فرد متخاصم ادعای خدایی([18]) داشت. از بارزترین نمونههای آن میتوان به فرعون زمان حضرت موسی(ع) اشارهکرد، چنانکه خداوند خطاب به موسای نبی(ع) میفرماید:
)اذْهَبَا إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى * فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَيِّنًا لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشَى(([19])؛ «هر دو بهسوی فرعون حرکت کنید؛ زیرا او دچار سرکشی شده * پس با گفتاری نرم پیام مرا به او بگویید، باشد که هوشیار گشته [آیین حق را بپذیرد]، یا [برای بازایستادن از سرکشی] بترسد.»
در این آیۀ شریفه شیوۀ سهلگیرانه در تبلیغ دین به قدری آشکار بود که نهتنها دشمنان دین به آن اعتراف و اذعان داشتند؛ بلکه آن را یک ارزش و مزیت تلقی کرده و از آن به عنوان الگویی برای یادآوری به مخالفان خود بهره میبرند. در این باره میتوان به روایتی از مفضل بن عمر از اصحاب حضرت صادق(ع) در برخورد با ملحد معروف، ابن ابیالعوجا([20]) اشاره نمود.
مفضلبنعمر از اصحاب امام صادق(ع) میگوید: روزی در مسجدالنبی(ص) نشسته بودم، که ابنابیالعوجا (یکی از چهرههای شاخص زنادقه) وارد مسجد شده و با تعدادی از همفکران خود مشغول به صحبت شد. آنها در مورد پیامبر(ص) صحبت میکردند و ضمن سخنان خود، ایشان را شخصی فیلسوف خواندند.
پس از این، ابنابیالعوجا به دوست خود گفت: صحبت درباره او را کنار بگذاریم؛ عقل من دربارۀ او متحیّر است، پس بهتر است دربارۀ دین او صحبت کنیم. او (پیامبر(ص)) ادعا میکند که این جهان خالق و مدبری دارد، من ادعای او را قبول ندارم. صحبت آنها به اینجا که رسید، بسیار ناراحت شدم و با تندی به ابنابیالعوجا گفتم: ای دشمن خدا! تو خالقیت خدا را منکر شدهای، درحالی که همین جسم و بدن تو مخلوق خداوند است و اگر در نظام خلقت و آفرینش خود اندیشه میکردی، دلایل وجود خدا را در وجود خود مییافتی!
در این هنگام ابنابیالعوجا به من گفت: تو کیستی؟ اگر از متکلمان هستی، چرا عصبانی میشوی؟ بیا با یکدیگر مباحثه کنیم. اگر بر ما غلبهکردی، از تو پیروی خواهیمکرد؛ در صورتی هم که از متکلمان نیستی، وارد اینگونه مباحث نشو. اما بدان! اگر تو از اصحاب جعفربنمحمد(ع) هستی، ایشان هیچگاه اینگونه با ما برخورد نکرده است. جعفربنمحمد(ع) حلیم و عاقل است؛ ابتدا به حرفهای ما کامل گوش میدهد، سپس با جملهای کوتاه و استوار جواب میدهد و معمولاً ما در مناظره با وی شکست میخوریم.
پس از این مشاجرات با ناراحتی از مسجد خارج شدم و نزد مولای خویش جعفربنمحمد صادق(ع) رفتم. ایشان علت ناراحتی مرا پرسیدند و من هم آنچه که اتفاق افتاده بود، برای فرزند رسول خدا(ص) نقلکردم. سپس ایشان فرمودند: فردا نزد من بیا تا مطالبی به تو بیاموزم که در چنین مواقعی بتوانی پاسخگو باشی.
مفضلبنعمر فردای آن روز نزد امام صادق(ع) رفت و حضرت طی جلساتی در چهار روز به او درس خداشناسی آموختند. این درسها را که به توحید مفضّل مشهور شده، مرحوم مجلسی در جلد سوم بحارالانوار نقلکرده است.
در دین مبین اسلام، به تحصیل علم و دانش بهخصوص معرفت دینی برای درک حقایق هستی، سفارش بهسزایی شده است.([21]) از آنجایی که چشمه هستیبخش دین و معارف والای آن میتواند روح زندگی و شیوۀ زیستن را در سایه دستورات الهی فراهم سازد؛ از اینرو فهم مسائل دین، از جمله حلال و حرام و مسائل اخلاقی و اجتماعی میتواند سعادت دنیا و آخرت انسان را تأمین کند. چراکه اسلام راستین در پرتو علم به مبانی دین و انجام واجبات و ترک محرمات، چشمۀ عطوفت و رحمت خداوندی را برای انسانها به جوشش درمیآورد.
فهم و تفقّه دین و بالطبع فراگیری مقدمۀ آن، امری لازم و ضروری است. خداوند متعال در قرآن مجید به این امر اشارهکرده و میفرماید:
)فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ(([22])؛ «چرا از هر جمعیتی گروهی [بهسوی پیامبر و امامان و عالِمان ربّانی وارسته] کوچ نمیکنند تا دین و احکام و معارفش را بشناسند، و قوم خود را هنگامی که بهسوی آنان بازمیگردند هشدار دهند تا [از مخالفت با خدا و پیامبر و فرجامِ شوم گناه] بپرهیزند.»
رسول خدا(ص) نیز ضمن روایت ارزشمندی ارزش فراگیری و تفقّه در دین را از خودِ عبادت بالاتر میشمارند:
«خَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) فَإِذَا فِی الْمَسْجِدِ مَجْلِسَانِ: مَجْلِسٌ یتَفَقَّهُونَ وَمَجْلِسٌ یدْعُونَ اللَّهَ تَعَالَی وَیسْأَلُونَهُ؛ فَقَالَ(ص): کلاً الْمَجْلِسَینِ إِلَی خَیرٍ، أَمَّا هَؤُلَاءِ فَیدْعُونَ اللَّهَ وَأَمَّا هَؤُلَاءِ فَیتَعَلَّمُونَ وَیفَقِّهُونَ الْجَاهِلَ هَؤُلَاءِ أَفْضَلُ بِالتَّعْلِیمِ أُرْسِلْتُ ثُمَّ قَعَدَ مَعَهُم([23])؛ رسول خدا(ص) از خانه بیرون آمدند و در مسجد دو مجلس مختلف را دیدند؛ مجلسی که حاضران مشغول گفتوگوی علمی بودند و مجلسی که مردم در آنجا دستِ دعا بهسوی خدا گشوده بودند و از خدا طلب حاجت میکردند. حضرت(ص) فرمودند: هر دو مجلس خوب است، این عده خدا را میخوانند و این گروه علم فرامیگیرند و به نادانان نیز فرامیدهند؛ اینان برترند. من از سوی خدا برای آموزش و تعلیم مأمور شدهام. سپس آن حضرت در کنار ایشان [مجلس علمی] نشستند.»
امام صادق(ع) نیز ضمن شمارش نشانهها و خصایص افراد مؤمن، حریص بودنِ در طلب فراگیری و فهم علوم دین را از نشانههای مؤمنان ذکر میکند.([24])
با سیری کوتاه در آیات و روایات درخصوص توجه به دین و یادگیری علوم الهی بهخوبی میتوان به اهمیت این مطلب پیبُرد، که اسلام مکتبی انسانساز است و برای فهم دین و رابطه انسانها با خلقت و جهان پیرامون ارزش بسیار زیادی قائل است. چراکه برای تأمین خیر دنیا و آخرت راهی جز فهم دین و کتاب وحی و عمل به فرامین آن وجود ندارد. مسلّم است که برای رسیدن به فهم هر چیزی، ابتدا باید آن را آموخت و مسائل و مبانی آن را فراگرفت. ممکن است برخی بگویند ما فرصت خواندن و فراگیری تمامی علوم اسلامی را نداریم! خداوند این مطلب را در قرآن مجید بیانکرده و در سورۀ مبارکۀ انبیاء میفرماید:
)فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ(([25])؛ «اگر نمیدانید از آگاهان [به کتابهای آسمانی] بپرسید، [که همۀ پیامبران از جنس بشر بودند].»
بنابر ظاهر آیه، «اهل ذکر» همۀ آگاهان و عالمان را فرامیگیرد. از اینرو خداوند متعال میفرماید آنچه را که درباره امور دین از جمله احکام و مسائل، حلال و حرام، کسب و معاملات و سایر احکام نمیدانید، از دانایان و عالمان دینی بپرسید. رجوع جاهل به عالم، مصداق همین آیه شریفه است و فقهای اسلام نیز براساس همین آیه به مسئله جواز تقلید از مجتهد استدلال کردهاند.
کسب معرفت نسبت به دین همواره مورد تأکید و توصیۀ ائمه معصومین: بوده است. امام باقر(ع) در این باره میفرمایند:
«الْکمَالُ کلُ الْکمَالِ؛ التَّفَقُّهُ فِی الدِّینِ وَالصَّبْرُ عَلَی النَّائِبَةِ وَتَقْدِیرُ الْمَعِیشَةِ([26])؛ کمال حقیقی [عبارت است از] فراگیری احکام، فهم دین، صبر و شکیبایی بر ناگواریها و اندازهگیری در امور زندگی.»
امام صادق(ع) نیز به نقل از رسول خدا(ص) میفرمایند:
«أُفٍ لِکلِّ مُسْلِمٍ لَا یجْعَلُ فِی کلِّ جُمْعَةٍ یوْماً یتَفَقَّهُ فِیهِ أَمْرَ دِینِهِ وَیسْأَلُ عَنْ دِینِهِ وَرَوَی([27])؛ بدا به حال مسلمانی که در هفته یک روز را برای فراگیری امر دینش قرار ندهد و از احکام دینش پرسش ننماید.»
پی نوشت ها:
[1]. أعلی(87): 8.
[2]. صافات(37): 84؛ )إِذْ جَاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ(؛ «هنگامی که با دلی پاک بهسوی پروردگارش آمد.»
مفسران برای «قلب سلیم» تفسیرهای متعددی بیان کردهاند، که هرکدام به یکی از ابعاد این مسئله اشاره میکند: قلبی که از شرک پاک باشد، قلبی که از معاصی و کینه و نفاق خالص باشد، قلبی که از عشق دنیا تهی باشد، قلبی که جز خدا در آن نباشد. حقیقت این است که «سلیم» از ماده «سلامت» است؛ پس هنگامی که سلامت بهطور مطلق مطرح میشود، شامل سلامتی از هرگونه بیماری اخلاقی و اعتقادی است. امام صادق(ع) جالبترین تفسیر را برای «قلب سلیم» بیان فرمودند: «الْقَلْبُ السَّلِیمُ الَّذِی یلْقَی رَبَّهُ وَلَیسَ فِیهِ أَحَدٌ سِوَاهُ؛ قلب سلیم قلبی است که خدا را ملاقات کند، درحالی که هیچ کس جز او در آن نباشد»؛ این تعبیر، جامع همۀ اوصاف گذشته است. (الکافی: 2 / 16، ح5).
[3]. آلعمران(3): 19.
[4]. أعلی(87): 8؛ )وَنُيَسِّرُكَ لِلْيُسْرَى(؛ «تو را بر [عمل و ابلاغِ] آسانترین راه [که شریعتِ سَمحه و سَهله است] توفیق میدهیم.»
[5]. أعلی(87): 10؛ )سَيَذَّكَّرُ مَنْ يَخْشَى(؛ «کسی که [از خدا] میترسد بهراستی اندرز را میپذیرد.»
[6]. أعلی(87): 11؛ )وَيَتَجَنَّبُهَا الْأَشْقَى(؛ «و بدبختترین [مردم] از آن کناره میگیرد.»
[7]. حاقه(69): 21؛ )فِي عِيشَةٍ رَاضِيَةٍ(.
[8]. بقره(2): 256؛ )لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ(.
[9]. مسائل الناصریات: 46.
[10]. حج(22): 78.
[11]. بقره(2): 286.
[12]. نحل(16): 125.
[13]. ترجمه المیزان: 12 / 536. حُسن اثر وقتی است که واعظ خودش به آنچه وعظ میکند عامل باشد. از آن گذشته، در وعظ خود آنقدر حُسن خلق نشان دهد که کلامش در قلب شنونده مورد قبول بیفتد، قلب با مشاهدۀ آن خلقوخوی، رقّت یابد و پوست بدنش جمع شود و گوشش آن را گرفته و چشم در برابرش خاضع شود.
و اگر از راه جدال دعوت میکند، باید از هر سخنی که خصم را بر ردّ دعوتش تهییج میکند و او را به عناد و لجبازی واداشته، بر غضبش میاندازد، بپرهیزد و مقدّمات کاذب را هرچند که خصم راستش بپندارد، بهکار نبندد؛ مگر همانطور که گفتیم جنبۀ مناقضه داشته باشد. نیز باید از بیعفتی در کلام و از سوء تعبیر اجتناب کند و به خصم خود و مقدّسات او توهین ننماید و فحش و ناسزا نگوید و از هر نادانی دیگری بپرهیزد؛ چون اگر غیر این کند، درست است که حق را احیا کرده، اما باطل و کشتن حقی دیگر احیا کرده است و جدال، از موعظه بیشتر به حُسن احتیاج دارد. به همین جهت خداوند موعظه را به حسن مقید کرده، ولی جدال را به احسن (بهتر) مقید نمود. همچنین ترتیب در حکمت و موعظه و جدال ترتیب به حسب افراد است.
[14]. گویا مرد شامی علی(ع) را سزاوار داشتن چنین فرزندی نمیدید و این امر در اثر تبلیغات سوء معاویه در شام بوده است.
[15]. الکامل فی الادب: 1 / 235؛ ترجمة امام الحسن(ع): 149؛ کشف الغمه: 2 / 135 ـ 136؛ مسند الامام المجتبی(ع): 94.
[16]. نهج البلاغه: خطبه 197.
[17]. نهج البلاغه: حکمت 420.
[18]. نازعات(79): 24.
[19]. طه(20): 43 ـ 44.
[20]. عبدالکریم بن ابیالعوجا (155 ق)؛ از زندیقهای مشهور سدۀ دوم هجری و از قبیله بکر بن وائل است. عبدالکریم، شاگرد حسن بصری (110ق) بود، ولی از آنجا که به زعم خود در سخنان حسن بصری در باب «جبر و اختیار» تناقضهایی یافت، از او جدا شد. وی به شهرهای مکه، مدینه و سرانجام کوفه سفر کرد. علت رفتن او به کوفه روشن نیست؛ اما گفته شده که چون جوانان و خردسالان را فریب میداد، مورد تهدید عمرو بن عبید، متکلم مشهور(144 ق)؛ قرارگرفت و ناگزیر به کوفه گریخت. سرانجام والی کوفه، ابوجعفر محمدبنسلیمان او را دستگیر کرده و در سال (155 ق) به قتل رسانید. بلاذری، علت قتل او را بیاحترامی به قرآن، تمسخر نسبت به نماز و بهکار بردن کلمات زندیقها ذکر کرده است.
[21]. «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِیضَةٌ عَلَی کلِ مُسْلِمٍ أَلَا إِنَّ اللَّهَ یحِبُّ بُغَاةَ الْعِلْم؛ طلب دانش و معرفت بر هر مسلمانی واجب است، آگاه باشید یقیناً خدا خواستاران دانش را دوست دارد.»؛ الکافی: 1 / 31، ح1؛ بحارالانوار: 1 / 172، ح26.
[22]. توبه(9): 122.
[23]. بحارالانوار: 1 / 206، ح35؛ منیة المرید: 106.
[24]. «الْمُؤْمِنُ لَهُ قُوَّةٌ فِی دِینٍ وَحَزْمٌ فِی لِینٍ وَإِیمَانٌ فِی یقِین وَحِرْصٌ فِی فِقْهٍ؛ مؤمن در دین قوی و در عین نرمی، دوراندیش است؛ ایمانی سرشار از یقین دارد و در [فراگیری علوم دین و] فهم [آن] حریص است.» مرآة العقول: 9 / 228، ح4).
[25]. انبیاء(21): 7.
[26]. الکافی: 1 / 32، ح4؛ تحف العقول: 292؛ منیة المرید: 376.
[27]. محاسن: 1 / 225، ح149؛ بحارالانوار: 1 / 176، ح44.
مطالب فوق برگرفته شده از
کتاب: اسلام دین آسان
نوشته: استاد حسین انصاریان
منبع : پایگاه عرفان