هدايت الهى واقعيتى است که در سراسر عالم هستى به کيفيت هاى گوناگون و متنوع حاکم است و موجودى در عالم خلقت چه در باطن عالم، چه در ظاهر عالم وجود ندارد، مگر اینکه توسط خداوند متعال هدایت و راهبری میشود.
قرآن مجيد مى فرمايد: از برنامه هاى خداوند به وجود آوردن موجودات و در مسير هدايت قرار دادن آنهاست: { ٱلَّذِيٓ أَعۡطَىٰ كُلَّ شَيۡءٍ خَلۡقَهُۥ ثُمَّ هَدَىٰ }.[1]
پروردگار عالم، ابتدا مخلوقى را که لباس هستى به او مى پوشاند، در دايره خلقت قرار مى دهد و سپس او را در مسيرى که لازمه حيات و هستی اوست هدايت مى کند. نظم، بقا و مصون ماندن از فساد و تباهى و نابودى، ميوهٔ شيرين هدايت پروردگار است.
حکمت هدايت تکوینی
اگر پروردگار نور هدايت و نيز حاکميت هدايتش را از موجودات عالم منع کند و رسيدن شعاع هدايت را به آنها دريغ ورزد، مجموعهٔ موجودات دچار بى نظمى، فساد، تباهى و در نهایت فنا و نابودى خواهند شد. قرآن مجيد درباره همه آسمان ها و زمين و مجموعه عظيم ستارگان، خورشيدها، قمرها، سحابى ها و کهکشان ها مى فرمايد:
{ وَأَوۡحَىٰ فِي كُلِّ سَمَآءٍ أَمۡرَهَاۚ }[2]
ما امورات و هدایت موجودات عالم بالا را انجام داديم. اینکه در چه فاصله اى از هم قرار بگيرند، اين محصول وحى و هدايت است؛ با چه سرعتى دور خود يا دور مرکز خود بگردند، اين محصول هدايت است.
اگر بين کره زمين و خورشيد 150 ميليون کيلومتر فاصله قرار داده شده که زمين در اين فاصله با موجوداتش از نظر حرارت و سردى بتواند حيات خود را ادامه دهد، اين محصول هدايت حضرت حق است. اگر زمين در هر 24 ساعت براى پديد آمدن شب و روز يک بار به دور خودش مى چرخد (و با سرعت حساب شده هم مى چرخد) محصول هدايت حق است. اگر زمین در هر 365 روز براى پديد آمدن چهار فصل يک بار به دور خورشيد مى گردد، اين محصول هدايت حضرت حق است.
اگر ستارگان در فضا با هم تصادف نمى کنند، اين محصول هدايت حضرت حق است؛ اگر هوا ترکيبى از اکسيژن و اَزُت است و دور کره زمين در حدود صد کيلومتر پوشش به زمين داده است، اين محصول هدايت حضرت حق است. اینکه هوا همواره همراه زمين حرکت مى کند، چون زمين مسافر است و هوايى و فضایی که دور کره زمين است، همراه اين مسافر در حرکت مى باشد و مسافر را رها نمى کند، اين محصول هدايت حضرت حق است.
اینکه چگونه نباتات و درختان اکسيژن مصرف شده را تأمين کنند و اَزُت اضافی را پس بدهند و حيوانات زهردار، سموم هوا را تصفيه کنند، اين محصول هدايت وجود مقدس پروردگار است.
شما در همه اين محاسبات دقت کنید، اگر يکى از اين حساب ها به هم بخورد و امرى از آغوش هدايت الهی جدا شود چه خواهد شد. مثلاً کره زمين بتواند از دايره هدايت پروردگار تخطی و فاصله 150 میلیون کيلومترى که با خورشيد دارد را کم کند، تمام درياها بخار مى شوند، تمام درختان و نباتات و گياهان مى سوزند، و اگر فاصله را بيشتر کند، تمام درياها و رودخانه ها و قنات ها منجمد مى شوند، خون بدن انسان نيز منجمد مى شود، تمام درختان هم از سرماى شديد نابود مى شوند. ولى زمين نمى تواند از سلطنت هدايت پروردگار خارج شود، هيچ موجودى از موجودات عالم که در سيطره هدايت اجبارى و تکوينى پروردگار عالم قرار دارد نمى تواند اين حساب هاى دقيق را به هم بريزد؛ در حيوانات نيز همين طور است.
هدایت در زنبور عسل
خداوند متعال در سوره مبارکه نحل در رابطه با اتصال هدايت به زنبور عسل نکات با ارزشى را بيان مى کند.[3] اين حيوان بسيار کوچک، کم حجم و کم وزن بهترين ماده غذايى دنيا را توليد مى کند و هنوز کارخانه اى در عالم، دقيق تر از کارخانه زنبور به وجود نيامده است که چنين ماده اى را توليد کند؛ ماده اى که اگر مستقيم عناصر و ترکيباتش از گل ها گرفته شود، ماده اى است که هيچ ميکروبى نمى تواند در آن اثر بگذارد، ماده اى است که اگر چند هزار سال در هواى آزاد قرار بگيرد، فاسد نمى شود.[4]
اين زنبور براى توليد عسل، براى رفت و آمد در باغ ها و مسيرها و کوه ها و براى ساختن کندو نزديک به 460 رشته علوم مختلف را به کار مى گيرد و اين مغز کوچک چگونه اين 460 رشته علم را به کار میگیرد. جز با هدايت خداوند میسر نيست: { وَأَوۡحَىٰ رَبُّكَ إِلَى ٱلنَّحۡلِ }.[5]
صاحب اختيار و مدبر عالم به زنبور وحى کرد، يعنى هدايت خويش را به زنبور اتصال داده است و در اين افق عالى و نورانى هدايت اين دستورها را به او داد:
{ أَنِ ٱتَّخِذِي مِنَ ٱلۡجِبَالِ بُيُوتٗا وَمِنَ ٱلشَّجَرِ وَمِمَّا يَعۡرِشُونَ }.[6]
که حرکت کند و در کوه ها براى خود لانه انتخاب کند، و روى درختان بلند براى خود لانه بسازد، و از پايه ها و سايبان هاى درون باغ ها که محکم است لانه بسازد. وقتى که لانه آماده شد و محل امنى براى خود ساخت، حرکت میکند و به سراغ گل ها و شکوفه ها برود: { ثُمَّ كُلِي مِن كُلِّ ٱلثَّمَرَٰتِ }.
به زنبور وحی کردیم: اجازه دارى از هر ميوه و گلى که در اين عالم قرار دادم بخورى. فقط زبده و بهترین بخش همه عناصر توليد کننده را بخور. بهترين غذا را در اين عالم استفاده کن. مواظب باش اگر انحراف پيدا کنى و کج روى کنى، من در کندو و در دل کوه روى درخت و روى اين سايبان ها مأمور ويژه قرار دادم که تو را راه ندهند؛ مأمور ويژه، زنبورى است با شامه بسيار قوى که دائما کنار لانه مواظب رفت و آمد زنبورهاست. اگر زنبورى برخلاف هدايت پروردگار چيزهاى آلودهای را بخورد، در هنگام ورود به لانه مورد بازرسى قرار مى گيرد. مأمور سلامت کندو، با شامه قوى خود او را بو مى کند و مى فهمد که او غير از آنچه که دستور داده شد را خورده است، پس او را از کمر نصف کرده و روبروى کندو مى اندازد که باعث عبرت ديگران شود:
{ ثُمَّ كُلِي مِن كُلِّ ٱلثَّمَرَٰتِ فَٱسۡلُكِي سُبُلَ رَبِّكِ ذُلُلٗاۚ }
اى زنبور! فقط در مسیر هدایت پروردگار حرکت کن، چون اگر به انحراف کشيده شوى فاسد مى شوى، آشغال خور مى شوى، تباه و نابود و محکوم مى شوى و از ديد آفرينش مى افتى. به سمت مسیرهایی که در مقابل ديد و حافظه ات هست حرکت کن، همراه با تواضع و فروتنى: { يَخۡرُجُ مِنۢ بُطُونِهَا شَرَابٞ }.
بعد از اتصال به وحى، من از شکم او يک آشاميدنى بيرون مى آورم که براى تمام مردم عالم در اين آشاميدنى دارو قرار داده ام:
{ مُّخۡتَلِفٌ أَلۡوَٰنُهُۥ فِيهِ شِفَآءٞ لِّلنَّاسِۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَأٓيَةٗ لِّقَوۡمٖ يَتَفَكَّرُونَ }.[7]
اين ماده طبيعى و اصيل الهى، براى همه مردم عالم درمان است.
در زندگى زنبور نشانه اى از ربوبيت و توحيد، قدرت، حکمت، بصيرت، بينايى، دانش و عدالت پروردگار عزيز عالم هست. حالا اگر اين محاسبهٔ هدايتى به هم بخورد هيچ عسلى توليد نمى شود، اگر اين محاسبه به هم بخورد، نمى تواند لانه بسازد. پس هر آنچه منفعت در اين عالم هست محصول هدايت خداوند است و هر جا فساد هست محصول جدايى موجود از هدايت پروردگار است.[8]
الهام به انسان
نوع ديگر هدايت پروردگار که در قرآن مجيد مطرح است، الهام او به قلب بندگان است که اين الهامات، يا انسان را به کشف کردن مجهولات موفق مى کند، يا انسان را از خطر هولناکی نجات مى دهد، يا انسان ديگرى را از خطر نجات مى دهد. ممکن است این الهام براى همه انسان ها تا آخر عمرشان چندین مرتبه اتفاق بيفتد. اين الهام نيز حقيقتى از طرف خدا است که جنبه هدايت دارد.
الهام در حفظ جان انسانها
يکى از علماى بزرگ نجف مى فرمودند: خانه اى را در نجف خريدم که درب اين خانه، از چوب قديمى بود. قفل و بست درب از کُلون هاى قديمى بود که کليد بزرگى داشت و ما نمى توانستيم اين کليد را حمل و نقل کنيم، پس با اهل خانه قرار گذاشته بوديم که هر وقت کسى از خانه بيرون مى رود، کليد را در گودالى که زير درب است بگذارد. هر وقت که من بيرون مى رفتم، کليد را زير آن گودالِ مخفى مى گذاشتم.
سى سال به همين منوال گذشت. تا اینکه يک شب زن و بچه ام در منزل نبودند و کليد را هم در آن گودال گذاشته بودند. من وارد خانه شدم، هوا هم تاريک بود، من نشستم و دستم را دراز کردم تا کليد را بردارم، اما احساس کردم دستم جلو نمى رود و قلبم به من مى گفت: کبريت بزن! سى سال سابقه کبريت زدن نداشتم، ولى فشار شديدى از درون به من وارد شد که کبريت بزن. کبريت زدم و ديدم يک عقرب سياه به اندازه نصف کف دست روى کليد نشسته است که اگر من دست دراز کرده بودم نيشم مى زد و قبل از اینکه به پزشک برسم از دنیا میرفتم.
اين الهام و هدايت و رحمت پروردگار است، اين عنايت حق است، اين لطف وجود مقدس او، نه به آن يک نفر، بلکه به تمام بندگانش است. گاهى نيز براى حفظ انسان همين الهام را به قلب یک حيوان سرازير مى کند.
راه هاى هدايت انسان
وقتى نوبت به انسان رسيد خداوند از سه طريق هدايت خود را نصيب انسان کرد. اول: از طريق فطرت و عقل. دوم: از طريق نبوت انبيا(ع) و امامت امامان(ع). سوم: از طريق کتب آسمانى و قرآن کريم.
در مجموعه اين سه رشته، دو برنامه براى بشر بيان کرد. يکى تمام خوبى ها و ديگرى همه بدى ها. بعد با زبان فطرت و با زبان انبيا(ع) و با زبان آيات از بشر دعوت کرد به همه خوبى ها آراسته شود و از هر چه بدى است فاصله و پرهیز کند.
اما قرآن کريم مى گويد: { وَقَلِيلٞ مِّنۡ عِبَادِيَ ٱلشَّكُورُ }[9]
در حالى که هدايت من به نفع دنيا و آخرت همهٔ انسان هاست:
{ أَلَمۡ نَجۡعَل لَّهُۥ عَيۡنَيۡنِ ۞وَلِسَانٗا وَشَفَتَيۡنِ۞وَهَدَيۡنَٰهُ ٱلنَّجۡدَيۡنِ }[10]
آیا چشم به شما ندادم که ببينيد؟ آیا زبان ندادم تا بپرسيد و اعلام کنيد؟
آیا من همه بدى ها و خوبى ها را براى شما معين نکردم؟ چرا اقرار به اين واقعيات نمى کنيد؟
تـا بــى خـبـرى ز ترانــه دل هـرگـز نـرسى بـه نشانـه دل
روزانــه نـيـک نـمـى بـيـنـى بـى نــان و آب شـبــانـه دل
تـا چهره نگردد سـرخ از خون کـى سبـزه دمــد ز دانــه دل
از خـانه کـعـبـه چه مى طلبى اى از تـو خــرابـى خـانـه دل
از مـوج بـلا ايـمـن گـــردى آنـگـه که رســى به کرانه دل
در ممـلـکـت سلطـان وجـود گنـجـى نـبـود چو خزانـه دل
(محمد حسین غروی اصفهانی)
الهام به مادر موسی
مادر موسى بن عمران پيرو دين جدش ابراهيم و اسحاق بود، در حالى که هيچ پيامبرى را هم درک نکرده بود، ولى خداوند متعال مى فرمايد: براى حفظ کودک از وحشت و غصه، من به قلب او الهام کردم که اين فرزند را در جعبه بگذار و او را به دريا بينداز، بعد به او اطمينان داد: { إِنَّا رَآدُّوهُ إِلَيۡكِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ ٱلۡمُرۡسَلِينَ }.[11]
من اين بچه را سالم برمى گردانم و او را از انبيا(ع) قرار مى دهم. او هم با اين اطمينان موسى(ع) را به رود نيل انداخت و بعد به صورت يک پيامبر اولواالعزم به مصر برگشت.[12]
هدايت پروردگار راز بقاى انسان
اى انسان نمک نشناس! اى نمکخور و نمک دان شکن! اگر بدانی و پرده عالم وجود را کنار بزنند و به ما نشان بدهند که براى هر 24 ساعت زنده ماندن چند ميليارد عامل فعاليت مى کنند، از شدت بهت جان مى داديم، ما تصور مى کنيم به همين سادگى زنده ايم و زمين زير پاى ما آرام است و بادها مى وزد، ابرها مى آيد و مى رود، در حالى که اگر يکى از اين محاسبه ها به هم بخورد، ميليون ها نفر خواهند مرد.
اگر پروردگار عالم، هدايتش را از يک گوشه بردارد، مثلاً هوا را آزاد کند ـ چون هوا سبک است مى تواند زمين را رها کند و برود ـ يک متر که هوا از زمين بالاتر برود، کل عالم، هم موجودات دريايى، هم موجودات هوايى و هم انسان ها يک دقيقه بعد مى ميرند.
سه قسمت زمين آب است، اگر دستور بدهد اين سه قسمت دو قسمت بشود، يک نفر زنده نمى ماند. تمام اين پرندگان استخوان هاى بدنشان توخالى است، اگر به بدن ايشان دستور بدهد که استخوان ها را پر کنيد تا سنگین شوند که هيچ پرنده اى نتواند از زمين بلند شود در عرض ده روز هر انسانى که روى زمين هست نابود مى شود و يک نفر زنده نمى ماند. ما خبر نداریم و مطلع نیستیم که هدايت خدا در اين عالم چه مى کند؟
الهام خداوند و هدايت شدن دزد
در يکى از شهرهاى ايران، زن و مردى با هم عروسى کردند، يک سال و چند ماه از عروسى ايشان گذشت و خداوند کودک سهماههای به آنها هدیه کرده بود. در شب سردى از زمستان زن و شوهر و کودک همگى در اتاق خواب هستند که دزدى تصميم مى گيرد از آن منزل سرقت کند ـ گاهى پروردگار الهامش را نزد يک دزد مى برد و نمى گذارد دزدى کند ـ هيچ کس از حادثه اى که قرار است اتفاق بيفتد خبر ندارد، نه همسايه ها و نه پدر و مادر. حفظ اين خانواده به وسيله يک دزد نيز ممکن است!
نيمه شب دزد وارد اتاق مى شود، مى بيند زن و شوهر جوان خوابند، تمام اثاث ها هم نو است، قالى ها، فرش ها. داخل کمد لباس هاى قيمتى، طلا و نقره هست، خيلى خوشحال مى شود. يک لحظه به اين امر فکر مى کند که اگر اين نوزاد بيدار شود و گريه کند و اين زن و شوهر نيز بيدار شوند، در آن صورت من نمى توانم کارى بکنم. به او الهام مى شود، آهسته کودک را بلند مى کند و در ايوان خانه مى گذارد و برمى گردد که بلافاصله کودک بيدار مى شود و گريه مى کند و سپس پدر و مادر به دنبال کودک بيرون مى آيند. خداوند مادر را طورى قرار داده است که با کوچک ترين صداى گريه فرزند بيدار مى شود، اگر مادر بيدار نشود هزاران خطر بچه ها را از بين مى برد.
مادر مى بيند صداى گريه بچه مى آيد ولى بچه سر جايش نيست، با وحشت شوهر را بيدار مى کند و مى بينند صدا از بيرون مى آيد. بچه سه ماهه که بيرون نمى تواند برود! وحشت زده با همديگر به طرف ايوان مى دوند. در همين لحظه طاق چوبىِ موريانه خورده فرو مى ريزد و صداى ريزش طاق، همسايه ها را بيدار کرده، همه داخل کوچه براى نجات آنان مى آيند و مى بينند زن و شوهر و بچه بيرون از خانه هستند. گرد و غبار اتاق نشست، دزد هم بين مردم بود و چيزى نمى گفت، ولى فکر کرد اگر من بروم اين داستان را براى آنها بگويم اعتقاد آنها به خدا بيشتر میشود. حال که نتوانستيم دزدى کنيم، اعتقاد مردم را به خدا زياد کنيم!
دزد جلو آمد و به زن و شوهر گفت: داستان از اين قرار است. زن و شوهر و همسایهها دزد را بخشیدند و رها کردند و پول خوبى نيز به او دادند و گفتند: برو با اين پول کاسبى کن، ديگر هم دزدى نکن. دزد گفت: دنبال دزدى نخواهم رفت و اگر به من پول هم نمى داديد من دنبال دزدى نمى رفتم.
قـطره اى کـز جـويـبــارى مـى رود از پـى انــجـام کــارى مـــى رود
سوزن ما دوخت هرجا هرچه دوخت زآتش ما سوخت هر شـمعى که سوخت
نـاخـدايـان را کيـاسـت اندکى است ناخـداى کشتـى امـکان يکـى اسـت
(پروین اعتصامی)
فضيل بن عياض يک قافله را غارت کرد، مال التجاره خيلى سنگين بود. آفتاب که طلوع کرد گفت: وسایلتان و اثاثها را باز کنيد، اما دستان صاحب بارها را بسته بودند. در ميان وسايل يک دستمالِ بسته بود، فضيل به نوچه اش گفت: دستمال را به من بده تا باز کنم. وقتى که دستمال را باز کرد ديد روى يک کاغذ تميز آية الکرسى نوشته شده و زير آن هم نوشته شده: خدايا! من به اين کتاب تو اعتقاد دارم، من مى ترسم فضيل اين کاروان را غارت کند، من اين آية الکرسى را در اين دستمال مى گذارم و کاروان را در اختيار آية الکرسى قرار مى دهم! فضيل وقتى نامه را خواند، به تمام نوچه هايش گفت: دست اينها را باز کنيد و بارها را تحويل ايشان بدهيد تا بروند. ديگران گفتند: چرا؟ گفت: ما دزد پول و مال مردم هستيم، دزد ايمان و اعتقاد مردم به قرآن و خدا نيستيم، اين فرد با اعتقادِ به آية الکرسى، آن را درون اين بار گذاشت، ما اگر اين وسايل را ببريم يک نفر را به قرآن بى ايمان کرده ايم.
هدایت حيوانات
وزیر کشور فردی را خواست و گفت: تو از امروز فرماندار کاشان هستی. شخص، آنها را قسم داد که مرا کاشان نفرستيد، زيرا کاشان عقرب دارد و من مى ترسم، گفتند: بايد بروى، چاره اى نيست. وارد کاشان شد و بلافاصله به نجارى گفت: يک تخت براى من بساز که پايه آن يک متر و نيم باشد، بعد هم در بازار مِسگرها چند ديگ خريد و با خود گفت: اين ديگ ها را پر از آب مى کنم و پايه هاى تخت را درون ديگ مى گذارم که عقرب نتواند از ديگ بالا بيايد، اگر هم بيايد درون آب خفه مى شود. شب اول فرماندارى اش تخت را درست کردند و ديگ ها را پر از آب نمودند.
نوشته اند که فرماندار گفت: نيمه شب خواب بودم، در خواب ديدم يک عقرب سياه روى سينه من خوابيده و با من حرف مى زند و به من مى گويد: من روى سينه ات آمده ام ولى به من اجازه ندادند که تو را بزنم، اگر اجازه مى دادند مى زدم! با وحشت از خواب پريدم ديدم يک عقرب سياه روى سينه من است و وقتى بيدار شدم از روى سينه من پايين پريد. همه چيز در دست خداى يکتاست، همه عالم به فرمان اوست.
ابـر و بـاد و مه و خورشيد و فلک در کارند
تـا تـو نانى بـه کف آرى و به غفلت نخورى
همـه از بـهر تـو سـرگشـته و فـرمـانبردار
شـرط انـصـاف نباشـد کـه تـو فرمان نبرى
(سعدی شیراز)
------------------------------------------------------------------
[1] . طه (20) : 50 ؛ «پروردگار ما کسى است که به هر موجودى ، آفرينش [ويژه] او را [آن گونه که سزاوارش بود] به وى عطا کرده ، سپس هدايت نمود .»
[2] . فصلت (41) : 12؛ «و در هر آسمانى کار آن را وحى کرد.»
[3] . نحل (16) : 69 .
[4] . مستدرک الوسائل: 16/366، باب 37، حديث 20199؛ «فِقْهُ الرِّضَا(ع) قَالَ الْعَالِمُ(ع)عَلَيْكُمْ بِالْعَسَلِ وَ حَبَّةِ السَّوْدَاءِ وَ قَالَ الْعَسَلُ شِفَاءٌ فِي ظَاهِرِ الْكِتَابِ كَمَا قَالَ اللَّهُ U وَ قَالَ (ع)فِي الْعَسَلِ شِفَاءٌ مِنْ كُلِّ دَاءٍ وَ مَنْ لَعِقَ لَعْقَةَ عَسَلٍ عَلَى الرِّيقِ يَقْطَعُ الْبَلْغَمَ وَ يَكْسِرُ الصَّفْرَاءَ وَ يَقْطَعُ الْمِرَّةَ السَّوْدَاءَ وَ يُصَفِّي الذِّهْنَ وَيُجَوِّدُ الْحِفْظَ إِذَا كَانَ مَعَ اللُّبَانِ الذَّكَرِ.»
مستدرک الوسائل: 16/367، باب 37، حديث 20203؛ «وَ عَنِ الرِّضَا (ع) قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ |إِنَّ اللَّهَ Uجَعَلَ الْبَرَكَةَ فِي الْعَسَلِ وَ فِيهِ شِفَاءٌ مِنَ الْأَوْجَاعِ وَ قَدْ بَارَكَ عَلَيْهِ سَبْعُونَ نَبِيّاً.»
[5] . نحل (16) : 68 .
[6] . نحل (16) : 68 ؛ «و پروردگارت به زنبور عسل الهام کرد که از کوه ها و درختان و آنچه [از دار بست هايى] که [مردم] بر مى افرازند ، براى خود خانه هايى برگير .»
[7] . نحل (16) : 69 ؛ «آن گاه از همه محصولات و ميوه ها بخور ، پس در راه هاى پروردگارت که براى تو هموار شده [به سوى کندو] برو ؛ از شکم آنها [شهدى] نوشيدنى با رنگ هاى گوناگون بيرون مى آيد که در آن درمانى براى مردم است . قطعاً در اين [حقيقت] نشانه اى [بر قدرت ، لطف و رحمت خدا] ست براى مردمى که مى انديشند .»
[8] . بيان در علوم و مسائل کلی قرآن: 643 ـ 644، اقسام و مراحل هدايت؛ «هدايت پروردگار دو قسم است: هدايت عمومى و هدايت خصوصى و هدايت عمومى گاهى تکوينى است و گاهى تشريعى که ذيلا همه اين اقسام سه گانه هدايت را توضيح مى دهيم، آن گاه به نتيجه بحث مى پردازيم.
هدايت عمومى تکوينى: همان هدايتى است که خداوند در طبيعت تمام موجودات اعم از جماد، نبات و حيوان به وديعت نهاده است که اين موجودات طبعا و يا به اختيار خويش به سوى کمال و ترقى در سير و حرکتند و اين نيروى کمال بخش و سير به سوى کمال را خداوند از روز اول در نهاد تمام موجودات نهاده است. ملاحظه مى کنيد که نباتات چگونه به رشد و نمو، رهبرى شده و به سوى اين کمال ره مى سپارند و در اين مسير به سمتى حرکت مى کنند که مانعى در آن وجود ندارد و باز حيوانات از هدايت تکوينى برخوردار گرديده و طبعا موجوداتى را که مزاحم و موذى آن هاست، از موجودات غير موذى و غير مزاحم تميز و تشخيص مى دهند، مثلا موش از گربه فرار مى کند ولى از گوسفندان فرار نمى کند و مورچگان و زنبوران عسل تکوينا به تشکيل اجتماع، حکومت، خانه سازى و آماده ساختن وسايل زندگى، هدايت شده اند و در اثر همين هدايت تکوينى است که اطفال در اولين روزهاى تولد به پستان مادر راه يافته، به تغذيه و شير خوردن رهبرى شده اند.
در اين آيه شريفه که خداوند از زبان موسى(ع) نقل مى کند، به همان مرحله از هدايت «تکوينى» اشاره شده است:
{ قَالَ رَبُّنَا ٱلَّذِيٓ أَعۡطَىٰ كُلَّ شَيۡءٍ خَلۡقَهُۥ ثُمَّ هَدَىٰ } گفت [موسى] پروردگار ما همان کسى است که به هر موجودى، هستى بخشيده و سپس آن را هدايت نمود.
هدايت عمومى تشريعى: همان هدايتى است که خداوند تمام افراد بشر را به وسيله ارسال پيامبران و فرستادن کتاب هاى آسمانى هدايت شان نموده و به تمام انسان ها اتمام حجت فرموده است که به آن ها عقل و نيروى تشخيص حق و باطل داده، سپس پيامبرانى فرستاده است تا آيات خدا را براى آنان بخوانند و قوانين و احکام الهى را در ميان آنان اجرا کنند و رسالت آنان را به معجزاتى مقرون ساخته و با براهينى توأم گردانيده است تا دليل صدق گفتار و مؤد ادعاى آنان گردد. عده اى از هدايت عمومى بهره بردارى نموده و عده ديگر راه ضلالت را پيش گرفته اند و همان هدايت تشريعى را، آيه بيان مى کند: { إِنَّا هَدَيۡنَٰهُ ٱلسَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرٗا وَإِمَّا كَفُورًا }.»
[9] . سبأ (34) : 13 ؛ «و از بندگانم اندکى سپاس گزارند .»
[10] . بلد (90) : 8 ـ 10 ؛ «آيا براى او دو چشم قرار نداديم ؟ و يک زبان و دو لب ؟ و او را به راه خير و شر هدايت نکرديم [تا راه خير را بگزيند و راه شر را واگذارد؟].»
[11] . قصص (28) : 7 ؛ «ما حتماً او را به تو باز مى گردانيم ، و او را از پيامبران قرار مى دهيم .»
[12] . ترجمه تفسیر جوامع الجامع: 4/507 ـ 509 ؛ «روايت شده است که: خانواده فرعون صندوق را از آب گرفتند و آسيه (همسر فرعون) به آن نزديک شد و درون آن نورى را ديد و آن صندوق را باز کرد و ناگاه کودکى را ديد که انگشت شست خود را مى مکد، پس مهر او در دل همه جا گرفت و آسيه به فرعون گفت: «قرّة عين لى و لک»، يعنى اين کودک نور ديده من و تو است.
از ابن عبّاس روايت شده است که: فرعونيان مى خواستند موسى را بکشند لکن آسيه مانع شد و گفت که او را نکشيد، فرعون گفت که اين نور ديده توست امّا براى من چنين نيست. و اگر آن طور که آسيه موسى را نور ديده خود قرار داد فرعون نيز قرار مى داد، خداوند او را هم مانند همسرش هدايت مى کرد. عَسى أَنْ يَنْفَعَنا چون آسيه آثار ميمنت و نجابت را که حاکى از نافع بودن بسيار بود، در سيماى آن کودک به فراست دريافت، گفت: اميد است که اين کودک به ما سودى برساند.أَوْ نَتَّخِذَهُ، وَلَداً، يا او را به فرزندى خود اختيار کنيم، زيرا او شايسته آن است که فرزند پادشاهان باشد.»
منبع : پایگاه عرفان