نقدی بر خودبزرگ بینی های علمی آدم ها
بعضی از آدم ها بدون اینکه به حجم مجهولات عالم و کم توانی انسان در فهم و درک حقائق توجه کنند، خودشان را مالک همه حقیقت های عالم می دانند؛ بهتر است طالب حقیقت باشیم و در این مسیر بدون ادعا تلاش کنیم بدون آن که ادعای مالکیت داشته باشیم.
شاید شما با آدم هایی برخورد کرده باشید که فکر می کنند همه چیز را می دانند. خیال می کنند حقیقت و واقعیتی در دنیا نیست که به آن دست پیدا نکرده باشند؛ این آدم ها خودشان را مالک حقیقت می دانند و معمولا دیگران را طفل بی عقل و خرد می پندارند.
اما با اتکاء به چه منبع درک حقیقتی بعضی از ما انسان ها تا این حد اعتماد به نفس پیدا می کنیم؟ اگر انصاف داشته باشیم باید بپذیریم که حقائق عالم به قدری زیاد است که هیچکس نمی تواند در آخر عمر کوتاهش ادعا کند من همه چیز را درک کردم و فهمیدم.
گفته شده ابن سینا با همه نبوغ و هوشی که داشت آخر عمرش گفت: تا بدانجا رسید دانش من، که بدانم همی که نادانم.
این را باید بپذیریم که نسبت ما به حقائق جهان، نسبت کودکی است که کنار ساحل مشغول بازی با ماسه ها و صدف هاست، ولی نمی داند که در دریای پهناور مقابل چشمش چه می گذرد.
برداشت هایمان از دین خود دین نیست
یک گروه از آدم های همه چیز فهم، کسانی هستند که تقیدات دینی دارند. حتما دیده اید کسانی را که حتی بدون گذراندن مراحل علوم دینی، در تمام پدیده های عالم نظر می دهند.
و یا متاسفانه بزرگانی که هیچگاه حاضر به تغییر در یافته های سابق خود نیستند و هر چه را از دین کشف کنند همان را دین تلقی می کنند.
آیت الله سید کمال حیدری در نقد این ماجرا می گوید:
«فهم عالمان از دین، لزوماً عین دین نیست. نقد و ابطال دیدگاه علما، به معنای نقد و ابطال خود دین نمی باشد. اگر فهم علما از دین عین دین باشد، پس باید به تعداد آراء علما دین داشته باشیم!
پس از اینکه قبول کردیم در بین علما اختلاف نظر وجود دارد، مشخص می شود رأی هیچ یک از علما مساوی خود دین و مذهب نمی باشد؛ یعنی هر عالمی باید بگوید «این نظر و برداشت من از دین است» - که ممکن است مطابق با واقع باشد یا نباشد- نه اینکه بگوید «دین این را می گوید.»[1]
پس ما با برداشت هایمان از دین سر و کار داریم و نه خود دین، همانگونه که مطابق با وحی است. پس اگر نظریات دینی همانگونه دست نخورده و تفسیر به رای نشده به دست ما می رسیدند، می توانستیم ادعای مالکیت حقیقت کنیم؛ اما حالا به گواهی اختلافات شدید دینی، ما با برداشت هایمان که لزوما با دین منطبق نیست سر و کار داریم، و بر اساس همین مطلب نباید خودمان را به سبب علم دین، مالک حقیقت بدانیم.
آسیب شناسی مالک حقیقت بودن
به حقیقت دست نخواهیم یافت
برای کسی که خیال می کند حقائق عالم را درک کرده، حرکت برای فهمیدن بیشتر حقائق معنا ندارد. چنین آدم هایی نادان ترین های عالم هستند.
استاد مصطفی ملکیان در این باره می گوید:
«شخص خود را واجد و مالک حقیقت و دانای به حقائق نداند. کسی که دستخوش خودشیفتگی و عُجبِ فکری است و خود را عالم به همه ی حقائق یا، لاأقل حقائق مهم و ضروری، می داند و بالطّبع ، اهل جزم و جمود است دست به کاری، در جهتِ تقرّب به حقیقت نمی زند، چون حقیقت را در نزد خود حاضر و این کار را تحصیل حاصل می داند.»[2]
خود بزرگ بینی
مالکین حقیقت معمولا خودشان را برتر و بزرگ تر از دیگران می دانند؛ هرچه باشد بالاخره آن ها یک سر و گردن از بقیه بالاتر اند (البته به زعم خودشان).
شاید این افراد از خیلی آدم هایی که متواضعانه زندگی می کنند و ادعایی ندارند، از لحاظ علمی و درک واقعیات دنیا، به مراتب پایین تر باشند، و اصلا همین پایین تر بودن آن ها را وادار به خود بزرگ بینی کرده باشد. امام صادق(علیه السلام) درباره این افراد می فرمایند:
«هیچ مردی نیست که تکبر بورزد یا خود را بزرگ بشمارد مگر بخاطر ذلتی که در نفس خود می یابد.»[3]
حمله به مخالفین
از منظر این آدم هایی که همه چیز را می دانند، دیگر انسان ها حقیرند. این نگاه حقارت گونه به دیگران باعث می شود آن ها دائما در حال حمله باشند. اگر با تفکری مخالف پندارهای خود برخورد کنند نمی گویند «هاتو برهانکم»[4] بلکه در خوش بینانه ترین حالت ممکن، آن ها را بی سواد تلقی می کنند و در بدبینانه ترین حالت اگر بتوانند تکفیر می کنند. اما کسی که خودش را طالب و سالک حقیقت بداند و نه مالک آن، از تفکر مخالف استقبال می کند.
و در آخر
مجهولات ما بسیار بیشتر از معلومات ما است. شاید هرچه بشر بیشتر پیشرفت می کند، بیشتر این واقعیت را درک می کند که هنوز حقائق زیادی در عالم هست که ما نمی شناسیم.
بیاییم با این حجم کم از اطلاعات، خودمان را مالک حقیقت نپنداریم بلکه طالب حقیقت باشیم، یعنی در مسیر کشف حقیقت قدم برداریم و کم کم و ذره ذره واقعیت را درک کنیم.
پی نوشت ها:
[1] آیت الله سید کمال حیدری، مفاصل اصلاح الفکر الشیعی، ص ۳۵۶ و ۳۵۷.
[2] بخشی از مقدمه ی استاد مصطفی ملکیان بر کتاب " دنیایی را تصور کن که...
[3] وسایل الشیعه ج15 ص380
[4] سوره بقره، آیه 111
منبع : پایگاه تبیان