قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

شیطان پرستی در هالیوود !!!

یکی از پایه های ترویج شیطان گرایی و بلکه قدرتمندترين ابزار تبلیغی این جریان، «سينماي هاليوود» است؛ به گونه ای که اگر این مرکز فرهنگی نبود، هیچ گاه این گرایش انحرافی نمی توانست در میان عموم به راحتی خود را موجه جلوه دهد. هنر در این رابطه چنان معجزه آسا عمل می کند که در «فرایند تخاطب»، مخاطب مسحور می شود و قدرت تشخیص پیام و تفکیک محتوا از قالب را از دست می دهد و در بسیاری از موارد خود را با یک اثر هنری، نه فقط همراه می کند که همدلانه برای خود نقش در نظر می گیرد و تلاش می کند که در اجرای نقش موفق عمل کند. به این ترتیب، محتوای ناشایست و پیام نادرست، آرام آرام خود را به ذهن و فکر مخاطب نزدیک می کند و قلب و روح او را تحت تاثیر قرار داده و در نهایت جذب جان او می شود.

 

امروزه مرکز مهمی همچون هالیوود که در عرصه هنر سینما فعال و البته تاثیر گذار است، به عنوان یک پشتیبان جدی درخدمت فرقه شیطان گرایی انجام وظیفه می کند. این ایفای نقش به گونه ای پررنگ است که عنوان « پیامبر شیطان پرستی » برای این رسانه صهیونیستی، به هیچ عنوان دور از حقیقت نیست. ماهیت و ماموریت فرقه شیطان پرستی که امروزه در هالیوود تحت « آیین و مکتب » از آن تبلیغ می شود، در محصولات هالیوودی انعکاس تام یافته است. نگاهی گذرا به چند اثر هالیوودی ـ که چندان جدید هم نیستند ـ می تواند از طرح حساب شده و درازمدت هالیوود در رسمیت دادن به این فرقه پرده بردارد.

 

این طرح درقدم اول؛ معرفی، در گام بعدی عرضه یک رقیب و بدیل برای ادیان الهی، در مرحله بعدی جایگزین نمودن، در گام چهارم به حاشیه راندن و درنهایت از بین بردن ادیان الهی خواهد بود.تعداد این فیلم ها زیاد است. ما از باب نمونه چند تا از این فیلم ها را مختصری تحلیل می کنیم.

يكي از فيلم هاي مهم در ترويج شيطان پرستي، فيلمي است به نام «فرزند رزماري» كه توسط رومن پولانسكي (كارگردان يهودي) در سال 1968 در هاليوود ساخته شد.

 

در اين فيلم، شيطاني از جهنم مي آيد و نطفه خود را در رحم زني به نام رزماري قرار مي دهد و بدين صورت كودكي شيطاني به نام آدريان متولد مي شود. گهواره اين كودك سياه رنگ (پر کاربردترين رنگ در فرهنگ شيطان پرستي و نماد قدرت تاریکی/ The Satanic Bible, PP.31) و بالاي آن صليبي بر عكس (نمادي که توضيح آن گذشت) آويزان است. قيافه اين كودك به گونه اي است كه مادرش با ديدن او وحشت مي كند و ابتدا از پذيرش فرزندش خودداري مي كند. در جشن تولد اين كودك که افرادي از نژادهاي مختلف حضور دارند چندين بار جمله "درود بر شيطان" تكرار مي شود. صاحب خانه با خوشحالي مي گويد: «اين كودك معابد و خدا را از بين خواهد برد و نفرت را آزاد خواهد كرد. او انتقام را در دلها زنده خواهد كرد و كار خدا تمام است ... درود بر شيطان». در اين فيلم ارتباط با شيطان به عنوان راه حل مشكلات به تصوير كشيده مي شود. جالب توجه اين كه مادر با شادباش افراد حاضر در جلسه، كودك خود را تحويل مي گيرد و با طنين دلنواز لالايي اين فيلم به پايان مي رسد و با اين فيلم "تولد شيطان" اعلام مي شود و اولين قدم براي اعلام حضور شيطان در جوامع بشري برداشته مي شود.

 

اين كارگردان يهودي به «اعلام حضور» شيطان اكتفا نكرد و چندي بعد با ساختن Ninth Gata (دروازه نهم) در صدد اثبات نيروهاي خارق العاده و قدرت هاي ماورائي براي شيطان بر آمد و شيطان را به عنوان قدرتي عظيم و تاثيرگذار در جهان هستي معرفي كرد. در اين فيلم که چندين بار از نمادهاي شيطاني استفاده شده است از جمله عدد 666 (به عنوان رمز آسانسور، رمز آرشيو کتابخانه، سال نوشتن کتاب و ...)، وانمود مي شود رسيدن به شيطان داراي آداب مخصوص سير و سلوك است (با طرح كتاب داراي سه نسخه كمياب).

 

در اين فيلم، دين کارسو که دلال کتاب‌هاي ناياب است مامور مي‌شود که از کتاب «دروازه نهم پادشاهي تاريکي‌ها» دو نسخه باقيمانده را پيدا کند. کارسو در پايان ماموريت، به همراه کتاب عازم اروپا مي‌شود؛ اما در مسير به يک راز هولناک دست پيدا مي‌کند و آن اين است که هر سه نسخه مکمل يکديگر و شيطاني‌اند. اما شايد مهم ترين درس شيطاني فيلم دروازه نهم اين باشد که ليانا فقط شهوت را راه رسيدن به شيطان مي‌دانست و شناختي از شيطان نداشت و بالکان هم فقط شناخت را راه وصول به حريم شيطان مي‌دانست. بنابراين، هيچ کدام به هدف خود نرسيدند و هر دو نابود شدند. اما آن که برگزيده شد و توانست به پایان راه برسد، «کورسو» بود که هر دو ابزار (شناخت و شهوت) را داشت. به هر تقدير لازمه بندگي شيطاني، داشتن دو بالِ هم زمان یعنی عملِ شيطانی و معرفت به جايگاه و مقام شيطان است.

 

در فيلم گابريل (که همان جبرئيل است)، جهاني تاريك و غرق در فساد و ظلمت نمايش داده مي شود. در اين فيلم خداوند بزرگ ترين و قدرتمندترين فرشته خود به نام گابريل را مامور نجات جهان مي نمايد؛ اما گابريل بعد از نزول به زمين متوجه مي شود كه قبل از او فرشتگان ديگري كه مامور اين كار بوده اند در برابر قدرت عظيم شيطان همگي در مانده و تسليم و يا شكست خورده اند. اما تصميم گابريل براي مبارزه با شيطان و برگرداندن نور به ميان آدميان قطعي است.

 

گابريل بعد از از بين بردن نيروهاي شيطاني با فرمانده شياطين به نام سمائيل وارد جنگ مي شود؛ ولي متوجه مي شود كه فرمانده شياطين براي آزادي انسان ها قيام كرده است و اين خداوند بوده كه باعث از بين رفتن فرشتگان قبلي گرديده است. گابريل بعد از اين مرحله ماموريت خود را رها مي كند و با ناراحتي و اعتراض به این نزاع پایان می دهد و می رود تا مانع اعزام فرشتگان به دست خدا شود. بدين سان مخاطب که تا مراحل آخر فيلم خود را همراه گابريل احساس مي‌کند ناگاه در چرخش آخر فيلم، منطق سمائيل را بر گابريل ترجيح مي‌دهد. به روشني در اين فيلم، خدا دشمن آدميان و شيطان دوست انسان ها و منجی آدمیان معرفي مي گردد.

 

در بسياري از فيلم‌هاي سينمايي ـ مانند طالع نحس 4، شيطان داراي قدرت اهريمني و ويرانگر در برابر قدرت خداوند قد علم مي‌کند و انسان موجودي ضعيف و بي‌پناه معرفي مي‌گردد که در چنگال قدرت شيطان اسير است و هيچ امدادي از ناحيه خداوند به او نمي‌رسد و چاره‌اي جز پناه بردن به شيطان و نيروهاي او ندارد. به دنبال آن، شيطان «تنها منجي» عالم هستي معرفي مي‌شود که بايد در «دنياي تاريک» به او رو مي‌آورد. در فیلم مومیایی شیطان در عرض قدرت خدا ظاهر می شود و می تواند در برابر خدا عرض اندام کند. در این فیلم ها، با اتکا به نیروهای شیطانی قدرت انسان به حدی می رسد که می تواند بدون تمسک به خدا بهشت وعده داده شده خدا را در همین جهان و در همین کره خاکی با دست خود بنا کند. حداکثر حضور خدا در بعضی از گفت وگوهاست، آن هم به گونه ای که حتی پیامبران به او اعتراض می کنند و از قدرت قوم یهود به او شکایت می کنند.

 

شیوه حضور شیطان در جهان هستی در محصولات هالیوودی بدیع و نو است به گونه ای که در ادیان الهی، این شکلِ تصرف ـ همان مدل تناسخ ـ نه فقط برای شیطان بلکه از اساس غیر ممکن و نشدنی اعلام شده است. در نگاه هاليوودي، شيطان در کالبد انسان حلول مي‌کند و براي اعمال نيروهاي خود لاجرم نيازمند کالبد آدمي است، شيطان گاهي در جسم يک کودک معصوم، گاه در کالبد يک زن، گاه در جسم يک سياستمدار به اعمال تصرف در عالم مي‌پردازد.

 

اين باور خرافي نسبت به شيطان، حداقل نتيجه‌اي که براي مخاطب در پي دارد، اين است که انجام گناه ـ چون اجباري و از ناحيه شيطانِ حلول کرده در جسم انسان تحقق مي‌يابد ـ غير اختياري است و گريزي از آن نيست، بنابراين باور، وجود عذاب و عقاب در حق فردي که مسخر شيطان گرديده امري غير منطقي و غير عادلانه مي‌نمايد. اين تفکر در مجموعه هري پاتر و طالع نحس، جن‌گير، خون آشام و آثار ديگري تعقيب شده است.

 

در مواردي متعدد، فرهنگ شيطاني و اعمال نيروهاي شيطاني، در نظر مخاطب واژگونه معرفي مي‌شود، به گونه‌اي که تعريفي جديد از مفاهيم شيطاني به مخاطب ارائه مي‌گردد که در نتيجه «شر » به «خير» تبديل مي‌گردد و «بدي» قلب ماهيت مي‌کند. در مجموعه‌ هري پاتر تفکيک خير از شر بسيار مشکل است و اصلاً مفاهيم شيطاني و زشت چنان جذاب القاء مي‌شوند که خير از زبان شيطان به صحنه مي‌آيد و شيطان، معيار خير و شر مي‌شود.

 

محصولات هنري هاليوود، مفهوم معنويت و عرفان را به مفهوم جديدي به نام «ماوراء» تبديل نموده‌ است و در قاموس هالیوود اين دو مفهوم يعني ماورا و معنويت، معادل و مترادف محسوب مي‌شوند. چنان که در ماتريکس، «اوراکل» نماينده جنبه عرفاني و ماورا الطبيعه داستان است. او صرفاً يک راهنماست که ادعا شده فطرت حقيقت طلب انسان‌ها را به اقنا مي رساند و نبايد حرف‌هاي او را با ملاک درست و غلط سنجيد. حرف‌هاي او را بايد شنيد و نبايد با حکم عقل و برهان با او رو به رو شد. هرچه را مي‌گويد فقط بايد به کار بست و به ماورا متصل شد. (ماتريکس ـ مکاشفه قرن، برادران و اچوفسکي، نشر مس، ص 171 )

 

از طرف دیگر تاکيد بر جشن هالووينگ (جشن سالانه شيطاني) در مقابل جشن-هاي ديني، مثل کريسمس (جشن بزرگ مسيحيت) در اين گونه آثار سينمايي پديده‌اي اتفاقي نيست. آن چه در این بزرگ نمایی، به گونه ای حساب شده تعقیب می شود، جايگزين نمودن نمادها و ايام شيطاني به جاي مراسم‌هاي ديني است. در آثار شيطاني هاليوود، يادآوري و برجسته کردن و تکرار مداوم شيطان و شيطان پرستي، مطلوب اصلي است. در همين راستا در مجموعه‌اي خيالي هري پاتر ـ که پر مخاطب بوده و پرفروش‌ترين محصول سينمايي در دنیای کودکان است ـ در هيچ کجا از دعا، توسل، نيايش و توکل به ذات خداوند اثري وجود ندارد و همه بن بست‌ها با استمداد از نيروهاي جادويي و شيطاني برداشته مي-شود.

 

محصولاتي از اين دست، در هاليوود فراوان يافت مي شود. مخاطب بعد از ديدن اين گونه فيلم ها به اين نتيجه مي رسد كه راه رسيدن به قدرت و شهرت و شهوت، تمسك به شيطان و قدرت هاي شيطاني است و شيطان نه فقط دشمن انسان‌ها نيست كه بعنوان منجي انسان ها و پيام آور آزادي انسان ها معرفي مي شود. با تاسف بايد اذعان نمود هاليود نقش خود را در انتقال مضامين شيطاني و رضايت بخش جلوه دادن فرهنگ شيطاني به خوبي ايفا نموده است. فيلم هايي از قبيل هري پاتر، جن گير، طالع نحس (1،2،3)، ارباب حلقه ها با هدف القاي ترس در ذهن و قلب مخاطب نسبت به شيطان و بزرگ نمايي از قدرت شيطان ساخته شده‌اند و در فيلم هاي كنستانتين و طالع نحس 5و4 شيطان قوي تر از خدا ظاهر مي شود، به طوري که روحيه تسليم و فروتني در برابر شيطان به جان مخاطب رسوخ مي كند.

 

القای ترس در دل انسان‌ها و نا اميد ساختنشان از آينده، آن هم توسط رسانة پرنفوذي همچون سينما، مي‌تواند براي آنان كه به دامان اديان الهي پناه نیاورده اند، فرصتي ذهنی ـ رواني ایجاد نماید تا براي مقابله با آيندة تاريك بشريت به نيروي ديگري پناه ببرند يا راهي براي خاضع شدن و كنار آمدن با نيروهاي اهريمني پيدا كنند.

 

غير از فيلم هايي كه تحت سياست هاي كلي حاكم بر هاليوود توليد مي شوند ،‌ فرقه هاي شيطان گرا نيز، خود اقدام به توليد فيلم هاي سينمايي با محوريت شيطان و شيطان پرستي نموده اند كه از آن جمله مي توان به فيلم هايي همچون باران شيطاني(1975) ، دكتر دراكولا (1981) ،‌گفت وگوي شيطان(1995) و... و مجموعه تلويزيوني شيطان در حومه شهر(2000) اشاره نمود كه بعضا افراد شاخص اين گروه ها همچون آنتوان لاوي(بنيان گذار فرقه سيطنيسم) و پيترگيلمور(مسئول كنوني كليساي شيطان) در آن ها به ايفاي نقش پرداخته اند.

 

بنا بر آن چه گذشت، این واقعیت نباید مورد غفلت قرار گیرد که امروزه شيطان پرستي با ابزارهاي فراگيري مثل سينما، نماد های متنوع، رسانه‌هاي مختلف صوتي و تصويري، به عنوان «دين دهکده جهاني» مطرح و تبليغ مي‌شود.

 

نویسنده : حمزه شریفی دوست

اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه