قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
تاریخ انتشار : 6 شهريور 1397 ساعت 2:30 بعد از ظهر

استاد انصاریان: در لجنزار گناه اخلاقی و مالی نمانید که از رحمت خدا بی نصیب می شوید.

دارالعرفان/ محقق، مفسر، مترجم و پژوهشگر علوم و معارف قرآن گفت: اصراری بر گناه نداشته باشید، در لجنزار گناه - اخلاقی، مالی، شهوانی- نمانید، چون این گناهان شما را به میکروبی تبدیل می‌کند که مرتب تولید مثل کرده یعنی دیگران هم تو را نگاه می‌کنند، راه گناه را برای خودشان باز می‌بینند و آنها هم بد می‌شوند. شما اگر بد باشید، بدها اضافه می‌شوند؛ اما اگر خوب واقعی باشید، خوبان اضافه می‌شوند.


به گزارش روابط عمومی و امور بین الملل مؤسسه علمی فرهنگی دارالعرفان، استاد حسین انصاریان در سخنرانی خود در بیت‌الأحزان اصفهان، اظهارداشت: مسئلهٔ رحمت الهی 276 بار در قرآن مجید مطرح شده است و برای گنهکاران و مؤمنان جای هیچ عذر و بهانه‌ای باقی نگذاشته است؛ بدین ترتیب که به گنهکار اجازه نمی‌دهد بگوید آب از سر من گذشت؛ به مؤمنان هم اجازه نمی‌دهد که در سلوک ایمانی و اخلاقی کم بگذارند و کار، عبادت و اخلاق‌شان باری به هر جهت باشد. از سوی دیگر خداوند در یکی از آیات می‌فرماید: «إِنَّ رَحْمَتَ اَللّٰهِ قَرِیبٌ مِنَ اَلْمُحْسِنِینَ»﴿سورهٔ أعراف، آیهٔ 56)، شما بندگان مؤمن من، اگر محسن باشید، رحمت من به شما نزدیک است.


محبوبین خداوند از دیگران گذشت می کنند

وی در مورد حقیقت معنایی محسنین گفت: پروردگار در سورهٔ مبارکهٔ آل‌عمران محسن را معنا کرده است: «اَلَّذِینَ ینْفِقُونَ فِی اَلسَّرّٰاءِ وَ اَلضَّرّٰاءِ وَ اَلْکٰاظِمِینَ اَلْغَیظَ وَ اَلْعٰافِینَ عَنِ النّٰاسِ وَ اَللّٰه یحِبُّ اَلْمُحْسِنِینَ»(سورهٔ آل‌عمران، آیهٔ 134)، ‌کسی که پول بسیار، متوسط و اندکی دارد و مال اندکش هم در یک حدّی از هزینهٔ زندگی‌اش مازاد است؛ هر سه نفر، یعنی آنهایی که در داشتن انفاق می‌کنند، آنهایی که در تنگ‌دستی و سختی انفاق می‌کنند، آنهایی که اگر کسی عصبانی‌شان کنند، خشم و عصبانیت خود را در وجودشان فرو می‌دهند و از طرف مقابلشان که آنها را خشمگین کرده است، واقعاً گذشت می‌کنند و در دلش از طرف مقابلش نگرانی و ناراحتی ندارد. انسان با این ویژگی‌ها «محسن» و «اَللّٰه یحِبُّ اَلْمُحْسِنِینَ» یعنی محبوب خدا می‌شود.



محبوب خداوند در قیامت به دوزخ نخواهد رفت

استاد اخلاق حوزه علمیه در پاسخ به اینکه آیا ممکن است خدا محبوبش را در قیامت به دوزخ ببرد؟ گفت: این سخن موسی‌بن‌جعفر(ع) است که محبوب خداوند در قیامت به دوزخ نخواهد رفت. اگر انسان باعث بُریدن این رشته محبت نشود تا قیامت محبوب خدامی ماند.
وی در پاسخ به اینکه آیا امکان دارد که خدا محبوبش را به عذاب ببرد؟ اظهار کرد: خیر! چنین امکانی وجود ندارد. «إِنَّ رَحْمَتَ اَللّٰهِ قَرِیبٌ مِنَ اَلْمُحْسِنِینَ». اگر ما یا هر مکلّفی یا هر انسان مؤمنی خودش را به مرحلهٔ محسن بودن نرساند، دیگر محبوب خدا نمی‌شود. آیهٔ شریفه صراحتاً می‌فرماید: «وَ اَللّٰه یحِبُّ اَلْمُحْسِنِینَ»
وی گفت: انسانی که می‌تواند براساس رحمت پروردگار محسن باشد، اگر خودش را به محسن بودن نرساند، فردای قیامت معذور نیست و بهانه‌ای هم ندارد. به فرمودهٔ امیرالمؤمنین(ع) حجت خدا بر او تمام است و او نسبت به خدا حجتی ندارد. شاید ده‌ها بار در قرآن مجید رحمت پروردگار را دربارهٔ گنهکاران ببینیم، طرح این رحمت به این فراوانی به این علت است که پروردگار می‌خواهد خانواده‌ها و جامعه را با این طرح از آلودگی‌ها و فساد پاک‌سازی کند؛ یعنی به آنها بگوید، دو روزی وارد گناه و معصیت شدید، به‌خاطر این دو روز، یک‌سال، یا دوسال، گناه و معصیت، مخالفتتان را ادامه ندهید. شما گناهتان را ترک کنید، اعلام می‌کنم که من گناهان گذشتهٔ شما را مورد رحمت قرار می‌دهم و پرونده‌ تان را پاک می‌کنم.



این مبلغ عرصه بین الملل درباره اثر اصرار بر گناه در حیات بشر، بیان داشت: اصراری بر گناه نداشته باشید، در لجنزار گناه -مالی، اخلاقی، شهوانی- نمانید چون این گناهان شما را به میکروبی تبدیل می‌کند که مرتب تولیدمثل می‌کند یعنی دیگران هم تو را نگاه می‌کنند، راه گناه را برای خودشان باز می‌بینند و آنها هم بد می‌شوند. شما اگر بد باشید، بدها اضافه می‌شوند؛ اما اگر خوب واقعی باشید، خوبان اضافه می‌شوند. حضرت موسی‌بن‌جعفر(ع) راویِ روایتی از امام زین العابدین(ع) و وجود مبارک مرحوم کلینی(ره)، در جلد اوّل «اصول کافی»، باب عقل و جهل، نقل‌کنندهٔ روایت است که حضرت می‌فرمایند: وجود خوبان یعنی انسان هایی که جامعه، مردم محله، مردم مسجد یا اقوام از آنها بدی نمی‌بینند، چون بدی ندارند؛ از آنها زشتی نمی‌بینند، چون زشتی ندارند؛ «داعیة الی الصلاح» وجود آنها افرادی را که فطرتشان را نکشته اند و رابطه‌شان را با پروردگار برای همیشه قطع نکرده باشند، به سمت خوبی می‌کشاند.


وی ادامه داد: زمانی شخصی که در تهران دزد بود، خدمت یکی از علمای بزرگ تهران آمده بود، این عالم در مسجد آبادی امام جماعت بود و دو کار خیلی خوب هم داشت: یکی در مسجد خودش منبر می‌رفت و یکی هم ماه محرّم و صفر در جلسات عمومی تهران منبر می‌رفت. جنبهٔ آیت‌اللهی هم داشت، اما نسبت به دین و مجالس ابی‌عبدالله(ع) فوق‌العاده متواضع بود یعنی عالمی بود که خودش را نمی‌دید، بلکه دین، خدا و مردم را می‌دید؛ ایشان می‌فرمود: یک روز آدمی به در خانهٔ ما آمد و با گریه و زاری به من گفت که فردا یک تشییع جنازه است و تو عالم و اولاد پیغمبری، فقط چند قدم به‌دنبال این جنازه بیا. ما هم رفتیم، دیدم این آدم از همهٔ آنهایی که به‌دنبال جنازه بودند، بیشتر گریه می‌کرد. به او گفتم: تو چه کسی هستی و با این مُرده چه نسبتی داری؟ گفت: من هیچ نسبتی ندارم، ولی از مردن این شخص آتش گرفتم. گفتم: چرا؟ گفت: برای اینکه مؤمن شدن و آدم شدن من فقط به‌خاطر این آدم بود.


این پژوهشگر علوم و معارف اهل بیت(ع) ادامه داد: این عالم از فرد پریشان و گریان پرسید: تو چطور با این شخص آشنا شدی؟ گفت: من وضعم خوب نبود، یک روز به مسجد بازار تهران رفتم تا نماز بخوانم؛ اتفاقاً کنار این آدم قرار گرفتم، این آدم انگشترش را درآورد و روی جانمازش گذاشت. من انگشتر را نگاه کردم، دیدم انگشتر گران قیمتی است و اگر آن را بدزدم پول خوبی نصیبم می شود. رکوع رفت، دیدم چشمش باز است؛ سجده رفت، دیدم چشمش باز است؛ بالاخره تا آخرهای نمازش معطل شدم و به یک شکلی انگشتر را از داخل جانمازش برداشتم، اما تا می‌خواستم خودم را جمع‌وجور کنم، سلام نماز داده شد، خیلی آرام مچ من را گرفت و گفت: کجا می‌بری؟ این انگشتر خیلی گران است! من بیست روز مشهد بودم و به‌خاطر اینکه بیست روز از خانمم غایب بوده‌ام، این را برای خانمم خریده‌ام. کجا می‌بری؟ گفتم: نان ندارم بخورم، دارم می‌برم. گفت: زن داری؟ گفتم: بله. گفت: بچه داری؟ گفتم: دوتا بچه دارم. گفت: خانه داری؟ گفتم: در یک اتاق مستأجرم و به من سخت می‌گذرد؛ اگر این انگشتر را ببرم، سور و سات برای بچه‌ها راه بیندازم، لباس نو برایشان بخرم و یک دلی از زن و بچه‌ام شاد بشود. گفت: آدرس به من می‌دهی که کجا مستأجری؟ گفتم: بله. گفت: انگشتر برای خودت، ولی من می‌دانم اگر این انگشتر را به طلافروشی ببری، از تو نمی‌خرد؛ یا کاغذ خرید می‌خواهد یا مچ تو را می‌گیرد و می‌گوید دزدی.


استاد انصاریان ادامه گفت وگوی میان دزد و عالم را این چنین بیان کرد: عالم به دزد گفت: اگر رفتی، اولاً ارزان نفروش! من انگشتر را به این قیمت خریده‌ام، این را ارزان از چنگت درنیاورند و اگر گفتند کسی تو را می‌شناسد که ضمانتت را کند، انگشتر برای خودت است، تو آدرس من را بده و بگو یکی را به‌دنبال من بفرستند تا بیایم و به خریدار بگویم این مال خودش است. دزد گفت: این انگشتر را از من نمی خریدند و می‌گفتند یکی باید ضامنت شود. گفتم: انگشتر باشد، بروم و ضامنم را بیاورم. آمدم و به او گفتم یکی می‌خواهد بخرد، بیا ضامنم بشو. آمد و در انگشترفروشی گفت: من این را می‌شناسم، آدم خوبی است و انگشتر هم برای خودش است؛ از او بخر، گرفتار است. گفت با پول آن انگشتر، هم یک خانه خریدم و هم کاری برای خودم درست کردم، هم از آن روز که انگشتر را فروختم، این مسجد و نماز جماعت و این انسان را ترک نکرده‌ام تا دیشب که از دنیا رفته، دلم آتش گرفته است.



رفتار، عمل و کردار خوب، انسان را به خوبی می‌کشاند و تبدیل به محسن می‌کند

استاد انصاریان با بیان اینکه «مجالسة الصالحین داعیة الی الصلاة»، دیدن خوبان، نَفَس، رفتار، عمل و کردار خوبان، واقعاً آدم را به خوبی می‌کشاند و تبدیل به محسن می‌کند، خاطرنشان کرد: عده ای با عبادت، اعمال و رفتار خود شکرگذار نعمت های بیشمار خداوند هستند اگرچه خداوند می فرماید: «وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اَللّٰهِ لاٰ تُحْصُوهٰا»(سورهٔ ابراهیم، آیهٔ 34)، اگر بخواهید نعمت‌های من را بشمارید، نمی‌توانید؛ چون به شماره درنمی‌آید. حال چرا با این خدا مخالفت کنم؟ خدایی که 276 بار در ضمانت‌نامه‌ و سند عرشی‌اش -قرآن مجید- به من اعلام رحمت کرده است، من برای چه به‌دنبال مال حرام بروم؟ چرا سر مردم را کلاه بگذارم؟ چرا دروغ بگویم؟ چرا پشت‌هم‌اندازی کنم؟ چرا تهمت بزنم؟ چرا فحش بدهم؟ چرا نماز نخوانم؟ چرا روزه نگیرم؟ هیچ‌کدام از این چراها جواب ندارد، یعنی هیچ‌کس نمی‌تواند ثابت کند که من خدا را به این دلیل حکیمانه عبادت نمی‌کنم. عبادت نکردن دلیل ندارد، عبادت نکردن یعنی مخالفت و پشت کردن به 276 بار اعلام رحمت خداوند.


استاد انصاریان درباره دلایل عبادت خداوند گفت: خدا را عبادت می کنیم چون مالک ما است، همه‌کارهٔ ما است، کلید دنیا و آخرت من دست اوست، رزق من دست اوست و رحمتی که باید به من برسد، از او باید برسد. جمعی مسیحی مومنی واقعی شدند و جملاتی را بیان کردند که در سوره مائده آیه 84 آمده است، آنها گفتند: «وَ مٰا لَنٰا لاٰ نُؤْمِنُ بِاللّٰه»(سورهٔ مائده، آیهٔ 84)، برای چه با خدا پیوند نخوریم؟ به چه دلیل با خدا رفیق نشویم؟ به چه دلیل بندهٔ مؤمن خدا نشویم؟ چون دلیلی پیدا نمی‌کنیم، مؤمن شدیم. دلیلی پیدا نمی‌شود که بگویم من به این دلیل به خدا مؤمن نمی‌شوم یا مؤمن به خدا نیستم.



هیچ وقت نگویید به رحمت خداوند نمی رسید

نویسنده کتاب ارزشمند «فضل و رحمت الهی» تصریح کرد: 276 بار رحمت، نه جای عذری برای گنهکار گذاشته که گناهش را ترک نکند و بگوید فایده‌ای ندارد، من به رحمت خدا نمی‌رسم؛ قرآن می‌گوید این حرف نادرست است! به رحمت خداوند می رسید، اما راه دارد؛ خداونداجازه نمی دهد که مردم مؤمن در قیامت معذور باشند از اینکه بگویند با اینکه ما مؤمن بودیم، نشد که خودمان را آراستهٔ به ویژگی‌های محسنین کنیم.   



خدابینی انسان را ترقی و خودبینی او را پست می‌کند

استاد انصاریان در بخش دیگری از سخنان خود در پاسخ به این پرسش که چرا خودبینی بدترین نوع شرک است؟ گفت: خدابینی انسان را خیلی ترقی می‌دهد و خودبینی هم انسان را خیلی پست می‌کند. «أنَا خَیْرٌ مِنْه»(سورهٔ اعراف، آیهٔ 12) در قرآن و قول ابلیس است، برای خودبینی بود؛ یعنی تحمل دیدن آدم و فضایل آدم را نداشت، به خودش تکیه داشت که این چه کسی هست که من به او سجده کنم؛ ولی فرشتگان الهی خودبین نبودند، عبد و بنده بودند که این نکته بسیار مهم است.
انتهای پیام /

 

- متن، صوت، کلیپ وعکس های این سخنرانی را اینجا ببینید.

 

  • انفاق
  • محسنین
  • مردم داری
  • کمک به مستمندان
  • دستگیری از فقرا
  • لجنزار گناه
  • اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

    آخرین مطالب


    بیشترین بازدید این مجموعه