قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

امر به معروف و نهی از منکر در سیره سیدالشهدا(ع)

امام حسین(ع) ضمن بیان انگیزه‌های قیام خویش، به مسئله امر به معروف و نهی از منکر اشاره می‌فرماید و آن را از مهم‌ترین اهداف قیام خود برمی‌شمارد. حتی می‌توان به صراحت گفت که اساس هجرت و جهاد حضرت سیدالشهدا(ع) منوط به مسئله امر به معروف و نهی از منکر بوده است. همچنان‌که در زیارت‌نامه ایشان می‌خوانیم:

 

«اشْهَدُ انَّکَ قَدْ اقَمْتَ الصَّلاةَ وَ اتَیْتَ الزَّکاةَ وَ امَرْتَ بِالْمَعْروفِ وَ نَهَیْتَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ دَعَوْتَ اِلی سَبِیلِکَ بِالْحِکْمَهِ وَ الْمَوْعِظَهِ الْحَسَنَهِ([1])؛ شهادت می‌دهم که تو حلال خدا را حلال و حرام خدا را حرام کردی و نماز را بپا داشتی و زکات دادی و امر به معروف و نهی از منکر کردی و (مسلمانان را) با پند و اندرز نیکو به راه و روش خود فرا خواندی.»

در حقیقت هدف حضرت سیدالشهدا(ع) اصلاح امّت و احیای احکام و دستورات الهی و امر به معروف و نهی از منکر بوده است. چراکه بنابر عبارات نورانی زیارت ناحیه، ظلم و ستم پرده از چهرۀ خود برداشته بود و فساد و گناه عیان شده بود:

«وَ اَسْفَرَ الظُّلْمُ قِنَاعَهُ»؛

با توجه به سخنان و خطابه‌های حضرت درمی‌یابیم که شرایط جامعه آن روز به‌گونه‌ای بوده است که از اسلام راستین فاصله گرفته و از اسلام صرفاً چیزی جز نامی باقی نمانده بود، به‌طوری که یزید علناً حلال خدا را حرام و حرام خدا را حلال شمرده و تمام اعمال و کردارهای او چهره‌ای بر ضدّ اسلام داشت، تا جایی که شراب‌خواری، میمون‌بازی و سگ‌بازی جزء عادات همیشگی او شده بود و عملکرد وی بر پیکره اسلام و مسلمانان ضربه‌های سختی وارد کرده بود. چنان‌که حضرت اباعبداللّه(ع) فرمودند:

«وَ عَلَی الاِسْلامِ، السَّلامُ اِذْ قَدْ بُلِیَتِ الاُمَّهُ بِراع مِثْلَ یَزِیدَ([2])؛ و باید با اسلام وداع کرد، چراکه گرفتار حاکمی مانند یزید شده است.»

 

این گفتار حضرت خود به نوعی انکار منکر است. ازاین‌رو مقام حضرت سیدالشهدا(ع) مبارزه خود با یزیدبن‌معاویه را امر به معروف و نهی از منکر می‌شمارد و([3]) قبل از هجرت خود، به زیارت جدّ گرامی‌اش رسول خدا(ص) رفته و عرضه می‌دارد:

«اَللّهُمَّ! اِنِّی اُحِبُّ الْمَعْروُفَ وَ اَکْرَهُ الْمُنْکَرَ([4])؛ خدایا! من به معروف اشتیاق و از منکر تنفر دارم.»

بنابراین یکی از نکاتی که امام را به هجرت و جهاد در راه خدا رهنمون ساخت، حکومت شخص فاسدی چون یزید بوده است. چراکه حاکمیت او برای جامعه اسلامی زیان بسیار زیادی به همراه داشت. در حقیقت یزید با ایجاد انحراف در دین (تحریف اسلام) و ایجاد تزلزل در مورد جایگاه ولایت در جامعه، ترک اصل امر به معروف و نهی از منکر، بی‌عدالتی و گسترش ظلم در جامعه اسلامی و در مجموع زیرپا گذاشتن سنّت رسول خدا(ص)، جامعه اسلامی را به اوج انحطاط فکری و فرهنگی کشانده بود. در چنین شرایطی حضرت سیدالشهدا(ع) درصدد برآمد تا با احیای دین خدا و دعوت مردم به طریق عبودیت و بندگی در سایه رعایت موازین شریعت، به مقصود حق‌تعالی از آفرینش جامه عمل بپوشاند.

البته اهتمام امام حسین(ع) نسبت به امر به معروف و نهی از منکر، به زمان قیام ایشان منحصر نمی‌شود؛ بلکه آن حضرت در دوران خلافت معاویه نیز به این مهم توجه و اهتمام ورزیده و معاویه را نسبت به اعمال ناپسندش متنبّه ساخته و اعمال وی را در کشتن انسان‌های بی‌گناه مورد سرزنش و مذمّت قرار داده است. امام حسین(ع) قبل از قیام عاشورا، معاویه را به‌عنوان خلیفۀ وقت و نیز اشراف و عالمان زمان خود را امر به معروف و نهی از منکر نمود. با وجود این امام می‌دانست که امویان از او در نخواهند گذشت، بدین‌سبب با خاندان و پیروانش راه سفر پیش گرفت و به سوی مکّه و سپس کربلا هجرت کرد:

«فَسِرْتَ فی أَوْلادِکَ وَ أَهالیکِ، وَ شیعَتِکِ وَ مَوالیک»؛

شایان ذکر است که هدف ایشان نه فرار و گریز از چنگال مرگ، بلکه تکمیل برنامه الهی خویش در تحقق عبودیت و بندگی بوده است

 

ابعاد امر به معروف و نهی از منکر در عملکرد سیدالشهدا(ع)

حضرت سیدالشهدا(ع) در دوران زندگی پربرکت خویش و به‌ویژه در مسیر هجرت از مکّه به سوی کربلا، از هر فرصت و موقعیتی کمال بهره را برد، تا به احیای سنّت رسول اکرم(ص) و ارزش‌های اسلامی بپردازد. آنچنان‌که حضرت گاهی با ایراد خطابه و سخنرانی در مدینه و مکّه، یا منزل‌گاه‌های میان مکّه و کوفه، گاهی هم در میان سپاهیان دشمن و در مواجهه با سرکردگان و معاندان به روشنگری و افشاگری در راه حق پرداخت. گاه نیز ضمن نامه‌های خود (همچون وصیت‌نامه به محمدبن‌حنفیه و نامه به معاویه و سران بصره) و گاه با ملاقات‌های خصوصی با برخی سران و بزرگان جبهه مخالف (ملاقات با عمربن‌سعد قبل از روز عاشورا) و یا حتی ملاقات با برخی اشخاص بی‌طرف (همچون دیدار با عبیداللّه‌بن‌حر جعفی)([5]) همواره امر به معروف و نهی از منکر را بپا می‌داشت. مضاف بر موارد برشمرده، سجایای اخلاقی و عملکرد حضرت در طول زندگی خود به‌مثابه بهترین الگو و اسوه امر به معروف و نهی از منکر محسوب می‌شود.

یکی از مهم‌ترین الگوهای رفتاری حضرت سیدالشهدا(ع) در نهادینه‌سازی فریضه امر به معروف و نهی از منکر، اقامه نماز جماعت در میان کارزار و میدان جنگ با دشمن است. وجود نورانی حضرت اباعبداللّه(ع) ظهر عاشورا فرمودند: «از آن‌ها بخواهید دست از ما بردارند تا نماز بخوانیم.»([6]) ولی آنگاه که دشمن آتش‌بس موقتی را نپذیرفت، سید و سالار شهیدان(ع) در مقابل تیرباران دشمن به نماز ایستاد.

 


حسین‌بن‌علی را ظهر عاشورا

به مقتل، ذکر جان‌پرور نماز است

به زیر تیر باران بست قامت

که از جان نیز بالاتر نماز است

ذبیح‌اللّه احمدی

در ادامه به مهم‌ترین ابعاد امر به معروف و نهی از منکر در عملکرد حضرت سیدالشهدا(ع) پرداخته می‌شود.

 

خطبه‌های حضرت سیدالشهدا(ع)

وجود نورانی اباعبداللّه(ع) در مسیر احیای امر به معروف و نهی از منکر از شیوه‌های گوناگونی بهره برد. یکی از این شیوه‌ها ایراد خطبه و سخنرانی در اجتماع مردم است. در ذیل به مهم‌ترین خطابه‌های حضرت در راستای تحقق امر به معروف و نهی از منکر اشاره می‌شود.

«اعْتَبِرُوا أَیُّهَا النَّاسُ بِمَا وَعَظَ اللَّهُ بِهِ أَوْلِیَاءَهُ مِنْ سُوءِ ثَنَائِهِ عَلَی الْأَحْبَارِ إِذْ یَقُولُ لَوْ لا یَنْهاهُمُ الرَّبَّانِیُّونَ وَ الْأَحْبارُ عَنْ قَوْلِهِمُ الْإِثْمَ وَ قَالَ لُعِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ بَنِی إِسْرائِیلَ إِلَی قَوْلِهِ لَبِئْسَ ما کانُوا یَفْعَلُونَ وَ إِنَّمَا عَابَ اللَّهُ ذَلِکَ عَلَیْهِمْ لِأَنَّهُمْ کَانُوا یَرَوْنَ مِنَ الظَّلَمَةِ الَّذِینَ بَیْنَ أَظْهُرِهِمُ الْمُنْکَرَ وَ الْفَسَادَ فَلَا یَنْهَوْنَهُمْ عَنْ ذَلِکَ رَغْبَةً فِیمَا کَانُوا یَنَالُونَ مِنْهُمْ وَ رَهْبَةً مِمَّا یَحْذَرُونَ وَ اللَّهُ یَقُولُ: فَلا تَخْشَوُا النَّاسَ وَ اخْشَوْنِ وَ قَالَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ فَبَدَأَ اللَّهُ بِالْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیِ عَنِ الْمُنْکَرِ فَرِیضَةً مِنْهُ لِعِلْمِهِ بِأَنَّهَا إِذَا أُدِّیَتْ وَ أُقِیمَتِ اسْتَقَامَتِ الْفَرَائِضُ کُلُّهَا هَیِّنُهَا وَ صَعْبُهَا وَ ذَلِکَ أَنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیَ عَنِ الْمُنْکَرِ دُعَاءٌ إِلَی الْإِسْلَامِ مَعَ رَدِّ الْمَظَالِمِ وَ مُخَالَفَةِ الظَّالِمِ وَ قِسْمَةِ الْفَیْءِ وَ الْغَنَائِمِ وَ أَخْذِ الصَّدَقَاتِ مِنْ مَوَاضِعِهَا وَ وَضْعِهَا فِی حَقِّهَا([7])؛

ای مردم! از پندی که خدا ـ با نکوهش عالمان یهود ـ به دوستان خود داده است، عبرت بگیرید. آنجا که می‌فرماید: چرا عالمان یهود آنان را از گفتار گناه‌آمیز نهی نمی‌کردند؟ و آنجا که فرموده است: آن کسانی از بنی‌اسرائیل که کفر ورزیدند، از رحمت خدا دور شدند ـ تا آنجا که فرموده است ـ چه بد است آنچه می‌کردند و خداوند آنان را بدین‌سبب نکوهش کرده‌ است که کارهای زشت و تباه‌گری ستمگرانی را که در میان ایشان بودند، می‌دیدند؛ ولی آن ستمگران را از آنچه می‌کردند، باز نمی‌داشتند؛ به طمع این‌که از جانب آنان به نوایی و بهره‌ای برسند و یا می‌ترسیدند که از آنان گزندی ببینند، با این‌که خداوند می‌فرماید: از مردمان نترسید و از من بترسید و می‌فرماید: مردان و زنان با ایمان دوستان یکدیگرند، که امر به معروف و نهی از منکر می‌کنند. خداوند سخن خود را با امر به معروف و نهی از منکر به‌عنوان فریضه‌ای از سوی خود آغاز کرده است، بدین‌خاطر که حضرت حق آگاه بوده است که اگر این فریضه ادا گردد و برپا داشته شود، تمام فرایض و واجبات دیگر از آسان و دشوار برپا داشته شوند و این از آن روست که امر به معروف و نهی از منکر دعوت به اسلام، همراه با رد مظالم و مخالفت با ستمگر و تقسیم درآمدهای عمومی و غنیمت‌های جنگی و جمع‌آوری زکات و صدقات از جای خود و صرف آن در جای خود است.»

یکی دیگر از مواضعی که حضرت سیدالشهدا(ع) ضمن آن، مسئله امر به معروف و نهی از منکر را مورد تأکید و توجه قرار داده‌اند، خطبه‌ای است که ایشان در برابر سپاه حُربن‌یزید ریاحی ایراد فرمودند:

«اَیُّهَا النّاسُ! اِنَّ رَسُولَ اللّهِ قالَ مَنْ رَای سُلْطاناً جایِراً مُسْتَحِلّاً لِحُرُمِ اللهِ، ناکِثاً لِعَهْدِ اللهِ، مُخالِفاً لِسُنَّهِ رَسُولِ اللهِ، یَعْمَلُ فِی عِبادِاللّهِ بِالاِثْمِ وَ الْعُدْوانِ فَلَمْ یُغَیِّرْ عَلَیْهِ بِفِعْل، وَ لاَ قَوْل، کانَ حَقّاً عَلَی اللّهِ اَنْ یُدْخِلَهُ مَدْخَلَهُ، الا وَ اِنَّ هوُلاءِ قَدْ لَزِمُوا طاعَهَ الشَّیْطانِ، وَ تَرَکُوا طاعَهَ الرَّحْمنِ، وَ اَظْهَرُوا الْفَسادَ، وَ عَطَّلُوا الْحُدُودَ وَاسْتَاْثَرُوا بِالْفَیءِ، وَ اَحَلُّوا حَرامَ اللّهِ، وَ حَرَّمُوا حَلالَ اللّهِ، وَ اَنَا اَحَقُّ مَنْ غَیَّرَ. قَدْ اَتَتْنی کُتُبُکُمْ، وَ قَدِمَتْ عَلَیَّ رُسُلُکُمْ بِبَیْعَتِکُمْ اَنَّکُمْ لا تُسَلِّمُونی وَ لا تَخْذُلُونی، فَاِنْ تَمَمْتُمْ عَلی بَیْعَتِکُمْ تُصیبُوا رُشْدَکم، فَاَنَا الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ، وَابْنُ فاطِمَهَ بِنْتِ رَسُولِ اللّهِ نَفْسی مَعَ اَنْفُسِکُمْ، وَ اَهْلی مَعَ اَهْلیکُمْ، فَلَکُمْ فِیَّ اُسْوَهٌ، وَ اِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ نَقَضْتُمْ عَهْدَکُمْ، وَخَلَّعْتُمْ بَیْعَتی مِنْ اَعْناقِکُمْ فَلَعَمْری ما هِیَ لَکُمْ بِنُکْر، لَقَدْ فَعَلْتُمُوها بِاَبی وَ اَخی وَابْنِ عَمِّی مُسْلِم! وَالْمَغْرُورُ مَنِ اغْتَرَّ بِکُمْ، فَحَظُّکُمْ اَخْطَاْتُمْ، وَ نَصیبُکُمْ ضَیَّعْتُمْ )فَمَنْ نَكَثَ فَإِنَّمَا يَنْكُثُ عَلَى نَفْسِهِ(([8]) وَ سَیُغْنِی اللّهُ عَنْکُمْ، وَ السَّلامُ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَهُ اللّهِ وَ بَرَکاتُهُ([9])؛

ای مردم! پیامبر خدا(ص) فرمودند هر کس سلطان ستمگری را ببیند که حرام خدا را حلال شمرده، پیمان الهی را شکسته و با سنّت رسول خدا(ص) مخالفت ورزیده و در میان بندگان خدا به ستم رفتار می‌کند و او با زبان و کردارش با وی به مخالفت برنخیزد، سزاوار است خداوند او را در جایگاه آن سلطان ستمگر (دوزخ) بیاندازد. هان ای مردم! این گروه (بنی‌امیه) به طاعت شیطان پای‌بند شده و از پیروی خداوند سرپیچی کرده‌اند، فساد را آشکار ساخته و حدود الهی را تعطیل کرده‌اند. آنان بیت‌المال را به انحصار خویش درآورده، حرام خدا را حلال و حلال خدا را حرام شمرده‌اند و من (که فرزند رسول خدا(ص) هستم) به قیام برای تغییر این اوضاع، از همه کس سزاوارترم نامه‌های شما به دستم رسید و فرستادگانتان ـ با خبر بیعت شما ـ به نزدم آمدند. شما با من پیمان بستید که مرا در برابر دشمن تنها نخواهید گذاشت. اکنون اگر به بیعت خود وفادار ماندید، به رشد و کمال خود دست یافتید. من حسین‌بن‌علی(ع)، فرزند فاطمه(س) دختر رسول خدا(ص) هستم. من در کنار شما و خاندانم در کنار خاندان شما هستیم. من اسوه و الگوی شما هستم و اگر چنین نبودید و پیمانتان را شکسته‌اید و از بیعت خویش با من دست کشیده‌اید، به جانم سوگند! این رفتار از شما ناشناخته (و عجیب) نیست. چراکه شما با پدر و برادر و پسرعمویم مسلم همین‌گونه رفتار کردید. فریب‌خورده کسی است که فریب شما را بخورد. (در واقع این شما هستید که) همای سعادت را از دست داده و بهره خویش را تباه ساخته‌اید. (قرآن می‌فرماید:) «هر کس پیمان‌شکنی کند، تنها به زیان خود پیمان شکسته است» و به زودی خداوند مرا از شما بی‌نیاز خواهد کرد و السلام علیکم و رحمه اللّه و برکاته.»

همچنین بنابر شواهد تاریخی و نقل مقاتل، امام حسین(ع) پیش از آغاز جنگ، در برابر کوفیان سخنرانی مفصلی ایراد کرد و بعد از معرفی خود، در فرازی از آن به اهداف قیام و برقراری حق با تمسک به سیره و سنّت رسول خدا(ص) اشاره کرده و با صلابت فرمودند:

«ألا تَروْنَ إلیَ الحقّ لا یُعمَل به، و إلیَ الباطلِ لا یُتَناهی عنه، لیَرغبَ المؤمنُ فی لقاءِاللّه([10])؛ آیا نمی‌بینید که به حق عمل نمی‌شود و از باطل بازداشته نمی‌شود؟(در چنین شرایطی) باید مؤمن (نه فقط امام و بزرگان دین) به حق خواهان دیدار خدا باشد.»

 

از جمله مواضع روشن و آشکار امر به معروف و نهی از منکر در کلام حضرت اباعبداللّه(ع)، نصیحت و اندرز ایشان به کوفیان قبل از اعلام رسمی جنگ است. عمربن‌سعد سپاهش را برای جنگ با امام حسین(ع) آماده کرد و لشکر را آراسته و هر کسی را در جای خویش قرار داد و پرچم‌ها را برافراشت. سیدالشهدا(ع) نیز یارانش را در جناح راست و چپ قرار داد. دشمن از هر سو امام حسین(ع) را محاصره کرد و مانند حلقه‌ای او را در میان گرفت. سپس امام از خیمه خود بیرون آمد و به سوی آن قوم رفت، تا با آنان سخن بگوید. پس از لحظاتی امام حسین(ع) از آن‌ها خواست که ساکت شوند، ولی آن قوم سکوت نکردند. حضرت فرمود:

«وای بر شما! شما را چه شده است که سکوت نمی‌کنید تا سخنم را بشنوید؟ من شما را به راه حق فرا می‌خوانم. هر کسی از من پیروی کند، از راه‌یافتگان باشد و هر کسی از من سرپیچی کند، اهل هلاکت خواهد بود. شما همگی سرپیچی می‌کنید و به گفتارم گوش فرا نمی‌دهید. زیرا حقوق شما از حرام داده شده است، شکم‌هایتان از حرام آکنده گشته و خداوند بر دل‌هایتان مهر زده است.

 

وای بر شما! چرا سکوت نمی‌کنید و به سخنم گوش فرا نمی‌دهید؟ در این هنگام برخی از سپاه ابن‌سعد همدیگر را ملامت نموده و دیگران را به سکوت دعوت کردند. آنگاه امام حسین(ع) فرمود: ای جماعت! هلاکت و اندوه بر شما باد، که سرگشته و حیران ما را به فریادرسی خواندید و ما شتابان و آماده به دادخواهی شما آمدیم. اکنون شمشیرهایی را که باید برای دفاع از ما به دست می‌گرفتید، به روی ما کشیده‌اید. آتش فتنه‌ای که دشمن ما و شما فراهم آورده بود، بر ما افروخته‌اید. یک‌دست بر ضدّ دوستان خود گرد آمده و به نفع دشمنانتان بپا خاسته‌اید، بدون این‌که دشمنان عدلی را در میان شما برقرار کرده و یا بذر امیدی در دل شما پاشیده باشند؛ به جز مال حرام ناچیزی که به شما رسانده‌اند و زندگی پستی که طمع آن را دارید، درحالی که نه گناهی از ما سر زده و نه اندیشه‌ای به خطا رفته است.

وای بر شما! که ما را خوش نداشتید و دست از یاری ما برداشتید. آتش فتنه را برافروختید، درحالی که شمشیرها در نیام و قلب‌ها آرام بود و عزم‌ها [بر جنگ] استوار نگشته بود. ولی شما همچون مور و ملخ به سوی ما هجوم آوردید و مانند پروانه‌ها همدیگر را فرا خواندید و بر سر ما فرو ریختید. رویتان زشت باد!»

 

حضرت در پایان خطابه و موعظه خود فرمودند:

«آگاه باشید که حرام‌زاده فرزند حرام‌زاده [عبیداللّه‌بن‌زیاد] بر یکی از دو چیز پای می‌فشارد: یا کشتن و یا ذلّت [پذیرفتن ما] هیهات که ما ذلّت را بپذیریم و به پستی تن دهیم. خدا و رسولش(ص) و نیاکان پیراسته و دامن‌های پاک و سرفرازان غیور و بامناعت [این امر را] نمی‌پذیرند و پیروی از فرومایگان را بر کشته شدن شرافتمندانه برنمی‌گزینند.»([11])

 

سپس امام فرمودند:

«آگاه باشید که من حجت را بر شما تمام کرده و شما را بیم دادم.»

در واپسین لحظات نبرد و مبارزه حق علیه باطل، سید شهیدان عالم هستی برای آن‌که حجت را بر دشمنانش تمام کرده باشد، مقابل ایشان ایستاد و با صدایی بلند فریاد زد:

«هَلْ مِنْ ذابٍّ یَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللَّهِ؟ هَلْ مِنْ مُوَحِّدٍ یَخافُ اللَّهَ فینا؟ هَلْ مِنْ مُغیثٍ یَرْجُوا اللَّهَ فِی إِغاثَتِنا؟ هَلْ مِنْ مُعینٍ یَرْجُوا ما عِنْدَاللَّهِ فِی إِعانَتِنا([12])؛ آیا مدافعی هست که از حرم رسول خدا دفاع کند؟ آیا خداشناسی هست که در حق ما هراس خدا را در پیش گیرد؟ آیا فریادرسی هست که به امید رحمت خدا به فریاد ما برسد؟ آیا یاوری هست که به امید آنچه در نزد خداست ما را یاری رساند؟»

 

نامه‌های حضرت سیدالشهدا(ع)

نامه‌های بسیاری از آن حضرت با اسناد محکم تاریخی موجود است، که حاکی از تلاش و اهتمام وجود سیدالشهدا(ع) در احیای فریضه امر به معروف و نهی از منکر می‌باشد، که به بعضی از آن‌ها اشاره می‌کنیم:

 

الف. نامه کوبنده و افشاگرانه سیدالشهدا(ع) به معاویه

هنگامی که امام حسین(ع) نسبت به قبول ولیعهدی یزیدبن‌معاویه موضع‌گیری کرده و از قبول آن سرباز زدند، معاویه ضمن نامه‌ای حضرت را به اطاعت و تسلیم در پذیرش ولیعهدی یزید امر کرده و به زعم خود امام را از ایجاد تفرقه و فتنه و اختلاف در میان امّت برحذر داشت. امام نیز در جواب به نامۀ معاویه پاسخی افشاگرانه و مقتدرانه مرقوم فرمودند، که نقطه آغاز انقلاب و قیام عاشورا بود. حضرت پس از تکذیب اخبار و گزارش‌های عمّال معاویه درباره قیام خویش بر ضدّ او نوشتند:

«من قصد جنگ و اختلاف ندارم، اما از جنگ نکردن با تو و حزب تو که از قاسطان و حزب ستمگر و یاران شیطان هستید، به خدا پناه می‌برم. آیا تو قاتل حُجر و یاران او که اهل زهد و عبادت بودند، نیستی؟ تو از روی ظلم و تجاوزگری، پس از آن‌که با آنان پیمان‌های محکم و میثاق‌های موکّد بستی، پیمانت را شکستی و آنان را کشتی و با این کار بر خدا گستاخی کرده، پیمان او را سبک شمردی.... . و گفتی که من مردم را در فتنه نیندازم و حال‌آنکه من فتنه‌ای برای مردم بزرگ‌تر از حکومت تو نمی‌بینم و گفتی که درباره خودم و دینم و امّت محمد(ص) بیندیشم. به خدا قسم! من کاری برتر از جهاد با تو نمی‌بینم که اگر با تو بجنگم، به خدا تقرّب جسته‌ام و اگر از نبرد با تو بایستم، از خدا طلب آمرزش می‌کنم و از خدا می‌خواهم مرا به آنچه موجب رضا و خشنودی اوست، ارشاد و هدایت کند.

ای معاویه! از خدا بترس و بدان که خداوند کتاب و پرونده‌ای دارد، که هر عمل بزرگ و کوچکی را در آن ثبت می‌کند و بدان که خداوند جنایات تو را که به صرف ظن و گمان، مردم را می‌کشی و به محض اتّهام، آنان را به بند می‌کشی و گرفتار می‌کنی و کودکی شراب‌خوار و سگ‌باز را زمامدار مسلمانان کرده‌ای، هرگز فراموش نخواهد کرد. تو با این کارها خود را به هلاکت افکنده، دینت را تباه و حقوق مردم را پایمال کردی.»([13])

 

ب. وصیت‌نامه سیدالشهدا(ع) به محمدبن‌حنفیه

حسین‌بن‌علی(ع) قبل از هجرت به سوی مکّه وصیت‌نامه‌ای نوشت و نزد برادرش محمدبن‌حنفیه نهاد. آن حضرت پس از اقرار به وحدانیت خداوند و رسالت پیامبر ختمی‌مرتبت(ص)، هدف خود را از قیام و نهضتش احیای امر به معروف و نهی از منکر و اصلاح امور امّت اسلام و زنده کردن سیره پیامبر(ص) و اهل‌بیت: برشمرده و فرمودند:

«إنَّ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ یَشْهَدُ أَنْ لاَ إلَهَ إلَّا اللَهُ، وَحْدَهُ لاَ شَرِیکَ لَهُ وَأَنَّ مُحَمَّدًا9 عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ، جَآءَ بِالْحَقِّ مِنْ عِنْدِ الْحَقِّ. وَأَنَّ الْجَنَّه وَالنَّارَ حَقٌّ. وَأَنَّ السَّاعَه آتِیَه لاَ رَیْبَ فِیهَا. وَأَنَّ اللَّهَ یَبْعَثُ مَنْ فِی‌ الْقُبُورِ. إنِّی‌ لَمْ أَخْرُجْ أَشِرًا وَلاَبَطِرًا وَلاَمُفْسِدًا وَلاَظَالِمًا وَإنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الاْصْلاَحِ فِی‌ أُمَّه جَدِّی‌ مُحَمَّدٍ؛ أُرِیدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَأَنْهَی‌ عَنِ الْمُنْکَرِ، وَأَسِیرَ بِسِیرَه جَدِّی‌ وَسِیرَه أَبِی‌ عَلِیِّ بْنِ أَبِی‌ طَالِبٍ. فَمَنْ قَبِلَنِی‌ بِقَبُولِ الْحَقِّ فَاللَّهُ أَوْلَی‌ بِالْحَقِّ، وَمَنْ رَدَّ عَلَیَّ هَذَا أَصْبِرُ حَتَّی‌ یَقْضِیَ اللَّهُ بَیْنِی‌ وَبَیْنَ الْقَوْمِ بِالْحَقِّ؛ وَهُوَ خَیْرُ الْحَاکِمِینَ. وَ هَذِهِ وَصِیَّتِی‌ إلَیْکَ یَا أَخِی‌؛ وَمَا تَوْفِیقِی‌ إلَّا بِاللَهِ، عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَإلَیْهِ أُنِیبُ وَالسَّلاَمُ عَلَیْکَ وَعَلَی‌ مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَی‌. وَلاَ حَوْلَ وَلاَ قُوَّه إلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ([14])؛ حسین شهادت می‌دهد که پروردگاری جز خداوند یکتا نیست و شریکی ندارد و محمد(ص) بنده و فرستاده اوست، که به حق از جانب او آمده است و بهشت حق است و آتش حق و روز قیامت بدون شک خواهد آمد و خداوند آنان را که در قبرها هستند، برمی‌انگیزد. همانا من از سر غرور و سرمستی، تکبر و خودبزرگ بینی، فسادطلبی و ستم‌گری خروج نکرده و از اطاعت سرپیچی نکرده‌ام؛ بلکه برای طلب اصلاح در امّت جدّم قیام نموده‌ام. من می‌خواهم امر به معروف و نهی از منکر کرده و با روش جدّ و پدرم علی‌بن‌ابی‌طالب(ع) رفتار نمایم. هر کس مرا به حق بپذیرد، خداوند به حق سزاوارتر است و هر کس بر من اعتراض کند، صبر می‌کنم تا خداوند میان من و این قوم حکم کند، که او بهترین حاکمان است. این‌ وصیت‌ من‌ است‌ به‌ تو ای‌ برادر و تأیید و توفیقی‌ برایم نیست؛‌ مگر از جانب‌ خدا. بر او توکل‌ کردم‌ و به‌ سوی‌ او بازگشت‌ می‌نمایم‌. سلام‌ بر تو و بر هر که‌ از هدایت‌ پیروی نماید و هیچ‌ جنبش‌ و حرکتی‌ نیست‌ و هیچ‌ قوّه‌ و قدرتی‌ نیست‌؛ مگر از آن خداوند بلندمرتبه‌ و بزرگ‌.»

 

ج. نامه سیدالشهدا(ع) به سران بصره

امام حسین(ع)به هر یک از بزرگان بصره از جمله مالک‌بن‌مسمَع بِکری، احنف‌بن‌قیس، مُنذِربن‌جارود، مسعودبن‌عمرو، قیس‌بن‌هیثم، عمربن‌عبیداللّه معمّر نامه‌ای نوشت و ایشان را ضمن بیانات خود نسبت به حقایق بیدار کرد:

«اما بعد خداوند محمد(ص) را از میان مخلوقات خویش برگزید و او را با نبوت خویش کرامت داد و به پیامبری خویش انتخاب کرد و آنگاه وی را به سوی خویش برد، درحالی که بندگان را اندرز داده و رسالت خویش را به سرانجام رسانده بود و ما خاندان و دوستان و جانشینان و وارثان وی بودیم و از همۀ مردم به مقام و جایگاه او شایسته‌تر بودیم. اما قوم ما این جایگاه را به خود اختصاص داده، ما را کنار زدند و ما (از روی اجبار) رضایت دادیم و تفرقه را خوش نداشتیم و (صلح و) و سلامت را دوست داشتیم؛ در صورتی که می‌دانستیم ما به این کار از کسانی که عهده‌دار آن شدند، شایسته‌تریم... . اینک فرستادۀ خویش را به همراه این نامه به سوی شما روانه کردم و شما را به کتاب خدا و سنّت پیامبر(ص) او دعوت می‌کنم. زیرا سنّت مرده و بدعت زنده شده است. اگر سخنان مرا گوش دهید و دستور مرا اطاعت کنید، شما را به راه راست هدایت می‌کنم. سلام بر شما و رحمت و برکات خدا.»([15])

آنچه از نظر گذشت، صرفاً گوشه‌ای از تلاش‌های مستمر و مصممانه امام حسین(ع) برای تحقق و نهادینه کردن امر به معروف و نهی از منکر در جامعه بوده است، که به همۀ مردم دنیا درس آزادی و آزادگی می‌دهد. همچنان‌که شهید مطهری; نیز ضمن بیانات ارزشمند خود به این مهم اشاره کرده و درباره ثبات‌قدم و تلاش گستردۀ حضرت سیدالشهدا(ع) می‌نویسد:

ابن‌عباس چندین بار به امام حسین(ع) عرض کرد اگر شما به کوفه بروید، به‌طور قطع مردم کوفه نقض عهد می‌کنند. بسیاری از افراد دیگر نیز برای حضرت خیرخواهی نموده و ایشان را از این حرکت و هجرت برحذر می‌داشتند، اما حضرت اباعبداللّه(ع) گاه در جواب ایشان سکوت می‌کرد و گاه می‌فرمود:

«لایَخفی عَلَیَّ الاَمر؛ مطلبی که تو می‌گویی برای من پوشیده و پنهان نیست.»

 

وجود مبارک حضرت سیدالشهدا(ع) ثابت کرد که برای احیای امر به معروف و نهی از منکر می‌توان جان داد، زن و فرزند و عزیزان را داد، مال و ثروت داد و حتی ملامت مردم را خرید. به راستی که هیچ کسی همچون حسین‌بن‌علی(ع) نتوانسته است به اصل امر به معروف و نهی از منکر چنین ارزش و بهایی بدهد. در نهضت حسینی امر به معروف و نهی از منکر از چنان جایگاهی برخوردار است که می‌توان برای تحقق آن، این‌گونه فداکاری و جان‌فشانی کرد.([16])

آری، نهضت حسینی بدین امر افتخار می‌کند که حسین(ع) شهید راه امر به معروف و نهی از منکر است. زیرا قرآن کریم خیر بودن امّت اسلامی را در آمران به معروف و ناهیان از منکر می‌داند:

)كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ.(([17])

 

------------------------------------------------------------------------

[1]. مفاتیح الجنان، زیارت مطلقه امام حسین(ع).

[2]. اللهوف: 24 ـ 99؛ بحار الأنوار: 1/184؛ نیز: 44/326؛ الفتوح: 5/17؛ مثیر الاحزان: 15؛ موسوعة کلمات الامام الحسین(ع): 285، حدیث252.

[3]. مقتل الحسین(ع): 2/160؛ بحار الأنوار: 44/329.

[4]. مقتل الحسین(ع)«خوارزمی»: 1/186؛ بحار الأنوار: 44/ 328؛ الفتوح: 5/27.

[5]. انساب الاشراف: 3/175.

[6]. تاریخ الطبری: 3/326؛ ترجمه الکامل«ابن‌اثیر»: 11/180؛ ترجمه مقتل الحسین(ع)«مقرّم»: 159.

[7]. تحف العقول: 237 ـ 240؛ الحیاة: 3/145.

[8]. فتح(48): 10.

[9]. مقتل الحسین(ع)(تحقیق محمد سماوی): 1/234 ـ 235؛ الفتوح: 5/381 ـ 382؛ تاریخ الطبری: 4/304؛ الکامل«ابن‌اثیر»: 4/48؛ بحار الأنوار: ۴۴/۳۸۱؛ مقتل الحسین(ع)«مقرّم»: 218.

[10]. مقتل الحسین(ع)«خوارزمی»: 2/5؛ تاریخ الطبری: 5/404؛ تحف العقول: 147؛ مناقب ابن‌شهر آشوب: 4/68؛ احقاق الحق: 11/605؛ تاریخ الإسلام«الذهبی»: 5/12.

[11]. مقتل الحسین(ع)«خوارزمی»: 2/6 ـ 7.

[12]. مقتل الحسین(ع)«خوارزمی»: 2/36 ـ 37؛ بحار الأنوار: 45/46؛ اعیان الشیعة: 1/609؛ نفس المهموم: 317؛ ابصار العین: 36.

[13]. الامامة و السیاسة: 202 ـ 204؛ با اختلاف اندکی در: انساب الاشراف: 5/128 ـ 130؛ الاحتجاج: 2/89 ـ 92.

[14]. مقتل الحسین(ع)«خوارزمی»: 1/188 ـ 189؛ بحار الأنوار: 44/329؛ الفتوح: 33 ـ 34؛ نفس‌ المهموم‌: ۴۵؛ زندگانی حضرت امام حسین(ع): 2/341.

[15]. تاریخ الطبری: 5/357؛ مشابه و مختصر شده این نامه در: الاخبار الطوال: 342 ـ 343؛ نیز ن.ک: الفتوح: 5/37؛ مقتل الحسین(ع): 1/199.

[16]. ر.ک: مجموعه آثار شهید مطهری;: 17/268

[17]. آل‌عمران(3): 110؛ «شما بهترین امّتی هستید که [برای اصلاح جوامع انسانی] پدیدار شده‌اید، به کار شایسته و پسندیده فرمان می‌دهید و از کار ناپسند و زشت بازمی‌دارید.»

 

برگرفته از کتاب سیدالشهدا(ع) تجلی عبودیت نوشته استاد انصاریان


منبع : پایگاه عرفان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه