1ـ توبه و ایجاد تحوّل
البته افرادی که از راه فطرت و سرشت انسانی و الهی خود منحرف شدهاند، باید برای رسیدن به این مقام در نفس و جان خویش تحوّل ایجاد کنند. گناهکاری خدمت امامصادق(ع) رسید و پس از شرح زندگی آلودۀ خود، ابراز پشیمانی نمود و عرض کرد: «من تازه به مدینه آمدهام و توسط کسی با شما آشنا شدهام و امروز به محضر مبارکتان رسیدم. از شما تقاضا میکنم مرا به راه حق و مسیر توبه راهنمایی فرمایید.»
حضرت فرمودند: آیا بر اینکار ارادۀ جدّی داری؟
عرض کرد: بله، واقعاً میخواهم توبه کنم.
امام(ع) فرمودند:
«أُخرُج ممّا أنتَ فیِه([1])؛ از آنچه که در آن هستی، خارج شو!»
این کلام حضرت یعنی از آنچه که رنگ ملکوتی ندارد، بیرون بیا تا یکی از نیکان روزگار خویش باشی.
حُرّبنیزیدریاحی با تغییر خود و بیرون آمدن از سیطرۀ شیاطین، در اندک زمانی توانست تمام زنجیرهای اسارت را باز کند و در زمرۀ نیکان درآید. او با گشودن زنجیر مقام و ریاست و گذشتن از فرماندهی بر هزاران نفر، به مسیر درست حق بازگشت و جزء آن 72 انسان ملکوتی و نیکان حقیقی شد.
بنابراین انسان میتواند با ورود به حلقۀ نیکان و مسیر الهی و بهدست آوردن فضائل و اعمال صالح و با رهایی از بند اسارت شیاطین و نفس امّاره، به فردی نیک و نیکوکار تبدیل شود.
2ـ زدودن تکبّر
انسان نیک باید از تکبّر و غرور که بزرگترین گناه عالَم و بیراهۀ محض است، بیرون آید تا بتواند در زمرۀ نیکان وارد شود. خضوع و عدم تکبّر را میتوان در افراد بزرگ و باشخصیّت ملاحظه کرد. شیخ عباس قمی(ره) صاحب کتاب شریف مفاتیحالجنان در یکی از شبستانهای مسجد گوهرشاد در مشهد، با اصرار مؤمنین عهدهدار امامت جماعت شدند. روزی ایشان پس از اقامۀ نماز اوّل، به حاضرین رو کرد و گفتند: «نماز دوّم را خودتان بخوانید!» مردم علت را جویاشدند و ایشان جواب دادند: من از همهمۀ مردم فهمیدم که شبستان مالامال از جمعیّت شدهاست که دلالت بر تعداد بسیار نمازگزاران دارد؛ این بسیاری مأمومین، مرا مغرور ساخت. بنابراین نمیشود به من اقتدا کرد!
این مرد نیک تا این اندازه تکبّر در نفس را برنتافتند و نفس خویش را سرکوب نمودند.
در نجف، طلبهای به یکی از اساتید بزرگ گفت: من آمدهام نزد شما درس بخوانم. ایشان فرمودند: آیا در نجف کسی را هم داری که با او بد رفتار باشی؟ گفت: بله، چند نفری هستند که چون به من بد کردهاند، رفتار مسالمت آمیز ندارم. ایشان فرمود: با این وضعیّت درس من به حال تو سودی ندارد و باید خودت را سبک کنی.
پرسید: استاد چه کنم تا سبکبار شوم؟! فرمود: در هر جلسهای که شرکت کردی، باید بروی و کفشهای کسانی را که با آنها خصومت داری را جفت کنی، تا تکبّر تو از بین برود.
انسان نیک تحت حکومت نفس امّاره و غرق در معاصی نیست و البته در این راه از خداوند متعال نیز مدد میجوید. حضرت یوسف(ع) در ماجرای زلیخا میفرماید:
إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَة بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّي([2])؛ «من خود را از گناه تبرئه نمی کنم؛ زیرا نفس طغیانگر به شدّت به بدی فرمان می دهد مگر آنکه پروردگارم رحم کند.»
در این رابطه روایت را اُمّسلمه نقل میکند و میگوید: یک شب پیامبر(ص) بر اساس نوبت به خانۀ من آمدند.
نیمۀ شب متوجّه شدم که جای پیامبر(ص) خالی است و برای آنکه بدانم حضرت کجا تشریف برده اند، از حجره بیرون آمدم. ناگاه دیدم پیامبر اکرم(ص) در گوشۀ خانه ایستاده و دستهای مبارک را به دعا برداشته و با گریه و ناله میفرماید: پروردگارا! مرا بهشماتت دشمنان مبتلا مکن و از شرّ حسد حاسدان حفظ فرما! و مرا وارد بدی مگردان و مرا برای همیشه از بلاها حفظ فرما!
اُمّسلمه میگوید: از دیدن آن حال و منظره چنان منقلب، متأثر و گریان شدم که آن حضرت متوجّۀ من گردیده و فرمودند: ای اُمّسلمه! چرا گریه میکنی؟ گفتم: چرا گریه نکنم در صورتی که شما با تقرّب و منزلتی که در نزد خداوند دارید، اینگونه اشک میریزید؟!([3])
همانگونه که ملاحظه میکنید، پیامبر اکرم(ص) با تمام مقامات والای کمال و عبودیت و انسانیت و رسالت، باز هم در مقابل حضرت احدیت جلّ جلاله سر به سجده گذارده و در مقابل خداوند متعال بدون هیچگونه تکبری به مناجات پرداختهاند. نیکان نیز باید در تأسی به حضرتشان هیچگاه دچار تکبر نشوند.
------------------------------------------------------------------------
[1]. المحجة البیضاء:4 / 263؛ بحارالانوار:47 / 146، باب 5.
[2]. یوسف(12): 53.
[3]. البرهان فی تفسیر القرآن (محمد مهدی آصفی): 3 / 834.
برگرفته از کتاب سیمای نیکان نوشته استاد حسین انصاریان
منبع : پایگاه عرفان