دیدگاهها و اقدامات رژیم صهیونیستی
سلاطین عثمانی بیش از چهار قرن بر سراسر سرزمین فلسطین، از جمله قدس شریف حاکمیت داشتند. نفوذ قدرت این حکومت و گسترش سلطه آن بر آسیا، آفریقا و قسمتهایی از اروپا، کشورهای اروپائی مثل انگلیس، فرانسه، روسیه تزاری و ایتالیا را نگران ساخته بود و از سیطره قدرت عثمانی سخت به وحشت افتاده بودند.
آنها در صدد بودند تا به هر وسیله جلوی گسترش قدرت آن دولت را بگیرند و آن را از پا درآورند. در این میان دولتی که بیش از همه در پی قدرت یافتن و ضربهزدن به دولت عثمانی عمل میکرد انگلستان بود. و از طرفی پادشاه و عاملان حکومت عثمانی در مستعمرههای امپراطوری، نسبت به رعایا و مردم سختگیر و بیگذشت بودند و این عاملی بود که میتوانست مردم سرزمینهای تحت سلطه را به شورشهایی وادار نماید.
در اواخر قرن نوزدهم شورشهای متعدد در فلسطین مخصوصاً در قدس برپا شده و حکومت انگلستان که تا آن زمان سیاستش بر محور حمایت و حفظ تمامیت ارضی امپراطوری عثمانی در آسیا دور میزد، به ناگهان تغییر سیاست داد و خود قدرتی در برابر دولت عثمانی واقع شد.
دولت انگلستان برای حفظ تسلط بر کانال سوئز و ادامه قدرت و نفوذ خود در هندوستان و نیز از پای درآوردن دولت عثمانی به عنوان هم پیمان دول محور در جنگ جهانی اول، به دسیسههای زیادی دست زد و با عقد قراردادهایی با اعراب، آنها را به حمایت خویش امیدوار ساخت. دولت بریتانیا در سال 1916 با برانگیختن خشم اعراب علیه دولت عثمانی، آنها را به شورش واداشت ولی بعدها به مفاد قراردادهای خود عمل نکرد و اعراب را به اعتراض واداشت.
در این دوران سیاست دولتهای استعمارگر، پراکندگی قوم یهود در طول هزار سال، تعصبات نژادی، تحمیل ستم و شکنجه بر یهودیان در کشورهای مختلف مخصوصاً در روسیه تزاری و نیز تحریک سرمایهداران یهود به کمک و حمایت دولتهای استعماری، جنبش قوم یهود را از سال 1880 در اروپای مرکزی بوجود آورد.
طی سالهای 1882 تا 1897 صهیونیسم جهانی برای اسکان مهاجران یهود در فلسطین به کوششهایی دست زد، اما پیشرفت قابل ملاحظهای کسب نکرد و مجدداً شکست خورد ولی با هر شکست کوشش و تلاش طرفداران نهضت بیشتر میشد. در این راستا (تئودور هرتزل 1860ـ 1904) خبرنگار روزنامه «نیوفری پرس» در سال 1896 مسئله صهیونیسم را صورت سیاسی داد و در سال 1897 روزنامه «دی ولت» ارگان رسمی و ناشر افکار صهیونیستها را تأسیس کرد.
در همین سال بنا به ابتکار شخص او نخستین کنگره صهیونی در شهر بال سوئیس منعقد شد. در این کنگره موادی به تصویب رسید که در رأس همه آنها چنین ذکر شده بود، هدف نهایی صهیونیسم، تأسیس کانونی برای قوم یهود در فلسطین و تأیید و تضمین آن به وسیله حقوق عمومی است. کنگره در آن زمان کلمه «کشور» را به کار نبرد، بلکه لفظ «کانون» را به کار برد؛ زیرا چنانچه از «کشور» نام میبرد بیشک با اعتراض و مقاومت مردم فلسطین و سایرین روبرو میگردید اما مسلماً هدف کنگره از کلمه «کانون» همان سرزمین فلسطین بود.
در سال 1915 بین دولتهای انگلیس و فرانسه بر سر تقسیم متصرفات آسیایی عثمانی قراردادی بین «سر مارک سایکس» از طرف انگلیس و «ژرژ پیکو» از طرف دولت فرانسه قراردادی که به نام «سایکس پیکو» معروف گشت منعقد گردید. در همین حال دولت انگلیس با شریف حسین که از طرف دولت عثمانی حاکم حجاز بود مذاکراتی به عمل آورد. بدین مضمون که انگلیس، او (شریف مکه) را در برابر شورش با عثمانی حمایت کند و اعراب را تنها نگذارد.
همچنین قرارداد سایکس ـ پیکو به اطلاع دولت روسیه تزاری نیز رسید و آن دولت نیــز بـــا گرفتن امتیازاتی بـا بستن قرارداد موافقت نمود. در 16 آوریل 1916، موافقتنامهای بین سه دولت انگلیس، فرانسه و روس به امضاء رسید و به پیمان «سازونوف» معروف شد و مکمل پیمان سایکس ـ پیکو گردید و بالاخره اراضی دولت عثمانی بین سه دولت تقسیم شد که سهم دولت انگلیس در این قرارداد، نواحی جنوب عراق، شهر بغداد، بندر حیفا و عکا در فلسطین بود و طبق قرارداد دیگری بنام قرارداد «کلمانسو ـ للوید جرج» سهم متصرفی دولت نگلیس وسعت بیشتری یافت.
ماده ششم این قرارداد دلالت بر بینالمللی شناختن مسئله فلسطین داشت. این پیمان که از دولت انگلیس بخاطر متصرفات جدیدش بیش از همه حمایت میکرد، از دولت ایتالیا که مدعی دیگر این ماجرا بود و همچنین از شریف حسین مخفی نگه داشته شد.
همزمان با شروع جنگ بینالملل اول، انگلیسیها سعی کردند که اعراب را علیه دولت عثمانی بشورانند آنها با وعدة حمایت به آنان، قول دادند که اتحادیهای از کشورهای عرب علیه دولت عثمانی بوجود آورند. بنابراین با ابن سعود، امیرنجد و امیرحسین شریف مکه، مذاکراتی را آغاز نمودند.
شریف حسین که از سوی دولت عثمانی به عنوان حاکم مکه برگزیده شد مردی جاهطلب بود و به تحریک انگلیسیها و با استفاده از نارضایتی اعراب از اعمال دولت عثمانی فریب خورد و در پنجم ژوئن 1916 علیه عثمانی قیام کرد و در دوم نوامبر همان سال خود را رسماً سلطان ممالک عرب خواند.
دولت انگلیس که انتظار سلطنت حسین را نداشت، سخت نگران شد و با توجه به منافات «سایکس ـ پیکو» با قرارداد حسین و انگلیس مخالفت خود را با سلطنت حسین ابراز نمود. حسین در 1917 خیانت انگلیسیها را متوجه شد، زیرا اسناد محرمانه قرارداد توسط دولت جدید شوروی که به تازگی قدرت را به دست گرفته بود منتشر گردید و ترکهای عثمانی آن را به اطلاع شریف حسین رسانیدند، و او را از خدعه انگلیسیها برحذر داشتند. ترکها از او خواستند تا با انگلیس قطع رابطه کند و به یاری مسلمین بشتابد. شریف حسین نگران شد و از دولت انگلیس توضیح خواست. اما از آن دولت قانع کنندهای دریافت نداشت.
از طرفی صهیونیستها از انگلیس و آمریکا میخواستند تا متفقین، رسماً تضمین نمایند که هر گاه دولت عثمانی شکست بخورد فلسطین محل مهاجرت و مملکت یهود گردد. با کوشش زیاد دکتر وایزمن عده ای از رجال انگلیس از جمله «لرد بالفور» وزیر خارجه وقت انگلیس طرفدار نظریه وایزمن شدند.
در دوم نوامبر 1917 طرح حزب صهیونیسم تقدیم کابینه انگلیس شد و مورد تصویب قرار گرفت و لرد بالفور بدین مناسبت اعلامیهای صادر کرد. در این اعلامیه دولت بریتانیا با صراحت اعلام میدارد که با «تأسیس یک وطن برای ملت یهود در فلسطین» موافق است و برای نیل به اهداف، بیشترین سعی خود را خواهد کرد ولی در عین حال «به هیچ وجه نباید به حقوق مذهبی و شهروندی جوامع غیریهودی موجود در فلسطین لطمه وارد شود» صدور اعلامیه بالفور از طرف انگلیسیها از جهتی ناشی از همدردی عده ای از مردم برای آرمان صهیونیسم بود، که مطالب انجیل و کشتارهای دستهجمعی یهودیان در اروپای شرقی به آن دامن میزد ولی نگرانیهای بشردوستانه فقط بخشی از علت به شمار میرفت.
برخی سیاستمداران بریتانیایی احساس میکردند که حضور یک دولت یهودی دوست در منطقه فلسطین نزدیک کانل سوئز که شاهرگ حیاتی امپراطوری است، فواید استراتژیک در بر خواهد داشت. در آن زمان اکثر اروپائیان به استعمار درآوردن و متمدن کردن مناطق غیرغربی را حق و حتی وظیفه خود میپنداشتند. «هرتزل اصرار داشت که یهودیان در فلسطین باید بخشی از استحکامات اروپا علیه آسیا، و پایگاه متمدن در مقابل بربریسم را تشکیل دهند». وی فلسطین را «گوشه ویرانه و آفت زدهای از شرق» خطاب کرده و میگفت: «یهودیان، یعنی نمایندگان متمدن غرب، با خود نظافت، نظم و فرهنگ غربی را به این ویرانه میآورند.»
در 25 آوریل 1920 شورای عالی متفقین قیمومیت فلسطین را به دولت انگلیس واگذار کرد و 22 ژوئیه 1922 این امر از طرف شورای مجمع اتفاق ملل به دولت انگلیس ابلاغ شد.
موضوع تأسیس کانون ملی یهود در فلسطین جزء دستور قیمومیت بود و اعلامیه بالفور تقریباً کلمه به کلمه درآن درج شده بود و دولت قیم را موظف ساخته بود که استقلال و خودمختاری این کانون را تأمین نماید و در ماده (4) کارگزاری یهود را که با دولت قیم به منظور تأسیس کانون ملی همکاری خواهد کرد به رسمیت شناخته بود و تصریح کرده بود که کارگزاری مزبور به منزله سازمان یهود میباشد و در ماده (6) قید شده بود که دولت قیم باید وسایل و موجبات مهاجرت و اسکان یهودیها را به صورتی که به پیروان سایر مذاهب تعدی و اجحاف نشود فراهم سازد.
بعد از آنکه در 1920 دستور قیمومیت در «سان رمو» امضا شد دولت انگلیس به اداره این منطقه اقدام نمود و «سر هربرت ساموئل» که از خانواده های معروف یهودیهای انگلیس بود ولی در نهضت صهیونی عضویت نداشت به عنوان نخستین کمیسر عالی فلسطین انتخاب شد. هنگام متارکه جنگ بینالملل اول فقط پنجاه و پنج هزار یهودی در اراضی مقدس وجود داشت. حکومت جدید درهای کشور را به روی مهاجرین یهودی باز کرد و این امر فوراً مورد اعتراض اعراب قرار گرفت.
اولین کنگره افراد و جمعیتهای مبارز فلسطینی در سال 1919 در شهر بیتالمقدس تشکیل شد، در قطعنامه این کنگره مواردی از جمله تقاضای جلوگیری از مهاجرت، شکستن وعده بالفور، پایان دادن به حکومت سرپرستی و وحدت با سوریه با در نظر گرفتن اینکه فلسطین هم جزء سوریه به نام «سوریه جنوبی» باشد، گنجانده شده بود. کنگره چهارم در ژوئن 1921 در شهر بیتالمقدس به دنبال کنگرههای معمولی دوم و سوم تشکیل شد و تمام مواد قطعنامههای کنگرههای قبلی را تأکید و تثبیت نمود.
همچنین در روزهای چهارم تا هشتم آوریل 1920 در شهر بیتالمقدس، در محل «موسم النبی»، اولین شورش و اعتراضات فلسطین روی داد. مراسم مذهبی «موسم النبی» تبدیل به یک صحنه شورش و تظاهرات ملی شدیدی علیه صهیونیسم و استعمار بریتانیا شد. در جریان این شورش مردم به یهودیان حمله کردند و در اثر تصادم شدیدی که بین اعراب و یهودیان و افراد پلیس که از یهودیان دفاع میکردند رخ داد، عدهای از یهودیان و عربها کشته و مجروح شدند.
در 1921 نیز شورشهایی علیه یهودیها به وقوع پیوست و عربهای سایر کشورها به روشنی مخالفت خود را با طرح صهیونیستها مبتنی بر تبدیل کردن فلسطین به منطقه یهودینشین اعلام کردند. در پارلمان انگلستان، صهیونیستها قدرت فوقالعادهای داشتند. به همین دلیل حکام انگلیسی کوشیدند جاهطلبی یهود را تعدیل کنند و بدین وسیله آنها را برای عربها پذیرفتنی گردانند، زیرا در غیراینصورت ممکن بود عربها برای همیشه یهودیان را از خود جدا نموده و به کلی به صورت بیگانه بنگرند. این قبیل ملاحظات موجب شد که انگلستان، به وسیله یادداشت چرچیل که در سوم ژوئن 1922 منتشر شد، سیاست خود را اعلام کند. در این یادداشت، «اعلامیه بالفور» که در اصل پذیرفته شده بود، به دقت و بدون کوچکترین اشتباهی مجدداً تفسیر شده بود.
در این یادداشت سؤال شده بود که ماهیت موطنی یهودیان چیست؟ و جواب داده شده بود که: برخلاف تصور عدهای قصد آن نیست که فلسطین، همانقدر که انگلستان، انگلیسینشین است، یهودینشین شود، بلکه قصد این است که: «جامعه فعلی یهود، به کمک یهودیان سراسر دنیا، توسعه بیشتری پیدا کند تا اینکه جامعه تبدیل به مرکزی بشود که بطور کلی یهودیان به دلایل مذهبی و نژادی، بدان علاقه نشان دهند و افتخار کنند» در مورد مهاجرت یهودیان به فلسطین گفته شده بود که محدودیتهایی در مهاجرت پدیدار خواهد شد، به دلیل اینکه «ظرفیت اقتصادی این کشور در حال حاضر قدرت پذیرفتن تازه واردان را ندارد.» همچنین تصریح شده بود که قصد این نیست که «جمعیت، زبان و فرهنگ عرب از فلسطین ریشهکن گردد تا تحت انقیاد دیگران آورده شود.»
دولت انگلستان به سازمان صهیونیستها فهماند که اگر این سازمان بخواهد قیمومیت بریتانیا بر فلسطین رسمیت پیدا کند باید این توجیه و تفسیر از اعلامیه «بالفور» را رسماً تصویب کند. هیئت مدیره سازمان صهیونیسم این توجیه و تفسیر را پذیرفت و تصویب کرد و بدین ترتیب رسماً طرح ایجاد یک دولت یهودی را رد کرد و به قول «وایزمن» اظهار امیدواری کرد که «طرحی برای ایجاد اکثریت در فلسطین تنظیم شود.»
موقعی که چنین اکثریتی در فلسطین بوجود آید، دولت یهود، به جبر شرایط زمان خودبخود بوجود خواهد آمد. بدین ترتیب پیشنویس قطعنامه مربوط به واگذاری قیمومیت فلسطین به بریتانیا با تأیید صهیونیستها از توجیه و تعبیر مجدد اعلامیه بالفور و بدون آن ماده مربوط به ایجاد دولت یهود به جامعه ملل تقویم شد و در بیست و دوم ژوئیه 1922 به تصویب رسید. از این تاریخ به بعد حکومت سرپرستی فلسطین هر سال سهمیه مهاجرین یهودی را اعلام کرد و عده آن پیوسته رو به افزایش نهاد. این وضعیت خشم اعراب را برانگیخت و اعتراضات ضدصهیونیستی از سال 1928 مجدداً آغاز گردید و در تابستان 1929 در کنار دیوار براق با دیوار ندبه درگیری خونینی بین اعراب فلسطین و صهیونیستها درگرفت.
طبق مندرجات مطبوعات فلسطین، جدال بین یهودیان صهیونیست و اعراب فلسطین در اگوست سال 1929 بوقوع پیوست. طی راهپیماییهایی که طرفین انجام دادند برخوردی بسیار خونین در روز 23 همان ماه بوجود آمد که بر اثر تیراندازی شدید صهیونیستها و سربازان بریتانیایی، فلسطینیها خسارات زیادی متحمل شدند، از آن جمله 351 نفر شهید، 150 نفر زخمی و صدها نفر زندانی شدند. بعد از درگیری دیوار براق به تدریج مبارزات و اعتراضات مردم فلسطین اوج تازهای گرفت و در سال 1963 قیام شیخ عزالدین قسام به وقوع پیوست. و این مبارزات همچنان ادامه داشت.
در سال 1939 دولت انگلیس میزگردی از نمایندگان صهیونیست و فلسطین در لندن تشکیل داد که بر اثر پافشاری طرفین در اعاده حقوق خویش بینتیجه ماند. در 17 ماه مه 1939 دولت انگلیس کتاب سفیدی منتشر ساخت و پیشنهاد کرد که ظرف مدت ده سال دولت مستقلی در فلسطین تشکیل شود که طبق قرارداد مخصوص دیگری به دولت انگلیس مربوط باشد.
در این کتاب سفید سرزمین فلسطین را به سه منطقه تقسیم میکرد، منطقهای که بطور مجاز به یهودیان واگذار میشود، منطقهای که بطور محدود به یهودیان واگذار میگردد و منطقه ممنوع برای واگذاری. هر چند که اعراب پیشنهاد را پذیرفتند، اما صهیونیستها از این عمل انگلیس به شدت خشمگین شدند و گفتند که دولت انگلیس جانب اعراب را گرفته است.
در دوران جنگ بینالمللی دوم تقریباً بر فلسطین آرامش حکمفرما بود. از 28 آوریل تا 15 مه 1947 سازمان ملل متحد جلسات متعددی برای رسیدگی به مسئله فلسطین برگزار کرد و تصمیم گرفت کمیتهای به نام کمیته مخصوص ملل متحد فلسطین تشکیل شود. اعضای کمیته مزبور که از فلسطین دیدن کردند شرح بازدید خود را همراه با پیشنهادهایی تقدیم سازمان ملل نمودند.
بنا به تصمیم و توصیه گروه نفوذ و اعمال فشار امریکا و نهضت صهیونیست اکثریت اعضای کمیته سازمان ملل متحد در 29 نوامبر 1948، رأی به تقسیم سیاسی و وحدت اقتصادی فلسطین داد. طبق نظریه مزبور کشور فلسطین به دو منطقه عرب و یهود تقسیم میشد که شهر بیتالمقدس به هیچ یک از مناطق تعلق نداشت و تحت اداره سرپرستی شورای قیمومیت سازمان ملل متحد قرار گرفت.
در چهاردهم ماه مه 1948، دولت انگلیس به قیمومیت خود خاتمه داد و قشون خود را از آن کشور خارج نمود. در همان روز شورای ملی یهود در تلآویو انعقاد یافت و بنگوریون موجودیت دولت اسرائیل را اعلام و چند ساعت بعد «ترومن» رئیس جمهور وقت امریکا دولت جدیدالتأسیس را عملاً به رسمیت شناخت.
بررسی حاکمیت و ملیت در قدس در ادوار تاریخ
از آنجا که یکی از مؤلفههای مهم ژئوپلتیک قدس ناهمگونی مذاهب و فرهنگها بوده و این امر باعث پیچیدگی ژئوپلتیکی میگردد ولی آمارنگاری عربی ـ اسلامی بیتالمقدس نشان میدهد که اکثر ساکنین شهر در طول تاریخ، عرب بودهاند. در قرون 13 و 14 میلادی تعداد ساکنان عرب شهر، بالغ بر 40 هزار نفر بوده است و همچنین بعد از آزادی بیتالمقدس در نبرد حطین جمعیت مسلمان شهر قدس بین 70 تا 80 درصد از کل جمعیت شهر بود.
منابع تاریخی درباره مسیحیان بیتالمقدس ذکر میکنند که اکثر آنها اصلیت عربی دارند و بعضی اصلیت اروپائی دارند. مهمترین طوائف مسیحی که در قرن 13 در بیتالمقدس وجود داشتند شامل لاتینها، سوریون (سریانی)، الیعاقبه، ارمنی، ارتدوکس، النساطره، الهنود، الاحباش و الجورجیون بودند.
اما حضور یهودیان در قدس در دوران اسلامی بسیار کم بود و آنها به دنبال انعقاد پیمان صلح و دریافت اماننامه در دوران خلیفه دوم در این شهر حضور پیدا کردند. بر اساس این پیمان یهودیان اجازه اقامت در بیتالمقدس را نداشتند ولی آنها با پوشش خدمت در مسجدالاقصی در این شهر نفوذ کردند ولی خلیفه عمربن عبدالعزیز به وجود یهودیان در این شهر مقدس پایان داد. به اختصار میتوان گفت که اعراب در بیتالمقدس در تمام اعصار قدیم و حتی در دوران اشغال این شهر توسط اروپائیان حضور مستمر داشتهاند بطوری که تمام آثار تاریخی باقیمانده در قدس عربی بوده و در تمام محلات و مناطق بیتالمقدس این آثار به چشم میخورد.
در دوران اسلامی شعاع حضور علمی، فرهنگی و تمدنی مسلمانان در بیتالمقدس به قدری تابناک بود که طلاب علم و معرفت از تمام عالم اسلامی در آنجا گرد هم میآمدند. با بررسی ادعاهای متفکران یهودی در اثبات وجودشان در بیتالمقدس متوجه مــیشویم کــه آنها دوران و اعصار تاریخ قدس را فراموش میکنند و بر روی آن سرپوش میگذارند بخصوص دوره طولانی حاکمیت عربی ـ اسلامی از قرن هفتم میلادی تا زمان اشغال کامل قدس در سال 1967 را نادیده میگیرند. حیات بیتالمقدس تحت حاکمیت اسلامی بیش از دوازده و نیم قرن ادامه داشته است.
همچنین این مدت غیر از مدت زمانی است که قدس حیات عربی صرف قبل از ظهور اسلام داشته که این دوران هم قرون متعددی را شامل میگردد. به این دلایل باید گفت که ادعاهای رژیم صهیونیستی برای برگزاری جشنهای سه هزارمین سال تأسیس بیتالمقدس و ادعایش مبنی بر اینکه سه هزار سال بطور متوالی قدس پایتخت یهود بوده است، معتبر و قانونی نبوده است و این ادعا بر جعل آشکار تاریخ بنا گردیده است.
موضع رژیم صهیونیستی در مورد قدس
پیش از تأسیس حکومت غاصب یهود در فلسطین، رهبران جنبش صهیونیسم آرزو میکردند که روزگاری بیتالمقدس را اشغال کنند. مثلاً «آلفرد موند» یکی از رهبران صهیونیسم که در سال 1922 وزیر کار انگلستان بود، در مجمعی به یهودیان چنین وعده داد: «روزی که هیکل سلیمان را تجدید بنا کنیم، خیلی نزدیک است و من در آینده حیات خود را وقف تجدید این بنا، بر ویرانههای مسجدالاقصی میکنم»
در هفتم ژوئیه 1920 ژنرال «بولز» انگلیسی، فرماندار نظامی فلسطین، به دولت انگلیس چنین گزارش داد: «ابراهیم اسحق، خاخام بزرگ یهودیان فلسطین، و شورای رهبران مذهبی یهود و «اوسیشکن» نائب رئیس جمعیت صهیونیسم، رسماً از حکومت سرپرستی بریتانیایی در فلسطین تقاضا کردهاند که تمام بیتالمقدس و مسجدالاقصی را به آنان واگذار نماید».
در دائرةالمعارف یهود، در ذیل ماده «صهیونیسم» مینویسد: «یهودیان در صددند که نیروهای خود را متمرکز کنند و دشمنان خود را از بیتالمقدس بیرون کنند و آن را مقر فرماندهی خود قرار دهند «کلررنز» رئیس جمعیت «نگهبانان دیوار ندبه» در هفتهنامه «پالستاین» شماره ششم اوت 1939 آشکارا چنین نوشت: «این مسجدالاقصای مسلمانان که بر قدسالاقدس، معبد سلیمان بنا شده، متعلق به یهودیان است».
بدین ترتیب کاملاً روشن میگردد که یهودیان پیش از تشکیل حکومت غاصب خود در فلسطین همیشه در فکر تجاوز به مسجدالاقصی نخستین قبله مسلمانان بودهاند، زیرا خاخامهای یهود معتقدند که باید بر روی ویرانههای مسجدالاقصی، معبد سلیمان را از نو بنا کنند و توراتی را که در زیر بنای مسجدالاقصی مدفون است بیرون بیاورند.
پس از اشغال قدس در سال 1967، دولت «اشکول» (نخستوزیر سابق رژیم صهیونیستی) سیاستش را در رابطه با قدس مشخص کرد، «اشکول در رابطه با حاکمیت اسرائیل بر کل شهر تأکید کرد و در مقابل گروهی از رهبران دینی اعلام نمود که قصد ما این است که مدیریت بینالمللی برای اماکن مقدس قرار دهیم بدین صورت که در دست رهبران دینی ذینفع باشد. سپس توضیح داد، از خیلی وقت پیش اسرائیل برای رسیدن به ترتیبات متقابل آماده بوده است، بر این اساس منظورمان مربوط به اماکن مقدس و اداره آن میشود و هرگز به مسئله حاکمیت نمیپردازیم. بعد از آن اسحاق رابین نخست وزیر سابق رژیم صهیونیستی نیز موضع «اشکول» را پس از امضا توافقنامه اسلو تائید کرد.
همزمان با شناسایی اسرائیل توسط واتیکان و درخواست پاپ مبنی بر به وجود آمدن وضعیت ویژه برای شهر قدس، اسحاق رابین اعلام کرد که منافع متعدد کلیساهای مسیحی را در حین مذاکرات با سازمان آزادیبخش فلسطین پیرامون قدس مدنظر قرار خواهیم داد و اضافه نمود در آنجا اختلافی بین موضع وی و موضع کشورهای عربی پیرامون این موضوع میباشد و مایل به جدایی حل دینی از حل سیاسی قضیه قدس است و وضعیت دینی بدین صورت باقی خواهد ماند.
کلیساها به صورت خودگردانی اداره خواهند شد و نیز کشورهای اسلامی در رابطـه با چگونگـــی اداره مقدســات اسلامی مسئول خواهند شد. و موضع ما در خصوص قدس ثابت میباشد. قدس به صورت پایتخت یکپارچه تحت حاکمیت اسرائیل باقی خواهد ماند و مسئله قدس غیرقابل مذاکره میباشد.
از طرفی موضوع اسرائیلیها بر جعل آشکار تاریخ بنا میگردد. بدینگونه که بدون پایه و اساس تاریخی، ادعا مینمایند که حاکمیت یهود بر قدس سه هزار سال و بطور متوالی میباشد. در صورتی که با مراجعه به تاریخ میتوان پی به بیاساس بودن آن برد. «اشکول» درخصوص میانگین پیشرفت یکپارچگی قدس از جنبه واقعیتی و حقوقی در بحثی ویژه با مجله «جویش آبزرور» در 20 سپتامبر 1968، در حالی که حقایق تاریخی را نادیده میگیرد پاسخ داد، قدس به صورت یکپارچه و بطور دائم پایتخت اسرائیل بوده است به استثناء 19 سال که بین سالهای 1948 تا سال 1967 فاصله افتاده است، اضافه بر این، شهر از یک قرن گذشته تاکنون محل زندگی اکثریت یهودی بوده است، اما دوره 19 ساله (1967 ـ 1948) این دوره کوتاه بوده است پس به چه حقی اردنیها بر بخش شرقی قدس در این دوره مسلط بودهاند. بنابراین وضعیت این شهر به صورت وضعیت سابق آن یعنی شهر یکپارچه و تقسیم نشده برگشته است.
بازگشت حزب لیکود به قدرت، موضع حزب کار در خصوص مسئله قدس را رد میکند و مسئولین این حزب اظهار میدارند آنچه که حزب کار در حین گفتگو با فلسطینیها ارائه نموده خطر امنیتی به وجود آورده و آنچه در مورد قدس در جریان بوده هدفش بازگشت به تقسیم این شهر میباشد.
لذا شعار «قدس با صلح» یک موقعیت بالائی را در حملات انتخاباتی لیکود علیه حزب کار به همراه داشت و قبل از به قدرت رسیدن، مجموعهای از شعارها و اهداف حزب لیکود را با مدنظر قرار دادن قدس عرضه مینمودند. از این رو روزنامه «معاریو» در 5 حزیران 1996 ذکر کرد: معاون شهرداری قدس «شمویل مئیر» با آگاهی رئیس شهرداری «اولمرت» و با هماهنگی با سازمان «اتریت کوهانیم» طرحی را برای استیلای نهایی بر قدس شرقی فراهم نموده که نکات بارز آن بستن مؤسسات فلسطینی در این شهر نابودی منازل فلسطینیهایی که به رغم رژیم اشغالگر به صورت غیرقانونی ساخته شده اند،
اخراج فلسطینیهایی که بصورت غیرقانونی در قدس میباشند و برپائی شهرکهای جدید یهودینشین میباشد. در یک جمعبندی کلی از نظر اسرائیلیها حکومت نتانیاهو برای تقویت موضع صهیونیستها در قدس، دیدگاه خشنتری نسبت به سایر گروهها دارد.
بنابراین موضع اسرائیلیها پیرامون قدس، علیرغم امضای توافقنامه اسلو که سازمان آزادیبخش فلسطین را به عنوان طرف مذاکرات پیرامون قدس میشناسد و همچنین علیرغم تعهد اسرائیل نسبت به توافقات اسلو که موضوع بررسی وضعیت قدس را موکول به مرحله مذاکرات نموده است و صدور قطعنامههای سازمان ملل در خصوص وضعیت قدس، همچنان ثابت بوده است اما در برنامههای انتخاباتی احزاب گروههای داخلی رژیم صهیونیستی قبل از انتخاب پارلمانی و نخستوزیری در سال 1996 درخصوص مسئله قدس مسئله به گونه دیگر است:
همه احزاب و گروههای صهیونیستی در رابطه با قدس اعلام کردند، قدس کامل و یکپارچه پایتخت اسرائیل میباشد و برای همیشه تحت حاکمیت اسرائیل خواهد ماند.
درخصوص قدس گفتگو با فلسطینیها غیرممکن میباشد.
ساخت و توسعه شهرکهای یهودی نشین در قدس ادامه خواهد داشت.
قدس بصورت یکپارچه و غیرقابل تفکیک پایتخت ابدی در اسرائیل و مرکز مردم یهود برای همیشه تحت حاکمیت اسرائیل باقی خواهد ماند.
استراتژی یهودیسازی قدس
از زمان تأسیس رژیم صهیونیستی در سال 1948، آن رژیم چند هدف را در خصوص قدس شریف در دستور کار خود قرار داده است که از جمله این اهداف تصرف کامل شهر بیتالمقدس، یهودیسازی این شهر با تغییر چهره و رنگ اسلامی آن و انتقال پایتخت این رژیم از تلآویو به بیتالمقدس میباشد.
رژیم صهیونیستی برای رسیدن به این اهداف اقداماتی همچون اشغال و غصب زمینهای اعراب، تخریب منازل و اماکن اسلامی و عربی و اذیت و آزار ساکنان عرب همراه وارد نمودن فشارهای سیاسی، اقتصادی، حقوقی و اجتماعی، بطوری که زندگی برای اعراب در این شهر بسیار مشکل میباشد و اخراج مردم غیریهودی این شهر که به صورتهای مختلفی مشاهده میگردد، انجام میدهد.
نخستین تلاشها برای شهرکسازی در بیتالمقدس از اواسط قرن 19 آغاز گردید. بگونهای که طی سالهای 1843 ـ 1897 تعداد 27 شهرک یهودی در این شهر و اطراف آن و از سال 1897 تا 1930 تعداد 24 شهرک یهودی دیگر در آن احداث گردید.
انگلیسیها نیز در دوران قیمومیت فلسطین 117 هزار دونم (دونم مساوی یک هزار متر مربع) از اراضی حکومتی واقع در فرمانداری بیتالمقدس را به آژانس یهود واگذار نمودند و طی این مدت از هرگونه ساختمانسازی در بخش شرقی بیتالمقدس ممانعت کردند.
در سال 1945 زمانی که فلسطین تحتالحمایه دولت بریتانیا بود مساحت بیتالمقدس (19331) دونم بود، که 58% از آن یعنی (11191) دونم در مالکیت اعراب و (4835) دونم (25%) در اختیار یهودیان، (3305) دونم را راهها و میادین تشکیل داده و 17% بقیه نیز به موارد دیگر اختصاص داشت.
پس از تشکیل رژیم صهیونیستی در سال 1948، مطابق قسمت (ب) از ماده پنجم توافقنامه آتشبس امضا شده بین اردن و رژیم صهیونیستی در «رودس» سوم مارس 1949، مرزهای بیتالمقدس بدین صورت تعیین گردد؛ در مورد منطقه قدس خطوط مرزهای آتشبس کاملاً طبق مرزهای تعیین شده در توافقنامه آتش بس امضا شده در تاریخ 20 نوامبر 1948 منطبق میباشد. به این ترتیب قدس به دو قسمت تقسیم گردید.
قسمت شرقی تحت حاکمیت اعراب که مساحتی بالغ بر (2220) دونم داشت.
قدس غربی تحت حاکمیت اسرائیل با مساحت (16261) و علاوه بر آن مناطقی با مساحتی در حدود (850) دونم در حد فاصل این دو منطقه نیز زیر نظر سازمان ملل متحد قرار گرفت.
پس از سال 1967 که رژیم صهیونیستی شهر بیت المقدس و زمینهای بسیاری از حومه آن را اشغال نمود، این شهر مساحتی در حدود (108000) دونم پیدا کرد؛ سپس با توسعه دوباره این شهر بوسیله الحاق زمینهای از کرانه باختری مساحت این شهر در سال 1994 به (123000) دونم رسید. روند مصادره زمینهای بیتالمقدس به شرح ذیل میباشد:
ـ حکومت قیمومیت فلسطین (117 هزار دونم از اراضی فرمانداری قدس را جدا کرده و به آژانس یهود بخشید.)
ـ به دنبال اشغال مستقیم قدس در سال 1967، (116) دونم از بخش جنوبی محلههای شهر قدیمی به ظاهر برای مصالح عمومی و در واقع به جهت برپائی محله یهودی جدید مصادره شد.
ـ مرحله بعدی در سال 1968 آغاز شده و (3345) دونم از اراضی منطقه «شیخ جراح و وادی الجوز و ارض السمار» برای ساخت شهرکهای یهودی مصادره شد.
ـ اوایل دهه هشتاد زمانی که (کنیست) مجلس صهیونیستی در 30 جولای 1980 قانون جدیدی به عنوان اینکه قدس پایتخت رژیم صهیونیست میباشد را تصویب کرد و رژیم صهیونیستی اراضی روستاهای «بیت حنیفا و شعفاط» که حدود (440) دونم بود را برای برپائی شهرکهای «بسغات زئیف» و «بسغات أومر» مصادره کرد.
ـ از سال 1987 مرحله دیگری از روند مصادره زمینهای قدس و شهرکسازی آغاز گردید که هنوز ادامه دارد. این مرحله اولین بار توسط «اریل شارون» تروریست و وزیر جنگ سابق رژیم صهیونیستی و وزیر مسکن در دولت ائتلافی سال 1987 و وزیر امور زیر بنائی و مسکن در دولت تندرو نتانیاهو، با اشغال یک ساختمان متعلق به اعراب در محلههای اسلامی این شهر آغاز شد و به دنبال آن گامهای مشابهی در روستاها و شهر بیتالمقدس از سوی گروههای افراطی یهودی انجام گردید.
همچنین نیروهای اشغالگر در 14/3/1995، (2040) دونم از اراضی روستای شعفاط و عنانا، العسیویه، نزدیک قدس را به دلیل انتقال خطوط برق بین شهرکهای «راموت و معالیه ادومیم» مصادره نمودند.
بنابراین بدینگونه مساحت شهر قدس از حدود 5/6 کیلومتر مربع در سال 1948 به 5/70 کیلومتر مربع در طول 20 سال پس از سال 1967گسترش یافت و در این مدت 32 روستای عربی اشغال و نابود شد و بر روی آن شهرکهای یهودی ساخته شد.
آنچنان که با اشغالگری یهودیها، بیش از 24 هزار دونم از زمینهای قدس در طول 28 سال پس از جنگ 1967 مصادره گردید و در طول این دوره بیش از (38500) واحد مسکونی یهودی در قدس شرقی ساخته شد و موجب افزایش تعداد یهودیان در این بخش از شهر، از صفر در سال 1967 به بیش از 165 هزار شهرکنشین تا سال 1995 در برابر 160 هزار فلسطینی گردید.
از ابتدای اشغال فلسطین توسط بریتانیا در سال 1917، میزان مالکیت عربی در قدس بیش از 90% از مساحت قدس بوده و مالکیت یهود بیش از 4% را تشکیل نمیداد. همچنین ساکنان قدس را که در حدود 40 هزار نفر در آن زمان بودند شامل میشد و ساکنان یهودی بیش از 35% کل جمعیت، حدود 10 هزار یهودی بودند. غیر از این، نسبت جمعیت و مالکیت یهود و عرب در زمان قیمومیت، در آغاز سال 1994 مشاهده گردید که نسبت به ساکنان عرب 26% از مجموع ساکنان 587 هزار نفری قدس شریف میباشد در حالی که نسبت ساکنان یهود به 74% میرسد. اما 86% مالکیت اراضی و املاک برای یهودیان و اماکن عمومی و 10% برای عربها میباشد و برای حفاظت از 4% باقیمانده طرف عربی آن کوشش مینماید تا اشغالگران صهیونیست مصادره ننمایند.
رژیم صهیونیستی در راستای سیاستهای توسعهطلبانهاش پس از اشغال کرانه باختری و نوار غزه در سال 1967، یکی از برنامههای یهودی سازی خود را در قالب شهرکسازی در قدس آغاز کرد. از اینرو یهودیان پس از مصاره زمینهای فلسطینیان سه کمربند از شهرکهای یهودی با هدف محاصره و جداسازی شهر بیتالمقدس از کرانه باختری ایجاد کردهاند که به شرح ذیل میباشد:
کمربند اول دور شهر قدیمی و اطراف آن به سوی بخش غربی شهر کشیده شده که به صورت ایجاد محله یهودی و پارک ملی در درون دیوار تاریخی شهر و بخش شرقی و جنوب آن یک مرکز تجاری در داخل این کمربند میباشد.
کمربند دوم محلههای عربی بیرون از دیوار شهر، در مناطقی واقع در درون محدوده شهرداری قدس دوران حاکمیت اردنیها را از سه طرف در برمیگیرد و شهرکهایی به صورت کمان، شهر را از محلههای مسکونی اعراب در شمال و جنوب جدا میسازد که تعداد این شهرکها در چارچوب این کمربند 11 شهرک یهود میباشد.
کمربند سوم با هدف محاصره شهر قدس بر اساس طرحهای پیشنهادی اسرائیل و یهودیسازی آن ایجاد شده، این طرح در صدد تهیسازی محلههای عربی از ساکنین آن و جایگزینی یهود به جای آنها است.
بنابراین تا سال 1996 حدود 71% از مساحت قدس شرقی مصادره گردیده است که 31% آن به بهانه مصالح عمومی و 40% دیگر به بهانه مناطق فضای سبز مصادره شد و اعلام گردید این مناطق قابل ساختمانسازی نیست ولی پس از مدتی اجازه ساختمانسازی در آن مناطق به یهودیها داده شد، در حالی که ساختمان سازی برای عربها منع شده بود.
در دوران اشغال، اسرائیلیها 15 شهرک و 17 محله مسکونی در زمینهای مصادره شده قدس شرقی تا سال 1996 ساختند و 88% از کل واحدهای مسکونی که در قدس شرقی بنا گردیده بود برای اقامت یهودیان بود، در حالی که فقط 12% در محلههای عربی ساختمانسازی صورت گرفته بود. همچنین هیچ واحد مسکونی برای اعراب از 38500 واحد مسکونی که در قدس شرقی بر روی زمینهای مصادره شده عربها ساخته شده بود اختصاص ندادند.
وضعیت در روند تغییر بافت جمعیت شهر قدس
رژیم صهیونیستی از ابتدای اشغال قدس شریف اقدامهایی در جهت تغییر بافت جمعیت این شهر مقدس آغاز کرده که کماکان ادامه دارد. بدون شک کلیه این تلاشها در راستای طرح تخلیه بیت المقدس از ساکنان اصلی آن به صورت که رهبران رژیم صهیونیستی میخواهند، یعنی هیچگاه میانگین جمعیت فلسطینیان از 28% کل جمعیت پای فراتر ننهد. تحقیقاً برای تحقق این طرح با توجه به رشد جمعیت، وضعیت خاصی برای فلسطینیان ساکن بیتالمقدس بوجود آمده است که موارد ذیل از جمله اقدامهای رژیم صهیونیستی در این خصوص میباشد:
الف) ابطال اوراق هویت و عدم تجدید اقامت
ب) مصادره زمینهای فلسطینیان و مسئله ساخت مسکن
ج) انهدام منازل فلسطینیان
د) سعی در عدم اعطای اجازه ساخت منازل برای فلسطینیان و افزایش وسیع قید و بندهای صدور چنین مجوزهایی
ﻫ) عدم اعطای مجوز ساخت بناهای بیش از دو طبقه برای فلسطینیان
و) اعطای اجازه به یهودیان برای داشتن املاک در قدس شرقی، در حالی که این امر برای فلسطینیان به کلی ممنوع میباشد.
منبع : aiin.blogfa.com