«ملتی که تاریخ خود را نداند محکوم به تکرار است». در اینجا مختصری از تاریخ باستان کشور خودمان را نوشتهام تا با خواندن آن محکوم به تکرار نشویم!
در این نوشتار میخوانید:
زرتشت از نگاه اسلام و قرآن، تاریخچهی ظهور زرتشت، زرتشت پیامبری از جانب اهورامزدا، تعالیم آسمانی زرتشت، دلایل تحریف کُتُب آسمانی (اوستا)
بنده در زمان دانشجوییم تحقیقی را در مورد «ادیان ایران باستان» گردآوری نمودم که در آن برهه از زمان بسیار جامع و کامل بود. این تحقیق به درس «تطبیق ادیان» مربوط میشد و هم اکنون قصد دارم که گزیدهای از بخش مرتبط با «آیین زرتشت» آن را با کمی تغییر برای شما ارائه کنم. انشاء الله که مقبول واقع شود.
مقدمه:
خداوند بزرگ در قرآن مجید، سوره مائده، آیه ۴۸ به پیامبر خاتماش میفرماید:
«وَأَنزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِّمَا بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتَابِ وَمُهَیْمِنًا عَلَیْهِ فَاحْکُم بَیْنَهُم بِمَا أَنزَلَ اللّهُ وَلاَ تَتَّبِعْ أَهْوَاءهُمْ عَمَّا جَاءکَ مِنَ الْحَقِّ لِکُلٍّ جَعَلْنَا مِنکُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجًا وَلَوْ شَاء اللّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَکِن لِّیَبْلُوَکُمْ فِی مَآ آتَاکُم فَاسْتَبِقُوا الخَیْرَاتِ إِلَى الله مَرْجِعُکُمْ جَمِیعًا فَیُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ ﴿۴۸﴾
و ما این کتاب [=قرآن] را به حق به سوى تو فرو فرستادیم در حالى که تصدیق کننده کتابهاى پیشین و حاکم بر آنهاست پس میان آنان بر وفق آنچه خدا نازل کرده حکم کن و از هواهایشان [با دور شدن] از حقى که به سوى تو آمده پیروى مکن براى هر یک از شما [امتها] شریعت و راه روشنى قرار دادهایم و اگر خدا مىخواست شما را یک امت قرار مىداد ولى [خواست] تا شما را در آنچه به شما داده است بیازماید پس در کارهاى نیک بر یکدیگر سبقت گیرید بازگشت [همه] شما به سوى خداست آنگاه درباره آنچه در آن اختلاف مىکردید آگاهتان خواهد کرد».
«ما بر هر قومی شریعت و طریقهای مقرر داشتیم و اگر خدا میخواست همه را یک امت میگردانید و لیکن این نکرد. تا شما را به احکامی که در کتاب خود فرستاده بیازماید». (قرآن کریم/ ترجمه مهدی الهی قمشهای/ ناشر: دفتر فرهنگی نور وابسته به انتشارات مهشاد/ تهران، چاپ بیست و پنجم ۱۳۸۶/ ص ۱۶۵)
با توجه به آنچه که در این آیهی قرآنی ذکر شده است شناخت ادیان آسمانی ضرورت یافته و برماست که نسبت به آشنایی با اصول و عقاید دیگر اقوام گام برداریم.
زرتشت از نگاه اسلام و قرآن
خداوند منان در قرآن کریم در سوره ی حج آیه ی ۱۷ ادیان آسمانی را نام برده است و یهودیان و صابئیها و مسیحیان و مجوسان را در کنار اهل ایمان (مسلمانان) قرار میدهد.
«إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَالَّذِینَ هَادُوا وَالصَّابِئِینَ وَالنَّصَارَى وَالْمَجُوسَ وَالَّذِینَ أَشْرَکُوا إِنَّ اللَّهَ یَفْصِلُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ ﴿سورهی حج آیه ی ۱۷﴾»
در «تفسیر مجمعالبیان»، جلد نهم، در ترجمهی آیهی ۱۷ سوره حج آمده است: «آن کسانی که ایمان آوردند و آنان که یهودی شدند و صابئان، مسیحیان، مجوسان و کسانی که شرک ورزیدند (بدانند که) خدا در روز رستاخیز میان آنان داوری خواهند کرد، چرا که خدا بر هر چیزی شاهد و گواه است».(تفسیر مجمعالبیان، جلد نهم/ جزء ۱۷ و ۱۸/ ترجمه آیه ۱۷ سوره حج/ ص ۳۳۸ و ۳۳۹)
در جلد چهارم «تفسیر نمونه» که زیر نظر استاد محقق آیت ا… مکارم شیرازی و با همکاری جمعی از نویسندگان گردآوری شده در صفحه ۴۴ آمده است:
[ «مجوس کیانند؟ واژهی مجوس فقط یکبار در قرآن مجید در همین آیات مطرح شده و با توجه به این که در برابر مشرکان و در صف ادیان آسمانی قرار گرفتهاند چنین بر میآید که آنها دارای دین و کتاب و پیامبری بودهاند. تردیدی نیست که امروز مجوس به پیروان زرتشت گفته میشود و یا لااقل پیروان زرتشت بخش مهمی از آنان را تشکیل میدهند… . معروف این است که او کتابی به نام «اوستا» داشته که در سلطهی اسکندر بر ایران از بین رفته است و بعداً در زمان بعضی از پادشاهان ساسانی بازنویسی شده است». (به نقل از: تفسیرالمیزان، جلد ۱۴، صفحه ۳۹۲)
«…بعضی واژهی مجوس را از مادهی مغ که به پیشوایان و روحانیون این مذهب میگفتند مشتق میدانند و مؤبد که اکنون به روحانیون آنها گفته میشود در اصل از ریشه مغود بوده است. …در بعضی از روایات میخوانیم، مشرکان مکه از پیامبر(ص) تقاضا کردند از آنها جزیّه بگیرد و اجازهی بتپرستی به آنها بدهد.
پیامبر (ص) فرمود: من جز از اهل کتاب جزیّه نمیگیرم، آنها در پاسخ نوشتند: تو چگونه چنین میگویی در حالی که از مجوس منطقهی هجر جزیّه گرفتهای؟ پیامبر (ص) فرمود: مجوس پیامبری داشتهاند و کتاب آسمانی، پیامبرشان را به قتل رساندند و کتاب او را آتش زدند». (تفسیر نمونه/ آیت الله مکارم شیرازی/ جلد چهارم/ ص ۴۴/ به نقل از: وسایلالشیعه، جلد ۱۱، ابواب جهادالعدو، باب ۴۹، صفحه ۹۶)
درتفسیر احسنالحدیث سید علی اکبرقرشی، جلد هفتم، صفحه ۳۰ نیز در مورد آیهی هفده سورهی حج بیان شده است:
«مجوس: گفتیم که لفظ مجوس فقط یکبار در قرآن مجید آمده است و مراد از آن ایرانیان قدیم میباشند و نیز گفتیم: با «والذین اشرکو» نشان میدهد که صائبین و مجوس اهل توحید بودهاند. ناگفته نماند از کتابهای ایرانیان قدیم نمیشود اثبات کرد که آنها اهل توحید بودهاند ولی از این که اسلام از مجوس جزیه گرفته ثابت میکند که دین مجوس در اول دین یکتاپرستی بوده و مسئله اهریمن و آتش پرستی و مغپرستی بعداً بدان راه یافته است؛ این مطلب نیز روشن است که در اسلام جزیه را فقط از ادیان توحیدی میگیرند.
در وسائل الشیعه، کتاب جهاد، باب ۴۹، دراین که جزیه فقط از اهل کتاب گرفته میشود و آنها یهودی، نصاری و مجوس هستند، نُه روایت نقل شده است ؛ ازجمله از حضرت سجاد(ع) نقل شده که فرمود : با مجوس به طریق اهل کتاب رفتار کنید… . همچنین آیت ا… شهید مطهری درکتاب عدل الهی مینویسد:
«… ولی ما برحسب اعتقاد اسلامی که دربارهی مجوس داریم میتوانیم چنین استنباط کنیم که دین زرتشت در اصل یک شریعت توحیدی بوده است، زیرا برحسب عقیدهی اکثر علما، زرتشتیان اهل کتاب محسوب می گردند». (تفسیر احسن الحدیث/ سید علی اکبر قرشی/ جلد هفتم/ ص ۳۰)
همچنین درترجمه المیزان، جلد۱۴، جزء ۱۷، سوره حج، صفحه ۵۳۲ آمده:
«مراد به مجوس قوم معروفی هستند که به زرتشت گرویده، کتاب مقدسشان اوستا است. چیزی که هست تاریخ حیات زرتشت و زمان ظهور اوست که بسیار مبهم است، به طوری که میتوان گفت به کلی منقطع است، … درقدیم الایام مجوسان درایران، چین، هند و غیره آتشکدهها داشتهاند که وجود همهی عالم را مستند به اهورامزدا دانسته و او را ایجاد کنندهی همه میدانستند». (ترجمه المیزان، جلد چهارم، جزء ۱۷، سوره حج، ص ۵۳۲)
آنچه که از آیات، احادیث، روایات و نظر فقهای اسلامی برمیآید باید در مورد حضرت زرتشت، دین و کتاب او با دیدی وسیع و موشکافانه و بدور از شک و تردید نگریست چون او نیز یکی از پیامبران آسمانی و اهل کتاب محسوب شده است. تاریخ نویسان نیز مطالبی نزدیک به این احادیث و روایات را گفتهاند.
تاریخنویسی چون «پروفسورآرتورکریستین سن» درکتاب خود با نام «ایران درزمان ساسانیان» مینویسد:
«گاهی شخصی به فکر میافتد که چرا قسمت بیشتر اوستای ساسانی در ازمنه اسلامی نابود شده است. میدانیم که مسلمانان، زرتشتیان را اهل کتاب میشمردند، بنابراین نابود شدن کتب مقدس آن طایفه را نمیتوان به تعصب اسلامیان منسوب کرد و چنان که دیدیم بیشتر قسمتهای اوستای ساسانی درقرن نهم میلادی هنوز موجود بوده یا لااقل ترجمه پهلوی آنها به انضمام تفسیر معروف به زند را در دست داشتهاند… .
قرائتی در دست داریم که از روی آن میتوان گفت شریعت زرتشتی در قرن نخستین تسلط عرب تا حدی اصلاح شده و تغییر پیدا کرده است و زرتشتیان خود مایل بودهاند که بعضی از افسانهها و اساطیر عامی و برخی از اعتقادات را که در فصول اوستا ثبت شده بود، حذف کنند…». (ایران در زمان ساسانیان، ترجمه رشید یاسمی، ص ۱۵۲ و ۱۵۳)
زرتشت در تاریخ شفاهی (شاهنامه فردوسی) :
درتاریخ شفاهی نیزکه «شاهنامه فردوسی» مهمترین و اصلیترین منبع آن است، مطالب بالا مورد تأیید قرار گرفته است.
«فردوسی در جای جای شاهنامه همانند یک ایرانی مسلمان، زرتشت را در ردیف پیامبران ابراهیمی ـ ازجمله خود ابراهیم خلیل ا… (ع)، عزیر(ع) و مسیح (ع) ـ ذکر کرده و در یکجا مطابق عقیده بعضی ازمسلمانان، زرتشت را همان ابراهیم خلیل (ع) دانسته و گفته است:
نُهم گفت زردشت پیشین بروی براهیم پیغمبر راست گوی
و باز در جای دیگر گفته است:
چو دوزخ بدانست و راه بهشت / عزیر ومسیح و ره زردهشت». ( ماهنامه حافظ ، شماره ۲۷، فروردین ۱۳۸۵/ مقاله: مذهب فردوسی و ادیان در شاهنامه/ نوشته پروفسور سید حسن امین/ مندرج در صفحات ۱۴ تا ۳۳/ ص ۱۹)
تاریخچه ظهورحضرت زرتشت
در مورد تاریخ و زمان ظهور حضرت زرتشت و همچنین خاستگاه او نمیتوان به طور یقین به نتیجه رسید. به همین دلیل ما یک سری از گفتههای بزرگان و مورخین را در اینجا بیان میکنیم تا شاید راهگشا شود.
«زندگی زرتشت، این پیامآور نامور ایرانی پس از قرنها هنوز در هالهای از ابهام غوطهور است. وی به سال ۶۶۰ ق.م در ناحیهی ماد (آذربایجان) در شمال غرب ایران پا به عرصه حیات نهاد. برخی از مورخین و ارباب فضل بر این باورند که وی در باکتریا (بلخ) درشرق ایران باستان به دنیا آمده است». (ماهنامه حافظ، شماره ۱۶، تیر ماه ۱۳۸۴/ جستاری در بنیادهای فلسفی آیین بهی/ نوشته: مهندس ابوالفضل عسگری/ مندرج در صفحات ۲۲ تا ۲۹/ ص ۲۳)
همچنین در کتاب تاریخ جهان باستان، جلد اول (شرق)، آمده است:
«بسیاری ازدانشمندان معتقدند که آیین زرتشت در آسیای مرکزی و به عبارت دقیق در خوارزم به وجود آمده است». (تاریخ جهان باستان، جلد اول «شرق»، نوشته: آکازدان و …، ترجمه دکتر محمد باقر مومنی و …، ص ۳۶۴)
همچنین درجای دیگرچنین آمده است:
«دیگر براین باورم که زرتشت درسال کم و بیش ۶۰۰ ق.م میزیسته و نیز در خاور ایران زندگی میکرده، یا دست کم در آنجا آموزههای خویش را پدیدار ساخته. از نگاه من؛ دیدگاه هرتسفلد که زرتشت را ازخانوادهی فرمانروایان هخامنشی میداند به اندازه بسنده، مدلل نمینماید. درباره خاور و یا آپاختر (شمال) خوری پهنههای مسکونی ایرانی که آسیای میانه و افغانستان را در برمیگیرد و از این روی ازمرزهای امروزی ایران بسیار دورتر است». (ماهنامه حافظ ] شماره ۱۶، تیر ماه ۱۳۸۴/ مقاله: پیام صلح زرتشت/ نویسنده: مانفرد لورنس/ ترجمهی: ا.ح. اکبری شالچی/ مندرج در صفحات۱۷تا۲۱/ ص ۱۷)
در «تفسیر نمونه» نیزآمده است:
«…ولی تاریخ خود زرتشت نیز به هیچ وجه روشن نمیباشد تا آنجا که برخی ظهور او را در قرن ۱۱ ق.م دانسته و بعضی درقرن ۶ یا ۷ ! این تفاوت… نشان میدهد که تا چه اندازه تاریخ زرتشت تاریک و مبهم است». (تفسیر نمونه/ آیت الله مکارم شیرازی/ جلد چهارم/ ص ۴۴)
بعضی از تاریخنویسان ظهور او را در خراسان و مدفن او را نیز در خراسان دانستهاند. برخی دیگر ظهورش را درخراسان و مدفنش را در مزارشریف افغانستان میدانند. درحالی که مردمی از افغان مزارشریف را مدفن امام علی(ع) دانستهاند. عدهای از تاریخنویسان معتقدند که زرتشت در جنگ با سکاها کشته شده است و عدهای دیگر قتل او را به دست تورانیان بیان میکنند.
همچنین با توجه به آنچه که از اوستا به جا مانده، مورخین از پدر داریوش اول به عنوان کسی که زرتشت از او به بزرگی یاد کرده و گسترش دینش را مدیون اوست، نام میبرند که بر طبق این روایتها زرتشت با پدر داریوش اول هم دوره بوده است.
پارهای از محققین زرتشت را از خانواده فرمانروایان هخامنشی میدانند و پارهای دیگراو را دهقان زادهای میدانند که پس از سالیان متمادی صحراگردی و خانه بدوشی؛ سکونت و یکجا ماندن را برگزیده و به کشاورزی پرداخته است.
صاحبنظران زیادی نیز دین زرتشت و بودا را هم عصر دانسته و دین زرتشت را برخاسته از طبقهی اشراف و دین بودا را برخاسته از قشر ضعیف جامعه میدانند و حتی دلیل فزونی پیروان بودا در جهان امروز را به همین عامل غیراشرافی بودن دین بودا نسبت دادهاند که برای رسیدن به یقین دراین مسئله، نیاز به تحقیق بیشتری داریم.
زرتشت پیامبری از جانب اهورامزدا
در مورد زمان و مکان تولد زرتشت آنچه باید گفته میشد ارائه گردید. حال به آغاز رسالت او اشاره میکنیم.
«زندگی زرتشت را مراحلی است شگفتانگیز: چون به سن بیست سالگی رسید، پدر و مادر و همسرخود را رها کرده، برای یافتن اسرار مذهبی و پاسخ مشکلات روحانی که اعماق ضمیرش را پیوسته مشوش میداشت، در اطراف جهان سرگردان شد و از هر سو رفت و با هر کس سخن گفت، شاید که نور اشراق درون او را منور سازد.
چون به سی سالگی رسید، زرتشت را مکاشفاتی دست داد. روزی درکنار رودی نزدیک زاد و بوم خود، شبحی که قامتش نُه برابر قامت انسان متعارف بود دید. این شبح «وهومنه vodu-mana» یعنی پندارنیک بود. زرتشت درعروج اززندگانی این جهان به سوی اهورامزدا رفت و همراه «وهومنه» به بارگاه او راه یافت. چون در آن انجمن آسمانی و جایگاه برین، درون آمد، سایهی او محو گردید زیرا پرتو تابش فرشتگان و اشعهی درخشان ارواح علوی در پیرامون او، وجود او را چنان مستغرق نور ساخته بودند که ظلی باقی نماند.
پس اهورامزدا به او تعلیم داد و او را به پیامبری برگزید و امر فرمود که حقایق و تعالیم و تکالیف «آیین بهی» را به عالمیان بیاموزد. از آن پس هشت سال بر زرتشت گذشت و گویند وی دراین هشت سال در غاری تاریک به کشف میگذرانده است. وی در عالم کشف و شهود با شش فرشتهی مقرب اهورامزدا یعنی «امشاسپندان» گفتگو کرد و از مجلس هرکدام بر روشنایی ضمیر و صفای دل او لختی افزوده گشت. پس از آن زرتشت دعوت خویش را آشکار نمود. ده سال پس از نشر دعوت او بود که اولین نفر به آیین بهی گروید. نخستین فردی که به این آیین اهورایی ایمان آورد ، عموزاده ی او «میدی نیمونها maidhy nimonba» بود.
زرتشت لحظهای از دعوت اهورایی خود فروگذار نکرد. وی موفق گشت ویشتاسپا یا ویشتاسپ پدر داریوش اول را نیز به خیل پیروان خویش درآورد. به همراه ویشتاسب، درباریان و اکثر مردمان به آیین بهی گرویدند و لذا مغان که پیشوایان روحانی آیین گذشتگان بودند به مخالفت با وی برخاستند. زرتشت درتمام عمرخود لحظهای از دشمنی مغان برکنار نبود. وی همچنین در دو جنگ که بر سرآیین بهی بین ایران و تورانیان درگرفت حضور داشت.
وی در سن ۷۷ سالگی هنگامی که در شهر بلخ در برابر محراب آتش به عبادت مشغول بود به دست یکی از سربازان تورانی به قتل رسید». (ماهنامه حافظ، شماره ۱۶، تیر ماه ۱۳۸۴/ مقاله: جستاری در بنیادهای فلسفی آیین بهی/ نوشته مهندس ابوالفضل عسگری/ مندرج در صفحات ۲۲تا۲۹/ ص ۲۳ و ۲۴)
همچنین در جای دیگر به نقل از یسنا گفته شده است:
«زرتشت بر پیامش جامهی دینی میپوشاند و خود را گماردهی اهورامزدا میکند. دریسنای ۸ ،۲۹ این سخنان از کام اهورامزدا بر میآید: او را پیدا کردم، یگانه کسی است که آموزشهای ما را میشنود، زرتشت اسپیتاما…». (ماهنامه حافظ، شماره ۱۶، تیر ماه ۱۳۸۴/ مقاله: پیام صلح زرتشت/ نویسنده: مانفرد لورنس/ ترجمه ا.ح. اکبری شالچی/ مندرج در صفحات۱۷تا۲۱/ ص ۱۹ و ۲۰)
تعالیم آسمانی زرتشت
۱ – دعوت به یکتا پرستی:
در اعتقادات مردم ایران قبل از ظهور زرتشت ایزدان فراوانی وجود داشتند، مثل خدای اینتار یا ایندراIndra که کشنده اژدها و آورندهی باران بود و قدرتی همچون خدایان المپ دریونان و زئوس داشته است. میترا خدای عام و مورد قبول اکثر اقوام وطوایف آریایی باستان، در هر جا و در هر کشور بوده است. در چنین شرایطی زرتشت ظهور نمود و همه خدایان را کنار زد و تنها اهورامزدا را به عنوان خالق هستی معرفی نمود.
«و برخلاف عقاید متأخرین جماعت زرتشتیان آن پیامبر باستانی گفت که برحسب مشیت و ارادهی متعال اهورامزدا تمام موجودات آفریده شدهاند و چنان که در آیه آخر گاتها صراحت دارد: اهورامزدا موجب و موجد هم نور و هم ظلمت و هر دو میباشد.
در یسنا نیز آمده است: من اهورامزدا را آفریننده همه چیز میدانم و استوانم بر این که او نیکی و راستی است، فروغمند است، دانا و توانا ست، همه نیکیها از اوست، نظم و قانون طبیعت که در سراسرگیتی دیده میشود از او به وجود آمده و کرههای درخشنده ازفروغ بیپایان او درخشاناند .
و باز درگاتها میگوید: ما میستاییم اهورامزدایی را که سرچشمه کلیه اشیاء است، اهورامزدایی راکه فروغ سرشار است». (ماهنامه حافظ، شماره ۱۶، تیر ماه ۱۳۸۴/ مقاله: جستاری در بنیادهای فلسفی آیین بهی/ نوشته مهندس ابوالفضل عسگری/ مندرج در صفحات ۲۲ تا ۲۹/ ص ۲۴)
حضرت زرتشت برای اولین بار برای تمام هستی یک خالق و پروردگار در نظر گرفته و حتی اهریمن را نیز مخلوق اهورامزدا محسوب میکند. در عین حال به ارواح و فرشتگان متعدد مقدسه غیبی ازلی نیز اعتقاد دارد و انسان را نیز مخلوق اهورامزدا میداند. در یسنا آمده است:
«هنگامی فرا رسید که درون اندیشهام موجی راه یافت و به تو اندیشیدم و دریافتم که تویی بیآغاز و بیانجام، تویی خرد پاک جهان که تغییر و دگرگونی در تو راه ندارد و…». (ماهنامه حافظ، شماره ۱۶، تیر ماه ۱۳۸۴/ مقاله: جستاری در بنیادهای فلسفی آیین بهی/ نوشته مهندس ابوالفضل عسگری/ مندرج در صفحات ۲۲تا۲۹/ ص ۲۷)
۲ – نبرد با اهریمن:
زرتشت منشأ جهان را در دو نیروی اهورامزدا و اهریمن تبیین می کند؛ از این گفتار نوعی دوگانهپرستی برداشت میشود.
«او با قائل شدن به این که از ازل دو وجود و دو روان ۱ ـ انگره مینو (روان پلیدی) و ۲ ـ سپنتا مینو (روان قدسی و نیکویی) توأمان همهی هستی را در برگرفتهاند ،کلیهی کشاکشها را در همهی پدیده های هستی تعبیر کند». (ماهنامه حافظ، شماره ۱۶، تیر ماه ۱۳۸۴/ جستاری در بنیادهای فلسفی آیین بهی/ نوشته مهندس ابوالفضل عسگری/ مندرج در صفحات ۲۲تا۲۹/ ص ۲۶)
زرتشت معتقد است که سرانجام انگره مینو یا روان پلیدی شکست خواهد خورد و سپنتا مینو یا روان قدسی و نیکویی به پیروزی خواهد رسید.
زرتشت اهریمن را مخلوق خدا میداند و معتقد است که انسان فقط در نبرد با شر میتواند به تکامل معنوی دست یابد چنان که اهورامزدا که مظهر خیر و نیکی مطلق است نیز همواره با شرارت و دروغ و پلشتی در نبرد است. زرتشت از انسانها میخواهد که در جنگ بین اهورامزدا و اهریمن به مبارزه با اهریمن که خدای بدیهاست برخیزند و از اهورامزدا حمایت کنند.
او معتقد است که اگر انسان بتواند در پهنهی زمینی تکاپوی خود با اهریمن بجنگد، بر زندگی همیشگی دست خواهد یافت و تا آنجا پیش خواهد رفت که شایستهی تقرب به اهورامزدا و کسب خصایل اهورایی خواهد شد. وی معتقد است که در برابر هر نیکی یک بدی و در مقابل «آشا Asha» یا راستی و حقیقت، دروغ و باطل جای گرفته و در برابر حیات نیز مرگ قرار دارد همانگونه که در مقابل روان مقدس و پاک، روح و روان پلید قراردارد.
براساس تعالیم زرتشت انسان موظف است که درجنگ روشنایی (اهورامزدا) با تاریکی (اهریمن) جانب روشنایی را بگیرد تا به حقیقت برسد.
۳ – مخالفت زرتشت با مشروب و دود شاهدانه:
همانگونه که گفتیم درقبل از ورود و ظهور زرتشت مغها که روحانیون آیین مغپرستی و میترائیسم بودند. در هنگام برگزاری مراسم مذهبی از مشروب هوم که از گیاهی ساخته میشود و بسیار سکرآور بود استفاده میکردند و آن را به شرکتکنندگان در مراسم میدادند. همچنین گفتیم که از گیاه شاهدانه نیز استفاده میکردند و دانهی آن را بر سنگهای گداخته شده میریختند و دود متصاعد شده از آن توسط مردم استشمام میشد. آنها این کار را از قوم سکاها آموخته بودند و آن را برای مهیا شدن در مراسم مذهبی بسیار مفید میدانستند.
زرتشت در همان ابتدای ظهور با استفاده از مشروب هوم و گیاه شاهدانه به مخالفت برخاست و استفاده از آن را حرام دانست بطوری که ایرانیان آریایی با مصرفکنندگان این مواد به مقابله برخاستند. در منابع آمده است که «کاربرد مواد مخدر در نزد مغان از همان آغاز مورد مخالفت ایرانیان قرار گرفت و در جامعه ایرانی به عنوان عملی زشت و ناپسند مورد نکوهش قرارگرفت…
و در قوانین عصر ساسانی سه گروه را بدون محاکمه در دادگاهها اعدام میکردند و آن عبارتند از: جادوگران، فواحش، مصرف کنندگان مواد مخدر. در ضوابط طلاق در ایران باستان کسانی که آلوده به فساد اخلاق بودند و معتادین، حق ماندن در زندگی زناشویی را نداشتند». (تاریخ ایران و باستان «جلد اول و دوم»/ نوشته: اردشیر خدادادیان/ جلد اول/ ص ۴۸۵)
در یکی از منابع نیز آمده است که «آیین مزبور با قوانین سخت و اکید منظم شده بود. …نوشابه سکرآور هوم نیز مطرود شد». (ایران از آغاز تا اسلام/ ترجمه دکتر محمد معین/ ص ۱۸۵)
۴ – مخالفت زرتشت با انجام قربانیهای خونین:
در بررسی اعتقادات ایران قبل از زرتشت، مشخص میگردد که مغها مسئول برگزاری مراسم قربانیان خونین بودند. اگر آنها خطر یا هجوم ارواح پلید و یا هر گونه قهر طبیعی را احساس میکردند و یا خواب بدی میدیدند این مراسم را برگزار میکردند و مردم نیز بایستی برای جلوگیری از هر گونه اتفاق شوم گلههایی بزرگ از اسب، گاو و یا گوسفند را برای قربانی دادن مهیا میساختند. زرتشت درهمان بدو ظهور با انجام قربانیهای خونین به مخالفت برخاست. از نظر او:
«قربانیهای خونین ممنوع بود زیرا چهارپایانی که بشر را غذا میدهند و برای او کار میکنند باید مورد احترام قرار گیرند». (ایران از آغاز تا اسلام/ترجمه دکتر محمد معین/ ص ۱۸۵)
زرتشت پیام یکجانشینی و گسترش کشاورزی و دامپروری را تبلیغ میکرد. او معتقد بود که انجام قربانیان خونین؛ کشاورزان و دامپروران یکجانشین را تاراج کرده و آنها را فقیر و ناتوان میسازد. او درتعالیم خود از همه انسانها میخواهد که در صورت احساس هر گونه پدیده شوم یا خطر احتمالی و یا بلایای طبیعی باید به درگاه اهورامزدا دعا و نیایش کنند.
چون تنها اوست که میتواند آنها را از دست خطرات محفوظ بدارد. در گاتاها آمده است «مستی از کشتار، زور، سنگدلی، بدرفتاری و دل سیاهی مرا به تنگ آورده است (یسنا ۲۹ ، ۱) و در یسنای ۳۱ و ۱۵ گفت او روزی خود را نمییابد مگر با زورورزی سیردام و مرد نافریبکار(دراینجا میتوان ناگزندرسان هم برگرداند) شبان چراگاه.
یا دریسنای۳۱،۱۸: دیگر هیچ کدام از شمایان به سخنان و آموزههای Drevant گوش نمیدهد چون وی خانه و روستا، منطقه و کشور را در تهیدستی و تباهی فرو میغلتاند». (ماهنامه حافظ، شماره ۱۶، تیر ماه ۱۳۸۴/ مقاله: پیام صلح زرتشت/ نویسنده: مانفرد لورنس/ ترجمهی: ا.ح. اکبری شالچی/ مندرج در صفحات۱۷تا۲۱/ ص ۱۸)
۵ – اعتقاد به ظهور منجی عالم بشریت:
در تعالیم زرتشت به ظهور آخرین منجی عالم بشریت اشاره شده است و او معتقد است که در آخر کار انسانها، مردی ظهور خواهد کرد که اینبار برای همیشه اهریمن را شکست خواهد داد و عدالت را خواهد گستراند. بر اثر آنچه که امروز از زرتشت بیان میکنند و آثاری که بر جای مانده چنین برداشت شده که «عمر دنیا بالغ بر۱۲۰۰۰ سال است، در سه هزار سال نخستین عالم اوهرمزد یا عالم روشنایی و اهریمن یا عالم تاریکی در جوار یکدیگر آرام میزیستهاند.
این دو عالم ازسه جانب نامتناهی بوده، فقط از جانب چهارم به یکدیگر محدود میشدند. دنیای روشن در بالا و عالم ظلمانی در زیر قرار داشته و هوا فاصله آنها بوده است. مخلوقات اوهرمزد در این سه هزار سال در حال امکانی (مینوگیما) بودند. سپس اهریمن نور را دیده درصدد نابود کردنش برآمد. اوهرمزد که از آینده آگاهی داشت، مصافی به مدت ۹۰۰۰ سال با وی طرح افکند.
اهریمن که فقط از ماضی آگاه بود رضا داد. آنگاه اوهرمزد به او پیشگویی کرد که این جدال با شکست عالم ظلمت خاتمه خواهد یافت. از استماع این خبر اهریمن سخت متوحش شد و مجدداً به عالم تاریکی درافتاد و سه هزارسال درآنجا بیحرکت بماند. اوهرمزد در این فرصت دست به آفرینش جهان زد… . سه هزارسال پس از ظهور انسان، زرتشت برای تعلیم خلایق و هدایت آنان به دین بهی ظهور کرد. درموقع ظهور او، بیش از سه هزارسال ازعمردنیا باقی نمانده بود.
در آخر هر هزار سال از ذریه زرتشت که در دریاچهای پنهان است، یک نفر منجی یا سوشیان – در اوستا: سوشینته Suosyanta – به طور خارقالعاده قدم به عالم هستی مینهد. در وقت تولد آخرین منجی که سوشیانس خاص باشد، جنگ قطعی بین خیر و شر درگیرد». (ایران در زمان ساسانیان/ ترجمه رشید یاسمی/ ص ۱۵۷ و ۱۵۸) که دراین نبرد اهریمن شکست میخورد و برای همیشه نابود میشود؛ درپایان قیامت اتفاق خواهد افتاد.
۶ – اعتقاد به معاد، بهشت و جهنم و پل چینوات (صراط المستقیم):
دین زرتشت نخستین مذهبی است که در دنیای آنروز از مسائلی چون حیات عقبی و قیامت سخن به میان میآورد و آخرالزمان را به مفهوم کامل خود مطرح میکند. شاید هیچ یک از دینهای موجود در آن روز که اگر تاریخ آن را تا ۱۱۰۰۰ ق.م فرض کنیم، نتوانسته باشد قیامت را برای امتش به این خوبی تفسیر کند.
«و عاقبت همهی مردگان برخیزند و ستاره دنبالهدار موسوم به گوچهر برزمین افتد و زمین مشتعل گردد، به قسمتی که همه معادن و فلزات گداخته شوند و چون سیل سوزان جاری گردند. جمله آدمیان از زندگان و مردگانی که زنده شدهاند باید از این سیل بگذرند و آن سیل برای نیکان چون شیرگرم و ملایم خواهد شد. مردمان پس از این امتحان ظاهر شده و به بهشت درآیند.
بعد از آخرین مبارزه که خدایان با دیوان کنند، جنود اهریمن شکسته شود و اهریمن الی الابد در ظلمات فرو رود. زمین صاف و مسطح گردد و جهان پاکیزه و مطهر شده، بیشائبه کدورتی ابدالاباد بماند. این حالت را فرشکرد گویند که به معنی تصفیه و تجدید است (دراوستایی فرشوکِرتی Frasokereti)». (ایران در زمان ساسانیان/ ترجمه رشید یاسمی/ ص ۱۵۸)
به هرحال نوع نگاه آن پیامبر چه از لحاظ دینی و چه از لحاظ فلسفی ، یک نوع نگرش جدید محسوب می شود بطوری که امروز هم ما در مطالعه ی آن چندان با ایراد روبرو نیستیم . البته اگر در قضاوتمان مدت زمان ظهور زرتشت را در نظر داشته باشیم .
« برحسب تعالیم آن پیامبر چون روزی این جهان هستی به آخر برسد، رستاخیز عام واقع خواهد شد. در آن روز خوبیها و بدیها را شمار خواهند کرد و برای امتحان بدکاران و نیکوکاران جایگاهی پر از آتش و آهن گداخته به وجود میآید که بدان و زشتکاران را در آنجا خواهند افکند.
بدان و اشرار جاویدان در آنجا مدام به سوز و گداز عقاب میشوند، …نیکان و ابرارآتش را گوارا و مهربان مییابند. …هرروان، خواه خوب یا بد، باید در روز قیامت از فراز پل چینوات Chinvat یعنی «جدا کننده» عبور کند. این پل برروی دوزخ قرار دارد و یک جانب آن به دروازه بهشت منتهی میگردد.
در روی این پل، نامهی اعمال آن روح خوانده میشود و سراسر کارهای او را در دو کفهی ترازو میگذارند که شاهین آن در دست اهورامزدا است. اگر کفه ی حسنات برکفهی سیئات فزونی بچربد، هر آینه آن روان سوی بهشت میچرخد، اگر کفهی سیئات فزونی گیرد او را به قعر دوزخ میافکند. نیکوکاران به هدایت زرتشت از آن پل به سلامت و آسانی میگذرند، کل بدکاران راهی و مفرّی جز فروافتادن به اعماق هاویه ندارند… .
زرتشت میگوید: روان ناپاک یا نفس پلید انسان هنگامی که به پل جداکننده میرسد، دچار شکنجه و عذاب خواهد گردید و جاویدان در خانهی دروغ زندان خواهد بود؛ … برخلاف راست کاران که درآن سوی پل در خانهی نغمات که به گفتهی گاتها بهشت برین است جای میگیرند…». (ماهنامه حافظ، شماره ۱۶، تیر ماه ۱۳۸۴/ جستاری در بنیادهای فلسفی آیین بهی/ نوشته مهندس ابوالفضل عسگری/ مندرج در صفحات ۲۲تا۲۹/ ص ۲۷ و ۲۸)
البته زرتشت حال مردگان را قبل از روز رستاخیز نیز بیان میکند و معتقد است که داوری در مورد اعمال و کارهای زشت و نیکو پس ازمرگ مرده آغاز میشود و سرنوشت روان او از آن پس معلوم خواهد گردید. و سرانجام در روز رستاخیز حسابرسی نهایی صورت خواهد گرفت. پل چینوات برای گناهکاران به نازکی دم شمشیر است.
۷ – اعتقاد به انسانهای نخستین (آدم و حوا – مشیگ و مشیانگ):
برای این بحث سعی میکنیم از عبارات یک کتاب تاریخ استفاده کنیم:
«…و چون کار خلقت به پایان رسید، گاوی بیافرید که موسوم به گاو نخستین است. پس آنگاه انسانی بزرگ خلق کرد به نام گیومرد (به زبان اوستایی گیه مَِرتَن – یعنی زندگی میرا – کیومرث) که نمونه نوع بشر بود.
آنگاه اهریمن به آفریدگان اوهرمزد حمله برد و عناصر را بیالود و حشرات و جانداران زیانآور را بیافرید. اوهرمزد در پیش آسمان خنده میکند، اهریمن مکرر حمله کرد و عاقبت گاو و گیومرد را بکشت اما از تخمه گیومرد که در دل خاک نهفته بود، چهل سال بعد گیاهی رست که اولین زوج آدمی به اسم مَشیَگ و مَشیانگ از آن بیرون آمد.
دوره آمیزش نور و ظلمت، که آن را گُمیزشن گویند، شروع شد. انسان در این جنگ خیر و شر به نسبت اعمال نیک یا بد خود، از یاران نور یا از اعوان ظلمت شمرده میشود». (ایران در زمان ساسانیان/ ترجمه رشید یاسمی/ ص ۱۵۷)
۸ – اعتقاد به آزادی عمل برای انسان (جبر و اختیار):
زرتشت معتقد است که نفس و ضمیر انسان یک میدان نبرد و نزاع دائمی بین خیر و شر است. او معتقد است که روزی اهورامزدا انسان را بیافرید و به او آزادی عمل داد تا خود عمل خویش را برگزیند. بنابراین انسان در انتخاب راه درست یا گناه آزاد است.
زرتشت معتقد است که عقل و خرد ابزاریست که میتواند عامل اصلی این گزینش شود. با عقل و خرد درست میتوان راه درست را انتخاب کرد. از سخنان اوست که در یسنا میگوید: «بهترین گفتهها را با گوش بشنوید و با اندیشهی روشن بنگرید، سپس هر مرد و زن از شما از این دو راه نیکی و بدی یکی را برای خود برگزیند. این آیین را پیش از آن که روز بزرگ فرارسد، دریابید».
(ماهنامه حافظ، شماره ۱۶، تیر ماه ۱۳۸۴/ جستاری در بنیادهای فلسفی آیین بهی/ نوشته: مهندس ابوالفضل عسگری/ مندرج در صفحات ۲۲تا۲۹/ ص ۲۵)
تعالیم زرتشت نیز به مانند اسلام برای اعمال انسان آزادی کامل را برشمرده اما در مورد محیط و جهان پیرامون نسبت به عمل او نوعی جبر را نیز قبول دارد؛ بنابراین به مانند اسلام معتقد است که در جهان هم جبر وجود دارد و هم اختیار و نه جبر وجود دارد و نه اختیار.
«جهان از دیدگاه زرتشت سرانجام و فرجامی داشته و به هیچ وجه جهانی مختار نبوده است ولی انسان در میانه جبر وجودی در این جهان دارای اختیار تام است و همین امر فلسفه زرتشت را با سایر نقطه نظرات نیمه فلسفی – نیمه مذهبی ما قبل آن متمایز میسازد.
زیرا در نظریات پیشینیان نه فقط انسان مقهور نیروهای طبیعی و خدایان گوناگون است، بلکه برای دوری از پلیدیها باید مرتباً به خدایان گوناگون رجوع کند، قربانی کند و عجز و لابه در پیش گیرد ولی اهورامزدای زرتشت آن همه را به کناری مینهد و انسان را مختار میسازد که از دو راه راستی و پاکی یا پلیدی و دروغ، یکی را برگزیند. انتخاب هر یک از این دو راه وابسته به خرد و اندیشهی انسان است. ارجی که زرتشت بر عقل و خرد انسان مینهد، رگههایی از فلسفه اصالت خرد را نمودار میسازد و همین یکی از مزایای این فلسفه نسبت به پیشینیان اوست.
نکته دیگر در فلسفه زرتشت اعتقاد به هدایت جهان است به سوی نیکی که در نظریات پیشینیان وجود نداشته است و از این نظر زرتشت و اهورامزدای او بر اروح متعدد و غریب پیشینیان ارجعند». ( ماهنامه حافظ، شماره ۱۶، تیر ماه ۱۳۸۴/ جستاری در بنیادهای فلسفی آیین بهی/ نوشته مهندس ابوالفضل عسگری/ مندرج در صفحات ۲۲تا۲۹/ ص ۲۵ و ۲۶)
۹ – اعتقاد به وحدت وجود:
«نخستین و شاید اساسی ترین پایهی فلسفی که در بیشتر آرای فلاسفه وجود دارد بر پایهی اعتقاد به یگانگی هستی و مبدأ آن وحدت وجود است و بر اساس همین پایه است که فلاسفه بسیاری از مسائل اجتماعی و اخلاقی را بررسی میکنند و انسان را به مرز پارسایی و رستگاری رهنمون میکردند.
خلاصه فلسفهی وحدت وجود این است که: درجهان هستی «حقیقت» یکی است و سرچشمه و منشأ وجود همان حقیقت یکتاست که «بود» است و همه موجودات نمودهایی از آن «بود» اصلی بوده و بازگشت همه نمودها به «بود» اصلی است». (ماهنامه حافظ ، شماره ۱۶، تیر ماه ۱۳۸۴/ جستاری در بنیادهای فلسفی آیین بهی/ نوشته مهندس ابوالفضل عسگری/ مندرج در صفحات ۲۲تا۲۹/ ص ۲۴)
۱۰ – اعتقاد به جشن و شادی:
دین زرتشت دین شادی و جشن است. یعنی ایرانیان در همهی سال در حال شادمانی بودهاند؛ جشنهای ماهانه، جشن نوروز؛ جشن چهارشنبهسوری، جشن مهرگان، جشن زایش زرتشت، جشن سده، جشن سیرسور، جشنهای گاهانبار و… از مهمترین جشنهای موجود در دورهی باستان بودهاند.
۱۱ – اعتقاد به حقوق زن:
دین زرتشت حقوق زن را به طور عجیبی در آن عصر محترم شمرده و بر تک همسری تکیه دارد. تعالیم زرتشت زن و مرد را برابر و حقوق هر دو را مساوی فرض میکند.
۱۲ – اعتقاد به حاکمیت الهی:
از نگاه زرتشت حکومت از آن خداست و حاکم باید ازجانب خداوند انتخاب شود. وی در یسنای ۵ ، ۴۸ میگوید: «فرمانروایان خوب باید دستگاه را به دست گیرند، فرمانروایان بد نباید دستگاه را بدست گیرند». (ماهنامه حافظ، شماره ۱۶، تیر ماه ۱۳۸۴/ پیام صلح زرتشت/ نویسنده: مانفرد لورنس/ ترجمه ا.ح. اکبری شالچی/ مندرج در صفحات۱۷تا۲۱/ ص ۱۸)
در اعتقادات ایران قبل از اسلام آمده است که حاکم باید «فرّه ایزدی» داشته باشد. این فره ایزدی را خداوند به حاکمان می دهد و تشخیص آن با مؤبد مؤبدان است، یعنی اوست که باید فرّه ایزدی یک حاکم را تأیید کند. چنانچه اگر کسی با توسل به زور و شمشیر به حکومت میرسید اما مؤبد مؤبدان فرّه ایزدی او را تأیید نمیکرد، مردم حکومت او را نمیپذیرفتند.
مثلاً بهرام چوبین با توسل به قدرت نظامی، خسروپرویز پادشاه ساسانی را شکست داد اما به دلیل تأیید نشدن فرّه ایزدی او توسط مؤبد مؤبدان، مردم از کنار او پراکنده شدند؛ چون مؤبد مؤبدان فرّه ایزدی را در خسروپرویز تأیید میکرد، در نهایت بهرام چوبین شکست خورد.
فرّه ایزدی در اسلام نیز به صورت مشروعیت نظام جلوهگر شده و اگر حکومت مشروعیت نداشته باشد اطاعت از آن ضرورت نمییابد، این مشروعیت را ولی فقیه تأیید میکند. ایرانیان بعد از اسلام به دلیل آشنایی با فره ایزدی و از آن خدا بودن حکومت در تعالیم زرتشتی، از اهل تسنن پیروی نکردند و در انتها مذهب شیعه را که مبتنی بر مشروعیت بخشی بر حکومت توسط امام و ولی فقیه است؛ قبول کردند و این نیز از کمکهای فرهنگی زرتشت در عرصه سیاست به مسلمانان ایرانی است.
۱۳ – احترام به طبیعت و عناصر و برپایی نماز:
در دین زرتشت هر زرتشتی باید پنج بار در شبانه روز نماز بخواند؛ محراب آنها آتشکده است.
زرتشتیان برای آب، آتش، خاک و… احترام خاصی قائل بودند. این که آیا زرتشتیان آتش را میپرستیدند به کلی رد شدنی است. چون آنان آتش را فروغ اهورامزدا میدانستند، این نکته نیاز به بررسی دقیقتر را میطلبد. چون در بسیاری از کتابها آمده که زرتشتیان از اول آتش را از لحاظ تقدس در مرحله بالاتر نسبت به سایر عناصر نمیدانستند.
در دورهای بیان شده که مردم زرتشتی آب را بالاتر و مقدستر میدانستند و به آن سوگند یاد میکردند. حال به گفتارهایی از یک کتاب تاریخ میپردازیم:
«پارتیان آب و رودخانه را ستایش کرده و از مسافرتهای دریایی به شدت پرهیز میکردند، زیرا بیم آن را داشته که آب را آلوده کرده و ربةالنوع آناهیتا آزرده خاطرگردد. …تیرداد سوم در سال ۳۶ م که رقیب اردوان سوم بر سرحکومت بود، اسب خود را برای قربانی بر سر رود فرات آراست و به الهه آناهیتا تقدیم کرد و پس از آن قربانی بارانی سیلآسا در گرفت که کشور اشکانیان را از قحطی و خشکسالی نجات داد و جهانیان را به شگفتی وا داشت. …
پرستش آتش در نزد پارتیان در مقاطعی از اهمیت ویژهای برخوردار بود… . [به غیر از چند معبد]، دیگر معابد آتشپرستی در عصر اشکانیان رونق پیشین را نداشتند. در حالی که سکههای بلاش یکم دارای نقش آتشدان است و گفتنی است که اشک یکم و بلاش یکم در آتشگاهی در خراسان تاجگذاری کردند». (تاریخ ایران و باستان «جلد اول و دوم»/ نوشته اردشیر خدادادیان/ جلد دوم/ ص ۱۱۶۸ و ۱۱۶۷)
بنابراین میتوان نتیجه گرفت که بسیاری از عقاید نسبت به عناصر چهارگانه از اعتقادات قومی و قبیلهای بوده و بعداً وارد دین زرتشت شده است. درکتاب دیگری آمده که:
«نصوص متعدد اوستا ثابت میکند که پرستش عناصر طبیعی از اصول دیانت زردشتی بوده ،چنان که میدانیم زردشتیان کمال مواظبت را مدعی میداشتهاند. آگاثیاس گوید: ایرانیان احترام آب را بیش از هر چیز واجب میشمردند چنان که حتی صورت خود را در آب نمیشستند و جز برای آشامیدن و آب دادن به نباتات به این عنصر مقدس دست نمیزدند. در کتاب وندیداد شرح مبسوطی راجع به آب و تأثیر آن در تطهیر مندرج است… .
اما آتش در این آیین خیلی مهمتر از سایر عناصر بوده است. اوستا آتش را پنج نوع میشمارد و نام آنها در یسنا ی ۱۷ بند۱۱ مذکور و در تفسیر پهلوی آن یسنا مندرج است… . آن آتشها از این قرارند: برزیسوه Berezisavah، آتش معابد که آن را آتش وهرام میگفتند و آتشی است که در استعمالات عادی به کار میرود. وهوفریانه Vohufryana یعنی آتشی که در جسم مردم و جانوران است. اوروازیشته Urvazista ، آتشی که درنباتات پنهان است.
وازیشته Vazista، آتشی که در ابراست یعنی صاعقه. سپنیشته Spehista، آتشی که در بهشت در حضور اهورامزدا میسوزد. ظاهراً شکوه و اقبالی که پیوسته همراه شاهنشاهان حقیقی آریایی بوده یعنی خورنه Xvarenah، که در زبان پهلوی و فارسی «فر» شده است مظهر ناسوتی این نوع پنجم از آتش بوده است». (ایران در زمان ساسانیان/ ترجمه رشید یاسمی/ ص ۱۵۵ و ۱۵۶)
۱۴ – ابعاد انسان (روح و جسم) از نگاه زرتشت:
در اسلام انسان دارای دو بُعد است: یکی روح و دیگری جسم. روح آن چیزی است که خدا درکالبد جسم دمیده است، در لحظه تولد هر انسان روح او پاک است و بعد از بلوغ به میزان هر کارگناهی که انجام میدهد روحش آلوده شده و سیاه میشود. در معاد اسلامی هم روح حاضر است و هم جسم، و به تناسب گناه مجازات میشوند و اگر پاک بود به بهشت میروند. (البته پارهای نیز معاد را جسمانی نمیدانند و تنها به حضور یکی قائل شدهاند که ما به این بحث ورود نمیکنیم).
در مورد سئوالاتی چون: روح گوشهی جدا شده از خداست چنانچه به علت گناه بیمار شود آیا در نیمه دیگرش که در نزد خداوند است، مشکلی به وجود خواهد آمد یا نه؟ آیا خدا قسمتی از روح خود را مجازات خواهد نمود یا نه؟ علماء اسلام پاسخهای فراوانی دادهاند که از حوصله بحث ما بیرون است اما ضرورت دارد که در مورد نگاه اسلام به ابعاد گوناگون انسان چون، عقل، دل یا بصیرت، فطرت یا سیرت نیز اشاره کنیم که اسلام در مورد هرکدام بحثهای جداگانهای دارد. حتی از وجدان تحت عنوان یک نیروی قضاوت کننده نام برده و حتی از نفس نیز سخنانی ارایه شده است.
اینها را ما به عنوان بُعدهای فرعی در کنار دو بُعد اصلی(روح وجسم) در مباحث اسلامی یاد میکنیم. حال این سؤال پیش میآید که سایر ابعاد فرعی انسان در روز قیامت به میزان گناه انجام شده چه حکمی خواهند داشت؟ درمورد ابعاد فرعی نیز (عقل، بصیرت، فطرت، نفس، وجدان) در اسلام مطالب زیادی گفته شده که ما فقط در همین حد که بتوانیم فلسفه زرتشت را بررسی کنیم از آنها صحبت میکنیم، چون بررسی همه موارد فوق تنها در عرفان اسلامی به طور جداگانه و یا تنها در شاخه فلسفه اسلامی به طور مجزا، خود هزاران جلد کتاب خواهد شد.
فلسفه زرتشت درمورد ابعاد انسانی کمی با اسلام تفاوت دارد اما این تفاوت تنها در نوع نگاه است. زرتشت انسان را سه بُعدی فرض میکند:
۱ – جسم ۲ – روح ۳ – فروهر
۱ – جسم، همان کالبد فیزیکی ماست که از آب و خاک ساخته شده است.
۲ – روح ، ودیعه ایست که به انسان سپرده می شود، در لحظه تولد آدمی پاک است اما بعد از بلوغ درصورت انجام گناه آلوده و سیاه میشود و آن باید در روز قیامت پاسخگو باشد.
۳ – فروهر، همان گوشه جدا شده خداوند است، پاک به دنیا میآید و پاک به خداوند بر میگردد. فروهر را نیروی به جلو راننده و یا نیروی پیشرفت دهنده معنی کردهاند و گفتهاند که:
«این نیرو در ذات هر انسانی هست و رستگاری زمانی است که انسان با این نیرو که سامان دهندهی خرد، اندیشه و احساس اوست به سوی کمال گام بردارد. …
در همهی نمودهای هستی، از انسان گرفته تا جانور و نبات، یک نیروی درونی هست که آن را به جلو میراند و پیشرفت میدهد. حتی خود اهورامزدا که روان و خرد آفرینش است دارای فروهراست یعنی درحال «شدن» است. چنان که زرتشت میگوید: فروهر اهورامزدا را میستایم».
(ماهنامه حافظ، شماره ۱۶، تیر ماه ۱۳۸۴/ جستاری در بنیادهای فلسفی آیین بهی/ نوشته مهندس ابوالفضل عسگری/ مندرج در صفحات ۲۲تا۲۹/ ص۲۷)
دراسلام نیز از فطرت به عنوان نیرویی در درون که انسان را به طور فطری خداجو و خداگرا میسازد یاد شده است و حتی در بسیاری از جاها به این که همه موجودات هستی تسبیح گویان خدایند اشاره شده است. در موارد بسیاری زرتشت از سایر ابعاد فرعی انسان که در اسلام نیز از آنها یاد میشود صحبت به میان میآورد که ما تا همینجا بسنده میکنیم.
۱۵ – مراسم دفن مردگان دردین زرتشت:
در مورد بحث دفن مردگان درکتاب اوستا تنها به این بحث اشاره شده که آب و خاک و آتش یا به حساب دیگر عناصر چهارگانه نباید آلوده شود، بنابراین یکی از چیزهایی که خاک مقدس را آلوده میکند «میت» یا جنازه مرده است.
آنچه که از آتش زدن مردگان یا در اختیار حیوانات و طیور درنده گذاشتن اجساد در بسیاری از کتابها ارایه شده، شیوه دفن ارایه شده از طرف زرتشت نبوده است؛ بلکه هر قوم یک گونه برداشت از فرمایش حضرت زرتشت داشتهاند. مثلاً فکر میکردند اگر گوشت میت را حیوانات بخورند خاک آلوده نخواهد شد. حال به شیوههای دفن ارایه شده در کتابهای تاریخ در مورد سه قوم ماد، پارس و پارت اشاره میکنیم.
«پارتیان … به هنگام مرگ، جسد پادشاهان را در تابوتی صورتی رنگ و یا لاجوردی رنگ میگذاشتند. این تابوت دارای دهانه وسیعی بوده که مرده را از آن راه وارد تابوت میکردند. به این تابوتها، تابوتهای خمرهای که ویژه اشکانیان بود میگفتند. افزون بر این در انتهای تابوت سوراخی بوده که به منزله معبر خروج عفونتها و ترشحات جسد بوده است». (تاریخ ایران و باستان «جلد اول و دوم»/ نوشته اردشیر خدادادیان/ جلد دوم / ص ۱۱۷۳)
«… البته برخی از پارتیان درآیین دفن مردگان خود شیوههایی را به اجرا درآوردند که مغایر با آداب ایرانیان باستان پیش از اشکانیان بوده است. از آنجایی که خاک زمین در نزد ایرانیان باستان یکی از عناصر چهارگانه است که نباید آلوده شود، لذا دفن مردگان در نزد اشکانیان با این قانون سازگاری ندارد. پارتیان مردگان خود را با زیور و زینت و حتی لوازم خانگی به خاک میسپردند». (تاریخ ایران و باستان «جلد اول و دوم»/ نوشته اردشیر خدادادیان/ جلد دوم/ ص ۱۱۶۴)
«… سوزاندن مردگان که در واقع آلوده کردن آتش یکی از عناصر چهارگانه مورد احترام تلقی میشد، در میان همه پادشاهان اشکانی معمول نبوده و… شماری از این سلاطین در آتشکدهها تاجگذاری کردند». (تاریخ ایران و باستان «جلد اول و دوم»/ نوشته اردشیر خدادادیان/ جلد دوم/ ص ۱۱۶۹)
در مورد رسم تدفین مغپرستان گفته شده: «مغان همراه سپاه میرفتند تا قربانیها را اجرا کنند … درباره اصل دین آنان که با پارسیان فرق داشته اطلاعات اندکی در دست است. آنان گروهی مجزا را تشکیل میدادند، ازدواج با محارم نزدیک را تجویز میکردند. …در برابر پارسیان، که مردگان خود را دفن میکردند مغان اجساد را در معرض سباع یا طیور طعمه خوار قرار میداند تا آنها را پاره کنند». (ایران از آغاز تا اسلام/ ترجمه دکتر محمد معین/ ص ۱۸۱ )
در مورد مراسم تدفین در دین زرتشت گفته شده: «…مرده را نمیبایست دفن کنند یا بسوزانند، و در آب هم غرق نکنند، زیرا بیم داشتند که بدین وسایل سه عنصر مقدس زمین، آتش و آب را آلوده سازند. اجساد را میبایست دربالای کوهها یا برفراز برجهایی که مخصوصاً بدین منظور ساخته شده بود جای دهند. سپس استخوانهای عریان را در «ستودان» مینهادند و در قبری – که یا ساخته شده بود و یا درصخره کنده بودند – جای میدادند». (ایران از آغاز تا اسلام/ ترجمه دکتر محمد معین/ ص ۱۸۵)
دو مورد ذکر شده در موارد بالا مربوط به ایرانیان در زمان هخامنشیان میباشد. در مورد دوره پارتها (اشکانی) نیز گفته شده:
«یکی از سنتها عرضه اجساد اموات است (مراد قراردادن جسد میت درهوای آزاد است تا مرغان لاشخورگوشت آن را بخورند.) مع هذا اشکانیان ازاین سنت تبعیت نمی کردند… زیرا تفحصات باستانشناسی… گورستانهای پارتی نشان داده است که در آنها اموات را با لوازم تدفین در تابوتهای سفالین دفن کرده بودند …
تحقیقات اخیر ما در شوش، درگورستانی وسیع متعلق به دوره پارت ، تایید شده است ؛ ما مقابر بسیاری در آنجا کشف کردهایم. بعضی از آنها دارای چاهی است که به دخمه میت مربوط است. و برخی دیگر عمیقاً درخاک بکر کنده شده و به وسیله پلکانی به مقبره کوچک خانوادگی ـ که شامل اطاقهای متعدد و خوابگاههای اموات بوده است ـ منتهی میشده است .
اموات را همواره در تابوتهای سفالین دراز خوابانیدهاند. تابوتهای مزبور گاه لعابکاری شده و سرپوش آنها به شکل صورت اولی با ناشیگری ساخته شده و بدون شک تقلید تابوتهای انسانهای میمونوار است که میبایست از سوریه یا فلسطین آمده باشد.
در پایان قرم اول یا درآغاز قرن دوم مسیحی، تغییری نسبتاً مهم در عملیات تدفینی سکنه شوش پدید آمد، مقابر افراد و دخمههای خانوادگی جای خود را به گورستان مشترکی داد که پلکان، اطاق اموات و سقف آن از آجر نیک پخته ساخته میشد. جسد میت را روی نیمکتی دربرابر مدخل میگذاشتند تا کاملاً پوسیده گردد؛ سپس استخوانهای وی را بیترتیب روی دو نیمکت مجاور در سمت راست و چپ مدخل مینهادند. این طرز جدید دفن اموات، بدون شک با طرز تدفین مغان شمالی ایران ـ که مستلزم عرضه داشت اجساد در هوای آزاد روی کوهها یا برج خاموشی بود ـ وجه اشتراکی دارد. اما به عقیده ما طرز تدفین شوش، درجهای است از انتقال بین عرضه داشت در هوای آزاد و دفن».
(ایران از آغاز تا اسلام/ ترجمه دکتر محمد معین/ ص ۳۰۶ و ۳۰۷)
«آیینهای تدفین، به خصوص جالب توجه است: سنت سوزندان اجساد مردگان را «ا.م ماند لشتام» در گورهای قرون چهارده تا سیزده پیش از میلاد در باکتریای شمالی و درترکمنستان کشف کرد. بعداً خاکسپاری معمولی جایگزین آن گردید (چالههایی با شیب ملایم درپایان هزاره دوم و آغاز هزاره اول پیش از میلاد).
در دوره متأخر در تولخار (قرون دهم تاهشتم یا احتمالاً هفتم) یک قاب سنگی درته چاله قرارداده می شد و جسد دست و پا بریده روی آن قرار می گرفت (بدون آن که همراه آن چیزی گذاشته شود) و با نی پوشانده میشد، در اینجا مشاهده میکنیم که سعی میشود عنصر زمین از تماس آلوده کننده با جسد حفظ شود.
همین کار را در پارت و مرغیانا نیز میتوان دید: در پارت در دوره نمازگاه شش، هنوز آتشی درگور مینهادند، گرچه جسد را نمیسوزاندند اما در وضعیت خمیدگی و به یک پهلو قرار میدادند. … پارسیان دوره هخامنشی عناصر آتش، آب و زمین بارور را مقدس میدانستند. (که مادها در اوایل هزاره نخست پیش از میلاد ظاهراً چنین اعتقادی نداشتند)، دفن جسد پوشیده با موم یا در یک تابوت فلزی و یا در گور صخرهای عنصر زمین را آلوده نمیکرد. دشواری زمانی بود که جنگاوران در میدان رزم به زمین میافتادند.
پارسیان در چنین مواردی برای جلوگیری از تماس اجساد با زمین بارور اقدام به پوشاندن آنها با شاخهها و برگها میکردند، که انطباق با قواعد اکید ممانعت از آلودگی عناصر داشت». (تاریخ ایران دوره ماد/ ترجمه بهرام شاگلونی/ ص ۲۳۱ و ۲۳۲)
«کتاب موسوم به وندیداد یعنی قانون «ضد دیو» … مجموعهای است از قواعد و دستورات دینی، مخصوصاً راجع به انواع ناپاکیها و گناهان و وسایل و طرق تطهیر و توبه و استغفار. … و طریقه رفتار با اجساد مردگان و غیره سخن میرود.
طبق این کتاب مردگان را باید در دخمه نهاد و طعمه پرندگان ساخت (آگانیاس صریحاً میگوید که به دخمه نهادن مردگان از عادات ایرانیان عهد ساسانی بود. هیون تسیانگ زائر بودایی چینی فقط اجمالاً تذکر میدهد که ایرانیان غالباً اجساد مردگان خود را رها میکردهاند) چه تدفین یا سوزاندن اجساد باعث آلایش عناصر میشود و به این جهت حرام است». (ایران در زمان ساسانیان/ ترجمه رشید یاسمی/ ص ۴۸)
«هیچ جا و نزد هیچ یک از اقوام به روایت هرودت، سوزاندن اجساد معمول نیست. پارسها بر این باورند که سوزاندن مردگان مورد پسند خدایان نیست». (تاریخ ایران و باستان «جلد اول و دوم»/ نوشته اردشیر خدادادیان/ جلد اول/ ص ۴۶۱)
بحثی پیرامون تحریف در کتاب آسمانی (زرتشت)
بدون شک هر چیزی که به دست انسان سپرده شود با توجه به روح کنجکاوی و تجسس موجود در بشر، مورد تفسیر و تأویل قرار می گیرد و هر آنچه را که آدمی به ضرر خویش بیابد به نفع خویش تحریف میکند. تحریفات موجود در کتابهای آسمانی قبل از اسلام، فقط به خاطر دشمنی و مخالفت دشمنان دین خدا نبوده است، بلکه در بسیاری از مواقع متفکرین و اندیشمندان آن دین برداشتها و تفاسیر خویش را از آیات و فرمایشات انبیاء، آن هم با زبان و نگاه خویش نوشتهاند.
برداشتهای یک فرد که از روی عقل و خرد او درست است میتواند بر اساس تحلیل عقلی فرد دیگر نادرست باشد و به همین دلیل تحریف محسوب گردد.
کماکان بسیاری از احادیث جعلی مطرح شده در منابع اسلامی نیز اینگونهاند. بسیاری از احادیث و روایات جعلی به دلیل دشمنی خاندان اموی ساخته شدند و بسیاری دیگر از سوی برخی از نزدیکان پیامبر که به خیال خود اسلام را در خطر میدیدند مطرح گردیدند.
احادیثی که توسط دلسوزان به اسلام جعل میشد ظاهراً درست بود و در بسیاری از موارد، مشکل را در همان مقطع از زمان حل میکرد (این دسته از نزدیکان و یاران پیامبر پس از رحلت رسول خدا وقتی میدیدند که امت پیامبر به مشکلی برخورد کرده و برای آن حکمی موجود نیست بلافاصله برای اسلام احساس خطر میکردند و از روی دلسوزی حدیثی جعل میکردند. مثلاً میگفتند که ما در فلان سفر یا فلان جا همراه پیامبر بودیم ایشان چنین فرمودند …
و بعد حدیث جعلی را بیان میکردند) اما همان احادیث در شرایط دیگر، تیشه به ریشهی اسلام میزد چرا که در این احادیث مقتضیات زمانی در نظرگرفته نشده بود. آنچه را که امامان و پیامبران معصوم میگفتند ریشه در وحی و علم غیب داشت و چون از طرف خداوند بود تناقضی در آنها مشاهده نمیشد. اما احادیث جعل شده توسط دلسوزان به اسلام تنها به میزان علم و تجربه شخصی شان محدود میگردید که در شرایط گوناگون تناقض و مشکلاتی را به دنبال داشت. به همین دلیل علم حدیث شناسی به وجود آمد و تلاش شد که معیارهایی برای تأیید حدیث بوجود آید.
هماکنون نیز ما مسلمانان در مورد سفرحج و برائت از مشرکین (در دو فرقهی سنی و شیعه) اختلاف عمل و نظر داریم و یا شکل وضو گرفتن (باز هم درهمین دوجناح) و ایستادن در نماز ما با هم متفاوت است. حتی نوع حکومت مورد قبول فرقههای اسلامی از این جهت که حکومت باید مبتنی بر خلافت و بیعت باشد یا مبتنی بر امامت و ولایت فقیه، با یکدیگر فرق دارد. این نوع تفاوتهای عملی و نظری که در بسیاری از زمینههای دیگر قابل مشاهده است را جز تحریف چه بنامیم؟
حال می خواهیم با توجه به آنچه که در اسلام گذشت را ملاک قرار دهیم (که از نظر زمانی به ما نزدیکتر بوده) و بدون تعصب و منصفانه در مورد سایر ادیان قضاوت کنیم.
کتب آسمانی این ادیان نیز (منظور ما: یهود، زرتشت، مسیح است) همانند کتاب آسمانی ما مسلمانان (قرآن) به صورت شفاهی نازل شده و بعداً مکتوب گردیده است. بنابراین با توجه به فاصله زمانی سایر ادیان از اسلام، و عدم توانمندی بشر در حفظ متون دینی و تاریخی خویش، میتوان بسیاری از آموزههایی که به پیامبران گذشته منسوب میشود را تفسیر به رأی برخی از اندیشمندان همان دین و یا تحریف دانست. به هر حال تعالیمی که سینه به سینه منتقل میشود در فرایند انتقال شکل اولیه خویش را از دست میدهد و بسیاری از عبارات منتقل شده مفهوم دیگری را به خویش میگیرد.
همچنین انسانها فراموش کارند و به همین دلیل در انتقال سینه به سینه و نسل به نسل، بسیاری از تعالیم دینی را یا منتقل نمیکنند و یا ناقص منتقل میکنند. از طرف دیگر میتوان گفت که بسیاری از افسانهها و مفاهیم داستانی ذکر شده در کُتُب جدیدتر این ادیان، مربوط به برداشتهای روحانیون آن ادیان از مفاهیم مندرج در متون تحریف شده قدیمیتر بوده باشد. همچنین بسیاری از روایتها و تعالیم تحریفی به اعتقادات قومی و قبیلهای پیروان این ادیان مربوط است که در فرایند گذار تاریخی وارد متون دینی شدهاند.
زرتشت زمانی در ایران ظهور کرد که تعالیم برگرفته از طبیعت پرستی، جانورستایی (totemisme)، اعتقاد به ارواح پاک و خبیث (آنی میزم Animisme)، مغپرستی و مهرپرستی (میترائیسم) و پرستش انواع خدایان؛ همچون خدای آب، خدای خورشید، خدای رود، خدای باد، خدای آتش و … در اقوام مختلف ایرانی رواج داشت. این آیین ها به وسیله مغها حفاظت مگشتند و آنها عالمان دینی این اقوام محسوب میشدند.
از همین رو زرتشت کتاب شفاهی خود را به آنها عرضه کرد و آنها نیز به دلیل حمایت پادشاهان از دین زرتشت به این دین پیوستند و چون این مغها به دلیل بهرهمندی از قدرت بیان و علوم و فنون رایج در آن زمان، به لحاظ علمی و عقلی تا حدود زیادی بالاتر از مردم کوچنشین و کشاورز و دامپرور بودند و اقوام مختلف سالیان سال در مورد مسایل دینیشان از آنها حرف شنوی داشتند؛ پس حضرت زرتشت نیز همانها را به عنوان مبلغان آیین خود پذیرفت و همین مغها به مرور زمان اعتقادات قبیلهای و ایزدان موجود در ادیان قبلی را وارد دین زرتشت نمودند.
کتاب زرتشت به روایتی آخرین بار توسط دولت ساسانی گردآوری شد و آنچه که ما از آن تحت عنوان «اوستا» نام می بریم متعلق به این دوران است که به روایتی مؤبد مؤبدان آن را جمعآوری نمود. حال به بحثهایی که در کتابهای تاریخ معاصر در مورد جمع آوری کتاب اوستا صورت گرفته است؛ اشاره میکنم:
«بنا بر روایت پارسیان ، اردشیراول پس از جلوس، «هیربدان هیربد تنسر» را فرمان داد که متون پراکنده اوستایی عهد اشکانی را جمع و تألیف کند، تا آن را کتاب رسمی و قانونی قرار دهند. شاپوراول پسر اردشیر چون به شاهی نشست، کتب علمی راجع به طب، نجوم و حکمت را از هندی، یونانی و سایر اسناد گرفته و به کتاب دینی الحاق نمود…
اما مجادلات و اختلافات مذهبی به پایان نرسید و شاپور دوم برای ختم این گفتگوها مجمعی به ریاست مهرسپندان که مؤبد بزرگ بود تشکیل داد. این انجمن متن صحیح و قطعی اوستا را تصویب کرد و آن را به ۲۱ نسک یا کتاب تقسیم نمود … بنا بر سنت «آدرباد» برای اثبات این که اوستای مذکور به این صورت نص صحیح است، خود را به معرض امتحان (ور=Ordalie) آتش درآورده و رخصت داد تا فلز گداخته برسینه او ریزند». (ایران در زمان ساسانیان/ ترجمه رشید یاسمی/ ص ۱۵۱ و ۱۵۲)
در ایران تا عصر داریوش اول، خطی وجود نداشته و یا اگر داشته اثری از آنها بدست نیامده است «نخستین خط در ایران باستان متعلق به عصر هخامنشیان است که به خط میخی پارسی باستان معروف است. اگر پیش از این خط در ایران خطی وجود داشته است که ایرانیان آریایی با آن مینوشتهاند، تا این لحظه نشانهای از آن در دست نیست… .
لذا خط میخی پارسی باستان که نخستین بار در عصر داریوش یکم ( ۵۲۲ تا ۴۸۶ ق.م ) و به فرمان او به کارگرفته شد … را باید نخستین خط ایرانیان که از سده ششم پیش از میلاد به کار برده شده دانست. … داریوش گفته است: من برای نخستین بار فرمان دادم که بنویسند. معنا و مفهوم این جمله این است که انگار پیش از عصر داریوش و صدور فرمان وی چیزی نوشته نشده است. از سویی واقعیت امراین است که ازکورش دوم (۵۹۹ تا ۵۲۹ ق.م ) اثر مکتوبی نداریم».
(تاریخ ایران و باستان «جلد اول و دوم»/ نوشته اردشیر خدادادیان/ جلد دوم ص ۱۵۸۹ و ۱۵۹۰)
پادشاهان ایران نیزدر هر دوره از ایران باستان چندان به دین رسمی توجه نداشتند . برای مثال ؛ کورش خدای بابل را پرستید . داریوش و خشایارشاه از اهورامزدا نام بردند و تنها او را پرستیدند . کمبوجیه و داریوش خدای مصررا نیز پرستیده اند و لقب « فرزند خدا » را از فراعنه مصر دریافت نمودند . درهمان زمان که داریوش و چند تن دیگراز اهورامزذا نام می برند ، بسیاری از پادشاهان دیگر مانند اردشیردوم پرستنده خدایان متعددی مانند آناهیتا ، میترا و غیره بوده اند .
پادشاهان اولیه اشکانی نیز به نوعی به آیین های قبیله ای بجا مانده از باورهای ایرانیان اولیه اعتقاد داشتند . غیراز ولاش اول و جانشینانش ، مدرکی برای زرتشتی خواندن دیگرپادشاهان اشکانی نداریم . البته ضرورت به یادآوری وجود دارد که اثبات دین پادشاهان یک عصر هم نمی تواند به تنهایی دلیل رایج بودن همان اعتقادات و دین در مردم آن زمان باشد .
حتی دین زرتشتی رسمی شده در دوره ساسانی نیز تفاوتهای عمده ای با دین زرتشتی مندرج درگاتاها دارد و بعضی ازباورهای مطرح شده در بخش های جدیدتر اوستای ساسانی ، مانند زُروانیّت ( که بعضی آن را دین جداگانه ای تحت عنوان دین یا عرفان زروانی دانسته اند ) مخالف با باورهای گاتایی هستند و می توان گفت که آنها ازدین های محلی و باورهای باستانی ایران و یا اقوام مهاجر و همسایه نشأت گرفته اند .
مکتوب نبودن اوستا درزمان ظهور زرتشت و همچنین ورود مغ های میترائیسم به دین زرتشت و تأثیر گذاری عملکرد پادشاهان ایرانی ـ که هردینی را در سرزمینهای فتح شده قبول می کردند ـ را می توان از مهمترین دلایل تحریف کتاب آسمانی زرتشت و تعالیمش برشمرد .
بسیاری از اندیشمندان بعد از بررسی آنچه که از تعالیم ادیان گذشته در برخی از اقوام بر جای مانده است و یا مطالعه ی متون درج شده در کتب دینی آنها ، آن هم بدون در نظر گرفتن امکان تحریف و فاصله ی زمانی ظهور آنها از اسلام ، فقط و فقط به دلیل عقلانی نبودن بسیاری از مفاهیم مندرج در متون دینی شان و منطبق نبودن آن با قرآن ، رأی به غیر آسمانی بودن کل آن دین و پیامبرش می دهند که این ، شیوه ی پسندیده ای نیست .
برخی دیگر در همان ابتدا به دنبال نام پیامبر مورد نظر ، در میان آیه های قرآن کریم می گردند و وقتی نام آن پیامبر را در قرآن مجید نیابند ، دیگر آن پیامبر و دینش را آسمانی نمی دانند که این هم اشتباه است .
ما باید این را در نظر داشته باشیم که از یکصد و بیست و چهار هزار پیامبری که آمار آنها از احادیث بدست ما رسیده ، فقط نام کمتر از چهل یا پنجاه پیامبر در قرآن کریم بیان شده است و ما نمی توانیم تنها با تکیه بر نامهای مندرج در قرآن کریم ، حکم به غیر آسمانی بودن سایر پیامبران قومی و منطقه ای بدهیم . وقتی که قرآن کریم می فرماید که ما بر ای هر قومی پیامبری فرستاده ایم ، همین باید ما را به انجام تحقیق های بیشتر و دقیق تر وا دارد و از تعصبات بی جا دور سازد .
بدون شک آنهایی که در وبلاگها و نوشته های خویش آیین مجوس را با آیین زرتشت یکی ندانسته اند و در بین این تفاوت قائل شده اند و همچنین آنهایی که آیین مجوس و آیین زرتشت را یکی دانسته اما دین و پیامبرش را آسمانی ندانسته اند ، نمی توانند برای ما حجت باشند . علامه طباطبایی و علامه مطهری و آقای مکارم شیرازی و … برای ما حجتند . آقای علامه مطهر ی تنها اسلام شناسی است که هم خودش و هم آثارش مورد تأیید دو ولی فقیه ( امام خمینی و مقام معظم رهبری ) قرار گرفته است . از سوی دیگر اکثر محققین رشته ی تاریخ و کارشناسان مربوطه بر آسمانی بودن دین زرتشت و پیامبرش تأکید دارند .
برای بنده ، حتی از نظر عقلانی نمی تواند قابل قبول باشد که یک انسان زمینی ، آن هم بدون داشتن ارتباط وحیانی کتابی را بنویسد که در آن هر سه اصل توحید ، معاد و نبوت را به این خوبی تشریح کرده باشد . اگر برای انسان زمینی چنین چیزی امکان داشت لااقل بایستی یکی از فلاسفه بزرگ غرب به چنین درجه از تفکر و اندیشه دست می یافت .
فراموش نکنید که آقای زرتشت زمانی از توحید و معاد و نبوت صحبت می کند که هیچ یک از اندیشمندان زمان او حتی به ابتدای این تفکرها دست نیافته اند . آموزه های زرتشت از لحاض اصول آنچنان به اسلام نزدیک است که این خود از نظر عقلی آسمانی بودن تعالیم او را اثبات می کند . اگر بخشهای تحریف شده ی تعالیم ادیان آسمانی گذشته را کنار بزنیم خواهیم دید که آنچه باقی می ماند ، از یک ریشه و یک سنخ است و کلام خدا از اول تا آخر یکی بودن خویش را اثبات می کند . یکی از ویژگی های ادیان آسمانی این بوده که پیامبرانشان ، پیامبران آسمانی قبل از خود را تأیید کرده اند و به ظهور پیامبر بعد از خود و در نهایت به ظهور آخرین منجی بشریت بشارت داده اند .
---------------------------------------------------------------------------------
منابع مورد استفاده در این نوشتار :
۱ ـ کریستین سن ، پروفسور/ ایران در زمان ساسانیان / ترجمه رشید یاسمی/ انتشارات نگاه / تهران۱۳۸۷ چاپ دوم
۲ ـ آ.کاژدان ، ن.نیکولسکی ، آ.آبراموویچ و… / تاریخ جهان باستان « جلد اول : شرق » / ترجمه دکترمحمد باقر مومنی ، دکترعلی همدانی و محمد صادق انصاری / انتشارات فردوس / تهران ، چاپ اول ۱۳۸۶
۳ ـ گرشویچ ، ایلیا / تاریخ ایران دوره ماد « از مجموعه تاریخ کمبریج » / بهرام شالگونی / انتشارات جام / تهران ، چاپ اول ۱۳۸۷
۴ ـ خدادادیان ، اردشیر / تاریخ ایران باستان ، « جلد اول » / انتشارات سخن / تهران ، چاپ دوم ۱۳۸۶
۵ ـ خدادادیان ، اردشیر / تاریخ ایران باستان ، « جلد دوم » / انتشارات سخن / تهران ، چاپ دوم ۱۳۸۶
۶ ـ طبرسی، شیخ ابوعلی الفضل بن الحسن/ تفسیر مجمع البیان «جلد نهم»/ حجت الاسلام والمسلمین آقای کرمی
۷ ـ قرشی، سید علی اکبر/ تفسیر احسنالحدیث «جلد هفتم»
۸ ـ شیرازی ، آیت ا… مکارم/ تفسیرنمونه «جلد چهاردهم»/ با همکاری جمعی از نویسندگان
۹ ـ ترجمه تفسیر المیزان، جلد چهاردهم
۱۰ ـ ماهنامه حافظ/ مدیر مسؤول و سردبیر، پروفسور سید حسن امین/ انتشارات دایرةالمعارف ایرانشناسی/ شماره های ۱۶ ، ۲۷ ، ۳۵ ، ۴۵/ منتشر شده در سالهای ۱۳۸۴،۸۵ ، ۸۶ ، تهران
۱۱ ـ گیرشمن، رومن/ ایران از آغاز تا اسلام/ ترجمه دکتر محمد معین/ انتشارات نگاه/ تهران، چاپ اول ۱۳۸۶
۱۲ ـ سجادی، سید جعفر/ فرهنگ معارف اسلامی/ چاپ اول، تهران: شرکت مؤلفان و مترجمان ایران
۱۳ ـ محمد خطیبی و دیگران/ فرهنگ شیعه/ انتشارات زمزم هدایت، ۱۳۸۵/ شابک: ۷ – ۷۳ – ۸۷۶۹ – ۹۶۴