در سالهاي اخير، كشور ما مواجه با پديدهاي نامبارك شده كه اصطلاحاً از آن به «عرفانهاي دروغين» يا «عرفانهاي ساختگي» تعبير ميشود. گروهي با بهرهگيري از سادگي و صداقت مردم و با نشان دادن چند كشف و كرامت، مريدان ساده لوح را فريب داده و با خود همراه ميسازند و از اين طريق به شهرت و محبوبيّت و گاه ثروت و دارايي دست مييابند.
افرادي كه به گرد اين عارفنماها جمع شده و شيفته و والة آنها شدهاند، در پاسخ ناصحاني كه اين افراد را از پيروي كوركورانة مدّعيان دروغين و معنويّت نهي ميكنند؛ به كارهاي خارقالعادّه و كشف و كرامّتهايي كه از آنان ديدهاند، استدلال كرده و ميگويند اگر آنها به دروغ ادّعاي عرفان و معنويّت ميكنند، پس اين كشف و كرامّتها از كجاست؟!
براي روشن شدن اين موضوع كه امروزه سبب دلمشغولي بسياري از خانوادهها شده است، در اين مقاله برخي از پرسشهاي مطرح در اين زمينه را بررسي ميكنيم:
رياضتهاي شيطاني
نخستين پرسش مطرح در اين زمينه، اين است كه:
ـ آيا نشان دادن كشف و كرامات و انجام كارهايي كه براي مردم عجيب و خارق العادّه جلوه ميكند، لزوماً به معناي اين است كه صاحب آن كرامات اهل معناست و در رابطهاي الهي به اين توانمنديها دست يافته است؟
در پاسخ اين پرسش بايد گفت: قطعاً هيچ ملازمهاي ميان اظهار كشف و كرامات و حقّانيت ظاهر كنندة آنها وجود ندارد، چون رسيدن به اين مقامات هم از طريق سير و سلوك شرعي و انجام رياضتهاي الهي و هم از طريق غيرشرعي و انجام رياضتهاي شيطاني امكانپذير است، بنابراين نميتوان به مجرّد ملاحظة امور عجيب و غيرعادي از يك نفر، حكم به الهي و صادق بودن آن فرد كرد و همواره بايد اين احتمال را داد كه شايد او اين تواناييها را از راههاي غيرشرعي و غيرالهي به دست آورده باشد.
براي روشن شدن اين موضوع، توجّه شما را به حكايتي عجيب و شنيدني جلب ميكنم.
آيت الله سيّد علي علم الهدي (1273 ـ 1351 ش.) در كتاب ارزشمند «مناظره با دانشمندان» مينويسد:
مؤلّف گويد: مرحوم والد ماجد براي ما نقل كرد:
در ايّام تحصيل من در نجف اشرف كه در عهد ناصرالدّين شاه بود، شخصي به نام ابراهيم خان، مستوفي ديوان اعلا، به نجف اشرف آمد، تا يك سال وارد شهر نشد، فقط مشك را از شطّ پر آب ميكرد و در بين نجف و كوفه سقّايي ميكرد و به افرادي كه بين نجف و كوفه رفت و آمد ميكردند، آب ميداد.
پس از يك سال وارد شهر شد، به عبادت و رياضت پرداخت، رفته رفته مقاماتي پيدا كرد، مردم عوامّ نجف مريد او شدند و كشف و كراماتي از او ميديدند و حوائج خود را از او ميطلبيدند.
كار به جايي رسيد كه منزل او زيارتگاه عرب و عجم شد، مردم عوام كمكم دسته دسته به زيارتش ميرفتند، براي او خدم و حشمي فراهم گرديد، ولي خواص از او كناره ميگرفتند و عقيده به او نداشتند. او در ميان صحن مطهّر در غرفهاي مينشست، زن و مرد بر قدمهايش ميافتادند و ميگريستند.
چند سالي به اين منوال گذشت، عرب و عجم قيد ارادت او را به گردن انداختند.
در آن ايّام، مرحوم آيت الله شيخ طه نجف در صحن مطهّر اقامة جماعت ميكرد.
شبي مرد عربي آمد و خود را بر سجّادة شيخ طه انداخت، گريه و ناله ميكرد و پيوسته ميگفت: غلط كردم، غلط كردم.
شيخ طه با ملاطفت ميپرسيد: چه شده؟ داستان چيست؟ پسرم؟ او مرتّب ناله ميكرد و ميگفت: غلط كردم.
مردم به تماشاي او جمع شدند، برخي ميگفتند: ديوانه شده، برخي ميگفتند: مورد ستم قرار گرفته. شيخ هم اصرار ميكرد كه پسرم چه شده؟
يك مرتبه به سوي ابراهيم خان اشاره كرد و گفت:
«اين ملعون الوالدين».
تا اين جمله را بر زبان جاري كرد، چشمها به سويش خيره شد، دستها بالا رفت كه كتكش بزنند.
شيخ طه بر مردم تشر زد و گفت: صبر كنيد ببينم چه ميگويد.
آن مرد گفت: شغل من سقّايي است، به خانة ابراهيم خان آب ميبردم و پيوسته به او التماس ميكردم كه مرا به مقامي برساند و از آنچه دارد، به من نيز عطا فرمايد.
او در جواب ميگفت: نه، تو لياقت نداري، تو قابليّت اين مقام را نداري.
يك سال من از او تقاضا ميكردم و او اجابت نميكرد.
روزي به گريه افتادم و التماس را از حد گذرانيدم.
ابراهيم خان گفت: اگر مقام ميخواهي، بايد آنچه ميگويم اطاعت و به دستور من عمل كني.
گفتم: حاضرم.
گفت: برو، امور خانوادهات را فراهم كن و به آنها بگو كه من مدّتي نخواهم آمد.
رفتم امور خانواده را تأمين كردم و آمدم.
مرا به سرداب خانه برد و گفت: حق نداري از اين مكان خارج شوي. شب و روز بايد در اين سرداب باشي تا هنگامي كه من اجازة خروج بدهم.
دستوراتي به من داد، اذكار و اورادي تعليم كرد و گفت: بايد در اوّل وقت وضو بگيري و نماز بخواني.
من چهل روز در آن سرداب، مطابق دستور عمل ميكردم و او خودش براي من غذا ميآورد.
پس از چهل روز ظرفي آورد و گفت: از امروز بايد در اين ظرف ادرار كني، با ادرار خود وضو بگيري و اعمال خود را با همان وضو انجام بدهي و نماز را هم با همان وضو بخواني.
چهل روز تمام به اين دستور عمل كردم.
بعد از چهل روز تغييراتي در دستور داد و گفت: بايد از امروز به همان طريق وضو گرفته، نماز بخواني و هر روز صد مرتبه …
بر من گران آمد، گفت: چاره نيست، اگر مقام ميخواهي، بايد به دستور عمل كني. من نيز انجام دادم. غلط كردم، غلط كردم.
وقتي كه چهل روز گذشت و سه اربعين تمام شد، گفت: اكنون وقت آن است كه به مقصد برسي، فردا پس از انجام عمل از سرداب خارج شو، برو در خارج شهر، آنچه ديدي و آنچه به تو گفته شد، به آن عمل كن.
فردا، كه همان امروز باشد، از سرداب خارج شدم و ديدم اوضاع نجف به كلّي تغيير يافته، گويي اين همان نجف نيست كه چهار ماه پيش ديده بودم.
از دروازه بيرون رفتم، باغ بسيار خوبي ديدم، با درختان زيبا و نباتات خوش منظره، در آخر باغ، جمعي نشسته بودند و منبري نصب شده، شخصي با هيكل خاصّي بر فراز منبر نشسته بود و براي آن جمع سخنراني ميكرد.
من متحيّرانه به اطراف نگاه ميكردم و بر حيرتم افزوده ميشد كه در بيرون نجف چنين باغي وجود نداشت، اين چه منظرهاي است كه ميبينم.
آرام آرام به سوي آن جمع قدم زدم، چون چشم آن گوينده از بالاي منبر به من افتاد، گفت:
مرحبا به بندة من! من خداي تو هستم! مرا سجده كن تا به مقاصد خود برسي و تو را مانند ابراهيم خان گردانم.
گفتم: خدا شيطان را لعنت كند.
به مجرّد گفتن اين جمله، از پشت سر سيلي محكمي به من وارد شد، به زمين افتادم و ديدم ابراهيم خان است. چند لگد به من زد و من بيهوش شدم، پس از مدّتي به هوش آمدم و ديدم در خارج نجف در ميان آفتاب افتادهام، نه باغي هست و نه كسي را ميبينم. فهميدم كه اين رياضت شيطاني بوده، اكنون توبه ميكنم، آيا توبة من قبول است؟
مرحوم شيخ طه كه از بزرگان علماي عصر بود و در ميان مردم عرب نفوذ داشت، تا اين سخنان را شنيد، به مردم خطاب كرد و به زبان عربي فرمود:
واي بر شما، كه مريد چنين شخصي شدهايد!!
مردم با شنيدن اين داستان به خانة ابراهيم خان هجوم بردند كه او را بكشند، او متوجّه شد و فرار كرد.
خانهاش را خراب كردند و اموالش را غارت نمودند، ولي به خودش دسترسي پيدا نكردند، اكنون هم كوچة ابراهيم خان در نجف معروف است.
بازي شيطان
پرسش مهم ديگر اين است كه آيا واقعاً ممكن است، كسي از طريق شيطان به بعضي مقامات به ظاهر معنوي برسد و موفّق به اظهار امور خارقالعادّه، مانند مكاشفه و خبر از غيب شود؟
در پاسخ بايد گفت: بله، اين امر شدني است. حتّي ممكن است گاهي شخصي به مقاماتي برسد، بيآنكه متوجّه باشد اين مقامات شيطاني است، نه الهي. توجّه به حكايتي كه از زندگي آيت الله سيّد موسي زرآبادي(ره) نقل شده، در اين زمينه بسيار راهگشاست.
آيت الله سيّد موسي زرآبادي (1294 ـ 1353 ق.) از علماي بزرگ قزوين، پيشتاز عرصة فقاهت، زهد، تقوا و تهذيب نفس.
مرحوم زرآبادي شاگردان برجستهاي تربيت كرده كه از آن جمله است:
1. شيخ هاشم قزويني (1380 ق.)؛
2. شيخ مجتبي قزويني (1386 ق.)؛
3. شيخ علي اكبر الهيان (1380 ق.)؛
4. سيّد ابوالحسن حافظيان (1401 ق.).
روز ششم صفر 1415 ق. مرحوم سيّد جليل زرآبادي (فرزند آيت الله سيّد موسي زرآبادي) را در صحن مطهّر «امامزاده حسين قزوين»، در كنار قبر پدرش دفن ميكردند كه ديوارة لحد فرو ريخت و پيكر مطهّر مرحوم زرآبادي پس از 62 سال تر و تازه مشاهده گرديد.
نگارنده به قزوين رفتم تا اين قضيه را از شاهدان عيني بشنوم و در كتاب «اجساد جاويدان» بنويسم.
در آن ايّام كه شرح حال مرحوم زرآبادي را بررسي ميكردم، از آيت الله حاج آقاي موسي شبيري زنجاني در مورد ايشان سؤال كردم، فرمودند:
اگر در ميان علماي شيعه، دو نفر به طور قطع صاحب كرامت باشد، يكي از آنها سيّد موسي زرآبادي است.
سپس فرمودند:
ايشان داستان جالبي دارند كه من آن را از آيت الله ملكي شنيدهام.
استاد ما، مرحوم آيت الله حاج شيخ محمّد باقر ملكي، در آن ايّام در قيد حيات بود، بنابراين به محضر ايشان رفتم و داستان را از ايشان شنيدم.
و اينك اصل داستان به نقل آيت الله ملكي، توسط مرحوم آيت الله حاج شيخ مجتبي قزويني، از مرحوم آيت الله زرآبادي:
در ايّامي كه در قزوين، امام جماعت بودم، مدّتي به سير و سلوك پرداختم، به قدري پيش رفتم كه پردهها از جلوي چشمم برداشته شد، ديوارها در برابر من حائل نبود، در خانه نشسته بودم، رهگذرها را در كوچه و خيابان ميديدم.
روزي در كنار سجّاده نشسته بودم، صدايي از زير سقف اطاق شنيدم كه گويندهاي خطاب به من گفت:
حالا كه به اين مقام رسيدهاي، اگر بخواهي به مدارج بالاتر و مقامات والاتر برسي، فقط يك راه دارد و آن ترك اعمال ظاهري است!!
گفتم: اين اعمال ظاهري با دلايل قطعي و براهين مسلّم شرعي به ما ثابت شده است و من تا زنده هستم، هرگز آنها را ترك نخواهم كرد.
گفت: در اين صورت آنچه به تو دادهايم، از توپس ميگيريم.
گفتم: به جهنّم.
تا اين جلمه را بر زبان جاري كردم، آن حال از من گرفته شد، ديگر نه پشت ديوار را ميديدم و نه از درون كسي خبر داشتم و از آن كشف و شهود ديگر هيچ خبري نبود.
تا حدود يك هفته بسيار ناراحت بودم كه من پس از سالها تلاش و تحصيل و تهذيب نفس، چگونه بازيچة شيطان شده بودم؟
پس از يك هفته به حضرت رسول اكرم(ص) متوسّل شدم، قلبم آرام شد و متوجّه شدم كه شيطان از اين اعمال ظاهري ما، با آن همه نقصي كه دارد، آنقدر در رنج و عذاب است كه سالها تلاش ميكند تا آن را از ما بگيرد.
بنابراين تصميم گرفتم كه با تمام قدرت به واجبات و مستحبّات بپردازم و در حدّ توان، هيچ عمل مستحبّي را ترك نكنم و از فضل پروردگار در پرتوي التزام به شرع مبين، حالاتي به من دست داد كه حالات پيشين در برابر آن بسيار ناچيز بود.
آنگاه آيت الله ملكي چندين كرامت از كرامّتهاي مرحوم آيت الله زرآبادي، توسط مرحوم آيتالله حاج شيخ مجتبي قزوينيبراي اينجانب نقل فرمود.
مهمترين ويژگي مدّعيان دروغين
براي بسياري اين پرسش مطرح است كه مهمترين ويژگي كساني كه از طريق غيرشرعي به كشف و كرامات ميرسند، چيست و اين گروه از چه طريق به اين توانمنديها دست مييابند؟
يكي از مهمترين ويژگيهاي عارفنماها ترك فرايض است، برخي از آنها كه از مقامات ويژه برخوردار هستند، مطلقاً نماز نميخوانند، برخي ديگر كه در آن حد نيستند، گاهي ميخوانند و گاهي نميخوانند.
اگر بخواهيم اين موضوع را ريشهيابي كنيم، بايد عرض كنيم كه اين شيّادان هر چه دارند، از شيطان گرفتهاند و شيطان چيزي را به رايگان به كسي نميدهد، اوّل دين و ايمانشان را ميگيرد، سپس چيزي به آنها ميدهد كه با آن در ميان مريدها، آبرويي به دست آورند.
يكي از قراين مهم اين موضوع، توقيع شريف حضرت بقيّه الله، ارواحنا له الفداء، است كه آن را شيخ طوسي از احمد بن اسحاق روايت كرده است و اينك متن داستان:
شيخ صدوق به نقل از احمد بن اسحاق بن سعد اشعري(ره) ميگويد:
برخي از اصحاب ما به خدمت ايشان آمده، اظهار كردند كه: جعفر بن علي (جعفر كذّاب) نامهاي براي آنها نوشته و خود را جانشين برادرش، امام حسن عسكري(ع) معرفي نموده است و گفته: آنچه از حلال و حرام و ديگر علوم مورد نياز باشد، در نزد او هست.
احمد بن اسحاق گويد: چون نامه را خواندم، نامهاي به محضر حضرت صاحب الزّمان(ع) نوشتم و نامة جعفر را در داخل آن نهادم، پس جواب اين گونه آمد:
«من نميدانم او به چه وجهي اميدوار است كه ادّعايش كامل شود؟
1. آيا با فقاهت در دين خدا؟
به خدا سوگند، او حلال را از حرام نميشناسد و در ميان درست و نادرست فرق نميگذارد.
2. يا با دانش و فضيلت؟
كه حق را از باطل نميشناسد و محكم را از متشابه تشخيص نميدهد، حدود نماز را نميداند، حتّي وقت نماز را نميشناسد.
3. يا با پارسايي و زهد؟
خدا گواه است كه او چهل روز نماز واجب را رها كرد، تا به گمان خود شعبده ياد بگيرد و شايد خبرش به شما رسيده باشد.
اين ظرفهاي شراب اوست كه پابرجاست و نشانههاي گناهش براي همگان آشكار است.
4. يا معجزهاي دارد؟ پس آن را بياورد.
5. يا دليل و برهاني دارد؟ پس آن را اقامه كند.
يا نصّ (از امامان پيشين) دارد؟ پس آن را بيان كند.»
حضرت بقيّـةالله(عج) در اين توقيع شريف راز ترك نماز جعفر كذّاب را فرا گرفتن شعبده بيان ميفرمايد.
شيّادان زمان ما كه عنوان عارف به خود بستهاند، از طريق گناه، از جمله ترك فرايض به شيطان تقرّب جستهاند و شيطان مطالبي در اختيار آنها گذاشته، تا به اين وسيله مريد دور خود جمع كنند.
يكي از چهرههاي برجستة زمان ما كه كشف و كرامات فراوان براي او نقل شده و توفيق انجام فرايض را نداشت، در برخي از گفتههايش ناخودآگاه به ارتباط خود با جنّ تصريح كرده و مينويسد:
تا آن روز و قبل از شنيدن آن هاتف غيبي و نداي ملكوتي موفّق شده بودم، بسياري از نيروهاي نامرئي طبيعت را تحت فرمان درآورم، به طوري كه در هر محفلي كه حضور داشتم، عدّهاي از ارواح و جنّود جنّ حاضر بودند و دستوراتي را كه به آنها ميدادم، اطاعت ميكردند.
مدّعيان دروغين، روزي ادّعاي بابيّت، روزي ادّعاي مهدويّت، روزي ادّعاي نبوّت، سرانجام ادّعاي الوهيّت ميكنند؛ چنان كه در حالات عليمحمّد باب مشهود است.
او نيز به ارتباط با جنّ بسنده نكرده، به ارتباط با ارواح پرداخته، حتّي ادّعاي تسخير ملك نموده است. او در اينباره ميگويد:
مهمترين ختمها ختم سورة حمد است، موقعي كه در مسجد سهله معتكف بودم، بدان مشغول شدم و به واسطة آن مهمترين موكّلان كه «الرّحمن» و «الرّحيم» هستند، در اختيارم گذارده شدند.!!
پس از آن بر سر هر قبري كه ميرفتم و سورة حمد را قرائت ميكردم، به محض اينكه به «الرّحمن الرّحيم» ميرسيدم، نه تنها آن دو ملك حاضر ميشدند، بلكه صاحب آن قبر نيز از قبر برميخاست و تحت فرمان من قرار ميگرفت!!8
برخي ديگر از اين عارفنمايان گاهي نماز ميخوانند و گاهي نميخوانند.
يكي از اينها كه چند سال پيش در گذشته، به يكي از بزرگان كه در قيد حيات است، گفته بود:
فلاني، مردم چقدر بيظرفيّت هستند، من به يكي از مريدانم گفتم كه من 15 روز نماز نخواندم، از من قهر كرد و ديگر به سراغم نيامد!!
او انتظار داشت كه آن مريد، تعدادي سكّه به او بدهد و ابراز خوشوقتي كند كه الحمدالله ايشان ديگر به عرفان واقعي دست يافته، ديگر فرايض از او برداشته شده!
يكي از عزيزان در مورد يكي از همين عارفنماها گفت:
روزي به خانهاش رفتم، ديدم هاج و واج است، پرسيدم: چه شده؟
گفت: معراج رفته بودم، همين الآن بازگشتم، خيلي خسته هستم!!
گفتم: خوب از معراج چه آوردي؟
گفت: دو چيز:
1. به من گفتند كه ريش خود را بلند كن!
2. ديگر فرائض از تو ساقط است!
اوّلي خوب است، چون ريش درازتر از حدّ معمول نشان ابلهي است و ايشان به آن مقام رسيده بود، ولي قبلاً نيز فرايض از او ساقط بود و ايشان هرگز توفيق نماز نداشت!!
مدّعيان دروغين مهدويّت
ـ آنچه تاكنون گفتيم، بيشتر مربوط به مدّعيان دروغين عرفان و معنويّت بود، حال اين پرسش مطرح ميشود، آيا ميتوان اين موضوعات را در مورد كساني ادّعاي ارتباط با امام زمان(ع) را دارند، نيز مطرح كرد؟
در پاسخ بايد گفت: بسياري از كساني كه ادّعا ميكنند با امام عصر(ع) ارتباط دارند يا از ايشان فرمان ميگيرند و براي فريفتن مردم امور غيرعادّي از خود آشكار ميكنند، بيارتباط با شيطان نيستند.
شيّادان زمان
يكي از مدّعيان دروغين كه در گوشه و كنار مريدان گردآورده، احمد حسن بصراوي است، كه در بصره زندگي ميكرد.
او چند سال پيش ادّعا كرد كه من پسر امام زمان هستم، پس از حضرت بقيّـةالله من به جاي او خواهم نشست!!
سپس ادّعا كرد كه من همان يماني هستم كه وزير اوّل پدرم ميباشم!
براي توجيه يماني بودنش گفت:
يماني به معناي يمني نيست، بلكه از مادّة «يمين» است و چون من دست راست پدرم هستم، يماني ناميده ميشوم!!
او با ارتباط تنگاتنگش كه با شيطان دارد، معلوماتي را دربارة افراد مختلف از شيطان ميگيرد، او افرادي را به نزد اشخاصي ميفرستد و با نقل آن گفتهها، آنها را متقاعد ميكند كه وي در ادّعاي خود صادق ميباشد!!
من با يكي از افرادي كه به او معتقد بود، چندين ساعت نشستم و سخن گفتم، ولي او در عقيدهاش متزلزل نشد، وقتي او را لعن ميكردم،ايشان به شدّت ميلرزيد.
در حدود 280 صفحه از مطالب او را از اينترنت برايم آورند، حتّي آيات قرآن را غلط نوشته بود و احاديث را تحريف كرده بود. جالبتر اينكه يكي از علما را تبليغ كرده بودند و مطالب زيادي از خصوصيّات زندگياش گفته بودند و از ايشان خواسته بودند كه با ايشان بيعت كند، گفته بود كه بايد من ايشان را از نزديك ببينم. گفته بودند: ديدارش ممكن نيست، ولي ميتوانيد صدايش را بشنويد.
نوار صدايش را براي او گذاشته بودند، در حدود نيم ساعت خطابه خوانده بود، كه دهها غلط در متن آيات قرآن داشت؟!
عذر آورده بودند كه نه، ايشان با قرائت ديگر ميخواند! ايشان كه اهل فضل بود، گفته بود: اينها ربطي به قرائت ندارد، ايشان حتّي از مقدّمات صرف و نحو هم بيخبر است.
پسر يكي از مراجع تقليد ميگفت:
در صحن امام حسين(ع) چهار نفر از مبلّغان ايشان به من رسيدند و مرا به بيعت با او دعوت كردند، گفتم: به چه دليل؟ گفتند: به دليل اخبار غيبي.
گفتم:من اخبار غيبي را قبول ندارم، هركس با شيطان رابطه داشته باشد، شيطان اين اخبار را در اختيار او ميگذارد.
گفتند: پس شما چه چيز قبول داريد؟ گفتم: مباهله.
فردا صبح ايشان با يكصد نفر از مريدانش به صحن مطهّر حضرت قمر بنيهاشم بيايد، من نيز با يكصد نفر از طلّاب بيايم، آنجا مباهله كنيم،هركس صدمه بخورد باطل بودنش معلوم شود.
گفتند: حضرت ايشان را از مباهله نهي كرده است!!
خداوند منّان براي بيداري مردم و محفوظ ماندن آنها از شرّ شيّادان، آيهاي در قرآن به صراحت بيان فرموده:
«وَإِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إِلَى أَوْلِيَآئِهِمْ؛9 شياطين به اولياي خود وحي ميكنند.»
كساني كه در زمان ما ادّعاي چشم برزخي دارند، غالباً از ارادتمندان ابليس هستند، كه در برابر پرستش شيطان، شيطان نيز مطالبي را از مطالب پشت پرده در اختيار آنها ميگذارد و آنها به اين وسيله مريدهاي عوام را دور خود جمع ميكنند.
زمينهسازان تسلّط شيطان
براي بسياري اين پرسش مطرح است كه چه اموري زمينة تسلّط شياطين بر انسان را فراهم ميكند و موجب ميشود كه آدمي به ابزار دست شيطان تبديل شود؟
براساس روايات در حالات و مواردي شيطان بهتر و راحتتر بر انسان سيطره پيدا ميكند:
1. ترك غسل جنابت يا تأخير انداختن آن؛
2. خشم و غضب؛
3. كبر و خودپسندي؛
4. دروغپردازي؛
5. تأخير انداختن نماز؛
6. خسوف و ضعف نفس؛
7. ترس از فقر و تنگدستي؛
8. يأس و نوميدي؛
9. پر خوري و مجالس عيش و نوش؛
10. ساز و آواز؛
11. لهو و لعب؛
12. خلوت با اجنّبي؛
13. فراموش كردن ياد خدا و روز جزا
14. توجه به زرق و برق دنيا؛
15. كوچك شمردن گناه؛
16. آز و طمع؛
17. حسد وكينه؛
18. فحش و بدگويي؛
19. پوشيدن جامة فخر و فاخر؛
20. بر فراز مركب تيز پا.
راههاي در امان ماندن از مكر شيطان
ـ بالأخره آخرين پرسش اين است كه چگونه ميتوان از مكر و نيرنگ شيطان در امان ماند و مانع تسلّط شياطين بر خود شد؟
بر اساس آنچه كه در روايات معصومان(ع) آمده است، با انجام برخي كارها ميتوان با تسلّط شيطان مبارزه كرد و خود را از شرّ اين دشمن بزرگ انسان در امان نگه داشت. عناوين برخي از اين امور به اين شرح است:
1. توكّل به خدا؛
2. پناه بردن به خدا؛
3. روزهداري؛
4. ياد خدا و روز جزا؛
5. استغفار؛
6. صدقه؛
7. مواظبت بر اوقات نماز؛
8. مداومت بر اوقات نماز؛
9. تلاوت قرآن؛
10. بلند گفتن اذان؛
11. بر زبان راندن نام خدا؛
12. مداومت به آيت الكرسي پيش از خواب؛
13. تلاوت سورههاي معوذتين (فلق و ناس)؛
14. رعايت بهداشت تن، لباس و خانه؛
15. شتاب در غسل جنابت؛
16. تلاوت آية سخره (آيةسورة اعراف)؛
17. تلاوت سورة بقره در خانه؛
18. تلاوت دو آية آخر سورة بقره پيش از خواب؛
19. خوابيدن با طهارت؛
20. حفظ زبان از دروغ، غيبت، تهمت، فحش؛
21. پرهيز از سوگند دروغ؛
22. پرهيز از غذاي شبههناك؛
23. پرهيز از ربا، رشوه و مال يتيم؛
24. پرهيز از پرخوري؛
25. دوري از مسخره و استهزاي مردم؛
26. اجتناب از گناه؛
27. پرهيز از لهو و لعب؛
28. دوري از ساز و آواز؛
29. پرهيز از دورويي و نفاق؛
30. پرهيز از تملّق و چاپلوسي؛
31. پرهيز از نگاه به نامحرم؛
32. اخلاص در عمل؛
33. پرهيز از شوخي و پر حرفي؛
34. اجتناب از مجالس لهو.
-----------------------------------------------------
ویژه نامه جن، ماهنامه موعود شماره 123
نویسنده :علی اکبر مهدی پور