دارالعرفان/ استاد حسین انصاریان گفت: ما بخواهیم یا نخواهیم، موجود مسئول آفریده شدهایم؛ یعنی موجودی هستیم که در قیامت از ما نسبت به حالات درونمان، احوالاتمان، اعمالمان و اخلاقمان مورد پرسش قرار خواهیم گرفت.
به گزارش روابط عمومی و امور بین الملل مؤسسه علمی فرهنگی دارالعرفان، مفسّر، محقق و پژوهشگر علوم و معارف قرآن کریم در سخنرانی خود در حسینیه هدایت اظهارکرد: کلام در این مسأله بود که ما چه کنیم و چه راهی را طی کنیم که محبوب پروردگار شویم و از طریق این محبوبیت هم به فرمودهٔ رسول خدا(ص)، هشت حقیقت برای ما تحقق عملی پیدا کند. توضیح این جملهٔ رسول خدا(ص)، «اذا احب الله عبداً الهمه ثمان خصال» کامل نشد و تقریباً به نتیجه نرسید؛ چون خود این مسأله که چگونه محبوب خدا شوم، پروندهٔ گستردهای دارد. در این وقتی که در اختیار است، سلسله مسائلی را برایتان عرض میکنم که مطلب را روشنتر کند.
پرسش و بازخواست در قیامت از مسئولیت انسان
استاد انصاریان با بیان اینکه ما بخواهیم یا نخواهیم، موجود مسئول آفریده شدهایم، افزود: خروج از این دایرهٔ مسئولیت هم امکان ندارد و محال است؛ اینکه من گریه و التماس کنم و به پروردگار عالم بگویم این مسئولیت را به من ببخش و از روی دوش من بردار، این دعای مستجابی نخواهد بود.
نویسنده کتاب «اسلام دین آسان» ادامه داد: یک آیه از مجموع آیات مسئولیت قرائت میکنم که آیهٔ شریفه با سوگند شروع شده و خطاب آیه به پیغمبر(ص) است: «فَوَ رَبِّک لَنَسْئَلَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ» (سورهٔ حجر، آیهٔ 92)، به پروردگارت قسم، از تکتک مرد و زن در قیامت، بدون تردید و یقیناً بازپرسی خواهم کرد. «عَمّٰا کٰانُوا یعْمَلُونَ» (سورهٔ بقره، آیهٔ 134)، از آنچه در دنیا همواره انجام دادهاند؛ یا انجام درونی یا انجام بیرونی.
استاد اخلاق حوزههای علمیه گفت: انجام بیرونیاش که روشن است؛ نگاه، گوش دادن، گفتن، خوردن، قدم برداشتن، کار مثبت یا منفی کردن. مسائل درونش هم با توجه به آیات قرآن روشن است؛ محبتت را کجا هزینه کردی؟ در روایات دارد از محبت سؤال خواهد شد که این محبوب تو منفی بوده، برای چه دلت را هزینهٔ او کردی؟ حالا محبوب منفیات یا شخص یا شیء یا آدمیزاد یا زمین غصبی یا مال حرام یا کسب نامشروعی بوده، برای چه محبت ورزیدی؟ اصلاً چرا مقدمات عشق به این محبوبهای منفی را فراهم کردی؟ حالا این سؤالاتی که میشود، سؤالکننده از وضع من خبر ندارد؟! سؤالکننده خبر دارد؛ پس برای چه میپرسد؟ میپرسد که من محبوبهای حقیقی برای تو قرار داده بودم، چرا بهدنبال محبوب منفی رفتی و خودت را برای او خرج کردی؟ او میداند و از من دلیل میخواهد. وقتی من دلیل نداشته باشم، محکوم هستم. لازم هم نیست به من بگوید محکوم هستی؛ وقتی دلیل ندارم، من خودم خودم را در دایرهٔ محکومیت حس میکنم.
دو مسئولیت مهم انسان در دنیا
این مفسرّ و مترجم نهج البلاغه با بیان اینکه ما مسئول هستیم و دو مسئولیت مهم داریم که احتمالاً بیشتر مردم کمتر به آن توجه دارند، اظهارکرد: الف) یکی این است که خود را در حد ظرفیت خودمان، از نقص به کمال برسانیم. ب) مسئولیت دوم ما هم این است که خودم را از دور بودن از کانون هستی، یعنی پروردگار عالم نجات بدهم و به قُرب او برسانم.
رسیدگان به کمال و قرب در قرآن
استاد انصاریان بیان داشت: این رسیدگان به قرب، مقربین هستند و در قرآن هم از آنها یاد شده است. رسیدگان به کمال را هم در سورهٔ انفال نشان میدهد؛ در همان آیات اول که خیلی پرمطلب است، آخر آن دوسهتا آیه میفرماید: «أُولٰئِک هُمُ اَلْمُؤْمِنُونَ حَقًّا» (سورهٔ أنفال، آیهٔ 4)، اینان مؤمنین واقعی هستند؛ یعنی راه را رفتهاند و رسیدهاند. همین که مُهر حق بودن به من بزند، یعنی من دیگر با وجود مقدس او فاصلهای ندارم. کار ناقص بودن را به کمال رساندن در عالم تکوین، یعنی در عالمی که مسئولیتی وجود ندارد، اختیار و آزادی وجود ندارد، همه در سیطرهٔ ارادهٔ او هستند و او آنها را بهطرف کمال از نقص حرکت میدهد.
کمال موجودات هستی، در سیطرۀ ارادۀ خداوند
وی افزود: همهٔ موجودات راه این از نقص به کمال رسیدن را طی میکنند و هزاران مصداق این مسأله هم در برابر چشم ما روشن است. ما داخل گلدانی یک دانهٔ ریزِ کموزنِ سیاهِ زبر در خاک میگذاریم، دو سه ماه بعد، این دانه خودش را در سیطرهٔ ارادهٔ او به شاخهای با سی غنچه تبدیل میکند؛ بعد هم شکفته میشود و سی گل رز زیبای کامل خودنمایی میکند. پرتقال هم روزی دانه بوده است؛ همین دانهای که در پَرهای پرتقال است، مردم پرتقال را میخورند و دانه را بیرون میآورند. سیب و گردو هم همین بوده است. کل حیوانات هم وقتی نطفه بودند، ولی خودشان را در ارادهٔ او حرکت دادند و از کمی به کمال رساندند.
تفاوت نقص و عیب
استاد انصاریان ادامه داد: نقص غیر از عیب است؛ عیب یعنی زشتی. من عیب دارم، یعنی من زشتی دارم؛ مثلاً من چشمچرانم، اهل غیبتم یا کاهل به نمازم، این عیب من است؛ اما نقص، یعنی من دانهٔ بستهای به نام نطفه هستم، حرکت میکنم و جنین میشوم، حرکت میکنم، بهدنیا میآیم و انسانی میشوم. حالا من ناقص هستم، یعنی باید خودم را زیر نظر پروردگار به ایمان، اخلاق و عمل صالح برسانم. تا کجا؟ تا جزء همان آیهای بشوم که فرمود: «أُولٰئِک هُمُ اَلْمُؤْمِنُونَ حَقًّا». این نقص به کمال است. من اگر این کار را بکنم، دوری خودم را از خدا علاج کردهام و به قرب حضرت او رسیدهام.
داوری خداوند دربارۀ به کمالنرسیدگان
این مبلغ برجسته عرصه بینالملل در خصوص داوری حق تعالی طی عمر بشر گفت: از کل داوریهایی که سه چهار نوع داوری در قرآن دارد، یکی این است: «أُولٰئِک کالْأَنْعٰامِ» (سورهٔ أعراف، آیهٔ 179). چرا «کالْأَنْعٰامِ»؟ چون حیوانات و چهارپایان با خوردن علف، یونجه، کاه و جو فقط به وزن بدنشان اضافه شده و هیچچیز دیگری نصیب آنها نشده است. این «کالْأَنْعٰامِ» است.
جایگاه انسان به کمالرسیده در پیشگاه خدا
ایشان ادامه داد: اما آنکسی که از نقص، یعنی از نداشتنها و کمبودها به کمال رسیده، طبق صریح قرآن، او در پیشگاه پروردگار از همهٔ موجودات زندهٔ عالم بهتر و بالاتر است.
وجود خطرات و دشمنان کمرشکن در راه رسیدن به کمال
این محقق و پژوهشگر علوم و معارف اسلامی بیان داشت: اگر کسی قصد برطرف کردن نقص خود را داشت، برای رسیدن به کمال باید بداند که خطر و دشمن در این جاده زیاد است. عالِم و آگاه باشد که جاده پرخطر و پر مانع است و بارهای سنگینی در این جاده هست که گاهی روی دوش انسان میگذارند یا خود آدم روی دوش خودش میگذارد و کمرشکن است.
استاد حوزه علمیه خاطرنشان کرد: وجود مبارک حضرت نوح(ع)، اولین پیغمبر اولوالعزم الهی از کشتی پایین آمد؛ وقتی کشتی ایشان روی کوه جود پهلو گرفت، «وَ اِسْتَوَتْ عَلَی اَلْجُودِی» (سورهٔ هود، آیهٔ 44)، دیگر هیچکس در کرهٔ زمین نمانده بود. حدوداً هشتادنفر مانده بودند که با حضرت نوح(ع) پیاده شدند. بقیه کجا رفتند؟ بقیه اینقدر بارشان سنگین بود که در آب غرق شدند و ته آب رفتند، از ته آب هم به جهنم رفتند. سبکبال و سبکبار غرق نمیشود؛ سبکبار میماند و با سبکبالی هم پرواز میکند تا خودش را به معشوق برساند. اینها همه غرق شدند، چون بارشان سنگین بود و به قول قرآن مجید، «وِزر» – بارسنگین- داشتند.
ابلیس، دشمن خداوند
استاد انصاریان ادامه داد: نوح(ع) از کشتی جدا شد، به گوشهای آمد. ابلیس پیدایش شد؛ وقتی چشم نوح(ع) به او افتاد، اینطوری به او خطاب کرد: «یَا عَدُوَّ اَللّٰهِ» ای دشمن خدا! وقتی نوح به من میگوید این دشمن خداست، آنوقت من اگر گیر این دشمن بیفتم، به من رحم میکند؟! این دشمن خدا با پروردگار درگیر شد و جنگید، به من رحم میکند؟ مگر من چقدر قدرت دارم! اگر با من درگیر شود، به شرطی شکست میخورد که وضع من این باشد: «إِلاّٰ مٰا رَحِمَ رَبِّی» (سورهٔ یوسف، آیهٔ 53)، من باید کمک داشته باشم! من بدون ارتباط با پروردگار و اتصال به او همان اول کار شکست میخورم.
ایشان افزود: حضرت نوح(ع) گفت: ای دشمن خدا! برای انسان چه اوضاعی هست که بهخاطر بودن آن اوضاع، هم در گمراهی قرار میگیرند و هم در دهان هلاکت میافتند؟ حضرت نوح(ع) از متخصص سؤال میکند؛ خیلی سؤال فوقالعادهای است، آنهم از متخصص! این انسانها چه میشوند، چه وضعی، اخلاقی و چه حالاتی دارند که راحت بهوسیلهٔ تو گمراه و هلاک میشوند و به نجات نمیرسند؟ حالا ابلیس شروع به توضیح بارهای سنگین را کرد که اینها چطوری کمرشکن میشوند؟ چگونه بدبخت میشوند؟ چگونه به گمراهی کشیده میشوند؟ چگونه هلاک میشوند؟
الف) بخل شدید
این مفسّر برجسته قرآن کریم اضافه کرد: ابلیس گفت: وقتی آدم بخیل باشد، فرمانهای خدا را نسبت به مال گوش نمیدهد؛ اصلاً نمیتواند گوش دهد! کنار دستورات خدا نسبت به مال، خمس و زکات، انفاق و صدقه، عطا و بذل است، اما او نمیتواند بلند بشود و کاری بکند؛ یعنی کوه بخل او را زمینگیر کرده و نمیتواند از جای خود تکان بخورد. «اِثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْضِ» به زمین چسبیدهاید و سنگین شدهاید. بار روی شما خیلی سنگین است که زمینگیرتان کرده و تکان نمیخورید، کاری نمیکنید و برای هیچچیز و هیچکس دست در جیبتان نمیرود.
ب) حرص بسیار
نویسنده کتاب ارزشمند «راه و رسم رستگاری» بیان داشت: انسان حریص فقط به جمعآوری مال سرگرم است؛ حالا صدمیلیارد هم جمع کردی، کل این مال که از دهان به این کوچکی پایین نمیرود و در شکم به این کوچکی جا نمیگیرد! از کل این مال که با حرص و ولع جمع کردهای، چقدر آن از دهانت پایین میرود؟ با این پول در چه مقدار زمین میخوابی؟ همهٔ اتاق را که نمیخوابی! اندازهٔ یک تخت یا تشک است، بقیهاش چه میشود؟ قرآن میگوید: ماندههایت را هم به گردنبندی از آتش جهنم تبدیل میکنم و به گردنت میاندازم، تا ابد هم در گردنت است. حرص، این بار سنگین نمیگذارد آدم خودش را کامل کند و از دوری از پروردگار دربیاورد، به قُرب حق برسد.
ج) حسادت
استاد انصاریان گفت: قرآن را ببینید: «وَ مِنْ شَرِّ اَلنَّفّٰاثٰاتِ فِی اَلْعُقَدِ × وَ مِنْ شَرِّ حٰاسِدٍ إِذٰا حَسَدَ» (سورهٔ فلق، آیات 4-5)، نفرت خدا را از حسد ببینید! «وَ مِنْ شَرِّ حٰاسِدٍ إِذٰا حَسَدَ»؛ من دارم میمیرم، چرا این شخص زیباست؟ چرا این خانه را دارد؟ چرا این پول و درآمد را دارد؟ چرا این علم را دارد؟ چرا این با مردم اینقدر میانه دارد؟
د) ستم کردن
وی ادامه داد: «ظلمت نفسی» ستم به خود، ستم به دیگران، ستم به همسر -چه ستم زن به شوهر یا ستم شوهر به زن-؛ یعنی با عدالت و محبت رفتار نکردن، تلخی نشان دادن، حقش را ادا نکردن و عواطفش را جواب ندادن. حالا اینکه ستم به خودم، ستم به زنم یا ستم به بچهام است؛ وای به حال آنهایی که به مردم یک مملکت یا مردم پنج قاره ستم میکنند! اصلاً ما نمیتوانیم تصورش را بکنیم که عذاب این رئیس آمریکا یا اسرائیل در قیامت چقدر است؟! این هم یکی از مواد ضلالت و افتادن در هلاکت است.
ه) عجول بودن و داوری شتابزده
ایشان گفت: خیلیها به این پنجمی آلوده هستند؛ عجول هستند و شتابانه داوری میکنند، بعد میبیند اشتباه کرده است. شتابزده در گوش مردم میزند، بعد میبیند اشتباه کرده است؛ شتابانه وارد یک کار منفی یا یک گناه میشود. این پنجتا عامل سنگین شدن مردم است که نمیتوانند به هدایت وصل شوند و بهطرف قرب حرکت کنند.
ابلیس و فروش بهشت به چهار بهای گران
استاد انصاریان بیان کرد: ابلیس در جای دیگری میگوید: من بهشت را فروختم! او بهشت را میدانست. من بهشت را به قیمت چهارتا برنامه فروختم:
الف) به قیمت لعنت خدا؛ لعنتش را گرفتم و بهشت را فروختم.
ب) به قیمت خشم خدا؛ «غَضِبَ اَللّٰه عَلَیهِمْ» (سورهٔ فتح، آیهٔ 6) بهشت را فروختم و پول یک بخش آن را که خشم بود، گرفتم.
ج) بهشت را به عذاب الهی فروختم: «لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْک وَ مِمَّنْ تَبِعَک مِنْهُمْ أَجْمَعِینَ» (سورهٔ ص، آیهٔ 85).
د) این از همهٔ قیمتها بدترِ بدترِ بدتر است! بهشت را به قطع رابطهٔ با پروردگار فروختم.
مفسرّ قرآن کریم گفت: اگر آدم از اینها پاک عبور کند، این پنجتایی که به نوح(ع) گفت و این چهارتایی که خودش گفت، آدم محبوب خدا بوده؛ وگرنه مغضوب و منفور خدا میشود. این راه محبوب شدن در پیشگاه حق است.
متن کامل، صوت،عکس و کلیپ های این سخنرانی را - اینجا - ببینید