بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیا و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین»
از ابتدایی که انسان زندگی را در کرهخاکی شروع کرده است، در میان همه مسائلی که داشت، دو مسئله هم به عنوانِ دو مسئله خاص و ویژه مطرح بود:
الف) دعا
اگر شما از سوره مبارکه حمد تا جزء سیامِ قرآن دقت کنید، میبینید پروردگارِ عالم از اکثر پیغمبرانی که نام برده است -که حدود بیست و پنج تا پیغمبر هستند که نامشان در قرآن آمده است- از بعضی از آنها دعاهای فوق العادهای را نقل کرده است که شامل: دعا برای خودشان، زن و بچهشان و دعا برای مردم است.
-دلیل مستجاب نشدن دعاها
نمونه برایتان عرض بکنم، حضرت ابراهیم(ع) معدن دعا بود، علتش هم این بود که میدانست دعا کلیدِ حلِ بسیاری از مشکلات است و میدانست که پروردگارِ عالم عاشق دعا و صدای بندگانش است، در کتابهای بسیار مهممان است که عبد دعا میکند، خوب هم دعا میکند، حالِ پاک، زبانِ پاک و دلِ پاکی هم دارد؛ ولی مستجاب نمیشود. فرشتگان به محضرِ وجودِ مقدسِ خدا عرض میکنند: چرا دعای این بندهات را مستجاب نمیکنی؟ این که خیلی آدم خوب و باحال است! خطاب میرسد: اگر دعایش را مستجاب بکنم میرود و حالا حالاها نمیآید. این که دعایش را مستجاب نمیکنم؛ چون صدایش را دوست دارم. صدا هم جزو حقایق دوست داشتنی است، چرا پیغمبر(ص) میفرماید: «قرآن را با صدای خوب بخوانید». چون صدای خوب دوست داشتنی است.
-شیفتگی حضرتابراهیم(ع) از صدا
چرا وقتی خودِ ابراهیم(ع) صدایِ زیبایِ الهی و ملکوتی را شنید که گوینده دارد و میگوید: «سبوح قدوس رب الملائکه و الروح». گفت: یک بارِ دیگر تکرار کن، همه مالم برای تو. یک بار تکرار کرد، گفت: یک بارِ دیگر تکرار کنِ زن و بچهام هم فدای تو، یک بار دیگر تکرار کن، جان خودم هم فدای تو. صدایِ زیبا، و کنار این صدایِ زیبا، حرفِ زیبا، این حرف با ارزش و پرقیمت است.
زیر هر «یا رب» تو لبیک ماست./
یک بار که میگویی یا رب، در دلِ همین یا ربِ تو لبیک من هم قرار گرفته است. اگر من دعایش را مستجاب بکنم میرود! کارش که درست میشود میرود! او را معطل میکنم، او که من را رها نمیکند. دوباره دعا کند، صدا بزند و بگوید.
-مناجاتِ حضرت داوود(ع)
در قرآن آمده است که خداوندِ متعال در زمان حضرت داود(ع) -چون داود یک انسانِ اهلِ مناجاتِ عجیبی بود. صدا، مناجات و حالِ خیلی خوب و دل و جان خیلی پاکی داشت (ببینید چقدر صدا و مطالب با ارزش مهم است). زمانی که حضرتداوود(ع) مینشست مناجات میکرد -خیلی هم اهل گریه بود- در متن قرآن است که به کوهها و به پرندگان گفتم: «اوبی معه» شما هم با او مناجات کنید، یعنی به کوهها و پرندگان هم صدا دادم و به هر دو گفتم همراه داود من را صدا کنید و با من حرف بزنید و مناجات کنید. خیلی مناجات مهم است. اینقدر خدا مناجات را دوست دارد که خیلی از مناجاتها را در عالم ماندگار کرده است.
-ماندگاریِ دعای کمیل
از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر، یادگاری که در این گنبد دوار بماند./
هزار و پانصد سال پیش در بیابان یک کسی میآید (طبق نقلی که کردند) صورتش را روی خاک میگذارد و تا نزدیک اذان صبح دعا میخواند@ امیرالمؤمنین(ع)، شب جمعه، شما ببینید پروردگارِ عالم این دعا را ماندگار کرده است. و چه اثری هم خدا به این ناله و مناجات و گلو و زبان و روح و جان امیرالمؤمنین(ع) داده است. حالا من بحثم دعای کمیل نیست، اما برای اینکه بدانید دعا چقدر مهم است و بیشتر مردم هم از دعا غافل هستند، در همین نماز واجب، یک دعای بسیار قیمتی در سوره حمد است. برای اینکه مردم از مناجات قطع نشوند، خداوند خواندن حمد را واجب کرده است. ممکن است بعضی چیزهای نماز را آدم جا بگذارد و یادش برود، آنها نماز را باطل نمیکنند، اما اگر حمد نباشد نماز باطل است، چه یادم برود و چه یادم باشد. آن وقت وسطِ این حمد یک دعا گذاشته است که در شبانه روز پروردگار ده بار صدای بندگانش را بشنود، نه اینکه به شنیدن صدا نیازی دارد، عاشق صدای اهل مناجات است، عاشق صدای اهل دعا است، وسط حمد این دعا را گذاشته است: «اهدنا الصراط المستقیم». البته حالا که ما در آن کلاس نیستیم کسی نباید به ما ایراد بگیرد که شما چرا نیستید. کلاسها مختلف است؛ کسی دارد کلاس اول را میخواند، نمیشود به او گفت تو چرا نمیروی در کلاس دانشگاه بنشینی. کسی دارد کلاس پنجم را میخواند نمیشود گفت چرا کلاس یازدهم را نمیخوانی.
-نعمتِ داشتنِ رقّتِقلب
من با چشمِ خودم دیدم افرادی اینچنین بودند. مخصوصا من در جوانی چند نفر را دیده بودم که وقتی سوره حمد را شروع میکردند، از «الرحمن الرحیم» به بعد اشکشان بندنمیآمد، مخصوصا وقتی به این «اهدنا الصراط المستقیم» میرسیدند؛ یعنی کلاسشان اینطور بود که انگار وجود مقدس حق را حس میکنند؛ انگار دریافت میکنند که در برابر وجود مقدسی که میبینند ایستادند، گریۀ عاشقانه، خب گریه چه گریهای بود، ما چند جور گریه داریم؛ گریه از غم؛ گریه از فراق؛ گریه بر مرگ عزیزان؛ گریه به خاطر گم شدن. اما یک گریه هم به نام گریۀ شوق و گریۀ عشق داریم. مرحوم نراقی این گریه را با یک داستان عجیبی نقل میکند، خب شما در سوره مائده نگاه بکنید، خدا به پیغمبر(ص) میگوید: هفت هشت نفر یهودی بودند که اینها یک بزرگی در خودشان به نام عبدالله ابن سلام داشتند، همه هم یهودی بودند. اما این چند نفر یهودی نسبت به حقایق یک دلِ نرمی داشتند. این دلِ نرم هم خیلی نعمت است، هر کسی داشته باشد این نعمتِ خداست و به او عنایت شده است. شما در قدیم هم میگفتید: رقتِ قلب؛ یعنی دل نرم، خودِ این دلِ نرم یک تکیهگاهی برای گریه است.
خیلی عجیب است که این چند نفر یهودی به خاطرِ دلِ نرم خدمت رسول خدا(ص) آمدند و مسلمان شدند، خیلی هم خوب مسلمان شدند.
پروردگارِ عالم چون عاشقِ بندگانِ خوبش است برای این چند تا یهودی سه تا آیه نازل کرد، که یکی از آنها این است؛ یکی این است «تری اعینهم» ببینید خدا چطور گریه را امضا کرده «تری اعینهم تفیض من الدمع»، دمع؛ یعنی اشک، «من الدمع مما عرفوا من الحق»، بلند شو برو این چند تا یهودی را ببین به خاطر شناختی که از حق پیدا کردند چشمشان مثل دو تا چشمۀ آب بر اثر آن شناخت اشک میریزد. خدا که مسئله گریه کردن را به قرآن کشیده یعنی دوست دارد. راجع به گریه بیشترین روایات را شیعه در این کره زمین دارد. راجع به گریه، شما یک کتابی، دو، سه یا ده تا کتاب هست که بخش عمدهای از اینها یا گریه برای خداست، یا گریه برای ابی عبدالله(ع) است. در هر صورت یک کار ویژهای که از زمان آدم تا حالا بوده در بین انسانها دعاست، درست؟
-استجابت دعای فرشتگان
دعای چند نفر هم مستجاب شدنش یقینی است؛ و به یکی از آنها اشاره میکنم و آنهم دعای فرشتگان است. فرشتگان دعاهای عجیبی دارند. اگر حوصلهتان بکشد امشب جزء 23 قرآن سورۀ مبارکه مومن را ببینید، آیه هفتم، هشتم یا نهم، یک دعا خدا از ملائکه عرش و حول عرش -یعنی فرشتگانی که بالاترین فرشتگانِ پروردگار هستند- نقل میکند، خواندنی است، اینها برای خودشان هم دعا نکردند! یکی برای مردم مومنی که در عالم هستند و یکی برای گنهکارانی که توبه کردند. این فرشتگانِ عرش و اطراف عرش چیزهایی از خدا برای اهل ایمان و برای اهل توبه خواستند، یعنی کسی که توبه میکند به حال فرشتگان عرش و فرشتگان اطراف عرش وصل میشود ، این کم است! واقعا کسی که در کرۀزمین و در آسیا است، از بخشِ آسیا در ایران است، از بخشِ ایران در این شهر است، از این شهر گوشۀ خانهاش و در اتاق است، بیدار شده که بد و اشتباه کرده است، غلط زندگی کرده است، اشکش میریزد و به پروردگار میگوید من بنده خوبی برای تو نبودم و اشتباه داشتم. همان جا درجا به فرشتگان عرش و حول عرش وصل میشود و مورد دعای آنها میشود «واغفر للذین تابوا» این اتصال است که میارزد تا آدم مومن باشد، میارزد آدم اهل توبه باشد. ببینید وقتی آدم توبه کرد، وقتی مومن شد، خدا او را به کجا وصل میکند، ما که نمیدانیم عرش یعنی چه! ده جور معنا برای عرش آوردند، ما نمیدانیم کدام معنا معنای حقیقی است و کدام مجازی است، ولی هر چه که هست پروردگارِ عالم چند بار اسمِ عرش را در قرآن آورده است، این بالاترین مقام است و مقرّبان از فرشتگانِ خدا در عرش هستند و خدا اهل توبه را به دعای آنها وصل میکند. این اینجا در گوشهای تنها نشسته است و دارد اشک میریزد و میلیونها فرشتۀ مقرب دارند از خدا برایش طلب مغفرت میکنند. خب میارزد تا آدم دیندار باشد.
در دینداری خیلی چیزها گیرِ آدم میآید، در دنیاداری هم خیلی چیزها از دستِ آدم میرود. در دنیاداری آدم به گرانی، کارِ ناگهانی و تصمیمات غیرپخته میخورد، پَرَش هم آدم را میگیرد، ولی در دینداری دائم به آدم اضافه میشود؛ یعنی هیچچیز از آدم کم نمیشود. در توبه هیچچیز از آدم کم نمیشود و مرتب هم آدمِ اهلِ دین و اهلِ توبه را به فرشتگانِ عرش اتصال میدهد، آن وقت اینجور آدمها به این مشکلات ظاهری هم میخندند.
-داستان دیوانه و سلطان
سلطان محمود غزنوی در سلسله غزنویان آدم خیلی قدرتمندی بود. قسمتی از مناطقِ دنیا را گرفته بود.او رفت و تمام هندوستان را گرفت و ثروت زیادی از هند آورد. خیلی هم آدم مغرورِ متکبر و خودخواهی بود. این سوار اسب بود و با افرادش داشتند از جایی میگذشتند. شخصی جایی نشسته بود و تکان نخورد. محمود روی اسب به افرادش گفت: این کیست؟ دو سه نفر آنجا بودند. گفتند: اعلی حضرت دیوانه است. گفت: به نظرم نمیرسد دیوانه باشد، حالا واردش میشوم تا ببینم، آنوقت ثابت میشود دیوانه است یا نه. جلو آمد و به او گفت: تو دیوانه هستی؟ گفت: آره من دیوانه هستم. گفت: دیوانۀ واقعی هستی یا دیوانۀ قلابی؟ گفت: نه دیوانه واقعی هستم. گفت: در این غذاهای جهان چه غذایی را از همه بیشتر دوست داری؟ گفت: دنبه. سلطان به یکی از افرادش گفت: سریع برو یک ترب سیاه بزرگ بخر و بیاور پوستش را بکن، هیچ جایِ ترب سیاهی نباشد، و جلویش بگذار. ترب را آوردند و جلوی این دیوانه گذاشتند. شروع به ذره ذره خوردن کرد. هر لقمهای که میخورد بلند بلند میخندید. محمود به او گفت: چرا میخندی؟ گفت: خندهام از این میگیرد که از وقتی که تو اعلی حضرت این مملکت شدی چربی دنبهها هم از بین رفته است.
-فساد در زمین
حالا چربی بعضی دنبهها از بین رفته و به جایش ترب شده است. به جای ارزانی، گرانی شد. محبت به جایش غیرِ محبت شده است، ما نباید از وجودِ مقدس او دور بشویم. این مسائل که مربوط به سطح زمین است و هیچ کدام آسمانی نیست. به قول فرشتگان اول باری که خدا گفت میخواهم روی زمین خلیفه خلق بکنم، همان وقت به پروردگار گفتند: «اتجعل فیها من یفسد و یسفک الدماء»، این خیلی مهم است «اتجعل فیها» یعنی خدایا آسمان، عرش و عوالمِ ملکوت که جای فساد نیست، این موجودی که میخواهی خلق بکنی و خودت هم گفتی جایش زمین است «انی جاعل فی الارض خلیفه»، حالا میخواهی یک موجودی را خلق کنی که «یفسد فیها» یعنی اینجا جای این حرفهاست. ملائکه هم قبل از خلقتِ ما میدانستند که رویِ کرۀزمین جایِ دروغ، غیبت، ظلم و خونریزی است. «و یسفک الدماء» جای تبعید، زندان، ناسزا گفتن و مسخره کردن است. در این آشوبِ عجیبِ کرۀزمین، صد و بیست و چهار هزار پیغمبر تربیت میشود، دوازده امام تربیت میشوند، ما چرا باید آشوب زده بشویم؟ ما بیاییم نبوّت زده، توحیدزده، عقلزده و دین زده بشویم، برای چه ما آشوبزده بشویم؟
چرا ما آدمهایی بشویم که فرشتگان به پروردگار گفتند میخواهی فسادکُن و آدمکش خلق کنی؟ چرا؟ من خیلی در این آیه مانده بودم که خدا به ملائکه فرمود «انی اعلم ما لا تعلمون»، چیزی که من میدانم شما نمیدانید، شما قدِ علمتان دارید حرف میزنید، ولی قدِ علمِ شما که قدِ علمِ من نیست، «انی اعلم ما لا تعلمون» من در آفرینش انسان چیزی میدانم که شما اصلا نمیدانید. این حرفِ خدا پیش فرشتگان ماند و واقعا با اینکه ملائکه بودند نفهمیدند این اعلمِ خدا به کجا میخورد که این آیه فقط در کنار خلقت انسان مطرح شد.
-عذرنداشتن برای گناه
این در ملائکه مانده بود و نمیدانستند، تا کی؟ تا زمانی که امام صادق(ع) میفرماید: حسین(ع) ما که در قتلگاه افتاد و شروع به مناجات الهی کرد «رضا بقضائک» خدا به ملائکه که چند میلیون سالِ پیش گفته بود «انی اعلم» گفت: کره زمین را نگاه بکنید، این اعلمِ من حسین(ع) است، یعنی میشود روی زمین هم حسین(ع) درست بشود، میشود در مردمی که فساد و آدمکشی میکنند حسین(ع) به وجود بیاید، این معنیش این است که شما هیچ عذری ندارید، هیچ همه جا فساد است خب باشد، مگر زمانِ ابی عبدالله(ع) همه جا فساد نبود. همه جا رشوه است، مگر همیشه در دولتهایِ غیرِالهی رشوه نبوده است. همه جا خونریزی است، خب همیشه بوده است. همه جا دروغ میگویند، خب این دروغ را صد سالِ پیش هم میگفتند.
-دروغ به امیرالمؤمنین(ع)
شخصی پیش امیرالمؤمنین(ع) آمد -در همین کتاب اصول کافی است؛ که مهمترین کتابِ شیعه بعد از قرآنِ مجید است- و به امیرالمؤمنین گفت: یا علی! انی احبک، من عاشقِ تو هستم. امام صادق(ع) میفرماید: امیرالمؤمنین(ع) چند لحظه سرش را پایین انداخت و بعد سرش را بلند کرد و گفت: دروغ میگویی. به علی هم دروغ میگفتند! شخص گفت: مگر تو از دل من خبر داری که میگویی دروغ میگویی؟ محبت که قلبی است. حضرت فرمود: همین الان تمامِ ارواحِ اولین و آخرین که من را دوست دارند نگاه کردم، تو در آنها نبودی.
دیروز هم دروغ میگفتند، پریروز، فردا، ده روز، یک ماه و صد سالِ دیگر هم میگویند. در قیامت به پروردگار دروغ میگویند. در قرآن هست، بخوانید. مشرکینِ بتپرست را خدا میآورد. در محاکمه میگوید: شما به جای من و با بودنِ دلیلِ حجّتِ پیغمبر(ص) چرا بت میپرستیدید؟ علنی قیامت جهنم را دارند میبینند و به پروردگار میگویند: ما بت نپرستیدیم. خب این دروغ که هست، حالا چون هست من باید از دین جا بزنم؟ یا فساد یا گرانی، یا کلاهبرداری یا کلاه گذاشتن، یا نه چربی را از دنبه گرفتن، خب به خدا چه، به انسانیت چه، به آقایی و کرامت چه؟
-دعاهای حضرتابراهیم(ع)
چیزی که در بشر از زمان آدم تا حالا بوده دعاست. دعای ملائکه، انبیا و اولیا مستجاب است و در قرآن هم گفته شده است. این آیاتِ دعا عجیب است. آن وقت به خودشان دعا میکردند.
«رب هب لی ملکا حکما و الحقنی بالصالحین» این دعای ابراهیم(ع) به خودش در سوره بقره است.
«ربنا و اجعلنا مسلمین لک» این دعا برای خودش و بچهاش است.
«و من ذریتنا امة مسلمة لک» این دعا به نسلش است.
اما در سوره ابراهیم آن وقت که این دعا را کرد فقط خانه کعبه بود، بقیه کوه و ریگ و داغیِ هوا و بیآبی بود و یک دانه علف در آن منطقه نبود. گفت: «و ارزق اهله من الثمرات» خدایا در آینده که اینجا آبادی شد از هر میوهای نصیبِ این مردم بکن.
خب این مردم الان کنارِ حکومتِ آلسعود هستند که خیلیهایشان هم وهابیاند، دعای ابراهیم(ع) هم در حقشان مستجاب شده است و هر جور میوۀ دنیا در مکّه پیدا میشود.
در دعا کردن انبیا روحِ بلند و گشتردهای داشتند. یعنی حتی به مشرکین هم برای اینکه گرسنه نمانند دعا ابراهیم(ع) کرده است.
ب) نفرین
اما مسئله دومی که در بشر بوده نفرین است. نفرین؛ یعنی از پروردگار درخواست کردن که حالا جلوی یکی را بگیرد، جانِ یکی را بگیرد، مالِ یکی را بگیرد، اما باید نفرین به حق باشد، چون نفرین از عصبانیت مستجاب نمیشود، نفرینی که دلیل ندارد مستجاب نمیشود. اما دعای با دلیل مستجاب است، نفرین با دلیل مستجاب است. اصلا خودِ پروردگار هم نفرین دارد. در قرآنِ مجید خواندید که خدا نفرین کرد «اخرج فانک رجیم» این نفرینش است «و علیک لعنتی الی یوم الدین»، این نفرین خداست.
نفرینِ سنگینِ امامحسنِعسکری(ع)
خب انبیا، اولیای الهی و ائمه طاهرین دعا داشتند، نفرین هم داشتند. همه این حرفهایی که امشب برایتان زدم به خاطر این بود که یک نفرینِ وجودِ مبارکِ حضرت عسکری(ع) را به مناسبت ولادتشان برایتان بگویم، ولی خیلی نفرین سنگینی است، خدا نکند کسی در معرضِ این نفرین قرار بگیرد، چون نفرینِ امام مستجاب میشود؛ یعنی خدا به نفرین امام گوش میدهد.
-نفرینِ اول امامحسنعسکری(ع)
فبعدا -این نفرین را هم کتابهای هزار سال پیش ما نقل کردند، هم کتابهای پانصد سال پیش و هم کتابهای امروز که درباره امام عسکری(ع) نوشته شده است- فبعدا، («بعدا» نفرین است که در قرآن هم آمده هست «بعدا لقوم ثمود»، یعنی دور باد از رحمتِ پروردگار). این نفرینِ امام عسکری(ع) به چه کسی است؟ دور باد از رحمت پروردگار، حالا عجیب این است که حضرت این نفرین را روغنداغ هم رویش ریخته «و صحقا» و نابود باد، هلاک باد، از بین رفته باد، چه کسی؟ دور باد از رحمت خدا و نابود باد و هلاک باد «لمن رغب ان طاعت الله» کسی که با همه وجودش و زندگیش از اطاعتِ خدا رو برگرداند! وقتی پشت به خدا بکند، کجا باید برود؛ یعنی وقتی آدم از خدا جدا شد خب به چه کسی وصل میشود؟ من اگر خدا را نخواستم چه کسی را میخواهم. @«بعدا فبعدا» دور باد از رحمت خدا «و صحقا» و هلاکت باشد بر کسی که از طاعت الهی روگردان است. حالا چرا نفرین کرد؟ کسی که از خدا رو برگرداند مستحقِ نفرین است. چرا مستحق نفرین است، خدا چه چیزی از او کم گذاشته است؟ بنشیند حساب کند از وقتی نطفه در رحم بوده تا به الان چقدر خدا بلا از او برگردانده است، چقدر نعمت به او داده است. بنشیند فکر کند اگر تمامِ عالم جمع بشوند و بخواهند دانه ای عدس، گندم یا قطره آب بسازند نمیتوانند. این همه زمینِ قابل کشت، این همه باران، برف، سد، رودخانه، باغ و زراعت هست، چرا خدا را اطاعت نمیکنی، چرا سراغِ شیطان، هوای نفس و شهوات حرام رفتی، این نفرین ندارد؟ که آدم سر سفرۀ پروردگاری نشسته باشد که هیچ چیز از او کم نگذاشته است.
-نعمتِ حافظه
همین حافظه را، این که آدم همه چیز را یادش است نعمت است. من در قم با طلبهای هم مباحثه بودم، با همدیگر دو تا درس میرفتیم، فردا هم قبل از درس مینشستیم درس را مباحثه میکردیم. روزی به او گفتم: رفیق پریشان هستی، دل به درس نمیدهی. چه شده است؟ گفت: پدرم مریض است. گفتم؟ چه شده، گفت: بیماریش بدنی نیست، چشمی، گوشی، قلبی، معده و روده نیست، بیماریش این است که همه چیز را یادش رفته است، چیزی یادش نمیآید تا بلند شود نماز بخواند. سفره میاندازیم یادش نمیآید دست دراز کند قاشق بردارد یا از بشقاب برنج بردارد. یادش نمیآید دستشویی کند. گفت: دکتر برای ما نسخه تنظیم برنامه نوشته، که سر فلان ساعت دستشویی ببرید، لباسهایش را درآورید، فشار بهش بیاورید تا بتواند دستشویی کند. همین نعمتِ حافظه که من یادم است دستشویی دارم، به دستشویی بروم و دستشویی کنم و بیرون بیایم. همین که یادم است سر سفره که مینشینم قاشق را باید بردارم و برنج را در آن بریزم، بالا بیاورم و بخورم و یادم است تا بِجوَم و یادم است قورت بدهم. اصلا میگفت پدر من یادش نمیآید قورت بدهد، لقمه که در دهانش میگذاریم میماند، گفت بیچاره شدیم.
خب همین نعمت حافظه را میبینی، برای چه خدا را اطاعت نمیکنی که امام عسکری(ع) میگوید: از رحمتِ خدا دور باد و نابود باد به کسی که خدا را اطاعت نمیکند «لمن رغب ان طاعته». خدا به اندازۀ هستی به ما حق دارد ، اگر کسی بخواهد حقِ او را رعایت کند یکی از حقوق او عبادت و اطاعت است.
-نفرین دوم امامحسنعسکری(ع)
جمله دوم «و لم یقبل مواعظ اولیائه» از رحمتِ خدا دور باد و نابود باد کسی که موعظههایعاشقانِ خدا را قبول نمیکند. مگر عاشقِ خدا چه دارد؟ به تو میگوید که قبول نمیکنی چه میگوید، امیرالمؤمنین(ع) غیر از نهج البلاغهاش -که همۀ شما دارید- در کتابی دیگر موعظههایش را جمع کردند، حدود شش جلد است. یازده هزار موعظۀ نصفِ خطی، یک خطی یا یک خط و نصفی دارد، چرا باید اینها را آدم قبول نکند؟ «و لقد امرکم الله بطاعته و طاعت رسوله و طاعت اولی الامر» شخص پروردگار شما مردم را به اطاعت از خودش، اطاعت از پیغمبر(ص)و اطاعت از امام دعوت کردهاست، او امر کرده، چرا گوش نمیدهید؟ این متنِ گفتارِ امام عسکری(ع) و نفرینش به این گونه انسانهاست.
حرفم تمام، البته روز ولادت که با اذانِ مغرب و عشا تمام شد، شبِ جمعه هم هست، لطفی که خدا به من کرده این است که شبِ جمعه هر برنامهای که کنارش باشد، نمیتوانم از ذکرِ مصیبت ابی عبدالله(ع) خودداری بکنم، یعنی از دستم نمیآید. حالا شما به من نگویید بالاخره ولادت و جشن است، من عذر آوردم که اذان روزِ ولادت تمام شد، بیست و چهار ساعت بود و گذشت. اما شما برو سراغ حضرت عسکری(ع) که چقدر به شیعیان سفارش میکرد به هر شکلی که هست به کربلا بروید.
کشته شدن در راه رفتن به کربلا
پیرمردِ محاسن سفید بی سروصدا از طریق دوستانش به سامرا آمد. خدمت حضرت سلام کرد و احوالپرسی کرد و گفت: «یابن الرسول الله! آمدم اجازه بگیرم، میخواهم پیاده از اینجا تا کربلا بروم.حضرت فرمود: تو سالپیش هم پیشِ من آمدی تا پیاده به کربلا بروی، همراهت داماد و دخترت هم بود، چطور آنها را نیاوردی؟ گفت: نشد، یک کسی کنار امام عسکری(ع) بود با پیرمرد رفیق بود، گفت: به آقا بگو. پیرمرد گفت: یابن الرسول الله! سالپیش در راه کربلا دختر و دامادم را کشتند، گفتند: نمیشود به کربلا بروید و من دارم دوباره میروم؛ یعنی اگر من را هم بکشند میخواهم بروم. حضرت خیلی گریه کرد، برای زائری که کشته بودند گریه کرد، راه خطرناک بود. به پیرمرد فرمود: برو. این است داستان ابی عبدالله(ع) مگر میشود گذشت.
روضۀ حضرت زینب(س)
زینب چو دید پیکری اندر میان خاک// از دل کشید ناله به صد آه سوزناک
کای خفته خوش به بستر خون دیده باز کن// احوال ما ببین و سپس خواب ناز کن
طفلان خود به ورطه بحر بلا نگر// دستی به دستگیری ایشان دراز کن
ای وارث سریر امامت ز جای خیز// بر کشتگان بیکفن خود نماز کن
یا دست ما بگیر و از این ورطه بلا// بار دیگر روانه به سوی حجاز کن
این قسمتش خیلی دل آدم را میسوزاند
برخیز صبح شام شد ای میر کاروان// ما را سوار بر شتر بیجهاز کن
حسین(ع) من دلم نمیخواهد همسفر شمر و عمرسعد باشم، دلم نمیخواهد همسفر سنان و خولی باشم. از مدینه تا اینجا تو همسفر من بودی، عباس(ع) همسفر من بود، اکبر(ع) و قاسم(ع) همسفر من بودند. حالا بلند شو و ببین چه کسانی همسفر من هستند.
گلپایگان مسجد آ مسیح ربیع الثانی 98 سخنرانی اول