قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

مبداء آفرینش موجودات

 بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیا و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین».

 

پاسخ به سوالِ "از کجا آمده‌ام"

یک سوالی که از قدیمی‌ترین روزگار برای انسان مطرح بوده اینکه "از کجا آمدم" است. شاید بسیاری از مکتب‌ها در پاسخ این پرسش گفته باشند مبدأ ما خاک است، در حالی که قرآن مجید قبول ندارد. بله جسم ما از خاک است ولی شروع واقعی ما از خاک نیست. اگر شما در آیات قرآن دقت کنید می‌بینید مسأله‌ی آفرینش ما و البته غیر ما، مبدأش اراده‌ی پروردگار است.

کلمه‌ی اراده و کلمه‌ی شاء را شما در قرآن مجید زیاد می‌بینید «إِذٰا أَرٰادَ شَيْئاً» ﴿يس ، 82﴾ هرگاه خداوند چیزی را اراده کند یعنی بخواهد که آن شیء بوجود بیاید بر اساس یک نظام دقیق خاصی بوجود می‌آید. پس ما هم کلمه‌ی اراده و هم کلمه‌ی شاء را در قرآن می‌بینیم. 

 

غیر از این اراده و خواسته حقایق دیگری هم برای بوجود آمدن ما، ما را بدرقه کرده است. چه حقایقی ما را بدرقه کرده است؟ حکمت خدا، علم خدا، اندازه‌گیری خدا «اَلَّذِي خَلَقَ فَسَوّٰى»  ﴿الأعلى ، 2﴾ «وَ اَلَّذِي قَدَّرَ فَهَدىٰ»  ﴿الأعلى ، 3﴾ رحمت خدا، همه‌ی این‌ها ما را بدرقه کرده تا ما از خاک شروع کردیم به بوجود آمدن؛ البته می‌دانید خاک، معدن همه‌ی خوراکی‌هاست، معدن باغات، حبوبات، سبزیجات و هواست، محل تابش آفتاب، محل اقیانوس‌ها و دریاها و رودهاست و معدن انواع حیوانات است. از ابتدای آفرینش آدم، به تناسب وضع زندگی، حلال و حرام ارائه شده است، هر چه قابل خوردن نباشد را پروردگار مجوز نداده پس حرام می‌شود، البته حرام‌خواری تا به الان بوده و حالا که خیلی است، ولی قانون پروردگار عالم این است «كُلُوا مِنْ طَيِّبٰاتِ مٰا رَزَقْنٰاكُمْ» ﴿البقرة، 172﴾ نجاست‌خوار نباشید. 

 

-حرام‌های گفته شده در قرآن

خداوند چند چیز را در قرآن پشت سر هم اسم می‌برد که نخورید؛ گوشت خوک، خون، حیوان مرده (گرچه در زمان زنده بودنش حلال بوده) نخورید، حیوانی را که خفه کردند نخورید، حیوانی را که از بالای بلندی پرتش کردند و مرده است را نخورید، ماهی بی‌فلس نخورید. البته فلسفه‌ی این حرام‌ها در زمان پیغمبر(ص) خیلی روشن نبوده، حالا زمان هم اقتضا نداشت که پیغمبر(ص) بیاید راجع به ماهی فلس‌دار و بی‌فلس سخنرانی بکند. قرآن تعدادی حلال و حرام را گفته و پیغمبر اکرم(ص) هم به دنبال قرآن حرام‌هایی را اعلام کرده است، ولی می‌دانید در روزگار ما ثابت شده که حرام‌ها ضرر دارد. حالا امام صادق(ع) بدون میکروسکوپ، دانشگاه و تجزیه و تحلیل با دستگاه‌های الکترونیکی در یک کلمه فرموده: حرام‌ها تناسب با بدن و روح شما ندارد، ضرر دارد، ولی حلال‌ها تناسب دارد. 

 

چرا آدم باید با این عظمت شخصیتیش که شب‌های گذشته شنیدید، نجاست‌خوار بار بیاید، چرا؟ حلال کم است؟ الان خرید گوشت حلال در اروپا (حالا آمریکا را من نمی‌دانم) خیلی فراوان شده؛ یعنی خود آن‌هایی هم که بی‌دین یا کلیسایی هستند فهمیدند گوشتی که مسلمان‌ها تولید می‌کنند این درست‌ترین گوشت است، اصلاً دارد بین‌المللی می‌شود. خیلی فروشگاه در کشورهای آزاد شده‌ی شوروی هم هست که حلال‌فروش هستند. 

اراده، خواست، مشیت، حکمت و رحمت، ما را بدرقه کرد، تا کجا؟ تا این ناحیه یعنی ناحیه‌ی نباتاتِ قابل خوردن، گوشت حلال، آب ،استفاده از نور و هوا.

 

گذشته و به وجود آمدن انسان‌ها

جوانی که با خانمی عروسی کرده بود؛ عروسیِ درست (عروسی با عقد)، عروسی بی‌عقد هم می‌کنند که محصول‌شان طبق قرآن حرامزاده است. حالا یک اتوکشی هم روی حرام‌ها گاهی می‌کنند و می‌گویند ازدواج سفید! با این اتوکشی‌ها که فرزند حلال‌زاده نمی‌شود، باید مطابق خواست پروردگار که دستور به عقد داده ازدواج کنند، یعنی این یک قرارداد الهی است که حتماً زن و شوهری به شرطی به هم حلال می‌شوند که نکاح اسلامی و الهی باشد. با این اتوکشی‌‌ها چیزی حلال نمی‌شود.

جوانی با دخترخانمی ازدواج حلال کردند. این دو نفر کانال بوجود آمدن انسان‌ها هستند. دونفر‌شان هم آمدند از حلال پروردگار خوردند، کمی از این خوراک‌شان در بدن هر دویشان صُلب، رحم تبدیل به نطفه شده و این نطفه در رحم زن آرام آرام تا نه ماه تبدیل به یک طفل و جنین شده است.

 

 پس ما قبل از رحم مادر، دنیای خاک و نباتات و حیوانات حلال گوشت را داشتیم و در آنجا سیر می‌کردیم. قبل از خاک و نباتات و گوشت حلال، ما در علم، اراده، حکمت، لطف و رحمت خدا تجلی داشتیم تا به این دنیا رسیدیم. این مبدأ و منشأ ما است.

خیلی جالب است.یک رباعی سعدی دارد، البته سعدی از وسط کار را می‌گوید:

ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند// تا تو نانی به کف آری و به غفلت مخوری

شروع ما از اینجا نبوده، شروع ما «مِنَ الله» بوده؛ یعنی آغاز سفر ما برای بوجود آمدن «مِنَ الله» بوده و ما به صورت علمی، جلوه‌ی رحمت، جلوه‌ی لطف و جلوه‌ی اراده بودیم. بعد در کشور خاک و نباتات و حیوانات حلال گوشت آمدیم و از آنجا هم در صلب پدر و رحم مادر آمدیم و نه ماه‌مان شد و پروردگار عالم ما را به این دنیا آورد. خیال نکنید در بیمارستان قابله‌ها ما را به دنیا آوردند «وَ اَللّٰهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهٰاتِكُمْ» ﴿النحل ، 78﴾ بیرون آمدن‌تان از رحم مادر کار من(خدا) بوده. قابله چه کسی است؟ قابله ابزار است، قابله نیروی استقلالی ندارد، من شما را از رحم مادر بیرون آوردم. 

 

نزدیکی خداوند به بندگانش

این هم جواب سوال اول از کجا آمدیم. شروع و مبدأ ما خاک نیست، حق است. مبدأ ما ارادت، مشیت، رحمت و لطف الله است. این خیلی قابل قدردانی است که ما پیچیده‌ی به صفات پروردگاریم. اینکه در قرآن مجید می‌گوید این هم آیه‌ی عجیبی است: «نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ اَلْوَرِيدِ»  ﴿ق ، 16﴾ این «حَبْلِ اَلْوَرِيدِ» کنایه است، یعنی من از جان شما به خودتان نزدیک‌ترم. معلوم است که شروع ما با صفات پروردگار مهربان عالم است. اگر جلوه‌ی آن صفات نبود ما نبودیم، عالم هم نبود و ما خیلی باید قدر خودمان را بدانیم که ما جلوه‌ی اسماء الله، جمال الله، جلال الله و صفات الله هستیم و غیر از این هم نمی‌توانیم باشیم. 

آن‌هایی که خیلی اهل دل هستند، آن‌هایی که راه را طی کردند، آن‌هایی که به حقایقی رسیدند، زیباترین تعریفی که از کل عالم کردند می‌گویند: عالم تجلی اوست، اگر نیست چیست؟ 

اگر این اوصافی که من گفتم ما را بدرقه نمی‌کرد، خود خاک مستقلاً با حبوبات، سبزیجات و حیوانات حلال گوشتش می‌توانست نطفه شود؟ بعد می‌توانست جنین شود؟ 

 

هر جای قرآن را نگاه می‌کنید وقتی بحث انسان پیش آمده است، پروردگار عالم از خودش حرف زده است؛ حتی اعضاء ما را که می‌خواهد بگوید خودش را مطرح می‌کند: «جَعَلَ لَكُمُ» ﴿النحل ، 78﴾ جَعَلَ فعل است، فعل هم فاعل دارد؛ فاعل جَعَلَ نه خاک است، نه گوشت گاو و گوسفند، نه حبوبات و سبزیجات، جَعَلَ یعنی خدا! جَعَلَ الله حقیقت آیه است «جَعَلَ لَكُمُ اَلسَّمْعَ وَ اَلْأَبْصٰارَ وَ اَلْأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ» ﴿النحل ، 78﴾ گوش شما را چه کسی ساخته؟ خاک؟ خاک که یک مرده است! چشم شما را چه کسی ساخته؟ نیروی اندیشه‌ی شما را چه کسی ساخته؟ عضوهای دیگر هم همینطور. 

آنجا هم که عضوهای دیگر را اسم می‌برد خودش را کنار عضوها می‌گذارد. اگر من به قول امیرالمومنین(ع)، عادت داشتم روزی بیست آیه می‌خواندم، در این آیات قرآن همه جا با خودم خدا را می‌دیدم، به شکل کلی اگر منِ انسان در آیات مطرحم، خدا را می‌دیدم «خَلَقْنَا اَلْإِنْسٰانَ» ﴿الحجر، 26﴾ اگر اجزائم مطرح است باز هم آنجا هم خدا را می‌دیدم، چون هر عضوی را اسم می‌برد اسم خودش را کنار عضو گذاشته است. 

 

-تأمل در آیات قرآن

این خیلی مهم است؛ اینکه به ما اصرار دارند حداقل شبانه روز بیست یا ده آیه (دیگر کمتر از ده آیه در روایات ما نیست) روزی ده یا بیست آیه و یا بیشترش هم روزی پنجاه آیه (اینطور که در روایات است) نه این‌که بخوانم و رد شوم از آن‌هایی نباشم که خدا در خواندن قرآن از من گلایه کند! «أَ فَلاٰ يَتَدَبَّرُونَ اَلْقُرْآنَ» ﴿محمد، 24﴾ می‌خوانید و اندیشه نمی‌کنید! معنی اندیشه کردن همین است که برایتان عرض کردم، که کلی خودم را در قرآن ببینم کنارم خداست «خَلَقْنَا اَلْإِنْسٰانَ» اعضائم را در آیات ببینم که خدا در کنارش است «جَعَلَ لَكُمُ اَلسَّمْعَ وَ اَلْأَبْصٰارَ وَ اَلْأَفْئِدَةَ» ﴿النحل ، 78﴾ حتی این دوتا لبم که خود این دو لب، آرواره‌ی پایین که متحرک است و آرواره‌ی بالا که ساکن است و نوک زبانم، این یک مجموعه است «أَ لَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَيْنَيْنِ»  ﴿البلد، 8﴾ من دو چشم برایتان قرار ندادم «وَ لِسٰاناً» ﴿البلد، 9﴾، من زبان برایتان قرار ندادم «وَ شَفَتَيْنِ»  ﴿البلد، 9﴾، من دو لب برایتان قرار ندادم، (ببینید خودش را کنار دو لب گذاشته است؛ یعنی الان حاضر است، الان که من دارم حرف می‌زنم حرف زدن من متکی به اراده‌ی اوست و به لطف او و به رحمت اوست. این‌ها را در آیات آدم دقت کند در همین شکلِ خودمان، خدا حاضر است «وَ فِي أَنْفُسِكُمْ أَ فَلاٰ تُبْصِرُونَ»  ﴿الذاريات ، 21﴾ انسآن‌ها، این را درک نمی‌کنید  که من با همه‌ی وجودِ شما هستم، تمام این حرکات درون و برون به اذن الله دارد صورت می‌گیرد. معده به اجازه‌ی او غذا را هضم می‌کند، روده به اجازه‌ی او کار می‌کند. اگر اذنش را از روی بدن من بردارد آمپول یک میلیاردی و قرص صد میلیونی و شربت هشتصد میلیونی هیچ اثری در من ندارد، هیچ نهایتاً دکتر می‌گوید من می‌توانم جواز دفن بنویسم!

 

 این تدبر در آیات است، یعنی آیاتی که می‌خوانم رویش فکر کنم، هیچ کس هم نمی‌تواند بگوید من عربی نخواندم قرآن را نمی‌فهمم، اینقدر ترجمه‌ی قرآن در کشور ما فراوان است همه می‌توانند بگردند یک ترجمه‌ی خوبی را بگیرند و آیه را که می‌خوانند ترجمه‌اش را هم ببینند و بعد تدبر کنند. 

لااقل به اینجا برسیم که والله بالله مبدأ ما خاک نیست، خاک وسط کار است. مبدأ ما گوشت حلال حیوانات و حبوبات و سبزیجات نیست. مبدأ ما وجود مقدس اوست! «اِنَّا لِله» مبدأ اوست، اوست که اراده کرده، اوست که صفاتش را جلوه داد و خالقیتش را در آفرینش ما، رزاقیتش را در غذا دادن به ما در رحم بدرقه کرد و بعد که آمدیم دنیا حالا آن دیگر یک داستان دیگری است. 

 

برتری و ارزش انسان

من خودم غصه‌ی خودم را می‌خورم. مقاله‌ای را در کتاب یکی از دانشمندان بزرگ اسلامی دیدم که اتفاقاً خارجی هم نبود و آدم بزرگی بود. ایشان نوشته انسان (انسان همین ما که اینجا نشستیم) تا الان هفت میلیون مسأله درباره‌اش مطرح شده است! ما خودمان را کوچک می‌بینیم، ما خودمان را معمولی می‌بینیم و الا اگر با چشم خدا خودمان را نگاه کنیم ما این هستیم «وَ لَقَدْ كَرَّمْنٰا بَنِي آدَمَ وَ حَمَلْنٰاهُمْ فِي اَلْبَرِّ وَ اَلْبَحْرِ وَ رَزَقْنٰاهُمْ مِنَ اَلطَّيِّبٰاتِ وَ فَضَّلْنٰاهُمْ عَلىٰ كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنٰا» ﴿الإسراء، 70﴾ ما این هستیم! البته این آیه خیلی حرف دارد، حالا حوصله کردید ترجمه‌اش را ببینید البته ترجمه که نشان نمی‌دهد آیات چه می‌گوید، حداقل یک تفسیر به درد خوری را هم ببینید که خدا درباره‌ی تک تک ما چه می‌گوید. ما این هستیم که این آیه می‌گوید: «لَقَدْ خَلَقْنَا اَلْإِنْسٰانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ»  ﴿التين ، 4﴾ احسن تقویم کار من است نه کار خاک. خاک با بقیه‌ی امورش آجر ساختمان ظاهرتان است، چیزی نیست. حالا در روایات که آنجا هم یک روایات (به قول لات‌های قدیم تهران که می‌گفتند بله یک حرفی زده دیوانه‌کننده!) حالا به درد ما می‌خورد که نقل شده پروردگار فرمود: «الاِنسانُ سِرِّی وَ اَنَا سِرُهَ» که حالا برای من که قابل فهم نیست و نمی‌دانم یعنی چه، ظاهر لغت این است که انسان راز من است و من هم راز انسانم، ما دوتا با همدیگر (نمی‌دانم معنیش چیست). بعد هم فضای پروازی که برای انسان قرار داده دویست میلیارد، سیصد میلیارد و چند هزار میلیارد است. اگر عقاب و کرکس هم با هم یکی شوند ،به اندازه‌ی یک مترِ انسان آن پرواز را ندارند! شما ببینید ما روی خاک زندگی می‌کنیم. اما در سوره‌ی بینه آخرین آیه می‌گوید: «إِنَّ اَلَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا اَلصّٰالِحٰاتِ» ﴿البينة، 7﴾ اگر تو دلداده‌ی من باشی، قیامت را قبول داشته باشی، اگر و اگر حرکاتت مثبت باشد «أُولٰئِكَ هُمْ خَيْرُ اَلْبَرِيَّةِ»  ﴿البينة، 7﴾ از همه‌ی موجودات من بهتری! این هم نقطه‌ی پرواز، برو بالا از همه‌ی آسمان‌ها بهتری، از همه‌ی کهکشان‌ها و از همه‌ی موجودات زنده‌ی عالم بهتری. 

 

این‌ها را قرآن و روایات در اختیار ما گذاشتند که ما ارزان‌فروشی نکنیم، قیمت ما از ظاهر عالم هستی بالاتر است، قیمت ما بهشت است! «إِنَّ اَللّٰهَ اِشْتَرىٰ مِنَ اَلْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوٰالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ اَلْجَنَّةَ» ﴿التوبة، 111﴾ قیمت تو بهشت است ارزان‌فروشی نکن.ی یک وقت خوابت ببرد خودت را به شهوات حرام بفروشی، به ربا، رشوه، غصب، دزدی، عرق‌خواری، قماربازی و زنا بفروشی. قیمت تو خیلی سنگین است، ارزان نفروش!

 

-پرسش درباره‌ی چگونگی گذراندن عمر

دو سه خط شعر در قدیم دیدم، نمی‌دانم الان درست یادم هست برایتان بخوانم یا نه. شاید یک بار بیست و پنج شش سال پیش این شعر را در یک شهری خواندم. خیلی شعر جالبی است با این بحث هم خیلی میزان است.

 عمر خود را در چه پایان برده‌ای؟

سوال است ما اینقدری که عمر نداریم نهایتاً پیغمبراکرم(ص) می‌فرماید: عمر امت من بین شصت تا هفتاد است. سنگ‌های بهشت زهرا هم بیشتر از این نشان نمی‌دهد، اگر رفتید ببینید. سنگ‌های حرم‌ها هم بیشتر از این برای مرده‌ها را نشان نمی‌دهد. کل زیر صحن‌ها در مشهد خالی است و کلی قبر است و تاریخ‌هایش را هم بین هفتاد و شصت نوشته و حالا یک کسی این وسط‌ها هشتاد یا نود سالش می‌شود ولی یک ملت نود و صد نمی‌شوند، خیلی کم اتفاق می‌افتد. حالا سوال می‌کند:

 عمر خود را در چه پایان برده‌ای؟

(یعنی با چه چیزی معامله کردی این عمر را)

قوت و قُوَّت در چه فانی کرده‌ای؟

 این هفتاد سال که آب خوردی، قند، شکر، برنج، گوشت، نان، حبوبات و آجیل خوردی، این‌ها را کجا تمام کردی؟ این انرژی‌های گرفته شده‌ی از قوت و قوت را کجا بردی؟

 

 گوهر دیده کجا فرسوده‌ای؟

این هشتاد سالی که نگاه می‌کردی، نگاه‌ها هزینه‌ی چه شد؟ نگاه کردی، نگاه کردی، نگاه کردی، بعد آب مروارید آوردی و عمل کردی، آب سیاه آوردی و عمل کردی، عینک ته استکانی زدی باز هم جلوی پایت را نمی‌بینی، خب این چشم را کجا هزینه کردی؟

گوهر دیده کجا فرسوده‌ای؟// پنج حس را در کجا پالوده‌ای؟

(حس بویایی، چشایی، لامسه، باصره و سامعه است.)

چشم و گوش و هوش و گوهرهای عرش 

(چون ما از آنجا شروع به آمدن کردیم، مبدأ ما وجود مقدس اوست نه خاک.) 

چشم و گوش و هوش و گوهرهای عرش// خرج کردی چه خریدی تو ز فرش؟

همه این‌ها را خرج امور مادی، شکمی و شهوتی کردی خب حالا چه چیزی گیرت آمد؟ چه خریدی؟ این‌هایی که خودشان را نشناختند و دچار ارزان‌فروشی سخت شدند، یک بار وقت مردن‌شان (این مسأله خیلی مهم است) برادرانم و شما جوان‌ها که اول زندگی‌تان است الان شروع کنید، قدردانی کردن این خیلی عجیب است. این‌هایی که ارزان‌فروشی کردند یعنی قیمت وجودشان بهشت بوده اما به چیزهای بسیار پست خود را فروختند که حالا در آن شعر سومی گفت:

خرج کردی چه گرفتی تو ز فرش؟

حالا تو چه چیزی گیرت آمد؟ این‌هایی که ارزان‌فروشی کردند ارزان دادند تازه هیچ چیز هم گیرشان نیامده است. 

 

-سخنانِ ارزان فروشانِ وجود در زمان مرگ

در سوره‌ی مومنون خدا می‌گوید: لحظه‌ی مرگ‌شان که می‌رسد (یعنی هنوز وارد عالم آخرت نشدند و دارند همه‌ی بندهایشان را از دنیا قیچی می‌کنند، پرده‌ی آن طرف را هم دارند کنار می‌زنند و یک لحظه‌ی دیگر باید به آن طرف بروند) یک مرتبه بیدار می‌شوند، آن وقت در آن بیداری جامع (حالا زن و بچه که کنار بستر یا در بیمارستان هستند آن‌ها صدا را نمی‌شنوند، این ندا را فقط و فقط خدا می‌شنود اما زن و بچه و نرس بیمارستان و دکتر نمی‌شنوند چون مورد خطابش خداست) این ارزان فروخته شده که حالا دم مردنش چشمش را باز کردند می‌بیند که در فروش خودش عجب ضرر سنگینی کرده است. می‌گوید: «رَبِّ اِرْجِعُونِ»  ﴿المؤمنون ، 99﴾ «لَعَلِّي أَعْمَلُ صٰالِحاً فِيمٰا تَرَكْتُ» ﴿المؤمنون ، 100﴾ خدایا من را نبر، من را به اول زندگی برگردان تا یک بار دیگر این جاده‌ی عمر را طی کنم و هر چه عمل مثبت است برایت انجام بدهم. خدا خودش جواب می‌دهد: «كَلاّٰ» ﴿المؤمنون ، 100﴾ برگشتی دیگر برایت نیست، بعد هم «إِنَّهٰا كَلِمَةٌ هُوَ قٰائِلُهٰا» ﴿المؤمنون ، 100﴾ این حرفت خیلی بی‌ربط است، من را برگردان! کجا برگردانم؟ 

 

در سوره‌ی فاطر می‌گوید: این‌ها وقتی وارد جهنم می‌شوند، دم مردن که درخواست برگشت کردند و من گوش ندادم، در جهنم درخواست برگشت می‌کنند: خدایا «أَخْرِجْنٰا» ﴿فاطر، 37﴾ ما را از جهنم دربیاور «نَعْمَلْ صٰالِحاً غَيْرَ اَلَّذِي كُنّٰا نَعْمَلُ» ﴿فاطر، 37﴾ تا ما یک بار دیگر جاده‌ی عمر را با حرکات مثبت جلو بیاییم و این طرف بیاییم، جواب به آن‌ها می‌دهد: «أَ وَ لَمْ نُعَمِّرْكُمْ مٰا يَتَذَكَّرُ فِيهِ مَنْ تَذَكَّرَ» ﴿فاطر، 37﴾ من یک بار عمر به شما ندادم؟ «وَ جٰاءَكُمُ اَلنَّذِيرُ» ﴿فاطر، 37﴾ هشداردهنده هم برایتان نفرستادم؟ صد و بیست و چهار هزار پیغمبر و دوازده امام و قرآن کم‌تان بود؟ اگر بنا بود عمرتان را خودتان را غنیمت می‌دانستید با همان عمر و با همان انبیاء و قرآن قیمت خودتان را پیدا می‌کردید و ارزان‌فروشی نمی‌کردید، «فَذُوقُوا» ﴿فاطر، 37﴾ فعلاً این آتش هفت طبقه را بچشید «فَمٰا لِلظّٰالِمِينَ مِنْ نَصِيرٍ»  ﴿فاطر، 37﴾ شما که به عمرتان، به اعضاء و جوارح‌تان، به عقل‌، قب و اعمال‌تان ظلم کردید. الان یک نفر نجات‌دهنده برایتان نیست.

 

ارزش دنیا و ساختار جهان

خب تقریباً معلوم شد که مبدأ حرکت ما از کجا بوده. این سوالی که برای کل تاریخ مطرح بوده این بود که من از کجا آمدم؟ چقدر زیبا قرآن جواب داد؛ جواب معقول و قانع‌کننده. حالا به کجا آمدم؟ اینجا کجاست؟ اینجا را هم قرآن در سوره‌ی حدید و چند سوره‌ی دیگر جواب می‌دهد که به نظر می‌رسد امیرالمومنین(ع) این پاسخ پرسش دوم را در نهج البلاغه تحلیلی بیان کرده که تو کجا آمدی؛ یعنی شما وقتی آن آیه‌ی سوره‌ی حدید و تحلیل امیرالمومنین(ع) را بشنوید برایتان ثابت می‌شود که دنیا طلای بیست و چهار عیار است! همین دنیا با این همه گرگی که داخلش است، با این همه قاتل و دزد و بخور و ببر و رشوه‌گیر و زناکار و عوضی، این آشغال‌ها را نبین، این علف‌های هرز را نبین، خود اصل ساختمان جهان را از دیدگاه قرآن و امیرالمومنین(ع) نگاه کن، ذره ذره‌ی این دنیا طلای بیست و چهار عیار است. خیلی جای خوبی است و از همه جا بهتر است، اگر آدم قدر بداند.

 

خب حرفم تمام؛ یعنی یک سوال جواب داده شد که از کجا آمدم و معلوم شد از کجا آمدم. عجب جایی بود، عجب حالی بوده، عجب اراده و علم و مشیت و لطف و رحمتی بوده که همه‌ی آن صفات من را پوشانده! اصلاً موجودیت من آن‌ها را نشان می‌دهد، ساختمان من عالمانه است و علم الله و بقیه‌ی صفات حق را نشان می‌دهد.

 

معامله یاران ابی‌عبدالله(ع) با خدا

لا اله الا الله این‌هایی که کربلا بودند خیلی عجیب بودند! این‌ها حتی با بهشت هم خودشان را معامله نکردند با اینکه قیمت انسان بهشت است همان را هم آن‌ها برای خودشان ارزان می‌دانستند. از زبان ابی عبدالله(ع) بشنوید که خود را با چه چیزی معامله کردند: با رضایت الله، با تسلیم در برابر پروردگار، کمی برو جلوتر، خودشان را با خدا معامله کردند و از بهشت هم گذشتند.

امام صادق(ع) می‌فرماید: این 72 نفر، سی ویژگی دارند و در یک روایت می‌شمارد؛ یکی از این ویژگی های آن‌ها این است که خداوند به ملک الموت فرمود: (این قول امام ششم است) این 72 نفر هر کدام برای جان دادن به زمین افتادند تو حق گرفتن جان‌شان را نداری، خودم جان این‌ها را می‌گیرم! آن هم که کیفیتش برای من روشن نیست. خدا به ملک الموت فرمود: تو تکان نخور، پیش این‌ها هم نرو، این‌ها ارزش‌شان بالاتر از این است که تو جان‌شان را بگیری، من خودم جان‌شان را می‌گیرم. شکل جان گرفتنش هم این بود که کیفیتش بر ما روشن نیست «يٰا أَيَّتُهَا اَلنَّفْسُ اَلْمُطْمَئِنَّةُ» ﴿الفجر، 27﴾ «اِرْجِعِي» ﴿الفجر، 28﴾ همین با این ارجعی روح از بدن جدا شود «إِلىٰ رَبِّكِ رٰاضِيَةً مَرْضِيَّةً» ﴿الفجر، 28﴾.

 

شهادت مظلومانه حضرت علی‌اکبر(ع)

درباره‌ی فرزند بی‌نظیر ابی عبدالله(ع) قبل از من مطالبی را شنیدید. چه فرزندی! الله اکبر!

 پس بیامد شاه معشوق الست// بر سر نعش علی اکبر نشست 

سر نهادش بر سر زانوی ناز// گفت که ای بالیده سرو سرفراز 

ای به طرف دیده خالی جای تو// خیز تا بینم قد و بالای تو 

این بیابان جای خواب ناز نیست// ایمن از صیاد تیرانداز نیست 

اینقدر بابا دلم را خون مکن// زاده‌ی لیلا مرا محزون مکن 

خیز بابا تا ازین صحرا رویم// نَک به سوی خیمه‌ی لیلا رویم 

من در یک کتاب مهمی این مطلب را خواندم و قبلاً ندیده بودم. شنیدید که بدن علی اکبر قطعه قطعه شد، تعبیر عربیش عرباً عرباست. ابی عبدالله(ع) می‌خواست این بدن را از وسط میدان به کنار بیاورد و دید نمی‌شود، بدن را می‌خواهد بلند کند هر جایش را بلند کند یک جای دیگرش جدا می‌شود. نشست و عبایش را درآورد و آرام آرام زیر بدن کشید و روی دو زانو بلند شد و رو به خیمه‌ها کرد و گفت:

جوانان بنی هاشم بیایید// علی را بر در خیمه رسانید 

خدا داند که من طاقت ندارم// علی را بر در خیمه رسانم.

 

تهران حسینیه شهدا جمادی الثانی 1441 جلسه‌ی هفتم

  • خودشناسی
  • از کجا آمدم
  • مبدا انسان
  • گذشته انسان
  • پاسخ به سوالات انسان
  • اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

    آخرین مطالب


    بیشترین بازدید این مجموعه