قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

عشق به لذات دنيا

از جمله راه هايى كه شيطان ، قلب را تسخير مى كند ، عشق انسان به آرايش و لباس فاخر و جمع كردن اثاث زندگى و ساختن خانه اى مطابق با ميل و شهوت است . شيطان هنگامى كه اين محبّت را حاكم بر دل ديد ، دائم انسان را دعوت به آباد كردن خانه به حد افراط و رنگ و نقّاشى سقف و ديوارهاى آن و وسعت دادن بنا ، مى كند و از او مى خواهد كه تا مى تواند به لباس ومركبش برسد . كارى مى كند كه تمام عمر در تسخير اين نوع برنامه ها باشد و آن چنان او را غرق در امور دنيا مى كند كه همانند كرم ابريشم مجبور شود به طور دائم به دور خود بتند ، تا زمانى كه مرگ برسد ؛ آن وقت است كه در راه شيطان و هواى نفس جان داده و به بدبختى ابدى دچار خواهد گشت ؛ به همين خاطر بود كه بسيارى از دانايان از بدى عاقبت وحشت داشتند .
پرخورى
پرخورى و سيرى از غذا ، يكى از راه هاى تسلط شيطان بر قلب است . هر چند غذاى حلال باشد ؛ زيرا پرخورى و سيرى علّت تقويت شهوات است و شهوات از برّنده ترين اسلحه هاى ابليس ملعون است . مى گويند : يحيى ، ابليس را با قفل هاى متعدّدى ديد ، از او پرسيد : اين ها چيست ؟ گفت : شهواتى كه به وسيله آن ها انسان را از بندگى بازمى دارم . يحيى گفت : در اين قفل ها براى من هم چيزى هست ؟ گفت : آرى ، زمانى كه پر بخورى تو را نسبت به نماز و ذكر سنگين كرده و آن طور كه بايد نمى توانى نماز بخوانى و شيرينى ذكر حق را بيابى . يحيى گفت : غير از اين هم چيزى هست ؟ گفت : نه . يحيى گفت : از اين پس تعهد خدايى بر من است كه شكم خود را از غذا پر نكنم . ابليس هم گفت : به خدا قسم از اين به بعد ، هرگز مسلمانى را نصيحت نخواهم كرد .
طمع
طمع ، از جمله درهايى است كه شيطان براى حكومت بر قلب از آن گذر مى كند . وقتى طمع بر دل غالب شد ، دائماً شيطان انسان را وادار به تصنّع در عمل و اخلاق و جلوه دادن خويش مى كند ، تا آن كسى كه انسان نسبت به او طمع كرده توجّهش به آدمى جلب شود و اينجا است كه انسان به ناچار گرفتار ريا و مكر و حيله و تلبيس شده و آنچه را انسان به آن طمع كرده گويى معبود انسان مى شود . از آن به بعد همّت انسان در جلب او و محبوب شدن نزد او خرج مى شود و براى به دست آوردن خشنودى فردى كه به او طمع بسته ، از هر درى وارد شده دست به هر عمل ناشايستى مى زند . حداقلّ بلايى كه در اين زمينه انسان دچار مى شود تعريف بيجا از طرف و سهل انگارى نسبت به غلط كارى هاى او و ترك امر به معروف و نهى از منكر است . نقل مى كنند : ابليس به نظر عبداللّه بن حنظله آمد و گفت : مى خواهم چيزى به تو بياموزم ! عبداللّه گفت : هيچ حاجتى به آموختن از تو ندارم . گفت : عبداللّه ! دقت كن اگر مطلبم خير بود قبول كن ورنه مرا از خود بران . اى پسر حنظله ! از غيرخدا تقاضا و تمنّا نداشته باش و به هنگام خشم مواظب باش كه به كجا كشيده مى شوى !

 


منبع : برگرفته از کتاب عرفان اسلامی استاد حسین انصاریان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه