قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

خدا؛ خریدار خون شهدا

الله یعنی ذات مستجمع جمیع صفات کمال که نهایتی برای این صفات کمال فرض نمی‌شود و توضیح این جمله ذات مستجمع جمیع صفات کمال به‌طور مختصر، دعای جوشن کبیر است.

درباره عظمت شهدا در سوره مبارکه توبه دو آیه وجود دارد که به بررسی آنها می پردازیم:

 

اما آیه اول:

«إِنَّ اَللّٰهَ اِشْتَریٰ مِنَ اَلْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوٰالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ اَلْجَنَّةَ»﴿التوبة، 111﴾

 

به یقین، مَنِ «الله»، جان و مال مردم مؤمن را می‌خرم، به چه قیمتی؟ «بِأَنَّ لَهُمُ اَلْجَنَّةَ»﴿التوبة، 111﴾

 

کلمه «الله» در فارسی معادل ندارد، اگر در ترجمه‌های قرآن ملاحظه می‌کنید؛ الله را خدا معنی کرده‌اند، این معنا درست نیست. به قول معروف از تنگی قافیه، کلمه خدا را برای الله انتخاب کرده‌اند. الله یعنی ذات مستجمع جمیع صفات کمال که نهایتی برای این صفات کمال فرض نمی‌شود و توضیح این جمله ذات مستجمع جمیع صفات کمال به‌طور مختصر، دعای جوشن کبیر است.

 

 چنین وجود بی‌نهایتی با اسما و صفات کمالیه‌اش در ابتدای آیه اعلام می‌کند: من جان و مال مردم مؤمن را می‌خرم، به چه قیمتی؟ «بِأَنَّ لَهُمُ اَلْجَنَّةَ»﴿التوبة، 111﴾.

 

در اغلب آیات قرآن برای خوبان عالم، خداوند جنات را با لفظ جمع رقم زده اما در این آیه شریفه می‌گوید: «بِأَنَّ لَهُمُ اَلْجَنَّةَ»(التوبة، 111﴾ مفرد هم هست، جنت. ولی برای دیگر مؤمنان جمع است، جنات. اینجا معلوم می‌شود خصوصیتی دارد که برای ما روشن نیست.

 

در این آیه، پروردگار می‌فرماید: من مشتری هستم. فروشنده مؤمن است، جنس مورد خرید جان و مال مؤمن است، قیمت این معامله جنت است، من جان و مالشان را خریدم و می‌خرم.

 

نسبت به پروردگار عالم افعال منسلخ از زمان است -من می‌گویم إشتریتُ؛ یعنی قبلاً خریدم. زمان با من هست، می‌گویم: إشتری، بعداً می‌خرم. زمان با من هست، الآن می‌خرم، زمان با من هست. اما زمان در پیشگاه پروردگار راه ندارد. «یسَبِّحُ لِلّٰهِ مٰا فِی اَلسَّمٰاوٰاتِ»﴿الجمعة، 1﴾ فعل مضارع است؛ یعنی همین الآن آنچه در آسمان‌ها و زمین است، تسبیح‌گوی حق هستند. ابتدای بعضی از سوره‌ها می‌خوانیم: «سَبَّحَ لِلّٰهِ مٰا فِی اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ ﴿الحدید، 1﴾ این آیه هم، همراه با زمان معنی نمی‌شود که بگوییم آنچه در آسمان‌ها و زمین بوده، قبلاً تسبیح‌گو بودند، یعنی الآن نیستند. سبح هم همین‌طور معنی می‌شود؛ همواره آنچه در آسمان‌ها و زمین است، تسبیح‌گوی پروردگار است. اینجا هم همین‌طور است، زمان در حریم او مطرح نیست. خریده، می‌خرد و دائم هم می‌خرد. اصلاً در حال خریدن است.

 

این مؤمنینی که مشتری‌شان منِ خدا هستم و دوتا جنس هم از آنها می‌خرم؛ جان و مال. این جان و مال هم ملک خود اینها نبوده، ملک من بوده و من به آنها عطا کردم، من ملک خودم را از آنها «بأنَّ لهُم الجنَّه» می‌خرم. چه کسی مالک جانش است؟ چه کسی مالک مالش است؟ مالی که در اختیار ماست، ما نسبت به این مال ملکیت اعتباری داریم، نه ملکیت ذاتی. ملکیت اعتباری ملک واقعی نیست، لذا ملک‌های ما قابل نقل و انتقال است، ولی ملکیت پروردگار ذاتی است، قابل نقل و انتقال نیست. این جانی را که خریده، ملک خودش بوده. این مالی را که خریده، ملک خودش بوده، پیش مردم مؤمن امانت بوده. خیلی عجیب است، که دو مِلک خودش را، یعنی جان و مال را «بأنَّ لهُم الجنَّه» خریده! این هم یک چیز جالب عجیبی است؛ که یکی دیگر ملکش پیش من است، به من می‌گوید: بیا به گران‌ترین قیمت ملک خودم را به من بفروش! این چه داستانی است؟ این دیگر در کجای عالم است؟ در کجای هستی است؟ که مالکی به مملوکش بگوید ملک من که در اختیار توست، بیا به گران‌ترین قیمت به خود من بفروش، داستانی است. 

 

 «یقٰاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اَللّٰهِ»﴿التوبة، 111﴾

کار اینها این بود که به جنگ با دشمنان دین، دشمنان ارزش‌ها، دشمنان مردم، دشمنان حقایق، همواره شرکت کردند. «یقاتلون» فعل مضارع است، نیامدند به انبیا بگویند: ما که با شما یک‌بار به جنگ آمدیم، تکلیفمان را ادا کردیم، حالا اجازه بدهید پیش زن و بچه‌مان و شهر و دیارمان و خانه‌مان بمانیم. نه، «یقاتلون».

 

مشرکین یهود، حدوداً هشتادودو جنگ در ده سال، به پیغمبر (ص) تحمیل کردند. در ده سال، یعنی سالی هشت‌تا.امیر المومنین در همه آنها شرکت کرد الّا یک‌بار که پیغمبر(ص) به امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «شما در مدینه بمان و در این جنگی که ما می‌رویم، شرکت نکن». چون یک توطئه سنگینی داشت که با نبود پیغمبر(ص) و امیرالمؤمنین(ع) به مدینه هجوم کند؛ اگر دشمن می‌فهمید امیرالمؤمنین(ع) مانده و نرفته جنگ، مدینه از آسیب محفوظ می‌ماند. وقتی به امیرالمؤمنین(ع) فرمود: شما بمان، به قول ما دل امیرالمؤمنین سوخت که چرا این بار من را نمی‌برد؟ اینجا پیغمبر (ص) به او فرمود: نمی‌خواهی مقام تو در کنار من، مقام هارون از موسی باشد؟ «أنتَ مِنّی بِمَنزلهِ هارونَ مِن موسی» خداوند به موسی گفت: داری می‌آیی کوه طور، چهل شبانه‌روز می‌کشد. هارون را بگذار در امتت که شیرازه کار از هم نپاشد. غیر از آن، یک‌بار امیرالمؤمنین(ع) در همه جنگ ها شرکت کرد، یک‌دانه‌اش هم به پیغمبر نگفت به من اجازه بده پیش زن و بچه‌ام بمانم. کسی که زن و بچه‌اش فوق همه زن و بچه‌های عالمیان بودند، این معنی «یقاتلون» است.

 

 اما یقاتلون‌ اینها هم خالص بوده، «لله». توقع هیچ چیز نداشتند که حالا از اینها استقبال شود، مجسمه برایشان بسازند یا حقوق خیلی بالایی برایشان مقرر شود.. این «یقٰاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اَللّٰهِ»﴿التوبة، 111﴾

 

فَیَقْتُلُونَ وَ یُقْتَلُونَ ﴿التوبة، 111﴾

این گرگان درنده و این سگان هار را هر جا ببینند می‌کشند. گرگهایی مثل داعش، النصره و طالبان در این دوره اخیر که اگر گرگ‌ها زبان داشتند، واقعاً به ما ایراد می‌گرفتند و می‌گفتند: ما هر وقت گرسنه شویم، اگر چیزی در بیابان گیر بیاوریم، یک چرنده‌ای، یک حیوانی، آن را می‌گیریم، به‌اندازه رفع گرسنگی، گوشت و استخوانش را می‌خوریم. فیلم ما را ببینید! رد می‌شویم، بقیه‌اش را می‌گذاریم برای گرسنه بعد از خودمان.

 

 جنگ با این گرگ‌ها، «یقٰاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اَللّٰهِ فَیقْتُلُونَ»﴿التوبة، 111﴾ می‌کشند این گرگان را و این سگ‌های هار را و این کافران را و مشرکان را.

 و یُقتلون، بعضی‌هایشان هم در این جنگ خودشان کشته می‌شوند.

 

«وَعْداً عَلَیهِ حَقًّا فِی اَلتَّوْرٰاةِ وَ اَلْإِنْجِیلِ وَ اَلْقُرْآن»﴿التوبة، 111﴾

حالا من به این کسی که جانش را خریدم، مالش را خریدم، گفتم: در این «بیع و شرا» ارزش جنس تو جنت است. «بأنَّ لهُم الجنَّه» حالا آیه را ببینید چقدر زیباست: «وَعْداً عَلَیهِ حَقًّا فِی اَلتَّوْرٰاةِ وَ اَلْإِنْجِیلِ وَ اَلْقُرْآن»﴿التوبة، 111﴾ اینکه به اینها وعده جنت دادم، این وعده برعهده من، یک وعده انجام‌شدنی قطعی است و این وعده را من در تورات موسی هم به اینگونه افراد دادم. در انجیل هم دادم. در قرآن مجید هم دادم.

 

«وَ مَنْ أَوْفیٰ بِعَهْدِهِ مِنَ اَللّٰهِ ﴿التوبة، 111﴾

در تعهدکنندگان، چه کسی در انجام تعهدش وفادارتر از خداست؟

 

«فَاسْتَبْشِرُوا»﴿التوبة، 111﴾

حالا رو می‌کند به روح شهید و مؤمنی که جان و مالش را با او معامله کرده: «فَاسْتَبْشِرُوا»﴿التوبة، 111﴾ مژده باد به شما! خوش‌به‌حالتان، شاد باشید، خوشحال باشید،

 

 «بِبَیعِکمُ اَلَّذِی بٰایعْتُمْ بِهِ»﴿التوبة، 111﴾

به این خریدوفروشی که با من کردید.

 

«وَ ذٰلِک هُوَ اَلْفَوْزُ اَلْعَظِیمُ»﴿التوبة، 111﴾

ما این عظیمش را هم نمی‌فهمیم. من که واقعاً نمی‌فهمم. آخر، پروردگاری که بی‌نهایت است، بیاید یک موضوعی را برای مؤمنی بگوید، عظیم است. نمی‌دانیم این عظیم چیست؟ ما لغتش را در قرآن می‌بینیم، اما هویتش را که نشان ندادند، حقیقتش را که نشان ندادند، خبری است که ما عمق خبر را درک نمی‌کنیم.

و «ذلک» این جنتی که اول آیه گفتم: «هو الفوز العظیم». این یک آیه که خود این آیه هم خیلی بحث گسترده‌ای دارد.

 

اما آیه دوم:

خب اینها در دنیا چه‌کاره بودند که به چنین واقعیتی دست یافتند که خدا خودش شد مشتری و اینها هم شدند فروشنده؟ چه شد این‌گونه شدند؟

 

من با انگشتم می‌شمارم که هر نُه‌تا را عنایت بفرمایید.

 

«اَلتّٰائِبُونَ اَلْعٰابِدُونَ اَلْحٰامِدُونَ اَلسّٰائِحُونَ اَلرّٰاکعُونَ اَلسّٰاجِدُونَ اَلْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ اَلنّٰاهُونَ عَنِ اَلْمُنْکرِ وَ اَلْحٰافِظُونَ لِحُدُودِ اَللّٰهِ»﴿التوبة، 112﴾

 

همه با اسم فاعل است، یک دانه‌اش با فعل نیست. فاعل معنی مضارعش را می‌دهد و دلالت بر ثبوت هم دارد. چون همه آیه دوم، جمله اسمیه است.

 

یعنی نُه‌ خصوصیتی که در آنها ثابت بوده، هر نُه‌تا هم تا زنده و در کار بوده و انجام می‌گرفته، تعطیلی نداشته و ثابت بودنش هم در وجودشان به‌گونه‌ای بوده که تمام جریانات تلخ و شیرین از کنارشان عبور کرده است. تلنگر به اینها نتوانسته بزند، این‌قدر قوی و ثابت بودند و پابرجا. 

 

این  ویژگی‌ها ویژگ هایی خاصی هستند. همه ندارند، نه اینکه اگر کسی همه‌شان را نداشته باشد مؤمن نیست! نه، مؤمن هست ولی مؤمن هم درجات مختلفی دارد، شما در سوره مبارکه واقعه دو طایفه مؤمن را می‌بینید: «فَأَصْحٰابُ اَلْمَیمَنَةِ مٰا أَصْحٰابُ اَلْمَیمَنَةِ»﴿الواقعة، 8﴾ این یک طایفه که پاداش قیامتی اصحاب میمنه را در آیات بعد سوره واقعه بیان می‌کند. طایفه دیگر: «وَ اَلسّٰابِقُونَ اَلسّٰابِقُونَ»﴿الواقعة، 10﴾ «أُولٰئِک اَلْمُقَرَّبُونَ» ﴿الواقعة، 11﴾. این دوتا فرق می‌کنند، ولی هر دو مؤمن هستند. در دیگر آیات هم باز این دسته‌بندی را می‌بینیم که پروردگار عالم برای هر کدام پاداشی و خصوصیاتی را بیان کرده است؛ ولی اینهایی که در این آیه اول مطرح هستند، این‌قدر عظیم و بزرگ هستند که در آیه دوم نُه‌تا خصوصیت برایشان بیان می‌کند.

 

بعد پایان این نُه‌تا ویژگی، به پیغمبر(ص) می‌فرماید:

«وَ بَشِّرِ اَلْمُؤْمِنِینَ»﴿التوبة، 112﴾.

 به این مؤمنین از جانب من مژده بده. خب مژده به چه؟ آن جنت را که خودش گفت. نمی‌خواهد به پیغمبر بگوید. آن جنتی که در آیه قبل گفتم، آن را مژده بده، آن را که خودش گفت. به چه مژده بده؟

 

گاهی متعلق آیات محذوف است و این در عرب خیلی نمونه دارد، در قرآن هم خیلی دارد. می‌شود آن محذوف‌ها را با کمک آیات و روایات درآورد که خدا به چه چیزی مژده می‌دهد! ببینید به چند چیز، طبق آیات دیگر مژده بده به اینها؟ به قرب من، به لقای من، به رحمت من، به مغفرت من، به رضوان من. آن یک‌دانه‌اش هم که خودش گفته جنت. می‌شود شش‌تا. چه خبر است؟ برای یک نفر! با این معامله‌ای که با خدا کرده، با یک جان، با یک مال که هر دوی آنها هم مال خود او بوده. چه عنایتی! چه لطفی! چه احسانی! لقا، قرب، رحمت، مغفرت. «وَ رِضْوٰانٌ مِنَ اَللّٰهِ أَکبَرُ»﴿التوبة، 72﴾ این پرونده شهدای راه الهی از زمان آدم تا همین چند روز پیش است.

  • خدا
  • شهدا
  • سوره توبه‌
  • اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

    آخرین مطالب


    بیشترین بازدید این مجموعه