برخی میگویند: اسماءاللّه و صفات او، همان است که در قرآن و احادیث آمده است و ما نیز فقط باید همانها را استعمال کنیم که مراد از توقیفی بودن اسمای خداوند نیز همین است.
دلایل توقیفی بودن اسماءاللّه:
1 ـ «وَللّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنَی فَادْعُوهُ بِهَا وَذَرُوا الَّذِینَ یلْحِدُونَ فِی أَسْمائِهِ سَیجْزَوْنَ مَا کانُوا یعْمَلُونَ»[1].
و نیکوترین نامها [به لحاظ معانی] ویژه خداست، پس او را با آن نامها بخوانید؛ و آنان که در نامهای خدا به انحراف میگرایند [و او را با نامهایی که نشان دهنده کاستی و نقص است، میخوانند] رها کنید؛ آنان به زودی به همان اعمالی که همواره انجام میدادند، جزا داده میشوند.
علامه طباطبائی رحمهالله فرمودهاند[2]:
استدلال به این آیه شریفه مبتنی بر دو امر است:
1 ـ «آل» در کلمه «الاسماء» برای عهد باشد که اشاره دارد به اسمائی که در کتاب و سنّت صحیحه وارد شده است.
اشکال: ظاهر در آیه این است که «آل» برای استغراق است و لفظ جلاله اللّه نیز برای افاده حصر مقدّم شده است. معنای آیه شریفه نیز این است که هر اسمی که در عالم وجود احسن است، آن اسم برای خداوند است و کسی در آن اسم با خداوند شریک نیست و اگر کسی داشته باشد خداوند به او داده است.
2 ـ منظور از الحاد در آیه شریفه، تعدّی کردن از محدوده اسمائی است که وارد شده است. یعنی اگر کسی غیر از این اسما، اسم دیگری را در خداوند به کار برد، کار او الحاد در اسما به حساب میآید.
اشکال: الحاد یعنی تمایل از حدّ وسط، به یکی از دو طرف آن، الحاد در اسما به این صورتها تحقق پیدا میکند:
الف: اسامی خداوند با اندکی تغییر در بتها به کار برده شود، مانند اللات که تغییر یافته اللّه است والعُزّی که تغییر یافته کلمه العزیز است و منات که گرفته شده از کلمه «المنّان» است.
ب: اسامی که تنقیص خداوند محسوب میشود و همراه با عیب و نقص در خداوند باشد مانند این که به خداوند بگوییم: أبیض الوجه (سفید روی).
ج: برخی از اسمای الهی را درباره خدا به کار ببرد ولی برخی دیگر را به کار نبرد مثلاً «یا اللّه» بگوییم ولی «یا رحمن» نگوییم.
بنابراین استدلال به آیه شریفه تمام نیست و نمیتوان از آیه توقیفی بودن اسماءاللّه را استفاده کرد بلکه ظاهر آیه کریمه نهی از خواندن خدای سبحان به غیر اسمای حسنی است.
بنابراین اطلاق اسم و وصفی که در قرآن و سنّت نیامده بر خداوند با دو شرط جایز است:
یکی آن که: اسم و وصف دلالت بر حُسن بکند و از هر قبحی منزّه باشد، دیگر آن که: آن اسم حَسَن از محدودیت و نقص و عیب منزّه باشد و این دو شرط همان سبّوح و قدّوس بودن خدا است.
2 ـ دلیل دوّم بر توقیفی بودن، دو دسته از روایات میباشد:
الف: روایاتی که مضمون آنها اسماء اللّه را منحصر در عدد خاصّی میکند مانند روایت نبی مکرم اسلام صلیاللهعلیهوآله که فرمودند:
«إنَّ للّهِ تبارک وتعالی تِسْعَةً وَتِسْعِینَ إسماً، مِأةً إلاّ واحداً، مَن أَحْصاهَا دَخَلَ الجنَّةَ...»[3].
برای خداوند نود و نه نام است که هر کس آنها را شماره کند داخل بهشت میشود.
این روایات نه دلالت بر توقیفی بودن اسماء دارد و نه دلالتی بر حصر اسما در نود و نه اسم، چون اولاً: در بعضی از روایات اسامی مخصوصی برای خدا آمده است که در قرآن نیست و ثانیاً: بعضی دیگر اسمایی را که در قرآن آمده است ندارد و ثالثاً: در روایات دیگر اسمای الهی بیش از نود و نه اسم است چنان که در دعای جوشن کبیر هزار و یک اسم برای خدا ذکر شده است.
ب: روایاتی که مضمون آنها از این که کسی خدا را به غیر آن چه در قرآن کریم آمده وصف کند منع میکند، در برخی از کتب روایی بابی تحت عنوان «بابُ النَّهی عَنِ الصِّفَةِ بِغَیرِ ما وُصِفَ به نَفْسُه تعالی»[4] منعقد شده است.
از امام رضا علیهالسلام نقل شده که فرمودند:
«اللهّم لا أصِفُک الاّ بما وصفتَ به نفسَک ولا اُشَبِّهُک بِخَلْقِک»[5].
ولی این روایات نیز دلالتی بر توقیفی بودن اسما ندارد؛ زیرا مفاد آنها و مضمون آنها همان دو شرطی است که قبلاً ذکر شد که اسم و وصف باید حَسن باشد و از هر عیب و نقص و محدودیتی منزّه باشد با تحقّق این دو شرط اطلاق وصف و اسم بر خدا جایز است و دلیل معتبری بر توقیفی بودن اسماء نداریم. بله شاید همانگونه که علاّمه طباطبائی رحمهالله فرمودهاند، مقتضای احتیاط در دین و تأدّب آن باشد که در نامیدن خدا به آن چه که از کتاب و سنّت به ما رسیده است اکتفا شود[6].
[1] اعراف 7 : 180 .
[2] المیزان : 8/358 ـ 359
[3] توحید شیخ صدوق : 195 باب 29 ، حدیث 8 .
[4] کافی : 1/100 .
[5] الکافی : 1/101 ، حدیث 3 .
[6] المیزان : 8/359 .