همان طور که در سؤال اشاره شده نظام آفرینش بهترین و زیباترین نظام را داراست چرا که اگر خدای متعال جهان را به بهترین نظام نیافریده باشد یا به این خاطر بوده که علم به بهترین نظام نداشته یا آن را دوست نمیداشته یا قدرت بر ایجاد آن نداشته و یا از ایجاد آن بخل ورزیده است در حالی که هیچ یک از این فرضها در مورد خداوند متعال صحیح نیست پس ثابت میشود که عالم دارای بهترین نظام است چنان که در قرآن هم به آن تصریح شده:
«الَّذِی أَحْسَنَ کلَّ شَیءٍ خَلَقَهُ»[1].
همان کسی که آن چه را آفرید نیکو ساخت.
«صُنْعَ اللّهَ الَّذِی اتْقَنَ کلَّ شَیءٍ»[2].
آفرینش خداست که [آفرینش] هر چیزی را محکم و استوار کرده است.
بنابراین مجموعه نظام هستی نظام أحسن است همان طور که خالق آن أحسن الخالقین[3] است. و اقتضای این عالم بر اختلاط خیر و شرّ در یکدیگر است.
مجموعه جهان آفرینش یک واحد تجزیهناپذیر است که همه اجزای آن با یکدیگر ارتباط دارند و بر یکدیگر تأثیر گذارند و هیچ یک از اجزای این مجموعه را نمیتوان حذف کرد. چرا که حذف بعض اجزا مستلزم، بلکه عین حذف همه اجزا میباشد. در عالم مادّه شرور از خیرات تفکیکناپذیر است موت و حیات، فقر و غنا، قدرت و ضعف در کنار یکدیگر معنا پیدا میکنند به قول حافظ: «چراغ مصطفوی» با «شرار بولهبی» با یکدیگر توأمند:
در این چمن گل بیخار کس نچید آری
چراغ مصطفوی با شرار بولهبی است
در یک مجموعه، هر جزء موقعیت خاصّی دارد که برحسب آن کیفیت خاصّی برازنده او است: «از شیر حمله خوش بود و از غزال رم». در یک تابلوی نقّاشی باید سایه روشنهای گوناگون و رنگآمیزیهای مختلف وجود داشته باشد. اگر بنا بود تمام صفحه تابلو یکنواخت باشد و رنگهای متفاوت در کنار هم قرار نمیگرفت دیگر تابلویی هم وجود نداشت.
وقتی که جهان را جمعاً مورد نظر قرار میدهیم باید بپذیریم که در نظام کل و در توازن عمومی وجود پستیها و بلندیها، فراز و نشیبها، تاریکیها و روشناییها، رنجها و لذّتها، موقعیتها و ناکامیها و... همه و همه لازم است.
جهان چون چشم و خدّ و خال و ابرو است
که هر چیزی به جای خویش نیکو است
در کارخانه عشق از کفر ناگزیر است
آتش که را بسوزد گر بولهب نباشد
اساساً اگر اختلاف و تفاوت وجود نداشته باشد از کثرت و تنوّع خبری نخواهد بود.
این نکته را نیز نباید فراموش کنیم که عالمی که ما در آن به سر میبریم عالم مادّه، حرکت، تغییر، تبدّل، تضادّ و تزاحم است.
لازمه ذات عالم مادّی این خصایص است و معنا ندارد که عالم مادّه و طبیعی باشد و این خصوصیتها را نداشته باشد. اگر کسی بخواهد که خوبیهای این عالم باشد ولی بدی و نواقص آن نباشد در این صورت اصلاً این عالم، این عالم نخواهد بود بلکه جهانی مانند عالم فرشتگان بوده و از نظام جامعه انسانی به دور خواهد بود.
آیه «مِن شَرِّ مَا خَلَقَ[4]» مفهومش این نیست که آفرینش الهی در ذات خود شرّی دارد چرا که آفرینش همان ایجاد است و ایجاد و وجود خیر محض است، بلکه شرّ هنگامی پیدا میشود که مخلوقات از قوانین آفرینش منحرف شوند و از مسیر تعیین شده جدا گردند مثلاً نیش و دندان بُرنده حیوانات یک حربه دفاعی برای آنها است مانند سلاحی که ما در مقابل دشمن از آن استفاده میکنیم اگر این سلاح به مورد به کار رود خیر است امّا اگر نابجا و در برابر دوست استفاده شود شرّ است.
وانگهی بسیاری از امور است که ما در ظاهر آنها را شرّ حساب میکنیم ولی در باطن خیر است مانند حوادث و بلاهای بیدارگر و هشداردهنده، که انسان را از خواب غفلت بیدار ساخته و متوجّه خدا میکند اینها مسلماً شرّ نیستند.
[1] سجده 32 : 7 .
[2] نمل 27 : 88 .
[3] « ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَاماً فَکسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْماً ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبَارَک اللّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ » « آن گاه آن نطفه را علقه گرداندیم ، پس آن علقه را به صورت پارهگوشتی درآوردیم ، پس آن پارهگوشت را استخوانهایی ساختیم و بر استخوانها گوشت پوشاندیم ، سپس او را با آفرینشی دیگر پدید آوردیم ؛ پس همیشه سودمند و بابرکت است خدا که نیکوترین آفرینندگان است » مؤمنون 23 : 14 .
[4] « مِن شَرِّ مَا خَلَقَ » « از زیان مخلوقاتی که [ با انحرافشان از قوانین الهی به انسان ] ضرر میرسانند » فلق 113 : 2 .