ولایت به معنای سرپرستی و اختیار داری است لذا به پدرطفل میگویند ولی طفل و به حاکم شرع میگویند: ولی فقیه. ولایت دو شعبه دارد: یکی تکوینی و دیگری تشریعی.
ولایت تکوینی به معنای سرپرستی و اختیارداری بر نظام هستی (کون و مکان) و تصرّف در آن میباشد که این ولایت در درجه اول و بالذّات متعلّق به خداوند است و او است که ولی و سرپرست و اختیاردار تمام نظام هستی میباشد، هم به دلیل عقل؛ زیرا او خالق و به وجود آورنده نظام هستی میباشد، وهم به دلیل شرع که میتوان به این دو آیه شریفه اشاره کرده:
الف: «فَاللّهُ هُوَ الْوَلِی»[1].
در حالی که سرپرست و معبود واقعی خداست.
ب: «وَهُوَ الْوَلِی الْحَمِیدُ»[2].
و او سرپرست و یار [واقعی] و ستوده است.
پس خداوند تبارک و تعالی از این ولایت خود به پیامبر و جانشینان به حقّ پیامبر، عطا فرموده و آنها را ولی بر مردم و مؤمنان قرار داده و روی همین جهت است که پیامبر و امام، قدرت معجزه را دارند، چون ولی و سرپرست بر نظام هستی به اذن خداوند هستند.
و برای اثبات ولایت تکوینی به طور اعم میتوان به آیات 48 و 49 از سوره مبارکه آل عمران آیه 40 از سوره نمل و آیه 183 از سوره انبیا و جریان اطاعت درخت از پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله که در خطبه قاصعه نهج البلاغه آمده است اشاره کرد[3].
در خصوص ولایت تکوینی ائمّه علیهمالسلام نیز دلایل و شواهد فراوانی در منابع تاریخی و روایی به چشم میخورد که در این جا به یک نمونه از آن اشاره میشود؛
در عصر امیرالمؤمنین علیهالسلامرود فرات طغیان کرد به طوری که مردم کوفه به وحشت افتادند به سراغ آن حضرت آمدند و عرض کردند ما از غرق شدن میترسیم؛ زیرا آب فرات به قدری بالا آمده که سابقه نداشته است خدا خدا به فریاد ما برسان! حضرت سوار بر مرکب شدند و مردم به همراه حضرت حرکت کردند تا به فرات رسیدند حضرت سخنی به زبان عبرانی فرمود: ناگهان آب فرات یک ذراع فرو نشست، آن حضرت رو به مردم کرد و فرمود: کافی است؛ عرض کردند بیشتر بفرمایید،
حضرت با چوب دستی خود به آب زد آب بیشتر فرو نشست[4]، این امر تصرّف در تکوین به فرمان خدا میباشد.
روایاتی از خود ائمّه علیهمالسلام هم شاهد بر این مطلب است به عنوان نمونه:
مفضّل بن عمر میگوید: شنیدم امام صادق علیهالسلام فرمود:
«...کلُّ نَبی وَرَّثَ عِلْماً أوْ غَیرَهُ فَقَدْ انْتَهی اِلی آلِ مُحَمَّدٍ صلیاللهعلیهوآله»[5].
تمام علوم و قدرتهای انبیای گذشته به اهل بیت پیامبر صلیاللهعلیهوآله منتقل شده است.
امام صادق علیهالسلام فرمودند:
«اِنّی لاَعْلَمُ ما فِی السَّمواتِ وَما فِی الاَْرْضِ وَاَعْلَمُ ما فِی الْجَنَّةِ وَأَعْلَمُ ما فِی النّارِ وأَعْلَمُ ما کانَ وَمَا یکونُ...»[6].
علوم آسمانها و زمین و جهنّم و گذشته و آینده همگی در اختیار من است.
و من این علوم و اطّلاعات را از قرآن مجید کسب کردهام، پر واضح است که یکی از این علوم علم تصرّف در جهان هستی به اذن خداوند میباشد.
ولایت تشریعی:
برای روشن شدن معنای ولایت تشریعی لازم است ابتدا به تبیین معنای ولایت بر تشریع بپردازیم؛ ولایت بر تشریع همان ولایت بر قانونگذاری و تشریع احکام است؛ یعنی اینکه کسی سرپرست جعل قانون و وضع کننده اصول و موادّ قانونی باشد و پر واضح است که تنها قانون کامل و شایسته برای انسان قانونی است که از سوی خالق انسان و جهان و خدای عالم و حکیم باشد لذا ولایت بر تشریع و قانونگذاری منحصر به ذات خداوند است چنانکه قرآن کریم در این باره فرموده است:
«إِنِ الْحُکمُ إِلاَّ للّهِ»[7].
حکم فقط ویژه خداست.
اما ولایت تشریعی ولایتی است در محدوده تشریع و تابع قانون الهی، ائمّه معصومین علیهمالسلام همچون ولایت تکوینی دارای ولایت تشریعی بودند یعنی بر اساس مصالح جامعه و در جهت رشد و کمال انسانی و تأمین خیر دنیا و آخرت او، از جانب حضرت حق مجاز بودند آنچه را لازم است حلال اعلام کنند و آنچه را نیاز است حرام بشمارند، البته این برنامه در طول ولایت تشریعی حق و پیامبر اسلام بود و بر همین اساس بسیاری از قوانین اسلام در همه امور از افق علم امامان بویژه
حضرت باقر و حضرت صادق علیهماالسلام طلوع کرده و تا قیامت حجت را بر بندگان تمام نموده است.
دلایل اثبات ولایت تشریعی:
«النَّبِی أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ»[8].
پیامبر، نسبت به مؤمنان از خودشان اولی و سزاوارتر است.
معنای این آیه این است که تصمیمی را که پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله برای یک فرد مسلمان یا جامعه اسلامی میگیرد لازم الاجرا است و بر تصمیم خود آنان مقدّم است و اولویت دارد و این ولایت را نبی مکرّم اسلام حضرت محمّد صلیاللهعلیهوآله در روز غدیر برای علی علیهالسلام ثابت کرد.
ب: «إِنَّمَا وَلِیکمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا»[9].
سرپرست و دوست شما فقط خدا و رسول او است و مؤمنانی [مانند علی بن ابیطالباند].
به اعتراف شیعه و سنّی مراد از «وَالّذینَ آمَنُوا» علی علیهالسلام میباشد.
[1] شوری 42 : 9 .
[2] شوری42 : 28 .
[3] نهج البلاغه : خطبه 192 .
[4] بحار الانوار : 41/237 ، باب 11 ، حدیث 8 .
[5] الکافی : 1/232 ، باب ما عند الائمه مِن آیات الانبیاء علیهمالسلام ، حدیث 5 .
[6] الکافی : 1/238 ، بابان الائمّه یعلمون علم ما کان وما یکون ، حدیث 2 .
[7] یوسف 12 : 67 .
[8] احزاب 33 : 6 .
[9] مائده 5 : 55 .