ایستادن بر در حرم شریف و درخواست اذن دخول و کوشش در تحصیل رقّت قلب و فروتنی و شکستگی خاطر با کمک تصوّر و فکر در عظمت و جلالت قدر صاحب آن مرقد منوّر، با توجه به این نکته که صاحب قبر ایستادن او را میبیند و کلام او را میشنود و سلام او را پاسخ میدهد، چنانکه در وقت خواندن اذن دخول به همه این واقعیات گواهی میدهد و اندیشه نماید در محبّت و لطفی که ایشان به شیعیان و زائران خود دارند و دقّت کند در خرابیهای حال خود و مخالفتهایی که با آن بزرگواران کرده و دستورهای زیادی که از ایشان عمل نکرده و آزارها و اذیتهایی که از او به ایشان یا خاصان و دوستان آن بزرگواران رسیده که بازگشت نتیجه همه این اعمال، آزردن ایشان است؛ و اگر به حقیقت و راستی، در وضع خود بنگرد، قدمهایش از رفتن باز بایستد و قلبش هراسان و چشمش گریان شود و این روح تمام آداب است.
در اینجا مناسب است اشعار سخاوی که در حال زیارت دنبال کردن آنها شایسته است را ذکر کنم:
قالُوا غَداً نَأْتِي دِيارَ الْحِمىٰ
وَيَنْزِلُ الرَّكْبُ بِمَغْناهُمُ
گفتند فردا به سرزمین قُرق شده میرسیم
و کاروان به دولتسرای آنان بار اندازد
فَكُلُّ مَنْ كانَ مُطِيعاً لَهُمْ
أَصْبَحَ مَسْرُوراً بِلُقْياهُمُ
پس هرکه فرمانبردار ایشان بوده
به دیدارشان شادمان گردد
قُلْتُ فَلِي ذَنْبٌ فَما حِيلَتِي
بِأَيِّ وَجْهٍ أَتَلَقَّاهُمُ
گفتم چاره من گنهکار چیست؟
و با چه رویى ایشان را دیدار کنم؟
قالُوا أَليْسَ العَفْوُ مِنْ شَأْنِهِمْ
لَا سِيَّما عَمَّنْ تَرَجَّاهُمُ
گفتند مگر گذشت شیوه آنان نیست
به ویژه از کسى که به آنان امید بست
فَجِئْتُهُمْ أَسْعىٰ إِلىٰ بابِهِمْ
أَرْجُوهُمُ طَوْراً وَأَخْشاهُمُ
پس به محضرشان آمدم و به درگاهشان شتافتم
یک بار به آنان امید دارم و بار دیگر ترس و بیم از آنها
و نیز شایسته است پیگیر این اشعار شود:
هَا عَبْدُكَ وَاقفٌ ذَلِيْلٌ
بِالْبَابِ يَمُدُّ كَفَّ سَائِلٍ
این بنده تو است که خاکسارانه ایستاده
و بر درگه تو دست گدایی را برافراشته
قَدْ عَزَّ عَليَّ سُوءُ حَالِي
ما يَفْعَلُ مَا فَعَلْتُ عاقِلٌ
حال ِ بدِ من برایم خیلی گران است
آنچه کردهام را هیچ عاقلی انجام نمیدهد
يَا أَكْرَمَ مَنْ رَجاهُ رَاجٍ
عَنْ بَابِكَ لَايُرَدُّ سَائِلٌ
ای بزرگوارترین کسی که امیدوار، به او امید دارد
از درگه تو هیچ گدایی برگردانده نمیشود
و هم بگوید:
شاهـا چـو تـو را سگـی ببایـد
گر من شوم آن سـگِ تـو شایـد
هستـم سگکـی ز حبـس جستـه
بـر شـاخ گــل هــوات بستــه
خود را به خودی کشیـده از جُل
پیــش تــو کشیـده از سـر ذُل
افکن نظری بر این سگ خویش
سنگـم مـزن و مرانـم از پیـش