
چهار مرغ نفسانیت

عناوین این مقاله
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شویدوَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِ الْمَوْتى قالَ أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قالَ بَلى وَ لكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِي قالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّيْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَيْكَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلى كُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءاً ثُمَّ ادْعُهُنَّ يَأْتِينَكَ سَعْياً وَ اعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ.
و به ياد آر هنگامى كه ابراهيم گفت: پروردگار را كيفيت و چگونگى زنده شدن مردگان را به من نشان بده، خدا فرمود: آيا به كيفيت زنده شدن مردگان در پرتو قدرت من ايمان نياوردهاى؟ گفت: ايمان آوردهام ولى خواستم نورى كه به آرامش قلب ابراهيم افزود، آرامشى كه مرتبهاى از مراحل عالى ايمان و باور دينى است.
از اين كه ابراهيم قطعات در هم كوبيده شده چهار پرنده را به سوى خود خواند و پرندگان با خواندن او زنده شده به سويش شتافتند معلوم مىشود كه حضرت حق به برخى از بندگانش ولايت تكوينى عنايت فرموده است.
از حضرت صادق (ع) روايت شده كه چهار پرنده عبارت بودند از طاوس، خروس، كبوتر و كلاغ. «1» و نيز از آن حضرت روايت شده كه ابراهيم اجزاى مرغان را بر دَه كوه قرار داد. «2» اهل عرفان از اين داستان استفاده تربيتى كرده و چهار پرنده را تأويل به چهار خوى زشت نمودهاند كه هر يك در وجود انسان سدّى در برابر راه خدا و سلوك انسان به سوى حضرت محبوب است، كه اگر انسان اين چهار خوى حيوان صفت و تاريك كننده باطن را از خيمه باطن بگيرد و به قتل برساند، و عرصه درون خويش را از اين چهار رذيلت پاك كند، راهش به سوى لقاء قرب و تهذيب و تزكيه و رشد و كمال باز مىشود، جلالالدين در مثنوى صورت عرفانى مسئله را چنين بيان مىكند:
چهار وصف تن چو مرغان خليل بسمل ايشان دهد جان را سبيل
اى خليل اندر خلاص نيك و بد سر ببرشان تا رهد پاها ز سدّ
زان كه اين تن شد مقام چهار خو نامشان شد چار مرغ فتنهجو
خلق را گر زندگى خواهى ابد جسر بِبُر زين چار مرغ شوم بد
بازشان كن زنده از نوع دگر كه نباشد بعد از آن زيشان ضرر
چار مرغ معنوى راهزن كردهاند اندر دل خلقان وطن
چون امير جملهى دلها شوى اندرين دوران خليفه حق توئى
سر ببر اين چار مرغ زنده را سرمدى كن عمر ناپاينده را
بط و كاوس است و زاغ است و خروس اين مثال چار مرغ اندر نفوس
ابراهيم و چهار پرنده
قهرمان بتشكن، و عبد كم نظير حق قلب الهى و عرشىاش مالامال از ايمان به خداوند و وحدت و يگانگى او بود، و به قدرت مطلقه و بىنهايت حضرت حق يقين و اطمينان كامل داشت و به آنچه به او وحى شده بود در عالىترين درجه ايمان مىزيست.
از موضوعاتى كه هم چون همه انبيا به او وحى شده بود مسئله با عظمت معاد و برپا شدن قيامت و زنده شدن مردگان و محاسبهى اعمال بندگان در روز موعود بود، ابراهيم چونان كه به خدا و وحدانيت پروردگار ايمان داشت به معاد و زنده شدن مردگان نيز ايمان بىشك و شبهه داشت، ولى آرزو داشت كيفيت و چگونگى زنده شدن مردگان را با چشم خود ببيند تا بصيرت بيشترى كسب كند و به اوج آرامش قلبى برسد، لذا از پروردگارش درخواست كرد تا كيفيت زنده شدن مردگان را به او ارائه كند، خداند به او فرمود مگر تو به چگونگى و كيفيت كار من ايمان ندارى؟ گفت چرا آن را به من وحى كردهاى و من نسبت به آن ايمان دارم و با همه وجود تصديق كردهام ولى مشتاقم آن را با چشم خود ببينم تا آرامش قلبى به كيفيت كار پيدا كنم.
خداوند خواسته او را اجابت كرد، فرمان داد تا چهار پرنده را گرفته به دقت به آفرينش هر يك بنگرد، سپس آنها را ذبح كرده و لاشهها را كوبيده و در هم مخلوط نمايد، آنگاه آن را تقسيم كرده و هر بخشى را بر كوهى قرار دهد، سپس هر يك را به نام بخواند، خواهى ديد كه هر كدام مستقل و زنده با همان هويت و حيثيت قبلى به سويش به پرواز در آيند.
ابراهيم اين كار را انجام داد و در اين جريان آنگونه كه مىخواست در قدرت و ربوبيت و ملكوت حق كه همه آسمانها و زمينه در قبضه حاكميتش قرار دارد سير عقلى و فكرى نمود و به آرامش لازم، كه پس از آن در اين زمينه پرسشى برايش مطرح نباشد رسيد، و از خطورهاى مخالفى كه با ايمان و تصديق البته منافات ندارد راحت شد.
--------------------------------------------------------------------
(1)- نورالثقلين ج 1 ص 280 حديث 1098.
(2)- كافى ج 8 ص 305.
برگرفته از کتاب تفسير حكيم، نوشته استاد حسین انصاریان