برای بسیاری این پرسش مطرح است که رابطه ایران با 2 مذهب اسلام و زرتشت چگونه است. آن فرهنگ اصیل ایرانی که مایه مباهات ما و دوستداران این مرز و بوم است آیا متاثر از دین اسلام است یا زرتشت؟ زبان شیرین فارسی و شیوه تکلم مردم ایران، مدیون کدامیک از این دو فرهنگ است؟ این موضوع را از دیدگاه شهید سیدمرتضی آوینی در مقاله «رستاخیز جسم و رستاخیز جان» که در بخش پایانی دربردارنده گزیدهای از سخنان استاد شهید مرتضی مطهری در این باره نیز است، به بحث مینشینیم.
پیش از هر چیز مخاطب گرامی را دعوت میکنیم به مطالعه مستقل و جداگانه مقاله ارزشمند و مفید شهید سیدمرتضی آوینی که در کتاب «رستاخیز جان» از مجموعه آثار شهید آوینی توسط انتشارات ساقی به چاپ رسیده است. رستاخیز جسم و رستاخیز جان اختصاص به موضوع رابطه فرهنگ ایرانی با اسلام و زرتشت دارد و عمده آنچه ما در اینجا مطرح میکنیم تکرار تاملات شهید آوینی و افزودههایی نه در تایید که نیازی به تایید ما ندارد بلکه در توصیف و معرفی آن اندیشهها بسته به بضاعت نگارنده است.
مقاله مذکور با گزارش یا بهتر است بگوییم شرح حالی که بهترین پیشدرآمد ممکن برای نوشتهای در انتقاد به زرتشتگرایی ناآگاهانه ایراندوستان است، آغاز میشود. شهید آوینی از ملاقاتش با گزارشگر تاجیک هفتهنامه «ادبیات و هنر» میگوید که گفته بوده: «فردوسی رمز آزادی است.» همین نقلقول، آغاز بحث مقاله مذکور درباره فرهنگ ایرانی است و سخن در این باب که «چرا باید ایران را با دین زرتشتی و حکومت شاهنشاهی ملازم گرفت؟» شهید سیدمرتضی در وصف این خبرنگار و رابطهای که بینشان شکل گرفته مینویسد: «عالمپور چهرهای بسیار مهربان و صادق داشت، مثل کسی که هرگز دروغ نگفته باشد. ریشهایش را رها کرده بود تا آنجا که میخواهند رشد کنند. موهای سرش هم بلند بود. لبهایی کوچک و جمع و جور و همیشه خندان داشت. کلاهی پشمی و بسیار بزرگ از آن کلاهها که همه مردان در تاجیکستان بر سر دارند بر سر داشت و کراواتی سرخ گلدار هم بسته بود. آنقدر با صداقت گفته بود که فردوسی رمز آزادی است که نتوانسته بودم مخالفت کنم و گذاشتم سکوت و لبخند شرمآگین مرا به معنای موافقت بگیرد.»
گفتیم بهترین پیش درآمد، چون مهم است این که بحث و جدل معنایی و مفهومی را با جدال بیرونی اشتباه نگیریم. شهید مهربان ما اگرچه مقالهای سراسر در مخالفت با تلقی مردم آن زمان تاجیکستان از فرهنگ ایرانی مینویسد، اما به معنای آن نیست که تحت تاثیر صفای آن خبرنگار دوستداشتنی قرار نگیرد و در مقابلش لبخند شرمآگینی از روی احترام بر لب نیاورد.
نگارنده بحث را با این پرسش آغاز میکند: «حکیم ابوالقاسم فردوسی چگونه میتواند رمز آزادی باشد؟ او تنها به آن اعتبار که زبان فارسی و اسطورههای ایرانی را از گزند تطاول ایام محفوظ داشته رمز آزادی است، اما زبان فارسی کمال خویش را در قرنهای بعد و در اشعار بزرگان بیبدیلی چون حافظ شیراز یافته است و از سوی دیگر، آیا به راستی شاهنامه فردوسی، ما را از دیگر ماثورات فرهنگیمان بینیاز میکند؟.(1)
و سپس پاسخ میدهد: «در عظمت سزاوار تقدیس شاهنامه تردیدی نیست، اما سخنی چنین مبالغهآمیز در حق فردوسی معلوم میدارد که صاحب سخن، بیخبر از تاریخ ایران، فریب همان دروغی را خورده که مرد اهل تتبعی چون مجتبی مینوی را نیز فریفته است. مجتبی مینوی در کتابی به نام «فردوسی و شعر او» مینویسد: فردوسی از برای این فارسی کتاب بزرگی ساخت که آن را از برای ایران میتوان همرتبه قرآن دانست از برای عرب.(2)
خود او در همین کتاب درباره زبان فارسی نوشته است: اگرچه خود آن فارسی هم همیشه به یک شکل نمانده: فرس قدیم، اوستایی، پهلوی اشکانی، پارسی ساسانی، فارسی جدید با تاریخ هزار و دویست ساله آن که تحولات گوناگون به خود دیده است.»
مسلمانی دین اعراب و اسلام دین عرب زبانها نیست؛ همچنین زبان فارسی نیز منحصر در فرس قدیم، اوستایی، پهلوی اشکانی و پارسی ساسانی نیست. به قلم سید شهید: «اسلام حقیقتی است فراتر از آن که متعلق به یک زبان یا یک قوم باشد و حساب اقوام را نیز باید از حساب ادیان جدا کرد. چرا باید ایران را با دین زرتشتی و حکومت شاهنشاهی ملازم گرفت؟ زبان فعلی ما تربیت یافته دامان عرفان است و همه شیرینی و زیباییش مولود همین پیوند تاریخی است. سیر تکامل زبان فارسی کنونی در اشعاری که از قرن سوم (دوران صفاریان) تا قرن هشتم (شعرای سبک عراقی) سرودهاند، قابل تعقیب است.
فارسی تاجیکها بیشتر فارسی اهل مشرق است: سیستان و خراسان و ماوراءالنهر. تفکر روشنفکران تاجیکستان نیز از لحاظ تاریخی بیشتر متمایل به قرن پنجم است. آنها شاهان را مذموم نمیدارند و از لحاظ تفکر عرفانی به مردم پاکستان که آنان نیز سنی حنفی هستند نزدیکترند... حزبی نیمهمخفی نیز با نام کوروش کبیر تاسیس کردهاند که غایتش وصول به ایران بزرگ باستانی است، یعنی همان پان ایرانیسم.»
مناسبت اصلی مقاله رستاخیز جسم و رستاخیز جان، عید نوروز است و از اینجا بحث به این آیین باستانی ایرانی میرسد: «نوروز عیدی ایرانی است نه زرتشتی. جشنهای مذهبی زرتشتیان گاهنبار نام دارد و عید نوروز جمشیدی درست پس از ششمین و آخرین گاهنبار قرار گرفته است... در عید نوروز زرتشتیان نیز سفره میاندازند، اما رسم هفتسین فقط مختص به ایرانیان است و منشا آن نامعلوم. سفره عید زرتشتیان آیینه و گلاب پاش دارد، نقل سفید و ظرفی آب که در آن چند سکه انداختهاند و برگ آویشن و میوهای چون انار یا نارنج یا سیب، یک مجمر آتش و کتاب اوستا، گلدانی پرگل، شمعهایی روشن چیده در اطراف سفره و ظرفهایی از نان، سبزی، آجیل... و خوراکهای پخته. آنان روز اول عید پیش از طلوع آفتاب بر پشت بامها آتش میافروزند و عود و صندل میسوزانند. خانه تکانی و سبز کردن حبوبات نیز از رسومی است که اختصاص به زرتشتیان ندارد. در روایتی که معلی بن خنیس از امام صادقع نقل کرده، آمده است: نوروز، روزی است که در آن خداوند از بندگان خویش میثاق ستانده است که او را عبادت کنند و شرک نورزند... و آن نخستین روز طلوع خورشید است... عجم آن را حفظ کرده است و شما ضایعش کرده اید... و چون نوروز آید غسل کن، نظیفترین لباس هایت را در بر کن و خود را به خوشبوترین عطرهایت معطر کن و آن روز را روزه دار... (3)»
با این همه، فرهنگ زرتشتی مناسب ترین فرهنگی است که میتوانسته پذیرنده اسلام باشد. شهید آوینی پس از بحث نوروز در این باره مینویسد: «سپنتا مینو و انگره مینو ارواح پاک و ناپاک هر دو مخلوق اهورامزدا هستند که دادار یگانه است. این دو همانند فطرت الهی که انسان را به سوی نیکی میکشاند و نفس اماره که او را به بدی امر میکند دو قوه متقابلی هستند که نظم جهان و تمشیت امور بر اساس تقابل این دو برقرار گشته است و این نه تنها امری خلاف اراده ازلی اهورامزدا نیست بلکه عین مشیت اوست. اگر این تضاد و تقابل نبود جهان به وجود نمیآمد، چنانچه اگر سپیدی و سیاهی و روز و شب و خیر و شر نمیبود، خلقت عالم انجام نمیگرفت و به عبارت بهتر، آفرینش جهان ملازم با وجود این دو قوه متقابل است. لفظ اهریمن صورت تحول یافته انگره مینوست، اما سپنتا مینو همان یزدان یا اهورامزدا نیست. سپنتا مینو روحی است که در تقابل با اهریمن، موجودات را به جانب پاکی و نیکی میکشاند؛ بنابراین مبنای دین زرتشت بر ثنویت قرار ندارد.
این فرهنگ، مناسبترین خاکی است که درخت اسلام در آن پاگرفته و ریشه دوانده است. اسلام لامکان است و همان سان که لازمان است و اگرچه از شبه جزیره عربستان سر برآورده است، اما ریشه در خاک فرهنگ بومی آن خطه ندارد. پیامبر امی است تا یقین کنند آنچه به زبان میآورد از فرهنگ مکتوب قرون و ادوار و امم گذشته نگرفته است... اسلام نخل نیست که فقط در گرمسیر بروید، طوباست که هر خاکی مستعد پرورش آن است.»
بحث دیگر آن است که آیا اسلام، ایران را تسخیر نموده یا ایرانیان به اختیار خود اسلام را از میان ادیان متفاوت و متعددی که در ایران رواج داشته (زرتشتی، مسیحی، صابئی و حتی بودایی) انتخاب کردهاند. نگارنده مقاله در اینجا به کتاب «خدمات متقابل اسلام و ایران» اثر استاد شهید مرتضی مطهری ارجاع میدهد: «شواهد تاریخی بسیاری وجود دارد که پس از شکست ایران در جنگ با سپاه اسلام، مردم ایران به اختیار خویش و بتدریج اسلام آوردهاند. مردم طبرستان تا قرن سوم هجری هنوز دین اسلام را نمیشناختند و با حکومت خلفا مبارزه میکردند. مردم کرمان درتمام دوران خلافت امویها زرتشتی ماندند و استخری اصطخری در کتاب «المسالک و الممالک» نوشته که در زمان او هنوز در فارس کثرت با زرتشتیان بوده است. مقدسی، صاحب کتاب «احسن التقاسیم» اذعان دارد در آن روزگار در جشنهای خاص زرتشتیان هنوز بازارها را آذین میبستهاند و در عیدهای نوروز و مهرگان دیگر مردمان شهر نیز به آنان میپیوستهاند.(»4) از این گذشته «پیش از ظهور اسلام، در ایران دوران ساسانیان نیز اگرچه مزدیسنای زرتشتی که به آن بهدین میگفتند از جانب حکومت که منتسب به موبدان و متولیان آتشکدهها بود رسمیت یافت، اما نهتنها همه مردم ایران زرتشتی نبودهاند، بلکه مسیحیت از آنچنان نفوذ و اعتباری برخوردار بود که اگر اسلام در ایران پا نمیگرفت، به اعتراف همه مورخان، این مسیحیت بود که ایران را تسخیر میکرد. گذشته از زروانیان و کیومرثیان که از فرقههای زرتشتی مخالف مزدیسنا هستند، یهودیان و نصارا، مانویان و مزدکیان و بوداییان در سراسر ایران بسیار بودند تا آنجا که در بسیاری از مناطق، اکثریت با زرتشتیان نبوده است. زرتشتیان و مسیحیان و یهودیان به اختیار خویش تسلیم اسلام شدند و چه بسا از سر رغبت به سپاهیان اسلام پیوستند...»
پانوشتها:
1 - رستاخیز جان، سیدمرتضی آوینی، تهران، نشر ساقی، چاپ اول: 1379، چاپ چهارم: 1386
2 - فردوسی و شعر او، مجتبی مینوی، انجمن آثار ملی، تهران، 1346
3 - بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، 109 ج، الوفاء، بیروت، سوم، 1403 ه. ق، ج 59، باب 22
4 - خدمات متقابل اسلام و ایران، مرتضی مطهری، صدرا، تهران، بیست و چهارم، 1376
منبع: روزنامه جام جم
نویسنده : آزاد جعفری
منبع : روزنامه جام جم