جلسه اول پنج شنبه (11-3-1396)
(تهران مسجد امیر)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شویدتهران مسجد امیر(ع) - رمضان 1396 – سخنرانی اول
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین الصلاة والسلام علی سید الانبیاء والمرسلین حبیب الهنا وطبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه وعلی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین»
بنا دارم در این شب از شبهای با ارزش رمضان مطلب بسیار مهمی را از قول وجود مبارک امام صادق علیه السلام به شما هدیه بدهم البته پیش از آن مطلب به دو موضوع مهم می پردازیم.
در کتاب شریف اصول کافی در جلد دوم فصلی به نام فصل عبادت وجود دارد، در یک روایت این فصل آمده است وجود مقدس رسول خدا می فرماید من عشق العباده یعنی کسی که عاشق عبادت باشد. عبادت به مجموعه ای از گرایش ها به مسائل باطنی و ظاهری و مالی و رفتاری و کرداری می گویند.اگر سوال شود که چه راهی دارد انسان عاشق عبادت شود، درجا نمی توان مردم را دعوت کرد تا عاشق عبادت شوند، برای آن که انسان عاشق عبادت شود باید هدف عبادت و فلسفه و نتیجه عبادت را بشناسد، در دو سه دقیقه هم می شود آن را شناخت. «فان الجنه محفوفة بالمکاره،» کلام امیرالمومنین است حضرت می فرماید بهشت پیچیده به عبادات است، باید این پیچ بهشت را باز کرد تا بهشت به دست بیاید، «فان الجنة محفوفة بالمکاره»، یعنی بهشت به همه عبادات پیچیده شده است.
شما هفت شبانه روز است که روزه گرفتید هر شبانه روزی هفده رکعت نماز خواندید، شما با روزه گرفتن دارید این پوشش بهشت را از روی بهشت باز می کنید، شما با نمازهای یومیه این پوشش را روی بهشت باز می کنید، بهشت یک گوهری است که از ابتدا پروردگار عالم او را به مجموع عبادات پیچانده است بهشت یک عروسی است که یک چادری روی این آن قرار دارد که بدون برداشتن این چادر عروس دیده نمی شود و به وصالش هم نمی توان رسید این چادر عبادت است.
وقتی من از طریق قرآن و روایات به خصوص فرمایشات امیرالمومنین آن کتابی که راست ترین سخن در آن است و این مردی که صادق ترین انسان ها می باشد متوجه شوم که عبادت یک پوشش، یک چادر، روی بهشت است من تا این پوشش را باز نکنم تا این چادر را کنار نزنم نه می توانم بهشت را ببینم نه می توانم به وصال بهشت برسم، وقتی من عبادت را این گونه بفهمم عاشق این عبادت می شوم که این عبادت در حقیقت روپوش روی بهشت است که من با حرکات عبادتی بدنی و مالی و اخلاقی دارم این چادر زیبا بر روی این عروس قیامت را کنار می زنم و عاشق می شوم. جور دیگر آدم عاشق عبادت نمی¬شود چون عبادت برای آدم سنگین می¬آید صبح می¬خواهد از خواب بلند شود سنگین می شود، می خواهد هنوز نهار و شام نخورده نماز بخواند سنگین می شود، می خواهد سی روز روزی هفده ساعت از ده تا چیز کناره گیری کند سنگین می شود، ولی وقتی آدم عبادت را بفهمد «انها لکبیرة انا له الخاشعین» این سنگینی برطرف خواهد شد.
وقتی فهمید که کل عبادت ها چادر روی بهشت است و باید بلندش کرد و به بهشت رسید انسان با انجام عبادات در حقیقت این چادر عروس و این پوشش را کنار می زند لذت بخش است. این جمله اول روایت من عشق العباده می باشد.
حالا که پیغمبر(ص) میفرماید عاشق عبادت شد فعانقها، این عبادت را به آغوش بکشد چون این عبادت است که او را به تماشای عروس قیامت و رسیدن به وصال عروس قیامت می رساند، همیشه بغلش بگیرد، جدا نشود، و عانقها نگذارد این چادر روی چهره بهشت بماند و این چادر را برندارد ، عانقها یعنی همیشه این کار عبادت در بغلش باشد، در آغوشش قرار بگیرد و احبها بقلبه، حالا که فهمید عبادت به چه معناست به این عبادت دل بدهد ، از روی اجبار نباشد،به عبادت دل بدهد.احبها بقلبه، و باشرها بجسده، تمام وجودش را وارد عبادت کند تمام وجودش را و باشرها بجسده و تفرق لها، و برای این عبادت خودش را فارق البال کند دیگر وقتی برابر پروردگار می ایستد می خواهد بگوید الله اکبر زن و بچه جلوی چشمش نباشند، مغازه و کارخانه نباشد، صندلی نباشد و به طور کلی کشش های مادی نباشد. خودش را برای این عبادت آسوده کند که در عبادتش زن و بچه اش قاطی نشود، غصه هایش و پولش قاطی نشود و امور اجتماعی و مقامش و علمش و منبرش قاطی نشود، مرجعیتش و ریاستش قاطی نشود، تفرق لها خودش باشد و عبادت.
«فهو لا یبالی اصبح من الدنیا علی عسر او علی یسر،» باکی هم نداشته باشد که دنیایش آسان و راحت است و در رفاه به سر می برد یا یک مقدار سخت و مشکل است، باک نداشته باشد، که حالا یک مدتی نمی تواند گوشت کیلو پنجاه تومن و شصت تومن بخرد، حالا نمی تواند به این سرعت جهیزیه برای بچه اش فراهم کند این را در عبادت وارد نکند غصه را در عبادت نریزد عبادت را زهرآلود نکند بگذارد عبادت خالص، صاف و رای پروردگار مهربان عالم باشد.
اگر خداوند مهربانی که بخیل نیست، به ما توفیق بدهد چنین عبادتی را انجام دهیم که این امر هم شدنی است، ما به مقامات عجیبی خواهیم رسید در این عبادت، اگر ما چنین عبادتی را انجام بدهیم به یک مقامات شگفت انگیز ئست پیدا می کنیم، حالا در این زمینه این مقامات شگفت انگیز به دو روایت کم نظیر ناب دقت بفرمایید یکی از راویان درجه اول ما و راویان مورد وثوق و راویان مورد اعتماد اهل بیت(ع) می باشد باید دقت شود که چه می گویند فردی به نام جمیل ابن درّاج یا دُراج می گوید من یک روز به زیارت آمدم وجود مبارک حضرت صادق(ع) به من فرمودند جمیل از طرف من یعنی امام معصوم یعنی امام راستگو و امام حقیقتگو، از طرف من بشّر المخبتین بالجنه باش، جمعیت مخبتین را به بهشت مژده بده که حتما قطعا این جمعیت در قیامت بهشتی هستند و شکی در بهشتی بودنشان وجود ندارد.
خدایا امام صادق چه کسانی را می گوید؟ آن جمعیت مخبتین چه کسانی هستند؟ مخبت یعنی آن انسانی که ذره ای نسبت به پروردگار عالم تکبر ندارد و در مقابل همه وجودش نسبت به خداوند خشوع و خضوع و فروتنی است به این معنا که در برابر خواسته های خدا یک بار نه نمی گوید، نماز بخوان چشم می خوانم، روزه بگیر چشم می خوانم، پول را از خودت دور کن و زکات و خمس بده چشم می دهم، انفاق کن چشم انفاق می کنم، مخبت انسانی است که ذره ای تکبر به پروردگار ندارد در برابر همه وجود خشوع و فروتنی و آرامش و سکونت و تسلیم است.
خدایا این گروه چه کسانی هستند؟ بشّر المخبتین برای امروزند؟آیا برای آینده هستند؟ چه کسانی هستند ؟ امام صادق از جمعیت میلیونی زمان خودشان در کره زمین فقط چهار نفر را اسم بردند، جمیل می گوید که بهشتی بودن این چهار تا یقینی است شکی در آن نیست، یک برید عجلی، دو زرارة ابن اعین، سه محمد ابن مسلم، چهار ابوبصیر، درباره این چهار نفر حضرت صادق(ع) این قضاوت را کردند یعنی شیعه باید این باشد، امناءالله فی حلاله و حرامه، این چهار نفر امین خدا در حلال و حرامش هستند یعنی آدم هایی که یک ذره در دین خدا دست کاری نمی کنند که بیایند در مردم بگویند به نظر من، به عقیده من و یا من فکر می کنم اینجوری باشد اینها از آن طایفه نیستند امناء الله فی حلاله و حرامه، امینان خداوند مهربان در کل احکام حلال خدا و حرام خدا هستند بعد امام صادق(ع) فرمود جمیل این جمله اش خیلی عجیب و شگفت آور است، جمیل لو لا هولاء اگر این چهار نفر نبودند ان قطعت آثار نبوة و اندرست اگر این چهار تا امروز نبودند بین جامعه و بین تمام آثار پیغمبر جدایی می افتاد، اینها حلقه اتصال بین مردم و بین آثار نبوت هستند، و اگر این چهار نفر نبودند تمام آثار نبوت کهنه می شد و می پوسید این شیعه یعنی امین حلال و حرام خدا، شیعه آن نیست که در حلال و حرام خدا بگوید به نظر من انجام بده طوری نیست، به نظر من روزه را نگیر طوری نیست به نظر من این کار را نکن به نظر من این پولی که زحمت کشیدی عرق ریختی نبر قم بدی به این آخوندها به نظر من، شیعه امناء الله فی حلاله و حرامه این یک روایت. است.
اما روایت دوم، امام صادق(ع) می فرماید «ان اصحاب ابی کانوا زینا احیاء و امواتا»، پدر من حضرت باقر(ع) چهاررفیق دارد که در زمان حیات و وقت مماتشان برای ما اهل بیت(ع) و برای دین خدا زینت هستند، چه در حیاتشان چه در مماتشان«اان اصحاب ابی کانوا زینا امواتا و احیاء» یعنی هر کسی اینها را ببیند می گوید به به از اسلام،آفرین به این قران به به از امام باقری که اینها را تربیت کرد. من را نبینند بگویند اگر دین این است نه اگر اخلاق این است بقیه شان را هم نمی خواهیم هم نه، اگر رفتار این است فکر نمی کنم بشود به امامان اینها هم اعتمادی کرد، این خیلی خطرناک است که وجود من به اعتقاد مردم به قرآن به اهل بیت(ع)، به مرجعیت، به دین، به مسجد، به محراب، لطمه بزند.
خب اینهایی که زینب پدرم بودند چه کسانی هستند؟ حضرت فرمود چهار نفر همانهایی که در روایت اول اسم برد یعنی«برید عجلی، محمد ابن مسلم، زرارة ابن اعین، ابوبصیر»، آن روایت پیغمبر را در عبادت در ذهنتان باشد عبادت اینها را به اینجا رساند، این که می گوید بشر المخبتین بالجنه یعنی عبادت اینها پوشش روی بهشت را کنار زد، عبادت اینها چادر این عروس آخرتی را از روی سرش برداشت، بعد حضرت فرمود این چهار تا هم القوامون بالقسط، کسی به اندازه اینها رفتار و کردار عادلانه نداشت، و هم القوالون بالقسط و کسی به اندازه اینها سخن به عدالت نگفت چقدر اینها مواظب خودشان بودند و هم السابقون السابقون اولئک المقربون، اینها همانهایی هستند که خدا در قرآن گفته اولئک المقربون، این چهار تا جزو مقربین بودند.
یکی از این چهار تا ابوبصیر، با این هویتش، با این خلوصش با این عظمتش، با این تعریفی که امام صادق از او کرد در دو روایت می گوید من یک روز آمدم خدمت حضرت صادق علیه السلام، امام صادق(ع) به من فرمود ابوبصیر! نحن شجرة العلم، ما اهل بیت درخت علم هستیم نه برگ علم، نه شاخه علم، نه تنه علم، ما اهل بیت شجرة العلم، درخت علم هستیم خب اهل بیت(ع) درخت علم هستند تکلیف من در برابر این درخت علم چیست؟این است که وجودم را که یک ترکه است به این درخت پیوند بزنم از علم این درخت در حد استعداد و گنجایش خودم بگیرم و به اجرا بگذارم، در عبادتم، از علم آنها بهره بگیرم در اخلاقم از علم آنها بهره بگیرم، در امور مالی و کسبی از علم آنها بهره بگیرم، در امور مربوط به صندلیم که با ملت چه کنم از علم آنها بهره بگیرم چون اگر از علم آنها نگیرم باید بروم از علم اروپا و امریکا بهره بگیرم آنها از نظر علم از ما جلوترند، آن وقت ما هم اگر از علم آنها بگیریم مثل خود آنها می شویم.
چون آنها با علمی که دارند این شدند، ما هم اگر از علم آنها بگیریم البته علم علوم انسانی شان و علوم روان شناسی شان و علوم روانکاویشان منظورم از این علم علم هواپیماسازی و قطارسازی نیست اگر علم زندگی را از آنها بگیرم نه علم صنعت را و از امام صادق و اهل بیت(ع) نگیرم من هم مثل آنها می شوم جرثومه فساد و کپسول شهوات و متجاوز به همه حدود می شوم. نحن شجرة العلم.
و ابوبصیر نحن اهل بیت النبوة، ما اهل بیت نبوت هستیم اهل بیت نبوت هستیم بیت در این جمله نه به معنی اتاق و یا خانه پیغمبر است ، آن اتاق و خانه ها را که پروردگار در سوره احزاب به زنان پیغمبر نسبت داده قرن فی بیوتکن، زنان پیغمبر در خانه هایتان استقرار داشته باشید بیرون نیایید برای دخالت در امور مردم اگر بیایید جنگ جمل را ایجاد می کنید و قاتل علی(ع)می شوید، بنشینید در خانه هایتان. و بعضی زنها در روزگار ما و دخترها واجب است در خانه مستقر باشند بیرون بیایند دین کش می شوند، جوان کش می شوند، مملکت کش و معنویت کش می-شوند.
منظور نحن اهل بیت النبوة این بیت یعنی فضای نبوت پیغمبر اسلام است ما اهل آن فضا هستیم اهل جایی دیگر نیستیم، ما اهل آن بیتی هستیم که در سوره احزاب می گوید «یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا». پاکی کامل این است با ارتباط با ما پاکی به دست آورید.
و دارنا محبة الجبرئیل، خانه های ما محل ورود جبرئیل است جبرئیل مگر هر کجا وارد می شود در ایران در حال حاضر پنج شش تا کاخ داریم، کاخ گلستان، کاخ سعدآباد، کاخ نیاوران، کاخ دادگستری، کاخ ریاست جمهوری میلیون ها سال هم بگذرد جبرئیل از بالای اینها هم عبور نمی کند، تا چه برسد به اینکه قدم در اینجاها بگذارد، جبرئیل جایی می رود که صددرصد پاک باشد، جبرئیل به خانه های ما چه کار دارد به بچه های ما چه کار دارد؟
به جبرئیل می گویند زهرا خوابش برده بچه چهار پنج ماهه اش در گهواره گریه می کند برو جبرئیل بشین گهواره حسین را بجنبان خانه ما چه کار دارد جبرئیل، در کاخ های دنیا چه کار دارد جبرئیل، فی دارنا محبة جبرئیل جبرئیل در خانه های ما وارد می شود محل فرود جبرئیل در کره زمین در خانه های ماست، و نحن خزان علم الله، ابوبصیر خدا چقدر علم دارد ما گنجینه های علم خدا هستیم، و معادن وحی الله، ابوبصیر ما معدن های وحی پروردگار هستیم یعنی تمام ما اهل بیت قلبشان به الهام و وحی پروردگار وصل است از آن دریای بی نهایت دائم در قلب ما الهام فرو می ریزد.
امام حسین(ع) می دانست به کربلا بیاید کشته می شود، بچه هایش و یارانش هم کشته می شوند،زن و بچه اش اسیر می شوند می دانست که غلط است با هفتاد نفر بخواهد با سی هزار نفر بجنگد، همه را می دانست پس چرا آمد؟ چون پیغمبر به او فرمود شاه الله ان یراک قتیلا، حسین جان خدا دنبال شهادتت است به امر خدا آمد به الهام خدا آمد. به وحی خدا آمد. علی می دانست شب نوزدهم دارد به مسجد می رود در مسجد ابن ملجم فرق سرش را می شکافد و منجر به شهادت اش می شود می دانست پس چرا آمد، ما اگر می دانستیم نمی رفتیم علی(ع) به الهام خدا آمد، خدا به او الهام کرد علی جان فرصت ات تمام شده مشتاقم نزد من بیایی بلند شو و به مسجد برو، با کمال به مسجد میل آمد و نحن معادن وحی الله، جمله آخر سخن که جمله آخر روایت امام صادق(ع) است من تبعنا نجی، کسی که از ما با این اوصافی که داریم پیروی کند قطعا اهل نجات است. و من تخلف عنا فقد هلک کسی که ما چهارده نفر را رها کند دنبال دیگران برود گورش را با دست خودش کنده است جهنم را برای خودش آماده کرده است بی آبرویی دنیا و آخرت را برای خودش رقم زده است با این خصوصیات واجب است از اینها اطاعت شود این خصوصیات راهیچ کس دیگر ندارد.
خداوند در این شبها بندگانش را می بخشد امشب به اندازه کل هفته گذشته خداوند متعال بندگانش را می آمرزد. یعنی امشب هفت برابر هفته ای که گذشت خدا می آمرزد، اما باید بروم که من را بیامرزد، باید بروم. اگر پشت به خدا باشم که آمرزشش سراغ من نمی آید مثل گدایی که به او خبر بدهند فلان خیابان در آن فرعی در کوچه دهم نفری دویست هزار تومان به مستحق می دهند خب باید برود تا آنجا بگیرد نرود که گیرش نمی آید باید برود. ما آمدیم با روزه آمدیم، با نماز آمدیم، در خانه ات آمدیم، با اهل بیت(ع) آمدیم، دیگر همه کاری کردیم دیگر این حالا نوبت تو است که گذشته ما را ببخشی ما آمدیم آدرس به ما دادند گفتند به اندازه کل هفته ای که گذشته می آمرزد ما به این آدرس درست آمدیم