لطفا منتظر باشید

جلسه هجدهم*ویژه برنامه روز شهادت*چهارشنبه (16-3-1397)

(تهران مسجد امیر)
رمضان1439 ه.ق - اردیبهشت1397 ه.ش
12.89 مگا بایت
دانلود

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

 بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.

 

کتاب خدا از دو سوداگری یعنی خرید و فروش نام می‌برد که در یکی از این سوداگری‌ها فقط و فقط خسارت وجود دارد و سوداگر این سوداگری خسارت‌بار بسیارند. این سوداگری که کاملاً ضد حقیقت صورت می‌گیرد از زمان آدم از یکی از فرزندانش شروع شد، تا الان ادامه دارد و تا زمان آینده هم ادامه خواهد داشت.

 

تجارتی پر از ضرر

این سوداگری خسارت‌بار دو بار در سوره مبارکه بقره مطرح شده است، یک بار در اوائل سوره است «أُولئِكَ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الضَّلالَةَ بِالْهُدى‏ فَما رَبِحَتْ تِجارَتُهُمْ وَ ما كانُوا مُهْتَدِين»(بقره، 16) هدایت را فروختند، دلال فروششان هم هوای نفس، لذت‌گرایی و حالت آزادی در بی‌بند و باری کبر قلبی و غرور پوک و بی‌پایه بود، نه این‌که جنس هدایت را نفهمیدند، خوب فهمیدند چون هم مایه فطرت داشتند و هم مایه عقل؛ بنابراین می‌فهمیدند اما همین عواملی که خود قرآن هم در آیات متعددی ذکر می‌کند این دلال‌ها دور این بدبخت‌ها را گرفتند و آنها را وادار کردند بدون دغدغه هدایت الهی را به قیمت خریدن گمراهی فروختند.

در همین آیه دو کلمه درباره آنها می‌گوید: «فَما رَبِحَتْ تِجارَتُهُمْ» یک ذره سود هم در این سوداگری نصیبشان نشد. یک ذره سود نصیبشان نشد یعنی دچار خسارت کامل شدند، خسارت یعنی از دست دادن همه سرمایه‌های وجودی، نهایتاً چند کیلو گوشت و پوست و استخوان و چند لیتر هم خون از آنها ماند که این گوشت و پوست و استخوان و خون را به زور شکم نگه داشتند تا مردند.

 

امروز نمی‌خواهم حتی یک آیه از قیامت اینان قرائت کنم و ناراحتتان کنم چون همان یک آیه‌ای هم که می‌خواهم بخوانم حتی در و دیوار این محل طاقت شنیدنش را ندارد، کوه‌ها هم طاقتش را ندارند چه برسد به شما که فعلاً غرق در رحمت پروردگار هستید و من به شادیتان از دیشب و امروز که اتصال به رحمت خدا دارید لطمه نمی‌زنم. این یک آیه و یک سوداگری یعنی یک خرید و فروش صددرصد زیان‌بار و پرخسارت است.

 

عذابی بدون تخفیف

«فَلا يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ»(بقره، 86) خیلی عجیب است که اینها تجارتشان سودی نکرد و تا لحظه مرگشان هم وارد راه هدایت نشدند، کبر و غرور و بدمستی و پستی دور اینها را محاصره کرده بود. آیه دوم باز در همین سوره بقره است «أُولئِكَ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الْحَياةَ الدُّنْيا بِالْآخِرَة»(بقره، 86) اینان زندگی فنا شدنی، تمام شدنی، خاموش شدنی و از دست رفتنی دنیا را معامله کردند در برابر از دست دادن آخرت آباد و دائم و پرنعمت و ابدی، کدام سوداگری زیانبارتر از این است که یک بدن را با لذت‌هایش و با مقداری پول و مقداری زمین خریدند به بهای از دست دادن آخرت پروردگار؟

 

دو کلمه هم درباره اینها می‌گوید: «فَلا يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ» پروردگار عالم هیچ تخفیفی در عذاب اینان در قیامت نخواهد داد، ارحم الراحمین هیچ تخفیفی نمی‌دهد، اکرم الاکرمین هیچ تخفیفی نمی‌دهد، چرا؟ چون شایسته نیستند، چون گیرنده نیستند. بر فرض پروردگار رحمتش را بخواهد نصیب اینها بکند یا عذابشان را تخفیف بدهد، آنها نمی‌گیرند مثل این است که آدم یک الماس ده میلیارد تومانی را بیاورد برابر یک کور و بپرسد: قشنگ است؟ می‌ارزد؟ او می‌گوید: چه می‌دانم. بده دستش بگو: لمسش کن می‌ارزد؟ می‌گوید: این یک ذره سنگ چیست؟ داری سر ما را کلاه می‌گذاری؟ بینداز در همان بیابانی که این سنگریزه را برداشتی.

یک عده‌ای در ذهنشان است که خدا با این رحمت واسعه مگر نمی‌تواند در عذابشان تخفیف بدهد؟ می‌تواند، آنها گیرنده نیستند، وجودشان تخفیف در عذاب را دفع می‌کند «فَلا يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ وَ لا هُمْ يُنْصَرُون» از زمان آدم تا آخرین نفری که وارد قیامت شده یک نفر هم پیدا نمی‌شود به اینها کمک بدهد. این یک سوداگری است.

 

خریداری به نام الله، فروشنده‌ای به نام انسان

سوداگری دوم یک سوداگری است که سودش مطلقاً نه برای انبیا، نه برای جن و نه برای فرشتگان قابل ارزیابی نیست؛ چون وزن معنوی کیفی آنچه را که این سوداگر به دست می‌آورد فقط و فقط ارزیابی‌ آن در شایستگی شخص پروردگار است. اگر به انبیا هم بگوید ارزیابی کنند، ارزیابی نمی‌شود چون ترازویش را ندارند، اگر به همه جن بگوید ارزیابی بکنید ترازویش را ندارند، اگر به همه انس بگوید ارزیابی بکنید ترازویش را ندارند، پس ارزیاب خودش است، او هم از ارزیابی خودش به ما یک ذره اطلاع نداده است.

در این سوداگری پرمنفعت در تمام دوره تاریخ از زمان آدم تا قیامت فقط یک نفر وارد این سوداگری شده، نفر دوم نه قبلاً بود و نه بعد از این یک نفر پیدا شد، سوداگری چهار رکن دارد؛ خریدار، فروشنده، کالا، قیمت.

 

اینجا ممکن است بعضی از عزیزانی که وارد به قرآن هستند بگویند: این حرف با قرآن نمی‌خواند که سوداگر این سوداگری یک نفر بوده که فروخته، او خریده، کالایش معلوم، نتیجه و قیمتش هم معلوم، نه این برای یک نفر نیست. دلیل ما آیه سوره توبه است «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى‏ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّة»(توبه، 111) ممکن است کسی بگوید اینجا سوداگری اتفاق نیفتاده، خبر می‌دهد من خدای شما «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى‏ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ» خریدار جانتان هستم، خریدار مالتان هم هستم، قیمت این جان و مال هم بهشت است.

خداوند نگفته است که به من فروختند، می‌گوید: خریدار هستم، حالا کسی می‌فروشد، میلیون‌ها نفر هم نمی‌فروشند پس این آیه را با این بحث مخلوط نکنید، بی‌انصافی است اگر مخلوط بکنید. آیه را کنار بگذارید آیه سر جای خودش آیه است، خبر است نه معامله اتفاق افتاده، مثل اینکه شما به عزیزی می‌گویید دو تا انبار گندم دارم اگر خریدار هستی بیا بخر، قیمتش هم مناسب است، این خبر است هنوز که نیامده بخرد.

 

در سوره مبارکه توبه خبر می‌دهد من خریدار هستم، اما خرید و فروشی انجام نگرفته و خبر خالی است، لذا در این سوداگری که کل سوداگری سود است، سودش هم هشت بهشت نیست، در آن خبر می‌گوید که «بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّة» جنست را قیمت می‌دهد، اگر دلت می‌خواهد بفروش این هم قیمتش، در ‌این آیه می‌گوید: یک نفر آمده فروخته کالا هم جانش بوده و خریدار هم من بودم، قیمتش هم ذات الله بوده، اصلاً قابل مقایسه با هشت بهشت نیست. هشت بهشت، هشت تا جای مادی است، نعمت است، زمین است، کاخ است، حور العین است، به هیچ عنوان ارتباط با مرضات الله ندارد یعنی با این قیمت قابل مقایسه نیست، این مرضات الله کیفیت است، خودش هم فقط می‌داند.

 

سودی عظیم تنها برای یک نفر

حالا آیه را گوش بدهید. می‌گوید این سوداگر تک است، نه قبل از خودش بوده نه بعد از خودش هست، سوداگری او هم دائمی بوده است؛ یعنی از وقتی که پا در زندگی گذاشته از پنج شش سالگی، از ده سالگی، دیگر ده سالگی که مسلم است، آن وقتی که این سوداگری را انجام داده حدود بیست و یکی دو سالش بوده، می‌گوید سوداگری او دوام دارد، ادامه داشته یک بار نبود، یک شب نبود، یک روز نبود، یک هفته نبود، یک ماه نبود، یک سال نبود تا چشمش را از دنیا بست وارد آخرت شد این سوداگری را داشت، این برای فعل آیه که فعل مضارع است.

قبل از او چنین سوداگری اتفاق نیفتاد و بعد از او چنین سوداگری تا قیامت اتفاق نمی‌افتد. مشتری این بازار که خرید و فروش را انجام داد یکی بودند (امروز شاه انجمن دلبران یکی است/ دلبر اگر هزار ولی دل بر آن یکی است) یک نفر بوده، آیه را گوش بدهید با چهار رکن معامله و سوداگری.

 

«من الناس» طلبه‌ها می‌گویند این «مِن» اول آیه مِن تبعیض است یعنی همه را بریز کنار، کسی از بین تمام «من الناس»، در سوره توبه گفت: «ان الله اشتری من المؤمنین» من از اهل ایمان خریدارم نه اینکه الان اهل ایمان با من معامله‌ای انجام دادند، می‌گوید: حاضر به انجام این معامله هستم. این آیه می‌گوید: «من الناس» الناس یعنی کل الناس، الف و لام الف و لام استغراق است و معنی کل می‌دهد، یکی از کل ناس «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ» جانش را فروخت، به قیمت مرضات الله خریدم «وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِباد»(بقره، 207).

 

تفاوت رحمت و رأفت

این آیه برای من خیلی عجیب است، من که مقداری عربی خواندم از سنگینی آیه قلبم سنگینی می‌کند، «والله رئوف» نه «رحیم» نه «رحمت» که خیلی قد و قواره‌اش کمتر از رأفت است. امروز من به چند تا کتاب مراجعه کردم فرق رأفت و رحمت را ببینم، همه محققین نوشتند: «الرأفت اَشد من الرحمه».

«رحمت»: ممکن است آدم به کسی مهربانی کند و او رنج بکشد. طبیب می‌گوید: آقا می‌خواهم یک آمپول به تو بزنم خیلی درد دارد، طبیب مهربانی می‌کند که درد این بنده خدا برطرف شود ولی مهربانی او با ناراحتی و کراهت مریض، با مکروه دانستن مریض مخلوط شده است.

 

«رأفت»: در جایی که کراهت و ناپسندی و ناراحتی است اصلاً صادر نمی‌شود. رأفت برای جایی است که گیرنده با تمام وجودش در کمال لذت رحمت را می‌گیرد و لذتی که فوق همه لذت‌هاست. کسی است از کل مردم عالم که جانش را به من فروخت و من به قیمت مرضات الله خریدم «وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِباد» اینجا که یک نفر جانش را فروخته چرا خداوند می‌گوید عباد، کل بندگان؟ العباد الف و لامش باز هم استغراق است یعنی کل عباد، در آیه یک نفر فروشنده بوده و یک نفر خریدار بوده، چرا می‌گویی من شدیدترین مهربانی را به کل عباد دارم؟ برای این‌که به من می‌خواهد بگوید این یک نفر کل بندگانم است، در کل عالم این یک نفر کل است، تو نمی‌فهمی، تو نمی‌بینی، من خدا می‌بینم که این یک نفر صد است و بقیه عالم نود و نه به پایین است، این نود و نه به پایین هم در وجود او تجلی دارد «وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِباد».

 

نقشه قتل پیامبر

این جان را در میدان جنگ فروخت؟ خیر، بر خلاف کل جهادهای مثبت تاریخ ایشان در میدان جنگ نفروخت. در رختخواب خوابیده بود که خدا به پیغمبر خبر داد امشب ده قبیله قریش ده نفر را انتخاب کردند، یکی از آنها هم عمویت است که وقتی می‌خوابی (خیلی عجیب است در خانه پیغمبر مکه و مدینه باز بود، یعنی به پیغمبر گفته بودند در به روی کسی نبند، مکه هم در خانه‌اش باز بود) ده قبیله ده تا شریر انتخاب کردند تو را بکشند که کسی خونخواه تو نباشد؛ یعنی قاتل معلوم نباشد و نتوانند کاری بکنند، خونت پایمال بشود.

هر چه به تو تهمت زدند که دیوانه هستی، مجنون هستی، جادوگر هستی دیدند دست از کارت برنمی‌داری، جلسه کردند که برای تمام کردن تبلیغاتت و خاموش کردنت تو را بکشند، یکی از قاتل‌ها هم عمویت است. وای از وقتی که قوم و خویش ضد پروردگار و ضد انسان بشود. وای این قوم و خویش دیگر خیلی ستمگر و ظالم و مورد نفرت خداست، غریبه بیاید دل آدم را بسوزاند غریبه است اما پشت... هر چه می‌خواهید خودتان بگذارید.

 

این خبر خدا درباره نقشه قتل پیامبر، در خانه هم باز است، برق و لوستر و اینها هم که نبود، تمام مردم شب یک چوبی روشن می‌کردند در روشنایی آن شب را می‌گذراندند، زود هم می‌خوابیدند و خاموش می‌کردند. خداوند به پیامبر می‌گوید: امشب از مکه بیرون برو تا برسی به مدینه، آنجا جانت در خطر نیست و اما امشب به علی بگو سر جایت بخوابد، علی(ع) چند سالش است؟ بیست و دو سالش است.

 

پاداشی غیرقابل ارزیابی برای علی(ع)

این جنگ نه خنجر داشت، نه نیزه داشت، نه شمشیر داشت، نه زوبین داشت، نه کلاهخود داشت، نه سپر داشت، نه زره داشت پیغمبر هم خبر دیگری به او نداد، نگویید خوابید و کشته نشد، اصلاً خبری به او نداد که اگر بخوابی کشته نمی‌شوی یا می‌شوی، فقط حکم خدا را به او گفت که در این رختخواب من بخواب که من بروم، اینها اتاق را که ببینند یک کسی زیر شمد است من را دنبال نکنند، سرگرم همین شمد باشند که زیرش یک نفر است و بگویند خودش است، می‌ایستیم بیرون در خوابش ببرد و سپس داخل می‌ریزیم، خود این یک ساعت می‌کشید و تا آن زمان پیغمبر از مکه رفته بود.

علی(ع) گفت: یا رسول الله من بخوابم شما به سلامت به مقصد می‌رسید؟ خطری تهدیدتان نمی‌کند؟ فرمود: نه علی جان. گفت: من که یک جان دارم یا رسول الله، هزار جان من فدای تو، برای شجاعت آن شب خوابید؟ آیه می‌گوید: نه. برای تهور خوابید؟ آیه می‌گوید: نه. برای مردانگی خوابید؟ آیه می‌گوید: نه. برای بهشت خوابید؟ آیه می‌گوید: نه. پیغمبر رفت و علی(ع) آرام «ابتغاء مرضات الله» آمد زیر شمد که با این معامله فقط رضایت پروردگار را به دست بیاورد نه بهشت را، بهشت مزد عمل است نه رضایت پروردگار. ابتغاء مرضات الله خوابید. این‌گونه معامله را چه کسی داشته؟ بی اسلحه این گونه معامله را در برابر ابتغاء مرضات الله چه کسی داشته است؟

 

فروشنده، جان را در طبق اخلاص گذاشته، بر فرض او را می‌کشتند، نبود که خدا پاداشش را بدهد، این چه معامله‌ای بود؟ من باید جنسی که می‌فروشم زنده باشم تا پاداشش را بگیرم، قیمتش را بگیرم؛ اگر علی کشته می‌شد، نبود که پاداش را بگیرد. فدایش بشوم، نه فدای خاک کف پای قنبرش بشوم، اگر به خودش بگویم فدایت بشوم یک نگاه با محبتی به من می‌کند یعنی تو چه قیمتی داری که فدای من بشوی.

خود علی(ع) که نبود قیمت بگیرد، خودش می‌گوید گروهی این دنیای از دست رفتنی را با آخرت ماندگار معامله کردند. پروردگار عالم برای امیرالمؤمنین(ع) یک آخرت آباد غیرقابل ارزیابی قرار داده است، قیمت فروش جان را آخرت به او می‌دهد، زندگی که فقط دنیا نیست، کوردلان خیال می‌کنند زندگی فقط دنیاست. قیامت مرضات الله را به او می‌دهند من وارد بحث مرضات الله نشوم.

 

در خانه اگر کس است یک حرف بس است

یک عالمی بود من کت شلواری بودم کلاس چهار یا پنج بودم پای منبرش بودم، صبح‌های جمعه در محل ما در یک هیئتی منبر می‌رفت بعد هم که خودم طلبه شدم با او هم منبر شدم. او نود سال عمر کرد، یک ارزیابی عجیب، این عالم منبر می‌رفت ولی مجتهد و حکیم بود، فقیه بود، برای خدا از خودش گذشته بود آمده بود منبری شده بود وگرنه اگر قم مانده بود یا می‌رفت نجف از مراجع بزرگ بود و ریاست خیلی مهمی گیرش می‌آمد، همه را گذاشته بود کنار، این از جان گذشتگی است.

علی جوان نبود؟ علی میل به ازدواج نداشت؟ علی میل تشکیل خانواده نداشت؟ علی دوست نداشت نود سال در دنیا بماند؟ همه را آن شب دور ریخت، خودش ماند و خلوصش، ایشان تحلیل می‌کرد من این را از خودش شنیدم می‌گفت: قیامت فرض بکنید ـ چنین چیزی برای غیرمؤمنان اتفاق نمی‌افتد ولی فرض بکنید ـ تمام انبیا، تمام اولیا، تمام مؤمنان، تمام صدیقان، تمام شهیدان، تمام صالحان، تمام انسان‌های بعد از اینها من الاولین و الاخرین یک طرف، علی هم به تنهایی یک طرف؛ آن من الاولین و الاخرین بگویند خدایا کشکول عمل ما سرخالی است، این را اگر پر نکنی لنگ می‌مانیم، خدا می‌گوید: هیچ نگران لنگی نباشید، به علی می‌گویم از آن شب در کشکول همه شما بریزد و پر می‌کند، از خودش هم کم نمی‌آورد.

 

چه آیه‌ای! یعنی من می‌فهمم این آیه را ـ به خدا اگر بفهمم ـ من الفاظ عربی آیه را برای شما معنی کردم، کیفیت که قابل درک نیست «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِباد» اگر چیز دیگر هم دلتان می‌خواهد ادامه بدهم، دل گفت مرا علم لدنی هوس است، علم بی‌معلم، لدنی یعنی بی‌معلم

دل گفت مرا علم لدنی هوس است       تعلیم کنم اگر تو را دسترس است

گفتم که الف، گفت دگر هیچ مگو       در خانه اگر کس است یک حرف بس است

گفتیم علی؛ یعنی توحید را گفتیم، نبوت را گفتیم، امامت را گفتیم، قرآن را گفتیم، ملائکه را گفتیم، جن و انس را گفتیم، دنیا را گفتیم، آخرت را گفتیم، چیزی نمانده بگویم.

 

برچسب ها :