شب سوم جمعه (19-5-1397)
(مشهد حرم مطهر امام رضا(ع))عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید- اهتمام به نماز از نشانههای شیعهٔ حقیقی
- آگاهی انبیا و امامان معصوم(علیهمالسلام) از زبان حیوانات
- مورچه، موجودی متمدنتر از انسان
- شگفتیهای خلقت مورچه در نهجالبلاغه
- هشدار مورچه به سایر مورچهها
- فرهنگ شگفتآور و فوقالعادهٔ قرآن
- خطرآفرینی انسان برای همنوعانش
- شخصیت سلیمان(ع) در نگاه مورچه
- گفتوگوی هدهد و سلیمان(ع) از آیات عجیب قرآن
- تسلط امام حسین(ع) به زبان حیوانات
- حقیقت نماز
- روایتی دربارهٔ نماز که حتی کوهها تحمل شنیدن آن را ندارند
- نماز، شکر نعمتهای پروردگار
- نماز، حافظ انسان از زشتیها و بدکاریها
- شروط نماز
- حکایتی کوتاه، اما شنیدنی
- اثر نماز در انسان
- ماجرای جوان کارگر و گوهرشاد
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیا و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین».
اهتمام به نماز از نشانههای شیعهٔ حقیقی
وجود مبارک حضرت رضا(ع) برای اینکه شیعه با تبلیغات سوء دشمنان منحرف نشود و خیر دنیا و آخرتش را از دست ندهد، مسائلی را برای شناساندن شیعه مطرح کردند که شیعه بداند. این مسائل معیار و میزان شیعه بودن است. در روایتی که در جلسهٔ گذشته مطرح شد، امام هشتم نه ویژگی برای شیعه بیان کردند: «شیعتنا الذین یقیمون الصلاة». اسم جملهٔ «یقیمون» از نظر ادبیات عرب، فعل مضارع است و فعل مضارع در عربی، هم بر وقوع فعل در حال و هم بر وقوع فعل بهصورت پیوسته دلالت دارد. « یقیمون» در فرمایش امام هشتم بر دوام و پیوستگی دلالت دارد و معنیاش این است که شیعیان ما تا لحظهٔ آخر عمرشان در هر کجا، در هر زمان و در هر شرایطی اهل نماز هستند. شیعیان ما هیچ وقت نمازشان را با کار دیگر جابهجا نمیکنند و نمیگویند فعلاً کار دارم، فردا میخوانم، امشب یک مهمانی مفصّلی دارم، فردا میخوانم؛ امشب عروسی پسرم یا دخترم هست، فردا میخوانم. شیعیان ما نمازشان یک نماز پیوسته است، در قرآن مجید میخوانیم: «اَلَّذِینَ هُمْ عَلیٰ صَلاٰتِهِمْ دٰائِمُونَ»(سورهٔ معارج، آیهٔ 23).
خوشا آنانکه الله یارشان بی×××××××× که حمد و قل هوالله کارشان بی
خوشا آنانکه دائم با تو باشند×××××××× بهشت جاودان بازارشان بی
اینقدر نماز مهم است که پیغمبر اکرم(ص) فرمودند: شادی قلب من، خوشحالی باطن من و نشاط دل من در نماز است.
آگاهی انبیا و امامان معصوم(علیهمالسلام) از زبان حیوانات
برای اینکه اهمیت این عبادت را بدانید، به این روایت عجیب توجه بفرمایید و اگر در قرآن مجید دقت کنید، این مطلب را در قرآن مییابید که انبیای الهی زبان حیوانات را میدانستند. ما در دو جای قرآن در سورهٔ نمل صریحاً میخوانیم که حضرت سلیمان(ع) با ارتشش از یک بیابانی عبور میکردند که مورچهها در آن بیابان لانه داشتند.
مورچه، موجودی متمدنتر از انسان
من در کتابهای طبیعی مربوط به حشرات خواندم که مورچه زندگیاش را بیستمیلیون سال قبل از انسان در کرهٔ زمین شروع کرده و بسیار هم متمدن است. در بیابانها که لانه میسازد، چهار طبقه لانه میسازد و درِ ورودی لانه را به سبکی میسازد و با طرح و نقشهای میسازد که بارانهای شدیدی که میبارد و سیلابهایی که میآید، نمیتواند وارد کشور مورچه شود. در تربیت نوزاد بسیار فوقالعاده است؛ در کنسرو کردن گوشت بسیار فوقالعاده است؛ در جمع کردن دانههای نباتی و نگه داشتن آن برای زمستان بهگونهای که سبز نشود، بسیار فوقالعاده است؛ در معماری ساختمانی بسیار عالم و آگاه است.
شگفتیهای خلقت مورچه در نهجالبلاغه
وجود مبارک امیرالمؤمنین(ع) پیش از این علوم، سخنرانی بسیار مهمی دربارهٔ خلقت مورچه، عقل مورچه، فکر مورچه، بدن مورچه و درون بدن مورچه در «نهجالبلاغه» دارند که اگر آن سخنرانی را بخوانید، خیلی برایتان شگفتآور است که امیرالمؤمنین(ع) در شهر کوفه، درحالیکه دانشگاهی نبود، آزمایشگاهی نبود، مسائل علمی امروز نبود، ابزار شناخت نبود، آنچه دربارهٔ مورچه بیان کردهاند، با آخرین تحقیقات دانشمندان امروز کرهٔ زمین هماهنگ است. امیرالمؤمنین(ع) حرف اضافهتر دارد که دانشمندان به آن حرفها نرسیدهاند.
هشدار مورچه به سایر مورچهها
قرآن مجید میفرماید: سلیمان(ع) یکمرتبه شنید که رئیس مورچهها صدا زد: «یٰا أَیهَا اَلنَّمْلُ اُدْخُلُوا مَسٰاکنَکمْ لاٰ یحْطِمَنَّکمْ سُلَیمٰانُ وَ جُنُودُهُ»(سورهٔ نمل، آیهٔ 18)، ببینید یک مورچه از اسم سلیمان(ع)، از ارتش سلیمان(ع) و از عبور سلیمان(ع) و ارتشش از آن بیابان خبر داشت. به تمام مورچههای زیر دستش گفت: همهٔ شما الآن وارد لانه شوید که سلیمان و لشکرش شما را له نکنند و با اسب و قاطر و شتر و پیادهنظام خود از روی شما حرکت نکنند.
فرهنگ شگفتآور و فوقالعادهٔ قرآن
فرهنگ قرآن چه فرهنگ عجیبی است که مورچه به مورچهها میگوید خودتان را از خطر بپایید. چه فرهنگ فوقالعادهای است! این برای انسان درس نیست که از مورچه درس بگیرد؟ مورچه به تمام افرادش میگوید خودتان را بپایید تا دچار خطر نشوید. سلیمان(ع) او را صدا زد، یعنی مورچه حرف سلیمان(ع) را میفهمد و سلیمان(ع) حرف مورچه را میفهمد. مورچه دانش و علم به خطر دارد و اینقدر دلسوز است که تمام زیردستهای خودش را نسبت به خطر هشدار میدهد. این خیلی مسئله است که انسان تا زنده است، دائم به دیگران هشدار بدهد که مواظبت کنند تا به خطر دچار نشوند و خودش خطرزا نباشد.
خطرآفرینی انسان برای همنوعانش
متأسفانه در تاریخ بشر، بسیاری از انسانها برای دیگران خطرزا بودند، ظلم و ستمگری داشتند و چاه و چاله برای دیگران میکندند؛ اما یک مورچه اینقدر مهربان و دلسوز است که به بقیهٔ مورچهها هشدار میدهد در لانه پناه بگیرید که خطر متوجه شما نشود. این زبان خیر و مهربانی و دلسوزی است.
اگر بینی که نابینا به چاه است×××××××××× اگر خاموش بنشینی گناه است
زبان باید خیر باشد، زبان باید به نفع دیگران باشد، زبان باید به سود دیگران باشد، زبان باید ظلمی را از سر مردم کم کند، زبان باید درِ خیر بهسوی مردم باز کند.
شخصیت سلیمان(ع) در نگاه مورچه
سلیمان(ع) صدایش زد و گفت: تو میدانی که من پیغمبرم؟ مورچه گفت: بله. گفت: میدانی که انبیا ستمکار نیستند؟ گفت: میدانم. گفت: خبر داری این لشکری که با من هستند، تابع فرهنگ نبوت هستند و مورچه آزار نیستند؟ گفت: میدانم. گفت: پس چرا به تمام زیردستهایت دستور دادی که در لانه پناه بگیرند و به آنها گفتی پناه بگیرید که سلیمان و لشکرش شما را له نکنند؟ «لاٰ یحْطِمَنَّکمْ سُلَیمٰانُ وَ جُنُودُهُ» یعنی به مورچهها گفتی که من هم لهکنندهام، درحالیکه من معصومم و اهل گناه و ظلم نیستم. گفت: سلیمان، من منظورم از لهشدن مورچهها، لهشدن جسد و بدنشان نبود، تو حشمتالله و نشانهای از عظمت خدایی؛ اینکه من به مورچهها گفتم در لانه بروند، ترسیدم که مشغول تماشای شکوه و جلال و جبروت تو و لشکرت شوند و در آن مدت تماشا کردن، از یاد پروردگار غفلت کنند و از نظر معنوی له شوند.
گفتوگوی هدهد و سلیمان(ع) از آیات عجیب قرآن
این یک آیهٔ قرآن است که یک پیغمبر غیر اولوالعزم حرف مورچه را خوب میفهمید، صحبت میکرد، جواب میداد و سؤال میکرد. مفصّلتر از آیهٔ مورچه در همین سورهٔ نمل، آیهٔ هدهد است که یک صفحهٔ قرآن است و از آیات عجیب کتاب خداست. داستانی که بین سلیمان(ع) و هدهد گذشت، این را مطالعه کنید. نکات بسیار مهمی در آیات مربوط به سلیمان(ع) و هدهد وجود دارد که من وارد آن نمیشوم، فقط میخواستم به شما عرض کنم که انبیا سخن حیوانات را میفهمیدند و با حیوانات حرف میزدند و گفتوگو میکردند.
تسلط امام حسین(ع) به زبان حیوانات
وجود مبارک حضرت سیدالشهدا(ع) از حدود پنجاه پرنده و چرنده و حیوان در یک سخنرانیشان اسم بردهاند و صدای این پنجاه پرنده و چرنده و وحشی را توضیح دادهاند. کبوتر چه میگوید، کلاغ چه میگوید، پرندههای دیگر چه میگویند، اسب و قاطر چه میگویند، یعنی ابیعبدالله(ع) زبان پنجاه حیوان را ترجمه کردند. این مقدمه روشن شد؟
حقیقت نماز
روایتی دربارهٔ نماز که حتی کوهها تحمل شنیدن آن را ندارند
حالا دربارهٔ نماز این روایت را بشنوید؛ من فکر میکنم کوههای دنیا تحمل این روایت را نداشته باشند و خیلی سنگین است! پیغمبر(ص) داشتند با چهار-پنج نفر از محلی عبور میکنند که یکمرتبه سگی جلوی پیغمبر(ص) شروع به پارس کرد. یاران ترسیدند، پیغمبر(ص) فرمودند: نترسید، سگ مرا میشناسد. چشمش که به من افتاد، شروع به حرف زدن با من کرد؛ بگذارید حرفش تمام شود و برود، من برای شما بگویم که به من چه گفت. صدای سگ خوابید و رفت، پیغمبر(ص) فرمودند: این سگ به من گفت که یا رسولالله! خوشحالم که وقتی خداوند مهربان میخواست وجود من را خلق کند، سهم من را در این عالم خلقت سگ قرار داد و خوشحالم از اینکه سگ شدم، ولی انسان بینماز نشدم.
نماز، شکر نعمتهای پروردگار
این مسئله چیست؟ آنکسی که نماز نمیخواند، چرا نماز نمیخواند؟ در دورهٔ عمرش از وقتی بهدنیا آمده، پروردگار عالم غذای او را از سینهٔ مادر یا از سفرهٔ طبیعت کم گذاشته است؟ کم به او محبت کرده است؟ عمر به او نداده است؟ جمال نداده است؟ زبان نداده است؟ چشم عطا نکرده است؟ گوش عطا نکرده است؟ نُه ماه در شکم مادر غرق در محبت مادر نبوده است؟ دو سال در آغوش مادر غرق در عشق مادر نبوده است؟ الآن هم که از خواب بیدار میشود، سفرهٔ صبحانهاش حاضر است؛ کره، تخممرغ، مربا، نان سنگک یا نانهای دیگر دارد، ناهار ظهرش هم که حاضر است، شام شبش هم که حاضر است، بدنش هم که سالم است، برای چه دو-سه دقیقه صبح در پیشگاه خدا نماز نمیخواند؟ چه علتی دارد؟ امام هشتم میفرمایند: نماز شکر نعمتهای پروردگار است و آنکسی که نماز نمیخواند، ناسپاس به پروردگار است؛ یعنی حرفش این است: من نماز نمیخوانم، چون تو را قبول ندارم؛ نماز نمیخوانم، چون دوستت ندارم؛ نماز نمیخوانم، چون تو را نمیخواهم. این معنی بینمازی است.
نماز، حافظ انسان از زشتیها و بدکاریها
یک آیه دربارهٔ نماز بخوانم؛ عجب آیهای است! اگر به این آیه عمل شود، تمام دادگستریها و دادگاهها خلوت میشود، تمام زندانها بدون زندانی میماند و سفرهٔ بخش عمدهای از ظلم برچیده میشود. آیه این است: «إِنَّ اَلصَّلاٰةَ تَنْهیٰ عَنِ اَلْفَحْشٰاءِ وَ اَلْمُنْکرِ»(سورهٔ عنکبوت، آیهٔ 45). آیه نمیگوید اگر نماز بخوانید، منِ خدا به شما کمک میکنم تا در زشتیها، بدکاریها، گناهان کبیره و بداخلاقیها نیفتید؛ این را نمیگوید، بلکه میگوید اگر نماز بخوانید، خود نماز شما را از همهٔ زشتیها و بدکاریها حفظ میکند. چگونه؟
شروط نماز
نماز دو نوع شرط دارد: یک شرط مقارناتی و یک شرط مقدماتی دارد. شرط مقدماتی نماز این است که من میخواهم وضو بگیرم، غسل یا تیمم کنم؛ پولی که برای آب وضو میدهم، پولی که برای آب غسل میدهم، پولی که برای خاک تیمم میدهم، حتماً باید حلال باشد. برای خواندن نماز باید لباس بپوشم، لباس باید مباح باشد، یعنی با پول حلال لباس بخرم؛ اگر پول وضوی من از پول حلال باشد، ولی یک دکمه یا یک نخ لباسم از حرام باشد، نمازم باطل است. من ده میلیون میدهم و به مکه میروم، ولی دو حوله با پول ناپاک میخرم، حوله با پول حرام است، نصف حوله حرام است، یکدهم حوله حرام است، دوتا نخ حوله حرام است، من در مسجد شجره با گفتن «لبیک اللهم لبیک، لا شریک لک لبیک» مُحرِم میشوم، ولی تمام اعمال حجّ من باطل است. از حج که برمیگردم، مُحرِمم و زن به من حرام است تا اینکه دوباره به مکه بروم و یک حج درست انجام بدهم و برگردم؛ یعنی من اگر بخواهم یک نماز واقعی بخوانم، باید غاصب نباشم، باید رباخور نباشم، باید رشوهگیر نباشم، باید مال مردمخور نباشم، باید زمین مردم را به ناحق به نام خودم نکرده باشد، باید لباسم حلال باشد؛ پس من میخواهم یک نماز صبح درست بخوانم، هیچ شرّی برای مردم نخواهم داشت. این معنی «إِنَّ اَلصَّلاٰةَ تَنْهیٰ عَنِ اَلْفَحْشٰاءِ وَ اَلْمُنْکرِ» است.
حالا چند جور نماز ما داریم؟ خدا میداند! فقط یک نماز نماز درست است، یک نماز نماز مقبول است، یک نماز نماز پذیرفتهشده است؛ اگر دولتیها، مردم کوچه و بازار، مردم شهرها و مردم کشور وارد نمازی شوند که قرآن مجید میگوید، زندان برای چیست؟ ما دیگر دزد نخواهیم داشت، غاصب نخواهیم داشت، اختلاسکننده نخواهیم داشت، رباخور و رشوهگیر نخواهیم داشت. مردم عزیز! بخش عمدهای از مشکلات ما به بینمازی و بدنمازی مربوط است؛ اما اگر نماز نماز قرآن باشد، اگر نماز نماز فقه باشد، اگر نماز نماز پیغمبر(ص) و ائمه(علیهمالسلام) باشد، اگر نماز نماز «تَنْهیٰ عَنِ اَلْفَحْشٰاءِ وَ اَلْمُنْکرِ» باشد، ما یک کشور پرامنیت، آرام و بیزندان خواهیم داشت، تمام دادگستریها هم روزها باید کارمندها و قاضیها و دادیارها یک ساعت بروند یک چای بخورند، در را ببندند و برگردند، چون دیگر مشتری نخواهد بود. نماز واقعی نمیگذارد آدم به زن و بچهاش ظلم کند، نماز واقعی نمیگذارد آدم بهدنبال مال حرام برود.
حکایتی کوتاه، اما شنیدنی
با شخصی در مکه بودم، ساعت یک از مسجدالحرام به منزل برگشتیم. این بزرگوار لباسهایش را درآورد و به جالباسی انداخت. میخواست بخوابد(با هم همسفر بودیم)، اما سریع لباسش را پوشید و رفت، دو ساعت دیگر آمد. گفتم: کجا بودی؟ گفت: در مسجدالحرام عبادت کردیم، آمدیم که بخوابیم، من لباسهایم را آویزان کردم، دیدم یک مورچه روی لباسم است. این مورچه از آنهایی بود که من داشتم در مسجدالحرام نماز میخواندم، روی سنگها راه میرفت. رفتم و مورچه را داخل مسجدالحرام گذاشتم که لانهاش را پیدا کند و داخل لانهاش برود. من بهطرف خدا آمدهام، نیامدهام که یک مورچه از دست من ظلم بکشد.
میازار موری که دانهکش است×××××××××××× که جان دارد و جان شیرین خوش است
اثر نماز در انسان
ای کاش! میتوانستیم این صدا را به تمام جهانیان برسانیم. ائمهٔ ما کم قسم میخوردند، شما در تمام «نهجالبلاغه» بگردید، ده قسم پیدا نمیکنید. یکی از قسمها اینجاست که امیرالمؤمنین(ع) میفرمایند: والله قسم! اگر هفت عالم، سماوات سبع و تمام سرمایههای درون هفت عالم را یکجا بیاورند و به علی بدهند و به من بگویند: علی! تمام هفت عالم و سرمایههایش برای شخص تو، یک مورچه پوست جویی -نه خود جو، پوست جو- را بهطرف لانهاش میبرد، این سرمایه را بگیر و آن پوست را از دهان مورچه بکش، والله! این کار را نمیکنم. این نمازخوان است.
ماجرای جوان کارگر و گوهرشاد
این مسجد گوهرشاد را که الآن گنبدش روبهروی منبر است، اگر بعد از تمام شدن جلسه برگردید، میبینید. معمار در قرن هفتم دور گنبد را چیده بود و میخواست گنبد را بالا بیاورد، گوهرشاد خانم -زن شاهرخمیرزا- که با پول شخصی خودش این مسجد را ساخت(چقدر هم مسجد بابرکتی است، 24ساعته چقدر گریه و زیارت و دعا و نماز در اینجا خوانده میشود)، برای بازدید مسجد آمده بود و به معمار هم سپرده بود که از هر کجا سنگ، چوب، گچ و خاک میآورید، در تمام مسیر برای حیوانات بارکش، علف، کاه، یونجه و جو و ظرف آب بگذارید که این حیوانات در گرمای روز تشنهشان میشود، آب بخورند؛ گرسنهشان میشود، علف بخورند. من میخواهم مسجد بسازم، نباید کمترین ظلمی به یک حیوان شود. بیخودی که مسجد پر از معنویت نشده داشت!
بازدید میکرد، باد آمد و چادرش را کنار زد. خانم شاه بود، اما باحجاب بود؛ یکبار دیگر بگویم، خانم شاه بود و باحجاب بود. وقتی یزید با چوب خیزران به لب و دندان ابیعبدالله(ع) حمله کرد، همسرش یا کنیزش از بس که تحت تأثیر قرار گرفت و ناراحت شد، چادر به سر نکرده، در مجلس مردانه پرید. یزید چوب را برداشت و بلند شد، از روی تخت پایین پرید و عبای خودش را روی سر زنش انداخت و گفت: چرا در مجلس نامحرمان بیحجاب آمدی؟
چادر را باد کنار زد، یک عملهٔ جوان این صورت زیبا و اندام زیر چادر را دید و عاشق این زن شد. میدانست این زن شوهر دارد، اما دل رفته بود و یک روز، دو روز، ده روز، بیمار شد و در خانه افتاد. مادر پیرش پرستاریاش را میکرد. گوهرشاد خانم آمار میگرفت، در آمارگیری دید که یکی از کارگرها ده روز سر کار نیامده است. به معمار گفت: کجاست؟ گفت: مریض است. گفت: خبر بده تا به دیدنش بروم.
داخل خانهٔ کاهگلی پیرزن آمد؛ یعنی پولدار، تاجر، مدیر، وکیل، وزیر! از رفتن به خانهٔ کوخنشینان تکبر نکن که عبادت است. از نزدیک برو و ببین مردم چه دردی دارند! مادر دید گوهرشاد خانم بالای سر پسر آمد و نشست، به مادر گفت: چه لازم داری؟ پول میخواهی، دوا میخواهی، دکتر میخواهی؟ مادر خجالت میکشید بگوید، بالاخره گفت جوانم از دستم میرود، به گوهرشاد خانم گفت: پسر من عاشق شما شده است و دلش میخواهد با شما ازدواج کند. فرمود: من شوهر دارم، با من که نمیتواند ازدواج کند؛ یعنی این خانم به همهٔ ما درس میدهد که در برخوردها عصبانی نشو، تحمل داشته باش، حرف را بشنو و هنرمند در جواب باش. نگو به پلیس زنگ بزنید تا بیاید و این را از داخل رختخواب بیرون بکشد و به زندان ببرد، فَلَک کند، محکومش کند. گفت: جوان! هیچ عیبی ندارد، ولی من شوهر دارم و حاضرم بهخاطر سلامت تو و بهخاطر دل مادرت از شوهرم طلاق بگیرم و همسر تو بشوم ؛اما مهریهام را باید اوّل بدهی. یک عمله مهریهٔ زن شاه را از کجا بیاورد بدهد؟! گفت: خانم! هشت من در گرو نه من است، من همین مزدی که در عملگی میگرفتم، سرمایهام بوده که آنهم ده روز است مریضم. معمار یک نان بخور و نمیری به من میدهد. فرمود: میتوانی مهریهٔ من را بدهی. گفت: مهریهات چیست؟ گفت: شرط شرعی با من کن؛ چهل شبانهروز در محراب این مسجد نماز بخوانی. گفت: چهل روز که چیزی نیست، چهارصد روز میخوانم. گفت: از فردا شروع کن. حال پسر یکخرده خوب شد و چهل روز کنار حرم مطهر امام رئوف در محراب این مسجد نماز خواند. گوهرشاد خانم روز چهلم بهدنبالش فرستاد که حالا من حاضرم طلاق بگیرم. گفت: برو و به گوهرشاد خانم بگو که نمیخواهد طلاق بگیری؛ لذتی که من از این نماز میبرم، اگر صدتا مثل تو همسر من شوند، من آن مقدار لذت نمیبرم.
نماز آدم را از مشکلات نجات میدهد، آدم را از عشقهای غلط نجات میدهد، آدم را از گناه و حرام مالی نجات میدهد. حرف امام هشتم را تکرار کنم: «شیعتنا الذین یقیمون الصلاة». شیعیان ما تا آخر عمرشان با نماز پیوند دائم دارند.