روز پنجم، جمعه (13-7-1397)
(تهران مسجد رسول اکرم (ص))عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید- انواع عبادت
- عبادت تکوینی
- عبادت تشریعی
- خداوند، تنها معبود شایستۀ پرستش
- از ولایت خدا تا ولایت طاغوت
- عظمت شخصیت حاج سید علی نجفآبادی
- اهمیت و آثار فهم نماز
- پنج حقیقت متجلی در تشهد
- تفسیر سورۀ حمد در کلام امیرالمؤمنین(ع)
- نماز، دروازۀ ورود به میلیونها حقیقت
- پرستش خدا، مانع گرایش به بتپرستی
- پیروزی بر کفر یا شهادت در راه خدا
- معناشناسی واژۀ «رب»
- تربیت تکوینی و تشریعی پروردگار عالم
- رحمانیت و رحیمیت خدا
- کلام آخر
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».
شنیدید که کل جهان آفرینش، تجلی اسما و صفات خداوند است و توضیح داده شد که به این خاطر، پروردگار بر همهٔ موجودات، حق عبادت و اطاعت دارد.
انواع عبادت
آیات قرآن و روایات، عبادت و اطاعت را بهصورت دو عبادت و دو اطاعت ترسیم کرده است: عبادت و اطاعت تکوینی و عبادت و اطاعت تشریعی.
عبادت تکوینی
در عبادت تکوینی، تمام موجودات هستی شریک هستند؛ یعنی سر این سفره قرار دارند. معنی آن هم این است که در این عبادت و اطاعت، از خودشان اختیار و آزادی ندارند. از وقتی که به وجود میآیند تا وقتی که از دایرهٔ وجود خارج میشوند، در اطاعت و عبادت هستند و راهی برای تخلف ندارند. جالب این است که شما در سورهٔ مبارکهٔ نور میخوانید پروردگار عالَم میفرماید: موجودات به این عبادت و اطاعتشان، عالِم و دانا هستند و شعور دارند: «قَدْ عَلِمَ صَلَاتَهُ وَتَسْبِيحَه»[1] تمام آنها نماز مربوط به خود و تسبیح خودشان را میفهمند؛ یعنی میدانند که خدا را عبادت و اطاعت میکنند. باز در قرآن مجید میخوانیم: «ثُمَّ اسْتَوَىٰ إِلَى السَّمَاءِ وَهِيَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِيَا طَوْعًا أَوْ كَرْهًا قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ»[2] وقتی من همهٔ آسمانها و زمین را بنا کردم، به کل آسمانها و زمین امر کردم که بهسوی من حرکت کنید و آنها از همان لحظهٔ اول، مطیعانه بهسوی من حرکت کردند و هنوز هم در حرکت هستند. این یک نوع عبادت و اطاعت است. این عبادت و حق عبادت از خدا، برعهدهٔ آنهاست؛ چون پروردگار عالَم، اله و رب آنهاست.
عبادت تشریعی
همین حق عبادت و اطاعت بهصورت آزاد و اختیاری، برعهدهٔ جن و انس هم میباشد. بهصورت آزاد و اختیاری به این معناست که جن و انس، میتوانند این عبادت و اطاعت را انجام ندهند، ولی اگر انجام ندهند، ضرر میکنند و عذاب خواهند داشت. این معنی آزادی است. اگر انجام بدهند، اجر و پاداش خواهند داشت و زندگی آنان در دنیا با انجام عبادت، یک زندگی درست، مستقیم و پاک و آخرت آنان هم آخرت آبادی خواهد بود. این معنی عبادت آزاد است.
خداوند، تنها معبود شایستۀ پرستش
ما نیز باید به این مسئله توجه داشته باشیم و اتفاقاً خداوند، در ابتدای نماز هم به ما این توجه را داده است: «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ؛ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ».[3] «اله»، «رب»، «رحمن» و «رحیم» چهار نام، اسم و صفت است. «الله» یعنی وجود مقدسی که مستجمع جمیع صفات کمال است. او شما را آفریده است. آیا شما حق دارید که با بودن او و با وجود او که مستجمع جمیع صفات کمال و کلید تمام هستی در اختیار اوست، مطیع دیگری باشید؟ آیا این حق را دارید؟ شما این حق را دارید که نمک او را بخورید و برای دیگری حمّالی کنید؟ شما این حق را دارید که با این قدرت بینهایت در برابر قدرتهای قلابی سر فرود بیاورید؟ نه، شما یکچنین حقی ندارید. اگر دست از ذات مستجمع جمیع صفات کمال بردارید، کجا میخواهید سر فرود بیاورید؟! باید پیش بتهای مرده یا بتهای زنده سر فرود بیاورید؛ جای دیگری نیست.
از ولایت خدا تا ولایت طاغوت
اگر در پیشگاه او سر فرود نیاورید و در برابر بتهای زنده و مرده هم سر خم نکنید، سرتان را فرود میآورند! فکر میکنید شما را رها میکنند که آزاد باشید؟! اگر در برابر وجود مقدس او هزینه نشوید، نمیگذارند آزاد زندگی کنید. اینها میگویند ما را اطاعت کن که ما تو را نگه داریم؛ والّا اگر به حرف ما گوش ندهی، دو هفته هم نمیتوانی بمانی. پول بده و خودت را هزینهٔ ما کن تا ما تو را نگه داریم. خیلی هم راحت میگویند که تو نسبت به ما، گاوی هستی که باید تو را بدوشیم و تو نباید ممانعت کنی. باید این کارها را انجام بدهی تا تو را نگه داریم و بتوانی چند روز روی این صندلی بمانی. این همان است که قدیمها میگفتند:
هر که گریزد ز خراجات شاه***بارکش غول بیابان شود
حالا در این شعر، اسم آن بیابان آمریکاست؛ یعنی هرکسی که بارکش غول آمریکا شود، آن هم بارکش یک بتِ بیدینِ دیوانۀ بیسوادِ زورگوی قلدرِ دزد سرگردنه. اینطور نیست که به پروردگار بگویند ما تو را نمیخواهیم و در مقابل تو سر فرود نمیآوریم و جایی دیگر هم سر خم نمیکنیم؛ نه، جای دیگر پسِ گردنت را میگیرند و میگویند که باید سر فرود بیاوری، والّا نابودت میکنیم. یا خدا یا فرعون، یا خدا یا نمرود، یا خدا یا شَدّاد، یا خدا یا ابولهب، یا خدا یا معاویه، یا خدا یا یزید. این نمیشود که هیچکدام از این دوتا نباشد.
عظمت شخصیت حاج سید علی نجفآبادی
مرحوم آیتاللهالعظمی حاج سید علی نجفآبادی به نظر میرسد که از بزرگترین علمای شیعه در این قرن اخیر و کمنمونه بوده است. یقیناً این نظر بیشتر علمای شیعه، در صد سال اخیر است. ایشان خیلی هم زود از دنیا رفت. شصتوسهچهار سالش بود که از دنیا رفت، ولی خیلی آدم فوقالعادهای بود. زمانی که زنده بود، میگفتند اعلم علمای شیعه است. ایشان در عین اینکه در چند رشته، متخصص بالایی بود و باید در مقام مرجعیت زندگی میکرد، قبول مرجعیت نکرد و من خبر ندارم که چرا قبول نکرد.
ایشان تا آخر عمرش دو کار کرد: یکی اینکه درس داد و اصلاً از درس جدا نبود. یکی هم اینکه منبر میرفت و با همهٔ مقامات علمی که داشت، در طول سال، هر کجا دعوتش میکردند، حتی دهاتهای اطراف اصفهان هم منبر میرفت. خیلی از دهاتها او را نمیشناختند؛ مثلاً وقتی به اصفهان و مدرسهٔ صدر میآمدند، میدیدند سید محترمی است که همه به او احترام میکنند. فکر میکردند روضهخوان است. نزد او میآمدند و میگفتند آقا، ما پنج شب روضهخوانی داریم، میآیی؟ اگر وقت داشت، میگفت: بله، میآیم.
بعضی جاها که میشد، با الاغ میرفت و جاهایی که الاغ نبود، پیاده میرفت. کراراً نوشتهاند که وقتی برای منبر به نجفآباد دعوتش میکردند، چون مَرکب نداشت، یکساعتونیم زودتر راه میافتاد و پیاده به نجفآباد میرفت. گاهی در دهاتهای بین راه، درِ یک خانهای باز بود و یک دهاتی، دمِ در ایستاده بود. آن شخص دهاتی به این مرد بزرگ الهی که در علم کمنظیر بود، میگفت: آقا، این دو ریالی را بگیر و بیا داخل خانه و برای پدر ما، یک سورهٔ یس بخوان. ایشان هم میگفت چشم. به امید اینکه داخل این خانه برود و دوتا مسئلۀ شرعی بگوید، داخل میرفت و یک سورهٔ یس میخواند و کنارش هم دوتا مسئله به خانواده یاد میداد.
دیگر اینطور آدمها نیستند. حالا من از منبر پایین میآیم، نگویید که آقا، از این افراد کجا هستند که ما سراغشان برویم. البته قبرستان است که من آدرس قبرشان را بدهم؛ اما روی زمین نیست!
اهمیت و آثار فهم نماز
یک سفارش حاج سید علی نجفآبادی روی اغلب منبرهایش در خود شهر یا اطراف، به طلبهها و پیشنمازها و روحانیها و مردمی که نماز را بلد بودند، این بود که میگفت یاددادن معنای نماز به مردم، واجب است؛ چون انسان با فهم نماز، خدا و صفات او را میفهمد. با فهم نماز، انسان جادهٔ درست و قیامت را میفهمد. با فهم نماز، انسان دشمنشناس میشود. با فهم نماز، انسان عملاً خاکسار و فروتن میشود و عبودیت را لمس میکند. با فهم نماز، انسان رسالت و ولایت اهلبیت(علیهمالسلام) را میفهمد. با فهم نماز، انسان امنیت را درک میکند. همهٔ اینها در نماز است. همهٔ اینها در همین تشهد است.
پنج حقیقت متجلی در تشهد
در تشهد، توحید و نفی شرک است: «أشْهَدُ أنْ لا إلهَ إلَا اللّهُ وَحْدَهُ لا شَريكَ لَهُ». در تشهد، عبودیت است: «عَبْدُهُ». در تشهد، نبوت است: «وَ رَسُولُهُ». ولایت اهلبیت(علیهمالسلام) در درود بر پیغمبر(ص) است. امنیت واقعی در سه سلام تشهد است. فقط در تشهد نماز، پنج حقیقت تجلی دارد.
تفسیر سورۀ حمد در کلام امیرالمؤمنین(ع)
فقط خدا میداند که در حمد تشهد، چه دریایی از معارف قرار دارد. فکر میکنم 150 سال پیش، یکی از عالمان بزرگ سنیها در این استانبول ترکیه، کتابی نوشته که در چاپ جدیدش، چهار جلد است. نام کتاب، «یَنابیعُ المَوَدّة لِذَوی القُرْبی» است. در جلد اول این کتاب نوشته است که امیرالمؤمنین(ع) به ابنعباس فرمودند: اگر من بخواهم تفسیر سورهٔ حمد را برای شما بگویم و شما هم مطالبی را که از من دربارهٔ سورهٔ حمد میشنوید، بنویسید و من تا «وَلَا الضَّالِّينَ»[4] را برایتان بگویم و تمامش کنم، آن هم در حد شما و نه آن چیزی که خودم میدانم و بعد بگویم که این نوشتهها را به جای دیگری انتقال بدهید، هفتاد شتر جوان باید بیاورید که بتوانید این نوشتهها را بار کنید و ببرید!
نماز، دروازۀ ورود به میلیونها حقیقت
چه فایدهای دارد که آدم نماز بخواند، ولی نماز را نفهمد. نماز دروازهٔ ورود به حقایق عالم هستی است. در مورد همین «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ» نماز، من در تفسیری به نام تفسیر «کبیر» دیدهام که به ما طلبهها راهنمایی میکند و میگوید: «الْحَمْدُ لِلَّهِ» روی هم یک کلمه است و با «رَبِّ الْعَالَمِينَ» روی هم دو کلمه میشود. چون بهقول ما طلبهها، «الْحَمْدُ لِلَّهِ» مضاف و مضافٌالیه است و «رَبِّ الْعَالَمِينَ» هم خودش مضاف و مضافٌالیه است که دو کلمه میشود. تفسیر کبیر میگوید که این دو کلمه در ارتباط با یکمیلیون معناست! نماز به این شکل، دروازهٔ ورود به میلیونها حقیقت است.
پرستش خدا، مانع گرایش به بتپرستی
اگر من این را بفهمم که در ارتباط با ذات مستجمع جمیع صفات کمال هستم، تا آخر عمرم در برابر بت بیجان و بت جاندار، حتی یکلحظه هم خودم را هزینه نمیکنم و سرم فرود نمیآید. حالا سختی میکشم که بکشم؛ حداقل این است که اینجا تمام سختیهای قیامتم را نابود میکنم. اینجا دو روزی سختی میکشم و همهٔ سختیهای آنجا را از بین میبرم.
چرا امام حسین(ع) حاضر به شهادت شدند، با اینکه به ایشان هم اعلام شد که اگر تسلیم یزید نشوی، دستها و پاها قطع میشود، سر قطع میشود، مال غارت و زن و بچه اسیر میشوند. شما بیا تسلیم بشو که این همه مشکلات پیش نیاید. چند بار هم به حضرت پیشنهاد شد؛ از روز دوم محرم تا روز عاشورا قبل از جنگ. امام(ع) در همۀ موارد، یک جواب دادند و فرمودند: «لا والله»؛ «والله» یعنی به آن ذات مستجمع جمیع صفات کمال قسم که من، تسلیم این آدم شرابخورِ میمونبازِ بیدینِ جلف نمیشوم. آیا من دست از خدا بردارم و با یزید زندگی کنم؟! مثل شما احمقها بشوم و شخصیتم را به ذلت بکشم؟! من با جان و دل، شهادت و سختیها را قبول میکنم.
پیروزی بر کفر یا شهادت در راه خدا
برای چه من ترامپ یا اسرائیل را قبول کنم. بهقول قرآن مجید، اینقدر میایستم تا «إِحْدَى الْحُسْنَيَيْنِ»[5] را به دست بیاورم. یا شهادت و لقاءالله را به دست آورم یا سر این سگهای هار را به سنگ بکوبم. همین دو راه است و راه سومی ندارد؛ یا در کوران سختیها به لقاءالله برسم یا سرهای این سگهای هار را به سنگ بکوبم.
معناشناسی واژۀ «رب»
«رب» یعنی مالک؛ اما نه مالکی که فقط ملکیت بر عالَم ایجاد کرده باشد و بعد کنار بنشیند. او مالکی است که در فضای مالکیتش، مربی هم هست؛ یعنی وقتی مملوکش را میسازد، او را در دامن محبت و مهر و لطف خویش، تربیت هم میکند. وقتی دانه را میسازد، بعد از چند ماه، آن را به یک شاخهٔ بزرگ گل رز با دویست غنچه تبدیل میکند. وقتی دانه را میسازد، بعد از پنجشش سال، آن را به یک درخت پرتقال با هزار دانۀ پرتقال، هزار دانۀ لیمو، دوهزار نارنگی و سههزار گردو تبدیل میکند. مالک هست، اما مالکی است که تربیت هم میکند. او مالک است و نطفه را در صلب پدر و رحم مادر میسازد؛ اما این نطفه را در رحم مادر پرورش میدهد و آن را به مسیح(ع)، ابراهیم(ع)، یوسف(ع)، موسی(ع)، نوح(ع)، ذوالکفل(ع)، پیغمبر(ص)، امیرالمؤمنین(ع) و مردم مؤمن و پاکان عالَم تبدیل میکند. مالکِ مربی است، نه مالک تنها که بسازد و کنار بگذارد.
تربیت تکوینی و تشریعی پروردگار عالم
او «رَبِّ الْعَالَمِين» است؛ یعنی مالکی است که نسبت به تمام جهانیان، نظر تربیتی دارد. نسبت به تمام جهانیان، نظر تربیت تکوینی و نسبت به انسان، هم نظر تربیت تکوینی و هم تشریعی دارد. تربیت تکوینی، یعنی انسان را رشد مادی میدهد و تربیت تشریعی هم، یعنی وقتی او را رشد مادی میدهد، از دهپانزدهسالگی، 124هزار پیغمبر، دوازده امام و قرآن را کنار او میگذارد و میگوید در جنبهٔ معنوی هم با اینها بالا بیا که اگر دهاتی ایرانی هستی، سلمان بشوی؛ اگر بیابانگرد ربذه هستی، ابوذر بشوی؛ اگر سیاهچهرهٔ حبشیِ آفریقایی هستی، بلال بشوی و اگر خرمافروش بردهٔ ایرانی هستی، میثم تمار بشوی. غیر از نگاه تربیت تکوینی، نگاه تربیت تشریعی هم به انسان دارد. در رحم مادر جسم را تربیت میکند و در رحم دین هم، روح را تربیت مینماید. این معنی رب است. او با تمام عالمیان این کار را میکند.
رحمانیت و رحیمیت خدا
این مربی، زنجیر و فلک ندارد. چوب و زندان ندارد. پس چه نوع مربیای است؟ رحمان و رحیم است. «الرَّحْمَن» یعنی من یک مالک و مربی هستم که هم در دنیا و هم در آخرت، رحمتم نسبت به شما، بینهایت و رحیمیت من هم نسبت به شما، بینهایت است. لذا بعد از «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ» که مسئلۀ دنیاست، میگوید: «الرَّحْمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ» و بهدنبال آن میگوید: «مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ»[6] یعنی قیامت را وصل به «الرحمن» و «الرحیمی» میکند که همین الآن گفت و برای اینکه خیالت را راحت کند، تو را در نماز به یک «الرَّحْمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ» دیگری که اول کار گفتی، توجه میدهد. اول نماز میگویی «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ؛ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ؛ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ؛ مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ»، یعنی میگوید من که الله و مالک هستم، هم در دنیا و هم در آخرت، با تو با رحمانیت و رحیمیت خودم معامله میکنم؛ حالا میخواهی من را رها کنی و درِ کدام خانه را بزنی بیچاره؟! این حرفها و این سفره کجا پیدا میشود.
دست حاجت که بری، پیش خداوندی بر***که کریم است و رحیم است و غفور است و ودود
کرمش نامتناهی، نعمش بیپایان***هیچ خواهنده از این در نرود بیمقصود
خدا، عبادت و نماز، این است.
کلام آخر
شما از قدیم، یک مطلب میگفتید که من هم از بچگی شنیدهام و در شعرها هم دیدهام و آن اینکه:
ته که نوشم نهای نیشم چرایی***ته که یارم، نهای پیشم چرایی
ته که مرهم نهای بر داغ ریشم***نمکپاش دل ریشم چرایی
«ته که نوشم نهای نیشم چرایی» یعنی اگر کامم را شیرین نمیکنی، چرا آن را تلخ میکنی؟ «نمکپاش دل ریشم چرایی» ریش یعنی زخم؛ چرا روی زخمم نمک میپاشی؟! من نمیدانم، ولی این جنایتکاران همهجور زخمی به اهلبیت(علیهمالسلام) زدند. در پنجشش ساعت، از بچهٔ ششماهه تا پیرمرد هشتادساله را کشتند. خود ابیعبدالله(ع) فرمودند که از کل مردان خانوادهٔ ما، فقط یک نفر را زنده گذاشتند و همه را کشتند! حالا که همه را کشتید و فردا، روز یازدهم محرم هم میخواستید که اینها را اسیر کنید. آنها فقط یک شب میخواستند در بیابان بمانند. چرا خانههایشان را آتش زدید؟! فقط آن یک شب بود که یک سرپناه به آنان میرسید.
آتش بر آشیانهٔ مرغی نمیزنند***گیرم که خیمه خیمهٔ آلعبا نبود
خیمههایشان را که سوزاندید و تمام مردهایشان را هم کشتید، حالا که میخواستید اینها را اسیر کنید، همان 150 قدمی میدان، کنار همان خیمههای نیمسوخته سوارشان میکردید؛ برای چه همه را کنار گودال قتلگاه آوردید! این دیگر چه نمکی بود که روی زخم پاشیدید؟! آخرین نفری که سوار شد، زینب کبری(س) بود. اما هنوز سوار نشده بود و کنار بدن قطعهقطعهٔ ابیعبدالله(ع) گریه میکرد که یکمرتبه، چشمش به زینالعابدین(ع) افتاد و دید ایشان از بالای شتر به یک شکلی بدن را نگاه میکنند و اشک میریزند. بدن را روی زمین گذاشت، دوید و صدا زد: «مالِي أَراكَ تَجُودُ بِنَفسِكَ»[7] ای یادگار گذشتگان! ای حجت باقیماندگان! عمه جان! چرا با جان خودت بازی میکنی؟ زینالعابدین(ع) صدا زدند: عمه جان! مگر این بدن حجت خدا نیست؟! یک جملهٔ دیگر هم فرمودند که برای ما شیعیان خیلی سنگین است! حضرت صدا زدند: عمه جان! گویا این مردم ما را مسلمان نمیدانند.
[1]. سورۀ نور، آیۀ 41.
[2]. سورۀ فصلت، آیۀ 11.
[3]. سورۀ فاتحه، آیۀ 2 و 3.
[4]. سورۀ فاتحه، آیۀ 7.
[5]. سورۀ توبه، آیۀ 52.
[6]. سورۀ فاتحه، آیۀ 4.
[7] عوالم العلوم و المعارف، ص965.