لطفا منتظر باشید

جلسه اول سه شنبه (17-2-1398)

(تهران مسجد امیر)
رمضان1440 ه.ق - اردیبهشت1398 ه.ش
11.52 مگا بایت
دانلود

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین».

  

پیش از آنکه نکات بسیار مهم و فوق‌العاده‌ای دربارهٔ روزه ماه مبارک رمضان مطرح کنم، دو روایت قابل‌توجهی را بیان می‌کنم که می‌توان به روزهٔ ماه مبارک رمضان ارتباط داد.

 

بهره‌ای عظیم در الگوپذیری از رسول خدا(ص)

وجود مبارک رسول خدا(ص) که سرآمد بندگان پروردگار در همهٔ شئون وجودی بود و پروردگار عالم ایمان، اخلاق و عمل او را در قرآن مجید ستوده و او را در سورهٔ مبارکهٔ احزاب به‌عنوان سرمشقی نیکو برای همهٔ انسان‌ها قرار داده است؛ البته اگر انسان‌ها او را سرمشق وضع، حالات، اعمال و اخلاق خود قرار بدهند، طبق گفتار خود پروردگار، سه بهرهٔ عظیم نصیب آنها خواهد شد.

-طلوع امید مثبت به خداوند در باطن انسان

یکی اینکه با سرمشق قرار دادن ایشان، امید مثبتی نسبت به خداوند در باطن انسان طلوع می‌کند و با این امید مثبت نسبت به آینده‌اش، با خیال راحت و با آسودگی خاطر زندگی می‌کند. وقتی امید به خدا در باطن انسان تجلی کند، یعنی امید به وجود مقدسی که مستجمع جمیع صفات کمال است، با این امید محال است که نسبت به خودش، آینده‌اش، قیامتش و برزخش احساس کمبود بکند؛ چون این امید یک رشتهٔ قوی ارتباط با کسی است که دعای جوشن کبیر هزار وصف او را بیان کرده است. امید به رحمت، مغفرت، احسان، لطف، محبت و بقیهٔ آن اوصاف می‌شود که همین امید سبب می‌شود پروردگار عالم آثار اسما و صفاتش را به انسان انتقال بدهد. این یک سود سرمشق قرار دادن پیغمبر(ص) است.

-دست یافتن به آخرتی آباد بعد از مرتبهٔ انبیا و ائمه(علیهم‌السلام)

کسی که پیغمبر اکرم(ص) را سرمشق زندگی خودش قرار می‌دهد، آخرتی بعد از آخرت پیغمبر(ص) پیدا می‌کند؛ یعنی در به‌دست‌آوردن آخرت آباد در صف دوم می‌شود. پیغمبر اسلام(ص)، انبیای خدا و ائمهٔ طاهرین(علیهم‌السلام) در صف اول هستند و آن که پیغمبر(ص) را سرمشق خودش قرار می‌دهد(کار مشکلی هم نیست)، آخرت آبادی بعد از آخرت پیغمبر(ص) پیدا می‌کند.

-توجه دائمی پروردگار

پروردگار عالم به او کمک می‌دهد که در همهٔ زندگی‌اش تا آخر عمرش با توجه قلبی به حضرت حق زندگی کند. آیه‌اش هم بخوانم: «لَقَدْ کٰانَ لَکمْ فِی رَسُولِ اَللّٰهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کٰانَ یرْجُوا اَللّٰهَ» این امید، «وَ اَلْیوْمَ اَلْآخِرَ» آن آخرت آباد، «وَ ذَکرَ اَللّٰهَ کثِیراً»(سورهٔ احزاب، آیهٔ 21) این هم توجه همیشگی به پروردگار؛ در توجه همیشگی چیزی از خوبی‌ها از انسان فوت نمی‌شود و چیزی از گناهان کبیره و اصرار بر گناهان صغیره گریبان انسان را نمی‌گیرد.

 

شادی بندگان خوب خداوند در اجرای فرامین الهی

چنین شخصیت باعظمتی که پروردگار عالم براساس ارزشی که دارد، به او خطاب کرد: اگر بنا بود تو را خَلق نکنم و اصلاً به اراده‌ام نمی‌گذشت که کسی مانند تو را بیافرینم(این خیلی خطاب عجیبی است)، تمام این عوالم وجود را خلق نمی‌کردم؛ یعنی عوالم وجود سایه‌ای از آفرینش توست و عوالم وجود بی‌تو بی‌ارزش بود. حالا که عوالم وجود خانهٔ توست، در یک گوشه‌اش -زمین- که به بدنت مربوط است، ولی همهٔ عوالم وجود خانهٔ روح و جان توست، ارزش دارد؛ اگر تو را نمی‌آفریدم، نه اینکه می‌آفریدم و ارزشی نداشت، اصلاً نمی‌آفریدم!

خوش‌به‌حال شما که امروز -روز اول ماه مبارک رمضان- از او سرمشق گرفته و روزه گرفتید. خود روزه گرفتن، سرمشق گرفتن از وجود مقدس اوست؛ البته ایشان که در بندگی عجیب بودند و تا آخرعمرشان ماه رجب و شعبان را هم روزه می‌گرفتند. با اینکه آن دو ماه وظیفه و تکلیف نداشتند، ولی به خاطر اینکه کسی در عشق به بندگی شدیدتر از او نبود. با اینکه تکلیف روزهٔ رجب و شعبان را نداشت، دو ماه را روزه می‌گرفت و ماه رمضان را هم که تکلیف داشت. پس شما باید امروز خوشحال باشید که وجود مقدس او را در روزه گرفتن سرمشق خود قرار بدهید و این خوشحالی دارد.

امام هشتم روایت خیلی مهمی دارند که پنج بخش است، در یک بخش آن می‌فرمایند: بندگان خوب الهی «اذا احسنوا استبشروا» وقتی کار خوب می‌کنند، طبعاً شاد می‌شوند؛ شاد می‌شوند که فرمان خدا را اجرا کرده و پیغمبر(ص) را در عمل سرمشق خود قرار داده‌اند. این شادی طبیعی روح پاک عباد خداست و غیر از این است که من عمل خیری را انجام بدهم، ولی به آن عمل مغرور بشوم؛ غیر از آن است که من عمل خوبی را انجام بدهم و بگویم هان منم طاووس علییّن شدم! این خوشحالی‌ای که حضرت رضا(ع) می‌فرمایند طبع روح انسان مؤمن است که اگر کار خوبی در برابرش پیش بیاید و انجام ندهد، غصه‌دار و رنجیده‌خاطر می‌شود. وقتش هم بگذرد، پشیمان می‌شود چرا این کار خیری که پیش آمد، من انجام ندادم. این پشیمانی هم خیلی خوب است؛ چون قوهٔ محرکه‌ای در وجود انسان است که اگر دوباره به کار خیر برخورد، از دست ندهد. این پشیمانی برای مردم مؤمن است؛ اما یک حسرت و پشیمانی بسیار شدید، جانکاه و کُشنده هم وجود دارد که ابتدای مرگ، یعنی آن لحظات آخر ظهور می‌کند و در روز قیامت شدیدتر می‌شود و آن، پشیمانی مردم بی‌ایمان، بی‌ادب، بی‌تربیت و بریدهٔ از پروردگار است. پشیمانی مردم مؤمن سودمند است؛ ولی آن پشیمانی هیچ سودی برای آن‌گونه پشیمان‌شده‌ها ندارد.

 

روایت نخست؛ روزه، مُلک خداوند

-کلام رسول خدا، کلام الله

رسول خدا(ص) با این عظمتی که دارند و گوشه‌ای از آن را شنیدید، در جایی نشسته بودند. مردی آمد و عبور کرد، ولی نایستاد که با پیغمبر(ص) سلام‌وعلیک کند، حرف بزند یا مسئله‌ای را مطرح کند و به‌طور طبیعی رد شد؛ نه اینکه بی‌محلی کند، کار داشت و در فکر کار و رسیدن به مقصدش بود، عبور کرد. وقتی رد شد، یاران پیغمبر(ص) به ایشان گفتند: خیلی آدم توانمندی است، یعنی پیداست؛ خیلی آدم با نشاط و سرزنده‌ای است، پیداست؛ خیلی در وجود او قوت و نیرومندی دیده می‌شود. چه خوب بود اگر این قدرت، نیرومندی و نشاط را هزینهٔ خدا می‌کرد تا هدر نرود، پوک و پوچ نشود و آخر کار با دست خالی از دنیا نرود. این حرف اصحاب است.

اما پیغمبر(ص) چه فرمودند؟ پیغمبری که شنیدید دارای چه جایگاهی است و قرآن مجید می‌گوید حرفش حرف خدا، دستش دست خدا و رضایتش رضایت خداست. اینها در قرآن است: «إِنَّ اَلَّذِینَ یبٰایعُونَک إِنَّمٰا یبٰایعُونَ اَللّٰهَ»(سورهٔ فتح، آیهٔ 10) دستش دست خداست؛ «وَ مٰا ینْطِقُ عَنِ اَلْهَوی × إِنْ هُوَ إِلاّٰ وَحْی یوحیٰ»(سورهٔ نجم، آیات 3-4) گفتارش گفتار خداست. کلام رسول‌الله کلام‌الله و رضایتش هم رضایت من است؛ یعنی هر کسی پیغمبر(ص) از او راضی باشد، یقین کند من از او راضی هستم و پیغمبر(ص) از هر کسی ناراضی باشد، یقین کند من از او ناراضی هستم. این‌هم در قرآن است.

-خصلت مؤمن، قدم برداشتن در راه خدا

پیغمبر(ص) فرمودند: این مردی که صحبتش را کردید، از توانمندی، قدرت، نشاط و سرحالی او حرف زدید و دارد می‌رود؛ اگر می‌رود که برای بچه‌های کوچکش معاش فراهم بکند(رسول خدا می‌دانستند که این مرد در خانه چند بچهٔ کوچک دارد و بزرگ نشده‌اند) تا صبحانه و ناهار و شام‌ آنها را آماده بکند، اگر نیتش این است، در راه خدا قدم برمی‌دارد و این خصلت مؤمن است. کسی که آدم مؤمنی است، به این نیت از خانه بیرون آمده که زحمت بکشد، کار کند، عرق بریزد و برای بچه‌هایش معیشت فراهم بکند، کفش و لباس بخرد، صبحانه و ناهار وشام آماده بکند، این آدم فی سبیل‌الله قدم برمی‌دارد. به او نگو این‌قدر دنبال دنیا ندو! او در راه خدا می‌دود، نه به‌دنبال دنیا؛ او ازدواج کرده، بچه‌دار شده و ازدواجش به امر خدا بوده است، رفتن به دنبال معیشت زن و بچه‌اش به امر خدا بوده که بچه‌هایتان و اهل و عیالتان را وا نگذارید؛ اگر او چنین نیتی دارد که قدرت و توان و نیرومندی را برای بچه‌های کوچکش هزینه کند، در راه خدا حرکت می‌کند؛ اگر می‌رود تا این نشاط و سرحالی را برای این هزینه کند که به پدر و مادر پیرش رسیدگی کند، لباس و کفش بخرد، زیارت ببرد، دکتر ببرد و پول دوا و دکتر بدهد، بیمارستان بخواباند و هزینهٔ بیمارستان را بدهد، این آدم در راه خدا حرکت می‌کند. چقدر بچه‌هایمان باارزش هستند که پیغمبر(ص) می‌گویند: اگر کسی برای بچه‌هایش بدود، در راه خدا می‌دود؛ چقدر پدر و مادر پُرقیمت هستند که پیغمبر(ص) می‌فرمایند: اگر کسی برای تأمین نیازهای پدر و مادرش بدود، در راه خدا می‌دود و اگر می‌رود که توان و قدرتش را هزینه کند تا آبرو، شخصیت و شرافت خودش را حفظ کند و گدایی و سؤال نکند، دستش را پیش این و آن دراز نکند، اگر به این نیت می‌رود، در راه خدا قدم برمی‌دارد. این متن روایت است؛ البته مفصّل‌تر است و این یک بخش آن است.

-ارتباط روزه‌داری بندگان با خداوند

حالا امروز ما برای خاطر بچه‌هایمان روزه گرفته‌ایم؟ نه! ما برای خاطر پدر و مادرمان روزه گرفته‌ایم؟ نه! ما برای شرافت و آبرومندی‌مان در این جامعه روزه گرفته‌ایم؟ نه! روزهٔ ما هیچ ربطی به بچه‌ها، پدر و مادر و به آبرو و شرافت اجتماعی ما ندارد؛ پس ما برای چه روزه گرفته‌ایم؟ خود پروردگار می‌فرماید: «الصوم لی» روزه برای من است. اینجا خیلی نکتهٔ باریکی هست که من با روزه گرفتنم در راه خدا نمی‌دوم، بلکه با روزه گرفتنم فقط و فقط برای جلب رضایت، محبت، رحمت و مغفرت او روزه گرفته‌ام: «إِنَّهُ قَدْ أَقْبَلَ إِلَيْكُمْ شَهْرُ اللَّهِ بِالْبَرَكَةِ وَ الرَّحْمَةِ وَ الْمَغْفِرَةِ» پس من روزه هستم، فقط به خدا مربوط است؛ نه به بچه‌هایم، نه به پدر و مادرم و نه به خودم؛ یعنی روزه را برای خودم هم نگرفته‌ام. پروردگار می‌فرماید: روزه مِلک من، مال من و برای من است.

-پاداش روزه‌داری برعهدهٔ خداوند

حالا چه کسی باید پاداش این روزه را رقم بزند و تعیین کند؟ ما کتابی به نام «ثواب الأعمال و عقاب الأعمال» داریم که 1200 سال پیش مرحوم شیخ صدوق نوشته و کتاب خیلی خوب و خواندنی‌ای است که ترجمه هم شده است. پیغمبر(ص) و ائمه(علیهم‌السلام) پاداش خیلی از عمل‌های خوب را معیّن کرده‌اند، یعنی می‌دانستند و اعلام کرده‌اند، جریمهٔ خیلی از گناهان را هم می‌دانستند و اعلام کرده‌اند؛ ولی اینجا پروردگار عالم می‌فرماید: روزه مِلک من و مال من است و پاداش آن برعهدهٔ خود من است: «الصوم لی و انا اجزی به». حالا چه پاداشی دارد، کسی نمی‌داند!

من در اینجا روزهٔ شما را با یک عمل مستحبی مقایسه بکنم که در قرآن بیان شده است. این عمل مستحب که خدا در قرآن آورده، معلوم می‌شود که پیش پروردگار از ارزش خاصی برخوردار است، وگرنه در قرآن نمی‌آورد. خیلی از مستحبات ما در قرآن نیست و در روایات آمده است. شما در ماه رمضان فرصت بسیار خوبی برای انجام این عمل مستحب دارید؛ چون سحرها با توفیق پروردگار برای سحری خوردن بیدار می‌شوید، می‌توانید این عمل مستحب را یک ربع، بیست دقیقه یا ده دقیقه قبل از سحری انجام بدهید. پنج تا دو رکعت نماز مثل نماز صبح و یک‌دانه هم یک رکعت است. هشت رکعت به جای خود، اسم دو رکعت پایانی در قرآن مجید که رکعت نهم و دهم می‌شود، «شفع» آمده و اسم آن یک رکعت پایانی هم «وتر» آمده است. این‌قدر این دو رکعت مستحب و این یک رکعت مستحب پیش پروردگار ارزش دارد که به هر دوی آنها قسم خورده است. در قسم‌های پروردگار که گاهی قسم به خودش، گاهی قسم به پیغمبر، گاهی قسم به قرآن، گاهی قسم به ماه و خورشید، گاهی قسم به روز و شب و گاهی قسم به آسمان‌ها و زمین است، این دو را هم کنار آن‌همه قسم گذاشته و می‌گوید: سوگند به شفع، یعنی نهم و دهم این یازده رکعت مستحب؛ سوگند به وتر، قسم به این یک رکعت. این برای ارزش سه رکعت آن؛ هشت رکعت با این سه رکعت که ترکیب و یازده رکعت می‌شود، در صریح قرآن می‌فرماید: «فَلاٰ تَعْلَمُ نَفْسٌ مٰا أُخْفِی لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْینٍ»(سورهٔ سجده، آیهٔ 17) احدی در این عالم خلقت خبر ندارد پاداش شادکنندهٔ قلبی که من برای خوانندهٔ این یازده رکعت قرار داده‌ام، چیست! هیچ‌کس نمی‌داند! این یک عمل مستحب است؛ اما حالا عمل واجبی مثل روزه، پروردگار چقدر زیبا بیان کرده است: «الصوم لی»، روزه مال من، ملک من و برای من است، پاداشش هم برعهدهٔ شخص خود من است. کسی در قیامت نیست که روزهٔ مردم را ارزیابی کند و به پروردگار بگوید خدایا این روزه این‌قدر می‌ارزد، این‌قدر پاداش بده؛ خودش می‌داند.

-مراتب انسان‌های دورشده از شئون ربوبیت در قرآن

من چهار مطلب هم در این زمینه برایتان عرض بکنم که قدر خودتان را بدانید. آن چهار مطلب در قرآن است و راجع‌به کسانی است که با خدا رابطه ندارند. نهایتاً وقتی با خدا رابطه ندارند، با انبیا، قرآن، ائمه و واجبات هم رابطه ندارند؛ چون اینها همه از شئون ربوبیت است. پروردگار عالم این گروه را در چهار آیهٔ قرآن ارزش‌بندی کرده است:

عده‌ای را می‌گوید: «أُولٰئِکَ‌ کَالْأَنْعَامِ‌ بَلْ‌ هُمْ‌ أَضَلُ»(سورهٔ اعراف، آیهٔ 179)‌ اینها هم مثل چهارپایان هستند، حتی بدبخت‌تر و بیچاره‌تر هستند و قیمتشان انعام، یعنی همین چهارپایان و بدتر است.

در سورهٔ اعراف می‌فرماید: «فَمَثَلُهُ‌ کَمَثَلِ‌ الْکَلْبِ»(سورهٔ اعراف، آیهٔ 176)‌ وقتی دشمنی‌ و سخت‌گیری اینها نسبت به خدا بیشتر از آن طایفه باشد، می‌گوید ارزش سگ را دارند.

عده‌ای را در سورهٔ حشر می‌گوید: «كَمَثَلِ الشَّيْطَانِ إِذْ قَالَ لِلْإِنْسَانِ اكْفُرْ»(سورهٔ حشر، آیهٔ 16) شیطانی هستند که بین مردم می‌چرخند، برای اینکه مردم را از من جدا بکنند. شیطان چه کسانی است؟ همانی است که خدا به او فرموده است: «فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّكَ رَجِيمٌ × وَإِنَّ عَلَيْكَ لَعْنَتِي إِلَىٰ يَوْمِ الدِّينِ»(سورهٔ ص، آیات 77-78) هر شیطانی ملعون است.

چهارم می‌گوید اینها عالم، باسواد و درس‌خوانده هم هستند، خبر هم دارند که این عالم خدا دارد، روزگاری پیغمبر و امام داشته است و خدا کتاب دارد، اما هیچ ارتباطی با خدا و شئون خدا ندارند؛ اینها «كَمَثَلِ الْحِمَارِ يَحْمِلُ أَسْفَاراً»(سورهٔ جمعه، آیهٔ 5)، خرهایی هستند که بار آنها کتاب است؛ یعنی خر با آن کتاب‌ها که رابطهٔ عملی ندارد و فقط علم را می‌کشد، عده‌ای هم فقط دانش را می‌کشند، ولی اهل عمل به دانش نیستند.

-مرتبهٔ رفیع مؤمنین نزد پروردگار

اما خدا درباره شماها چه نظری دارد؟ چون اهل بندگی هستید، «يَرْفَعِ‌ اللَّهُ‌ الَّذِينَ‌ آمَنُوا مِنْکُمْ»(سورهٔ مجادله، آیهٔ 11) ، شما پیش من ارزش، رفعت، مرتبه و بلندی مقام دارید. برادران و خواهران! این ایمان، رفعت، روزه گرفتن و سرمشق قرار دادن پیغمبر(ص) تا آخر عمر حفظ کنیم.

 

روایت دوم؛ سه همراه برای انسان

اما روایت دوم که خیلی روایت زیبایی است، پیغمبر(ص) می‌فرمایند: همهٔ انسان‌ها سه دوست دارند که این سه رفیق و دوست در ارتباط با همهٔ انسان‌ها هستند.

-مال و ثروت

یک دوستشان دوستی است که خواسته‌ها و نیازهای آنها را بی‌دریغ، بدون بگومگو و چون‌وچرا برطرف می‌کنند. وقتی به آن دوستشان می‌گویند فرش، خانه و ماشین یا ازدواج می‌خواهم، جوابش را می‌دهند. پیغمبر(ص) می‌فرمایند: اسم این دوست، مال و ثروت است؛ چون مردم هر خواسته‌ای داشته باشند، مال جواب می‌دهد که یک دوست مردم است. حالا وقتی مردم در دنیا نباشند، این رفیق به چه درد می‌خورد؟ هیچ! اصلاً دیگر رابطه‌اش را هم با آدم می‌بُرد؛ چون وقتی آدم از دنیا می‌رود، اموال به دیگران می‌رسد. آدم دیگر نیست که حوایجش را با این دوستش در میان بگذارد.

-اقربا و نزدیکان انسان

دوست دومش به تعبیر پیغمبر(ص)، اَقربا -زن، بچه‌ها، عروس‌ها، دامادها، دایی‌ها، عموها، قوم‌وخویش‌ها و پدر و مادر- است که پیغمبر(ص) می‌فرمایند: کل این دوستان و این جمع بزرگ تا کنار قبر انسان می‌آیند، انسان را که دفن کردند، نه چیزی از بالای قبر به انسان می‌دهند و نه یکی از آنها حاضر است که در قبر برود و تا قیامت کنارش بماند. آنها هم همه با بسته شدن درِ قبر برمی‌گردند و دوستی می‌بُرّد.

-اعمال مردم

اما دوست سوم مردم، عمل آنهاست که وقتی انسان از دنیا می‌رود، به فرمودهٔ پیغمبر(ص) عملش با او صحبت می‌کند و می‌گوید: من با تو هستم، هر جا بروی و هر جا باشی، از تو جدانمی‌شوم. این رفیق سومی عجیب برای آدم کار صورت می‌دهد که در این رفقای سوم، روزه یک عمل است. حالا چه کارهایی برای آدم انجام می‌دهد، یک‌دانه‌اش طبق آیات و روایات این است که پروردگار در سورهٔ مؤمن(جزء بیست‌وسوم) قرآن می‌فرماید: برزخ برای کافران، مشرکان و منافقان، بخشی از آتش است و یک کاری که روزه انجام می‌دهد، این است که سپری بین ما و آتش در عالم برزخ است؛ یعنی ما در برزخ با داشتن روزه، عذاب برزخی نمی‌کشیم و روز قیامت هم سپر از آتش جهنم است؛ یعنی وقتی با یک‌ماه روزه در هر سالمان وارد قیامت می‌شویم، جهنم ذاتاً با ما قهر است و راه آشتی هم بین او و ما وجود ندارد.

ای بستهٔ بنده هواوهوس ×××××××× جهدی تا هست این نیم نفس

ای طوطی شِکّرخا تا کی ××××××××× باشی با زاغ و زغن به قفس؟

از شاخهٔ گل پوشیده نظر ××××××××× سودازدهٔ هر خاری و خَس

هر لاشه نباشد طعمهٔ شیر ×××××××× عَنقا نرود به شکار مگس

دولت در سایهٔ شاهین نیست ××××××××××× سلطانْ هما را زیبد و بس

کاری ز تو هیچ نرفت از پیش ×××××××××× رحمی بر خویش بکن زین پس

گر خود نکنی بر خود رحمی ××××××××××× امّید مدار ز دیگر کس

ای دوست ندارد مفتقرت ××××××××× فریاد رسی تو به دادش رس

 

کلام آخر؛ لحظهٔ افطار و یادی از لب‌های عطشان ابی‌عبدالله(ع)

شب و روز ماه رمضان ارتباط شدیدی با وجود مبارک زین‌العابدین(ع) دارد. زین‌العابدین(ع) با همهٔ وجود ارتباط سختی با ماه رمضان دارد، ولی ماه رمضانش در افطار با همهٔ افطارکنندگان فرق می‌کرد؛ اذان می‌گویند، سفره آماده شده و سر سفره نشسته است؛ به جای افطار کردن، به آب نگاه می‌کند و زارزار اشک می‌ریزد، به غذا نگاه می‌کند و مثل ابر بهار گریه می‌کند. آنهایی که در اتاق هستند، می‌گویند یابن‌رسول‌الله! افطار شده است. هوا هم خیلی گرم بود، به حرف آنها گوش می‌داد. اول ظرف آب را برمی‌داشت و کنار دهانش می‌آورد، به جای اینکه بنوشد، دَم می‌گرفت: «قتل ابن رسول الله عطشانا» پدرم را با لب تشنه سر بریدند. این‌قدر گریه می‌کرد، اشک چشمش روی ظرف آب می‌ریخت! می‌گفت ظرف را عوض کنید. لقمهٔ غذا را روی دست می‌گرفت و نگاه می‌کرد: «قتل ابن رسول الله جائعا» پدرم را در گودال با شکم گرسنه سر بریدند. چقدر عالی است، اگر یادمان بماند هر شب قبل از افطار کردن، آب گرم یا آب خنک که پیش ما می‌گذارند، نگاهی به آب بیندازیم و از سر سفره سریع به کنار گودال قتلگاه برویم؛ فقط یک قطرهٔ اشک از چشممان بیرون بیاید، امام صادق(ع) می‌گویند: خدا تمام گناهان گذشته‌تان را با آن یک قطرهٔ اشک می‌بخشد.

زان تشنگان هنوز به عَیّوق می‌رسد ×××××××× فریاد العطش ز بیابان کربلا

 

تهران/ مسجد امیر/ ویژهٔ ماه مبارک رمضان/ بهار1398ه‍.ش./ سخنرانی اول

 

برچسب ها :