جلسه بیست و دوم (احیا 23) سه شنبه (7-3-1398)
(تهران حسینیه همدانیها)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شویدبسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین».
تعریف دین
دین واقعی خدا که طبق قرآن مجید دین همه انبیای خدا بوده به این شکل تعریف میکنند: عقاید، اعمال، اخلاق. عقاید مربوط به قلب است، اخلاق مربوط به نفس است، اعمال مربوط به اعضا و جوارح است.
عقاید، اخلاق و اعمال چه زمانی و به چه کیفیت صورت میگیرد بهگونهای که پروردگار مهربان عالم هر سه حقیقت را از انسان قبول کند؟ هنگامی که کنار عقاید، اخلاق و اعمال انسان تا آخر عمر در حال حذف کردن باشد؛ یعنی عقاید را از شرک به پروردگار و ناخالصیها، اخلاق را از رذائل مثل کبر و ریا و حسد و حرص، اعمال را از انحرافات عملی حذف بکند.
چنانچه عقاید و اخلاق و اعمال حسنه انتخاب شود، ولی حذفی در کار این سه حقیقت نباشد، یعنی آنچه که برای هر سه حقیقت سم، خطر، عامل عذاب، شیطانی و ابلیسی است حذف نشود، انسان در به دست آوردن خیر دنیا و آخرت به مشکل برمیخورد.
اعتقاد
لذا ما میبینیم از اولین سوره قرآن تا آخرین سوره که سی جزء است، صد و بیست حزب است، شش هزار و ششصد و شصت و چند آیه است، مسئله انتخاب و مسئله حذف مطرح است. در مسئله اعتقاد به وجود مقدس حق و صفاتش «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم»؛ اعتقاد به این که وجود مقدس او مالک و پرورشدهندۀ همۀ جهانیان است «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين»؛ اعتقاد به رحمت و رحیمیت بینهایت حق «الرَّحْمنِ الرَّحِيم»؛ اعتقاد یقینی به روز قیامت «مالِكِ يَوْمِ الدِّين»؛ قرار داشتن در صراط مستقیم الهی «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ صِراطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ» که خداوند راه «أَنْعَمْتَ» را توضیح میدهد: «مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقِينَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحِينَ»(نسا، 69)، این انتخاب اعتقاد است.
اما حذف «غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَ لا الضَّالِّين» آنچه که یک گروهی را مورد خشم من قرار داده، آنچه که یک گروهی را در گمراهی قرار داده اینها باید با اعتقاد و با عمل و اخلاق تو مخلوط نشود.
سوء خلق
یک جمله جالبی امام باقر(ع) دارند که در «اصول کافی» است، میفرمایند: «سوء الخلق یفسد العمل کما یفسد الخل العسل» سوء الخلق یعنی رذائل اخلاقی، حسادت کردن، حرص داشتن، ریا داشتن، کبر داشتن؛ «سوء الخلق یفسد العمل کما یفسد الخل العسل» بداخلاقی اعمالتان را تباه میکند.
آن دو نفری که در جمل شمشیر به روی امیرالمؤمنین(ع) کشیدند و کشته شدند، سوء خلقشان آنها را به کشتن داد، حسادت به امیرالمؤمنین(ع) و ریاستطلبی. چنانکه سرکه عسل را فاسد میکند، زشتیها هم اعتقاد و عمل و اخلاقتان را تباه میکند. در سوره آلعمران، سوره نسا، سوره مائده، انعام، اعراف، انفال، توبه، یونس، هود، یوسف، رعد، ابراهیم، حجر تا «مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاس» قرآن بحثش حذف و انتخاب است.
آخرین سوره را هم ببینید «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ مَلِكِ النَّاسِ إِلهِ النَّاسِ مِنْ شَرِّ الْوَسْواسِ» وسواس در زمان ما تمام بدکاران و گمراهان کرۀ زمین هستند که ابزار وسواس هم در اختیارشان است. «مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاس» با رب مردم باش، با مالک مردم باش، با اله مردم باش که وسوسهها در تو اثر نکند، وارد زندگیت نشود، وارد عقایدت نشود، وارد اخلاقت نشود، وارد اعمالت نشود.
عاقبت بداخلاقی در قبر
یک مردهای را تشییع جنازه کردند، پیغمبر فرمود: خیلی فرشته در تشییع جنازهاش هستند. بعد هم که قبر آماده شد خود رسول خدا او را در قبر خواباند، لحد را گذاشتند و خاک ریختند. مادر میت گفت: خوش به حالت عجب مرگی، عجب تشییعی، عجب دفنی! پیغمبر آرام به او گفت: مادر مگر وضعش را خبر داری که میگویی خوش به حالش؟ بچۀ تو در خانه با زن و بچهاش تلخ بود، لذت این مرگ و تشییع من و دفن من را از انگشتهای دو تا پایش بیرون کشیدند.
قرآن میگوید فساد ـ هر نوع فسادی ـ باید حذف بشود وگرنه تو بندۀ من نمیتوانی باشی. شما در فساد اقتصادی ببینید رسول خدا طبق نقل چهار کتاب اصلی شیعه و طبق نقل «وسائل» به امیرالمؤمنین(ع) میگوید: علی جان! یک درهم ربا وزن گناهش با بیست زنای با محرم در خانه کعبه برابر است. ربا اگر بیاید در زندگی تو چطور خدا راهت بدهد؟ با بداخلاقی چطور راهت بدهد؟ با حسد و حرص و کبر و ریا چطور تو را بپذیرد؟ این اصل حرف قرآن و روایات است.
توبه
حالا اگر کسی این عقاید و اخلاق و عمل را قاطی کرد پروردگار اسمش را در قرآن گذاشته گناهکار و مجرم، کمی که سنگین باشد مفسد، کمی که سنگینتر باشد طاغی. اینها اگر در ما ماندگار بشود عاقبت ما چه میشود؟ در قرآن میگوید من دری را به روی تو باز کردم به نام توبه و اصلاح، «أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنْكُمْ سُوءاً بِجَهالَةٍ ثُمَّ تابَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَحِيم»(انعام، 54).
تو به من قول بده خانه تکانی کنی امشب، از عقایدت وسوسهها و شبههها را بریزی، از اخلاقت رذائل را دور کنی، از اعمالت گناهان چشم و گوش و زبان و شکم و قدم و غریزۀ جنسی رادور کنی، من قول قطعی به تو میدهم وعده صادقانه به تو میدهم که تو را ببخشم. بخشیدن من طولانی هم نیست، خیال نکنی امشب با من قرار ترک گناه بگذاری من پنج سال دیگر میبخشم، بندۀ من امیرالمؤمنین(ع) من را به تو معرفی کرده، یا سریع الرضا، من معطل نمیکنم در بخشیدن تو، من در پاک کردن گناهان تو معطل نمیکنم. علی من را به تو معرفی کرده «یا من اسمه دواء»، همین که امشب در تاریکی شروع میکنی «یا الله» این برای تو داروست.
لبیک گفتن خداوند
جابر آدم با شخصیتی است، جابر مورد محبت پیغمبر و صدیقه کبری(س) و امیرالمؤمنین(ع) بوده تا زمان امام باقر(ع) هم زنده بود. جابر میگوید: من در مسجد بودم پیغمبر هم یک گوشه نشسته بود، یک آدمی نمیدانم که بود با یک حالی یک بار گفت «یا رب» دوباره با همان حال بار دوم گفت «یا رب» بار سوم دوباره با همان حال اشک چشم گفت «یا رب» پیغمبر هم تبسم کرد. پرسیدند: آقا یا رب گفتن این خنده داشت؟ فرمود: برای من خنده داشت. پرسیدند: چرا؟ فرمود: برای اینکه بار اول که گفت «یا رب» پروردگار فرمود لبیک، بار دوم که گفت «یا رب» خدا دو بار گفت لبیک، بار سوم که گفت «یا رب» خدا سه بار گفت لبیک.
من تو را معطل نمیکنم، من «خیر الراحمین» هستم، من خدای سختگیری نیستم، «يُرِيدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ»(بقره، 158) بنده من یک مسئلهای که خیلی برایت ممکن است مهم باشد من مرد و زن توبهکننده را دوست دارم، عاشقشان هستم «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِين»(بقره، 222)
سخنان عاشقانه پیامبران با خدا
عیسی هر وقت خواستی بیایی پیش من «هب لی من عینیک الدموع» با گریه بیا چون من گریۀ بندهام را دوست دارم، «و من قلبک الخشوع» و با دل متواضع بیا، «و من بدنک الخضوع» سینه سپر نکن پیش من، تو یک لحظه با اشک چشم با دل خاشع و با گردن کج بیا، یک عمر گناهت را پاک میکنم؛ میماند بدهکاری بین خودت و مردم، آن هم فردا صبح برو پیش طلبکارت بگو پولت را نمیخورم، زمینت را نمیخورم، دیشب رفتم با خدا آشتی کردم پولت را میدهم، زمینت را میدهم.
چقدر دوستمان دارد نمیدانیم چون محبت او بینهایت است ولی ما محدود هستیم. در کوه طور موسی بن عمران با آن حال الهی پیغمبر اولوالعزم، خدا مستقیم با او حرف میزد. در کوه طور گفت: «یا اله العالمین» خطاب رسید لبیک، «یا ارحم الراحمین» لبیک چه کار داری کارت را بگو، «یا حبیب قلوب الصادقین» لبیک، «یا اله العاصین» سه بار گفت لبیک لبیک لبیک.
موسی گفت: خدایا چرا به هر اسمی صدایت زدم یک بار جواب دادی؟ گفت: برای اینکه مؤمنین و محبین و عارفین و صادقین تکیه به اعمالشان دارند، ولی گنهکار کجا برود؟ اینکه تکیه به اعمالش ندارد، نه اینکه تکیه به اعمالش ندارد خجالتزده هم هست.
حیای خداوند از بندۀ گنهکار
آدم نمیداند اسم محبت پروردگار را چه بگذارد؟ نمیداند توجه پروردگار را به بندهاش چگونه تعریف بکند؟ من که روی منبر پیغمبر هستم و میگویم خیلی قرآن نمیفهمم، خیلی روایت نمیفهمم، اما همین مقداری که عربی آیه و روایت را میفهمم آدم را دیوانه میکند.
گاهی بعضی از روایات میخواهد قلب آدم را از کار بیندازد. جابر از پیغمبر نقل میکند: «و الذی نفسی بیده» سوگند به خدایی که جانم در اختیار اوست «ان العبد لیدعوا الله و انه علیه غضبان» عبد میآید دستش را بلند میکند با خدا حرف بزند برای گناهان و اشتباهات و این حذف نکردنهایش ولی خدا از او خشمگین است، چرا خدا خشمگین است؟ برای اینکه من در گناهانم پررویی کردم، خشمگین است. «فیعرض عنه» ناله میزند میگوید «یا رب»، «یا الله» ولی پروردگار از او رو برمیگرداند و میگوید نمیخواهم صدایت را بشنوم.
«ثم یدعوه» عبد خبر ندارد خدا روی رحمتش را برگردانده، دوباره دست بلند میکند و میگوید: «یا الله»، «یا رب»، «بمحمدٍ بعلیٍ»، دوباره خدا رویش را برمیگرداند «فیعرض عنه» یعنی نمیخواهم ببینمت، نمیخواهم صدایت را بشنوم.
«ثم یدعوه» بار سوم دعا میکند «فیقول الله تعالی للملائکه» قسم خورده پیغمبر به خدایی که جانم در دست اوست بار سوم پروردگار به فرشتگان میگوید «ان عبدی لن یدعوا غیری» بندۀ من که کسی دیگر را صدا نزد، بندۀ من که مدام گفت «یا الله»، «یا رب». اینها سر جای خودش این جمله آدم را میکشد،به فرشتگان میگوید: «فقط استحییت منه» من دیگر از بندهام حیا میکنم، من از بندهام خجالت میکشم.
«کم یدعونی و اعرض عنه» چقدر من را صدا بزند و من رو برگردانم؟ همۀ شما فرشتگانم را گواه میگیرم شاهد میگیرم که من از بندهام حیا میکنم، دیگر جوابش را میدهم. این پروردگار است.
توبهنامه زینالعابدین(ع)
و اما یک توبهنامه هم زینالعابدین(ع) یادمان داده مخصوصاً شبهای ماه رمضان که میخواهی بروی پیشش اینطور برو. اول خوبیهایش را به رخش بکش بعد راجعبه خودت حرف بزن، اول راجعبه او حرف بزن «تَسْتُرُ الذَّنْبَ بِکَرَمِکَ» خدایا این چهل پنجاه سال که من هر روز و هر شب گناه داشتم، بیست و چهار ساعت سالم نداشتم، چه شد و چه در من دیدی که تمام گناهان من را با کرمت از دید مردم پوشاندی؟ چه شد آبرویم را نبردی؟ مگر من که هستم؟
«وَ تُؤَخِّرُ العُقُوبَهِ بِحِلْمِکْ» نه اینکه گناهم تمام بشود همان وقتی که داشتم گناه میکردم میتوانستی عذابت را به من نازل کنی اما بردباری کردی، «فَلَکَ الحَمْدُ» خدایا تو را ستایش میکنم «عَلی حِلْمِکَ بَعْدَ عِلْمِکْ» با اینکه میدانی من چه کار کردم اما در برابر من بردباری میکنی.
«وَ عَلی عَفْوِکَ بَعْدَ قُدْرَتِکْ» تو با قدرتت میتوانستی جان من را بگیری و من را به عذاب برزخ ببری اما از من گذشتی، تو با این خوبیها من چرا گناه کردم؟ «وَ یَحْمِلُنِی وَ یُجَرِّئُنِی عَلی مَعْصِیَتِکَ» چیزی که من را به معصیت تو کشید و به من جرأت داد یقینم بود که «حِلْمِکَ عَنّی» تو در برابر من بردباری میکنی.
«وَ یَدْعُونِی إلی قِلَّهِ الحَیآءِ سِتْرُکَ عَلَیَّ» این که من حیایم کم است چون یقین دارم آبرویم را نمیبری. «وَ یُسْرِعُنِی إلی التَوَّثُّبِ عَلی مَحارِمِکِ» اگر خیز برداشتم برای حرامها «مَعْرِفَتِی بِسِعَهِ رَحْمَتِکَ» علتش این بود که میدانستم رحمت تو فراگیر است. «وَ عَظِیمِ عَفْوِکْ» ببینید چطور یادمان داده ما آلودهها با او حرف بزنیم «یا کَلِیمُ، یا کَرِیم، یا حَیُّ یا قَیُّوم، یا غافِرَ الذَّنْب، یا قابِلَ التَّوبْ».
حالا وارد سخن عاطفی میشود «إیْنِ سَتْرُکَ الجَمِیل» آن پوشاننده زیبای تو کجاست؟ اگر به من بگوید که تا حالا که هیچ گناهی را برملا نکردم، مولاجان! الان را نمیگویم چون یک اسم روز قیامت «يَوْمَ تُبْلَى السَّرائِر»(طارق، 9) است، آنجا پردهها را برمیداری، آن پردهپوشی زیبایت کجاست؟
قیامت من حاضر هستم و راضی هستم پیش امتهای انبیا پیش امت پیغمبر پرده از اعمالم برداری، بردار زورم که نمیرسد، کاری نمیتوانم بکنم، پیش هر کسی میخواهی پرده برداری بردار اما پیش ابیعبدالله(ع) آبروی من را نبر، من یک عمری است با گریه، با سینهزنی پیش ابیعبدالله(ع) آبرو برای خودم درست کردم.
«إیْنِ عَفوُکَ الجَلِیلْ، إیْنِ رَحْمَتُکَ الوَاسِعِه» تو مگو هیچکدامتان نگویید، شما را به خدا نگویید، صحبتش را نکنید، (تو مگو ما را به آن شه بار نیست...) بار یعنی راه دادن، نگو امشب راهمان نمیدهند (تو مگو ما را به آن شه بار نیست/ با کریمان کارها دشوار نیست) خیالت راحت باشد میبخشند.
سوگواره
امشب شب هیچ پیغمبری نیست، شب پبغمبر اسلام هم نیست، شب علی هم نیست، شب زهرا هم نیست، شب امام صادق هم نیست، شب هیچکس نیست؛ در روایاتمان دارد امشب شب حسین است، هر کاری میخواهی بکنی سفره حاضر است. حسین جان!
دو سه کلمه از خواهرش بگویم (سرت کو که سامان بگیرم/ تنت کو که دامان بگیرم/ سراغ سرت را من از آسمان و سراغ تنت از بیابان بگیرم) باید بگردم پیدایت کنم کجا افتادی؟ چرا نمیبینمت؟ میگویند در گودال هستی، نشست شمشیر شکستهها را کنار زد، نیزهها را کنار زد و گمشدهاش را پیدا کرد (تو پنهان شدی زیر انبوه نیزه/ که از حنجرت بوسه پنهان بگیرم).
نامحرم من را نبیند، سرم را میبرم زیر نیزهها که ببوسمت (مگر خون حلقومت آب حیات است/ که از بوسه بر حنجرت جان بگیرم) وای از این یک خط، شاعر کاش که نمیگفتی (رسیده کجا کار زینب که باید/ سرت را من از این و از آن بگیرم) باید دنبال شمر بدوم یا باید دنبال عمرسعد بدوم.
(کمی از سر نیزه پایین بیا/ که بحر سفر بر تو قرآن بگیرم) بیا از زیر قرآن ردت کنم مصون میشوی، دیگر کوفه سرت را به نیزه نمیزنند، بگذار از زیر قرآن ردت کنم که جلوی بچههایت شام با چوب خیزران تو را نزنند. (حسین من قرار من و تو شبی در خرابه/ پی گنج کنج ویران بگیرم).
خدایا شرمنده و خجالتزده هستیم، اجازه بده قرآنت را روبهروی صورت بگیریم.
تهران/ حسینیۀ همدانیها / رمضان/ بهار1398ه.ش./ سخنرانی بیست و دوم