لطفا منتظر باشید

سه شنبه (28-3-1398)

(قم مسجد اعظم)
شوال1440 ه.ق - خرداد1398 ه.ش
12.01 مگا بایت
دانلود

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین».

 

شناخت عبدالعظیم حسنی

برای شناخت محدث بزرگ و چهرۀ با عظمت حضرت عبدالعظیم حسنی که با همۀ وجود تسلیم امامان روزگار حیاتش بود، یکی از بهترین منابع «مسند عبدالعظیم حسنی» است که در حدود سال 1344 و 1345 به دست محقق و متتبع آن زمان حاج شیخ عزیز الله عطاردی قوچانی نوشته شد. تمام روایات حضرت عبدالعظیم را با ذکر سند در این کتاب باارزش ثبت کرد.

 

عوامل نجات انسان از زبان حمزه سیدالشهدا

و اما وجود مبارک حضرت حمزه سیدالشهدا چهره‌ای است که در خدمات کم‌نظیرش به مقام ملکوتی نبوت شناخته شده است. وجود مبارک رسول خدا می‌فرماید: شبی در عالم رؤیا عموی بزرگوارم را دیدم، از ایشان پرسیدم عمو برای دنیای بعد چه برنامه‌هایی عامل نجات انسان است؟ عموی من سه جمله فرمود: «ابراد الکبد الحراء» کسی که به شدت تشنه است تشنگی او را برطرف کنی. این روایتی که عرض می‌کنم در کتاب کم‌نظیر «جواهر الکلام» است که حدود چهل جلد است و منبع مراجعۀ فقهای بزرگ شیعه است.

 

صاحب «جواهر» به مناسبتی این روایت را نقل کرده که خانمی را خداوند متعال مورد رحمت و مغفرت قرار داد، با اینکه این زن دچار کار زشت بود؛ علتش هم این بود که یک روزی از یک کویر گرمی این زن رد می‌شد، سگی را دید از تشنگی در حال جان دادن است، یک چاهی در آن منطقه بود، لباس‌هایش را درآورد با زحمت از میله چاه پایین رفت، لباس‌هایش را در آب چاه قرار داد، خوب که آب گرفت به سرعت آمد بالا و با یک دنیا محبت نشست و آب لباس‌هایش را فشار داد و در دهان این سگ تشنه ریخت، سگ جان گرفت و خدا هم همۀ گذشته او را بخشید و با بدرقۀ رحمت پروردگار این زن از دنیا رفت.

 

حمزه به پیغمبر عرض کرد: دومین مایه‌ای که در عالم بعد خیلی کاربرد دارد درود بر توست. البته ما عادت به این درود داریم، این کاربرد قیامتی دارد.

حمزه به من گفت: عموجان! مایه سومی که در این طرف کاربرد عظیمی دارد محبت علی بن ابیطالب است. آن وقتی که حمزه از عالم برزخ این مطلب را برای پیغمبر عرض کرده امیرالمؤمنین(ع) بیست و دو سالش بوده، این سرمایه عجب سرمایۀ عظیمی است. این ادب به پیشگاه حضرت عبدالعظیم و حضرت حمزه بود.

 

محبت اولیای خدا در دل مردم

یک آیه که آیۀ فوق‌العاده‌ای است و یک روایت که راوی آن رسول خداست و یک روایت از وجود مبارک حضرت رضا(ع) برای اینکه در حدی ظاهر و باطن آیت‌الله العظمی بروجردی شناخته شود عرض می‌کنم.

 

این آیه در رابطه با این مرد الهی تحقق پیدا کرد و مثل خورشید این آیه در رابطه با شخصیت ایشان می‌درخشد. «إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا»(مریم، 96) کسی که مؤمن است و دارای عمل صالح است یقیناً خداوند مهربان و رحمان محبت او را در دل‌ها قرار می‌دهد.

 

ایشان در زمان حیاتشان در اصفهان مورد محبت مهم‌ترین عالمان شهر و اولیای الهی بود، در زمانی که حدود ده سال نجف بودند قلب اساتیدشان و عابدان آن شهر منبع محبت به ایشان بود. سی سالی که در بروجرد بودند مردم روی عشقی که به ایشان داشتند همان زمان از ایشان تعبیر به امام کردند. مردم با لمس در خانۀ ایشان تبرک‌جویی می‌کردند، مردم با همۀ وجود به ایشان التماس دعا می‌گفتند.

 

زمانی که ایشان انتقال به قم پیدا کرد مردم کاملاً احساس کردند یتیم شدند. شانزده سالی که در قم بودند محبت ایشان به تمام دنیای اسلام پخش شد. بزرگان از فقهای اهل سنت در روزگار ایشان عشق می‌ورزیدند به ایشان و دعاگوی ایشان بودند و ایشان را یک سرمایۀ عظیمی برای دین خدا می‌دانستند.

 

به رسمیت شناختن شیعه در زمان آیت‌الله بروجردی

پروردگار عالم یک لطفی که به ایشان کرد شیعه را در زمان خودش از غربت در بین اهل تسنن و از انزوا بیرون آورد و پیروان اهل‌بیت که تا روزگار ایشان یک جمعیت قاچاقی شناخته می‌شدند در دنیای غیرشیعه به شیعه رسمیت واقعی داد تا جایی که مفتی اعظم آن زمان الازهر با زحمات ایشان فتوا داد که این فتوا آن روز مسئله کوچکی نبود، خیلی گران تمام می‌شد برای فتوادهنده ولی فتوادهنده دنبال حق بود و عاشق ایشان بود، فتوا داد که شیعه رسمیت دارد و هر مذهبی از مذاهب اهل سنت بخواهد در فقه و در معاملات به فقه شیعه عمل کند مجاز است.

 

این از برکات وجود ایشان بود که بعد از سقیفه تا زمان ایشان ما را کاملاً از رسمیت انداخته بودند، ما را یک حزب ساختگی می‌دانستند و بعضی از طوایف آنها ما را مسلم نمی‌دانستند چه برسد به شیعه و پیرو اهل‌بیت، و به ما چهارده قرن مارک «رافضی» زده بودند، یعنی اینها را نباید پذیرفت، نباید اینها را قبول کرد، اینها را باید طرد کرد، باید رفض کرد.

 

از برکات وجود ایشان شیعه‌ای که پیش خدا و پیغمبر رسمیت داشته، ولی از سقیفه به بعد او را از رسمیت انداختند به شیعه رسمیت داد. چه کسی بوده و چه بوده؟ و ما ادراک بروجردی؟ پروردگار عالم همه توفیقات ملکوتی و ربانی و معنوی و عرشی را در در این یک نفر جمع کرده بود.

 

تجلی تمام ایمان در یک انسان

اما این ایمانی که آیه می‌گوید چیست؟ چه روایت مهمی در «عیون» نوشته صدوق است، از اباصلت عربی نقل می‌کند که حضرت رضا(ع) فرمود: «الایمان عقد بالقلب و لفظ باللسان و عمل بالارکان» عقد یعنی گره ایمان، «عقد بالقلب» این است که قلب با وجود مقدس پروردگار، با قیامت، با فرشتگان، با انبیا، با قرآن، طبق آیه 177 سورۀ بقره گره باز نشدنی بخورد. این یک بخش ایمان است، یعنی این گره به گونه‌ای بخورد که هیچ حادثۀ تلخ هر چه هم که تلخ باشد و هیچ حادثۀ شیرین هر چه هم که شیرین باشد قدرت باز کردن این گره را نداشته باشد.

 

در خیلی از مسائل به آیت‌الله العظمی بروجردی مراجعه شد که مثلاً از این ناحیه یا از آن قدرت یا از آن تاجران به ایشان کمک داده بشود، ایشان یک جواب می‌دادند که من از اول عمرم تا حالا با اعتماد و توکل به پروردگار عالم زندگی کردم و در این هفتاد هشتاد سال یک بار محبوبم من را در هیچ چیزی لنگ نگذاشته است، روی من را از در این خانه به در خانۀ دیگری برنگردانید، قبول نمی‌کنم. این قلب است، این همانی است که خداوند می‌فرماید: «يَوْمَ لا يَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيم»(شعرا، 88 و 89) در بازار قیامت یک جنس می‌خرند و آن قلب سلیم است.

 

ایمان زبانی

«و لفظ باللسان» ایشان از هفت هشت سالگی زبانی مبلغ دین بود، سی سال بروجرد منبر رفت، شانزده سال قم با زبانش صدها اندیشمند، دانشمند، مفسر، مبلغ و مرجع با همین زبان ساخت. یک بخش ایمان بیان زبانی است که زبان برای خدا به کار بیفتد و تا لحظۀ آخر کار زبان ادامه پیدا بکند.

یک روز مانده بود به از دنیا رفتن ایشان، مدیر تقریب مصر که شیعه بود اتفاقاً ایران بود، دیدن ایشان آمد، یک روز مانده بود به درگذشتش به او فرمود: مسئلۀ تقریب به کجا رسیده؟ راهنمایی کرد که در ادامه این کارها را انجام بدهید.

 

پنجشنبه هفت و نیم صبح وقتی که حمله قلبی شدید ایشان شروع شد، دو سه تا دکتری ـ نبوی و مدرسی ـ که آن زمان کنار بسترش بودند، آمدند افتادند روی سینه ایشان و شروع کردند به فشار پزشکی دادن که قلب را آرام می‌کند ولی ایشان خیلی آرام فرمود: رها کنید مرگ است، لا اله الا الله. ایشان با توحید از دنیا رفت چون هشتاد و هشت سال با توحید زندگی کرد، چون هشتاد و هشت سال به توحید گره خورده بود.

 

ایمان عملی

ایمان عقد قلب است و لفظ لسان است و «و عمل بالارکان» عمل به چشم، زبان، گوش، دست، پا، شکم، شهوت، «عمل بالجوارح» بعد حضرت می‌فرماید: «و لا یکون الایمان الا هکذا» ایمان غیر از چیزی که من حضرت رضا گفتم هیچ چیز دیگری نیست.

 

اگر ایمان کامل می‌خواهید این ایمان است، اگر «سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا» می‌خواهید بیفتید در این دایره تا «سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا» شامل حال شما هم بشود. چنین ایمانی بینایی باطنی هم ایجاد می‌کند.

 

اطلاع آیت‌الله بروجردی از بدهکاری طلبه

یک طلبه در کوچه به خواهرزادۀ آیت‌الله العظمی بروجردی می‌گوید: به دایی‌ات بگو من حدود هزار تومان بدهکار هستم، مشکل دارم. گفت: می‌گویم و آمد خدمت آیت‌الله العظمی بروجردی رنج طلبه را انتقال داد. ایشان فرمودند: خودش را بردار پیش من بیاور، یعنی همیشه با ما زندگی کنید نه با من، اگر زندگیت با من است بدبخت هستی، با ما زندگی کنید.

 

گفت: او را پیش من بیاور چون آن هم ماست، من هم او هستم. طلبه را آورد خیلی با عاطفه و با محبت یک پولی را گذاشتند در پاکت و دادند به آن طلبه رفت. یکی دو روز بعد واسطه را دید و به گفت: دایی تو عرشی است، دایی تو ملکوتی است، دایی تو غرق در معنویت است. گفت: برای چه؟ گفت: من هشتصد و پنجاه و شش تومان بدهکار بودم نه هزار تومان، گفتم حدود هزار تومان اما ایشان هشتصد و پنجاه و شش تومان گذاشت در پاکت و به من داد، این معلوم می‌شود به یک جای دیگر وصل است.

 

اگر آدم به یک جای دیگر وصل نباشد که بروجردی نمی‌شود، اگر آدم به یک جای دیگر وصل نباشد که اهل گریه نمی‌شود، اگر آدم به یک جای دیگر وصل نباشد که متخلق به اخلاق نمی‌شود، اگر آدم به یک جای دیگر وصل نباشد که علمش تبدیل به نور نمی‌شود. علم این افراد همان الفاظ «کفایه» و «وسائل» و «مکاسب» است که انبار شده در کله، آن «العلم نور یقذفه الله فی قلب من یشا» این علم است، بقیه هم که الفاظ است.

 

عشق به خدا از زبان حضرت مسیح

و اما روایت پیغمبر، عجب روایتی است. من پنجاه و پنج سال است با روایات سروکار دارم، هم برای گفتن هم برای نوشتن، حدود نزدیک به صد و پنجاه جلد کتابی که نوشتم در سایه قرآن و اهل‌بیت نوشتم، لذا تا حدی با روایات زندگی کردم. بعضی از روایات روایاتی است که من عاشقشان هستم، یعنی وابسته هستم، یعنی دلم بند به این‌گونه روایات است.

 

راوی‌ این روایت رسول خداست، خیلی عجیب است، گویندۀ متن چهارمین پیغمبر اولوالعزم حضرت مسیح است که مرده زنده می‌کرد، ناقل روایت مهمترین کتاب‌هایمان از جمله «تحف العقول» که برای هزار سال پیش است. پیغمبر می‌فرماید: عیسی به حواریون گفت تحببوا الی الله و تقربوا الیه، بیایید خودتان را محبوب و معشوق خدا کنید.

 

این خیلی حرف است، مگر خداوند متعال هم عاشق می‌شود؟ ده بار در قرآن اعلام عشق و محبت کرده «فَإِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِين»(آل‌عمران، 76)، «وَ اللَّهُ يُحِبُّ الصَّابِرِين»(آل‌عمران، 146)، «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِين»(بقره، 195).

 

خیلی حرف است، مسیح نمی‌گوید بیایید عاشق خدا بشوید، بیایید خود را معشوق خدا کنید که خدا عاشق شما بشود «و تقربوا الیه» بیایید بین خودتان و بین پروردگار همه حجاب‌ها و موانع را بردارید و بشوید مقرب، یعنی بین شما و بین او فاصله نباشد. فاصله‌ها خیلی خطرناک است، من بعضی از فاصله‌ها را در آیات قرآن دیدم، همین تک فاصله آدم را جهنمی می‌کند.

 

یکی از این فاصله‌ها بخل است، شما در آل‌عمران و توبه ببینید که بخیل به سخت‌ترین عذاب تهدید شده است. یک فاصله حالا کبر و ریا و منیت و هیچ‌کس از من بالاتر نیست و من اگر نبودم این کارها درست نمی‌شد و من اگر نبودم چرخ اسلام نمی‌چرخید و چرخ شهر نمی‌چرخید و چرخ مملکت نمی‌چرخید؛ اینها همه مانع است، اینها همه زباله‌های شیطان است که در سطل سینه بی‌خبران ریخته است.

 

حواریون به مسیح عرض کردند: «بماذا نتحبب الی الله و نتقرب؟» چه کار کنیم که محبوب خدا و مقرب پروردگار بشویم؟ این دو تا خصلت خیلی بار معنوی آن سنگین است که کسی محبوب خدا و مقرب خدا بشود. جای این دو تا در جامعه ما خیلی خالی است، یعنی هنر بیشتر مرد و زن این شده که محبوب شیطان بشوند، آن قلبش شاد بشود.

 

چطور محبوب و مقرب خدا بشویم؟ فرمود: «ببغض اهل المعاصی و التمسوا رضاه بسخطهم» دلتان با گناهکاران و گناه صاف نباشد، دلتان را در آغوش گنهکار نیندازید، گنهکار را محبوب و معشوق خود نگیرید.

 

کینۀ الهی به اهل گناه

این کینۀ الهی را مرحوم آیت‌الله العظمی بروجردی به قدرت داشت، ایشان بها به اهل گناه نمی‌داد. سپهبد زمان شاه خدایی می‌کرده، آنهایی که آن زمان را یادشان است می‌دانند که یک ژاندارم در یک شهر یا یک ده یا یک بخش خدایی می‌کرد، سپهبد که اصلاً خودش را خدا می‌دانست. یک سپهبدی بسیار خبیث، پرقدرت، بد، ناباب می‌آید قم، پیغامی آورده بود، ‌آمد دیدن آیت‌الله العظمی بروجردی پیغام بدهد، از آمدن این سپهبد به قول لات‌های تهران افراد بیت جفت کرده بودند.

 

آن وقت صندلی نبود، خود حضرت آیت‌الله العظمی بروجردی خاک‌نشین بود و از خاک‌نشینی هم عرش نشین شد. سپهبد می‌آید می‌نشیند و دو تا پایش را متکبرانه جلو می‌اندازد، همین لحظه دراز کردن پا آیت‌الله العظمی بروجردی برمی‌گردد با صدای بلند می‌گوید: بی‌ادب درست بنشین، پایت را جمع کن. اما یک طلبه که می‌آمد پیشش اصلاً موج عاطفه انتقال می‌داد، چه فروتنی داشت.

 

سالی یک بار حاج میرزا علی آقای شیرازی را از اصفهان دعوت می‌کرد منزلشان منبر برود. چه احترامی برای حاج میرزا علی آقا به عنوان بنده مؤمن صالح شایسته خدا قائل بود! حالا چرا ایشان را دعوت می‌کرد؟ ایشان اعتقاد داشت حرف‌های حاج میرزا علی آقا و نفس حاج میرزا علی آقا آدم را از غیر خدا قطع می‌کند. اینها منبری‌های آن زمان بودند که می‌فرمود از اصفهان بیاورید و ده روز تمام منبر را می‌نشستند و می‌گفتند این منبر آدم را از غیر خدا می‌برد، به خدا وصل می‌کند.

 

دو ماه و نیم دیگر به محرم مانده است، منبرهایی برویم که مردم را از غیر خدا ببرّد. هیچ راهی برای اصلاح این مملکت وجود ندارد جز خدایی کردن مردم، هیچ راه دیگری وجود ندارد. اقتصاد مردم را به خدا نمی‌رساند، سیاست مردم را به خدا نمی‌رساند، آنچه که در زندگی است با وصل کردن به خدا و وصل کردن مردم به خدا کل کشور را اصلاح می‌کند وگرنه امید و انتظار به اصلاح بدون اتصال دادن مردم به خدا نداشته باشید.

 

«ببغض اهل المعاصی و التمسوا رضاه بسخطهم» بگذارید اهل گناه از شما برنجند و ناراحت بشوند، به شما بد بگویند، بر شما خشم بگیرند، ولو اینکه شما نرم و با محبت دارید امر به معروف می‌کنید ولی با خشم آنها رضای خدا را بخرید. مهم است که گنهکار از من بدش بیاید که این بد آمدن رضای خدا را در زندگی من تجلی می‌دهد.

 

سه خصلت هم‌نشین خوب

حواریون دیدند که مسیح خیلی کار را محدود کرد، گفتند: «و من نجالس؟» پس ما با چه کسی نشست و برخاست بکنیم؟ حضرت سه تا ویژگی بیان کرد که هر سه در آیت‌الله العظمی بروجردی موج می‌زد. من یکی از این ویژگی‌ها را دیده بودم، دو تا دیگر را که آن وقت ده دوازده ساله بودم وقتی نبود که بیفتم در آن دوتای دیگر، اما یکی را من با چشم خودم دیدم و حس کردم. الان که تقریباً به شصت و چهار پنج سال پیش برمی‌گردم می‌بینم این مسئله اول با من کار می‌کند و من را در مواردی ناراحت می‌کند که چرا این‌قدر عقب ماندم؟

 

از مسیح پرسیدند: با چه کسی معاشرت بکنید؟ فرمود: «رویته یُذکّرکم الله» قیافه و چهره‌اش را که می‌بینید شما را یاد خدا بیندازد، یعنی چهره داد بزند که من یک انسان الهی هستم، یک انسان خدایی هستم.

پیغمبر می‌فرماید: «من رآنی فقد رأی الحق» کسی که بیاید من را ببیند خدا را دیده است. ابن‌عباس می‌گوید: من طواف می‌کردم یک مرتبه از بالا صدا شنیدم، حواسم را جمع کردم، سرم را بلند کردم دیدم هیچ جای جو مسجدالحرام کسی پیدا نیست ولی صدا می‌آید «هر کس می‌خواهد با شخص پروردگار بیعت کند با حسین بیعت کند».

 

این خدایی بودن است که او را ببینی یاد خدا بیفتی. دوم «و یزید فی علمکم منطقه» وقتی حرف می‌زند به دانش شما افزوده کند.

برادران اهل علم! از هشتاد و هشت سال حرف زدن مرحوم آیت‌الله العظمی بروجردی من یک حرفشان را برایتان می‌گویم. ایشان نزدیک‌های آخر عمرشان فرموده بودند: من یک لحظه عمرم را تباه نکردم. کی بودی؟ تو شصت سال است در عالم الهی به سر می‌بری ولی شصت سال است مردم روزگار ما و زمان خودت تو را نشناختند که کی بودی. تو مجهول بودی، مجهول ماندی و مجهول هم هستی. شناخت باطن تو خیلی کار مشکلی است.

 

این سومی خیلی عجیب است «یرغبکم عمله فی الاخرة» زندگیش را که می‌بینید شما را به آخرت رغبت بدهد، تشویق بکند، ترغیب بکند.

خدا می‌داند برادران و علمای بزرگ! روی منبر پیغمبر راست می‌گویم، از تمام گذشته‌ام پشیمان هستم، ناراحت هستم، حالا که نزدیک رفتنم است مدام به پروردگار می‌گویم با رحمتت با من معامله کن، من چیز دیگری ندارم که بخواهم آن را ارائه بدهم و بگویم این یک کار را دارم با این یک کار من را ببخش، نه من چیزی ندارم.

 

مناجات با خدا

(عاشقی را قابلیت لازم است/ طالب حق را حقیقت لازم است/ عشق از معشوق اول سر زند/ تا به عاشق جلوه دیگر کند/ شاهد این مدعی خواهی اگر/ بر حسین و حالت او کن نظر/ روز عاشورا چو در میدان عشق/ کرد رو را جانب سلطان عشق/ بارلها این سرم این پیکرم/ این علمدار رشید این اکبرم/ این من و این ذکر یا رب یا ربم/ این من و این ناله‌های زینبم/ این من و این ساربان این شمر دون/ این تن عریان میان خاک و خون/ این سکینه این رقیه این رباب/ این عروس دست و پا در خون خضاب/ پس خطاب آمد ز حق کای شاه عشق/ ای حسین ای یکه تاز راه عشق/ گر تو بر من عاشقی ای محترم/ پرده برکش من به تو عاشق‌ترم/ هر چه بودت داده‌ای در راه ما/ مرحبا صد مرحبا خود هم بیا/ خود بیا که می‌کشم من ناز تو/ عرش و فرشم جمله پاانداز تو/ حسین من ـ لیک خود تنها میا در بزم یار/ خود بیا و اصغرت را هم بیار/ خوش بود در بزم یاران بلبلی/ لیک در منقار او برگ گلی/ خود تو بلبل گل علی اصغر است/ زودتر بشتاب سوی داورت)

 

دعای آخر

خدایا! به حقیقت ابی‌عبدالله(ع) همه مسلمان‌های دنیا مخصوصاً شیعه را از شر اشرار نجات بده و شر اشرار را به خودشان برگردان.

خدایا! هر چه خوبان عالم از زمان آدم تا امشب دعا کردند در حق ما مستجاب کن.

خدایا! ما و زن و بچه‌ها و نسل ما را شیعه واقعی قرار بده.

خدایا! مرگ ما را مرگ محمد و آل‌محمد قرار بده.

 

خدایا! ثواب عظیمی به روح آیت‌الله العظمی بروجردی الان برسان و روح با عظمت ایشان را دعاگوی ما قرار بده.

من دو تا پیشنهاد دارم البته به حوزه با عظمت قم؛ یک پیشنهادم این است که روش‌های علمی رجالی اصولی، درایتی و روایتی آیت‌الله العظمی بروجردی را نظام بدهید و تبدیل به کتاب درسی درس خارج کنید، چون ایشان در تمام این زمینه‌ها انسان بدیع‌آوری بودند، یعنی خدا در این زمینه‌ها خیلی به او لطف کرد، پیشنهاد دومم این است که حوزۀ با عظمت قم کلاس‌هایی تشکیل بدهد و بروجردی‌سازی شروع بکند که چند سال دیگر ما از جیب نخوریم و فقیر بشویم و گدا بشویم. من خواهشم از حوزه این است اگر برادرانی هستند که این پیشنهاد من را به مدیران و ریاست حوزه برسانید. خیلی مهم است اگر این دو کار در حوزه علمیه انجام بگیرد.

 

 

قم / مسجد اعظم /شوال/ بهار1398ه‍.ش./ شصتمین سالگرد آیت‌الله بروجردی

 

برچسب ها :