جلسه دوم جمعه ( 15-9-1398)
(خوانسار حسینیه آیت الله ابنالرضا)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید- دانش عظیم و والای حضرت زهرا(س)
- نگاه وسیع و الهی حضرت زهرا(س) به دنیا
- -غیرقابلشمارش بودن نعمتهای الهی
- -وسعت خلقت در کلام امیرالمؤمنین(ع)
- -آزادی قلب و روح حضرت زهرا(س) از تعلقات دنیوی
- محبوبیت سه حقیقت در نظر حضرت زهرا(س)
- الف) نظر به شخصیت رسول خدا(ص)
- ب) تلاوت کتاب خدا
- ج) انفاق خالصانه و در راه خدا
- کلام آخر؛ حضرت زهرا(س)، جلوهای از آیات الهی
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین».
دانش عظیم و والای حضرت زهرا(س)
برابر بعضی از روایات که بزرگان از علمای شیعه نقل کردهاند، این روزها مصادف با دو شهادت و وفات است: شهادت صدیقهٔ کبری(س) که نوشتهاند چهل روز بعد از درگذشت پیامبر اسلام، در اثر مصائب سنگینی اتفاق افتاد که به او هجوم کرد؛ و یکی هم وفات دختر باکرامت موسیبنجعفر، حضرت معصومه(س)، این وجود باعظمت، با برکت و کمنظیر است. به همین مناسبت، امروز روایت واقعاً بسیار باارزش و پرقیمتی را از صدیقهٔ کبری(س) نقل میکنم که برای یافتن عمق این روایت، باید در کلمات روایت دقت کرد؛ چون وجود الهی حضرت صدیقهٔ کبری(س) در فصاحت، بلاغت و بیان حقایق، مانند رسول خدا(ص) بود و آنچه در این مدت کوتاه عمرشان فرمودهاند، غرق حکمت و عرفان الهی، واقعیات جهان هستی و حقایق قرآن کریم است؛ اگر بخواهید دریای دانش او را البته از ساحلش نگاه کنید، کتابی به نام «سرچشمهٔ آب حیات» بود که حدود هفتاد سال پیش نوشته شده و حدود دویست صفحه است. این کتاب را از بس حکیمانه بود، من با کمک دوستانم به نهصد صفحه تبدیل کردیم و دو بار هم تا الآن چاپ شده است. گوشهای از دانش وجود مبارک حضرت صدیقهٔ کبری(س) را میتوانید در این کتاب ببینید که «ملکهٔ اسلام»، نه مملکت، نه ملت و نه دنیا نام دارد. از طریق ارتباط با سایت دارالعرفان در قم، میتوانید این کتاب را تهیه کنید که واقعاً خواندنی است! یعنی با خواندن این نهصد صفحه، فقط و فقط گوشهای اندک از عظمت وجود الهی حضرت زهرا(س) را میتوان دید که بهنظر خودم، این کتاب مصداق آن شعر معروف است:
آب دریا را اگر نتوان کشید ×××××× هم به قدر تشنگی باید چشید
این کتاب هم به قدر تشنگی است، نه بهاندازهٔ آب دریایی که نه ساحل و نه عمق دارد. البته من در مقدمهٔ این کتاب به لطایفی هم در زمینهٔ شخصیت او اشاراتی داشتهام. روایت را عنایت کنید که جز با دقت در کلمه به کلمهاش، نمیشود روایت را خوب فهمید.
نگاه وسیع و الهی حضرت زهرا(س) به دنیا
-غیرقابلشمارش بودن نعمتهای الهی
در این روایت، دختر پیغمبر(ص) در ابتدای کلام میفرماید: از همهٔ دنیای شما، حالا دنیای شما یعنی چه؟ یعنی این هفت عالم که پروردگار کراراً در قرآن میفرماید با مجموع نعمتهایی که در این هفت عالم و هفت آسمان وجود دارد یا معنای گستردهتری دارد. این دنیای شما یعنی چه؟ قطعاً آن دید وسیع الهی حضرت، نگاهش به زندگی معمولی یکنفر نیست که بگوید از دنیای شما، یعنی خانهتان و مغازهتان و کارخانهتان و زندگیتان. دنیای شما، یعنی همین جهانی که به ارادهٔ الهی بهوجود آمده و میلیاردها چرخ آن هم به ارادهٔ الهی میچرخد. حالا در این دنیای شما چقدر نعمت وجود دارد؟ قرآن مجید میفرماید: «إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اَللّٰهِ لاٰ تُحْصُوهٰا»(سورهٔ ابراهیم، آیهٔ 34)، نعمتهای پروردگار قابلشمردن نیست. این آیه در سورهٔ ابراهیم است که حالا شمارهکنندگان عدد انتخاب کنند، بشمارند و شماره به پایان برسد، پروردگار که اعلام میکند به پایان نمیرسد. در آیات سورهٔ کهف و لقمان، یکجا میگوید اگر درختان قلم شوند و دریا مرکب، دیگر چند دریا نمیگوید. دریا(بحر) اسم جنس است و به یک دریا اشاره نیست؛ یعنی هرچه دریا هست. ما نمیدانیم در عوالم بالا هم دریا هست یا نه، اینقدر میدانیم که 1500 سال پیش روی منبر مسجد کوفه، امیرالمؤمنین(ع) برای یکمشت عطار، بقال و کشاورز منبرهایی رفته که یکنفرشان منبرهای امیرالمؤمنین(ع) را نفهمیدهاند! بله اگر مستمعین پای آن چند منبر، مثل خطبهٔ اول نهجالبلاغه، بخش عالم و جهانش، افلاطون، سقراط، ارسطو، کِندی، صدرالمتألهین، ابوعلیسینا و امثال اینها بود، شاید گوشهای از حرفهای او را میفهمیدند؛ ولی من خودم یقین دارم هیچکس پای آن منبر، حرفهای حضرت را نفهمیده و امام هم هیچوقت برای یک زمان و برای یک جمعیت حرف نزده است. وقتی پیغمبر، انبیا و ائمهٔ طاهرین(علیهمالسلام) حرف میزدند، برای جهانیان حرف میزدند و اصلاً کاری به جمعیت جهان، تاریخ زمان و جغرافیای زمان نداشتند؛ مثل خود قرآن مجید که در اغلب آیات، «یا ایها الناس» دارد، نه «یا ایها العرب»، نه «یا ایها العجم»، نه «یا ایها العلما». «یا ایها الناس»، یعنی از زمانی که نازل شده تا روز برپا شدن قیامت، مورد خطابش زمان به زمان و دوران به دوران، انسانها و امتها هستند.
-وسعت خلقت در کلام امیرالمؤمنین(ع)
اگر دختر پیغمبر(ص) در ابتدای مطلبشان میفرمایند دنیا، این منظور خیلی بالایی است. فقط سه چیز از دنیای شما معشوق من است؛ یعنی بقیه در قلب من عادی، خیلی عادی است؛ همهٔ پنج قاره را هم به من بدهند، خیلی برایم عادی است؛ تمام آنچه در عوالم بالاست، هرچه که از تمام جوهرها، گوهرها و طلاها هست، به من بدهند، خیلی عادی است؛ از دنیای شما همهچیز در قلب من معمولی است. با این وسعت خلقت که امیرالمؤمنین(ع) روی منبر کوفه میگویند «هذه النجوم» این ستارگان، اما نمیگویند این ستارگان آسمان اول؛ خیلی ستاره در جهان است که هنوز رصد نکردهاند و نتوانستهاند گیر بیاورند. میلیاردهامیلیارد ستاره در عالم است که بعضیهایشان چندمیلیون برابر خورشید ماست. «هذه النجوم کمدائنکم»، «مدائن» یعنی مراکز زندگی و تمدن است، «کَمَدائِنِکم» یعنی مثل همین کشورهای روی زمین. این حرف تا حالا کشف و فهمیده نشده، در روزگار خودش که اصلاً نفهمیدند چه میگوید! الآن با این دوربینهای عظیم نجومی یکخرده میفهمند که اینها میگویند عوالم بالا هم احتمالاً جای زندگی، جای کوه، دریا، صحرا و موجودات عاقل باشد. ما فقط میدانیم قرآن مجید میگوید: پروردگار از آنچه عاقل در عوالم بالا و آنچه عاقل در زمین است، سؤال خواهد کرد؛ یعنی عقلای عالم بالا مسئولاند، ولی حالا عقلای عالم بالا چه کسانی هستند و چه نوع آفرینشی دارند؟ ما میدانیم که هم عاقل و هم آزادند، به خاطر عقل و آزادی که ما هم همان را داریم، اینها مسئولاند و در قرآن دارد: «مَنْ فِی اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ»(سورهٔ آلعمران، آیهٔ 83). «مَن» یعنی عاقلان، «مَا» یعنی غیرعاقلان. «ما» در خیلی از آیات قرآن مجید، یعنی غیر ذویالعقول و «مَن» یعنی «الذی» که ذویالعقول و به گفتهٔ ادیبان عرب، موصول است.
-آزادی قلب و روح حضرت زهرا(س) از تعلقات دنیوی
عوالم بالا هم تمدنهایی مثل تمدن شما هستند؛ آنجا هم دریا هست. قرآن در سورهٔ کهف میگوید: اگر دریا با اسم جنس، یعنی هرچه دریا در عالم است، مرکّب شود و درختان قلم شوند، بخواهند عدد نعمتهای خدا و آفریدهها را بشمارند، دریاها تمام میشود و شمردن تمام نمیشود. در سورهٔ لقمان هم میگوید: اگر این دریاها را دو برابر کنیم، درختها هم قلم شود و بخواهند شمارهٔ نعمتها را بنویسند، آن دو برابر دریا هم خشک میشود، ولی شماره تمام نمیشود. زهرا(س) نیز میگوید: کل این دنیا برای من عادی و معمولی است. روح را ببینید که چه خبر است! ما خودمان را نگاه کنیم که برای یکمیلیون تومان دهتا کلهملق میزنیم؛ برای دومیلیون تومان سیتا قسم دروغ میخوریم؛ برای بردن ارث خواهر، مادر و برادر و بردن حق مردم به هزار وسیله متوسل میشویم؛ میدانیم هم که آخرش باید بگذاریم و بمیریم.
آزادی را در صدیقهٔ کبری(س) ببینید که میفرماید تمام دنیای شما برای من غیرمحبوب است؛ یعنی من اصلاً دلبستگی ندارم، تمام دنیای شما نتوانسته دل من را غارت کند و ببرد، از من دلبری کند و من را بردهٔ خودش کند. دلم آزاد است؛ تمام این دنیا را هم میدیده و آزاد بوده است. چشم صدیقهٔ کبری(س) چشم ابراهیم(ع) است که در قرآن مجید دربارهٔ حضرت ابراهیم(ع) آمده، میفرماید: ابراهیم ملکوت عالم را مییافت. این چشم را داشت که میدید و نمیخواست، میدید و دلبسته نمیشد، میدید و اسیر نمیشد، میدید و برده نمیشد.
محبوبیت سه حقیقت در نظر حضرت زهرا(س)
حالا فرق چشم او را با چشم خیلیها ببینید که از کجا تا به کجاست. سه چیز محبوب من است که دل من را برده و با خودش همراه کرده، قلب مرا تسخیر کرده و در مُشت اوست:
الف) نظر به شخصیت رسول خدا(ص)
-انعکاس عالم ملک و ملکوت در آینهٔ وجود رسول خدا(ص)
«النظر علی وجه رسول الله»؛ اینجا سه کلمه است: «النظر»، «وجه» و «رسول الله». اولاً نمیگوید نظر به پدرم، بلکه او پیغمبر(ص) را پیغمبر میبیند. او وقتی این انسان والا را میبیند، رسولالله میبیند؛ یعنی وقتی نگاه میکند، تمام عظمت ملکوتیان و ملکیان را در این یک نفر در طلوع میبیند. حضرت نمیگوید پدرم، اگر میگفت پدرم که اصلاً مطلبش خیلی محدود میشد. «النظر علی وجه رسول الله» یعنی انسانی که جامع ملک و ملکوت هستی است و پروردگار عالم او را آینهای ساخته که تمام غیب و شهود در این آینه منعکس است. این واقعیت دارد، نه اینکه آخوند شیعهای سرهمبندی کند و پیغمبر(ص) را با سرهمبندی معرفی کند. بیشتر اندیشمندان نوشتهاند که پیغمبر(ص) فرمودهاند(این روایت خیلی عجیب است): «من رآنی» کسی که من را با دقت ببیند، چه دیده؟ «من رآنی» هر کس مرا ببیند، «فقد رأی الحق» خدا را دیده است. این کم نیست! این آینهای است که توحید را بهصورت تام و کامل در خودش تجلی داده است. این همان آینهای است که به قول مرحوم حاج ملاهادی سبزواری در کتاب «شرح الاسما»، ملک و ملکوت را در خودش نشان داده و میگوید این معشوق من است که نظر به وجهالله بکنم؛ یعنی من همهچیز را در پیغمبر میبینم. خدا، قیامت و حساب و کتاب جهان را میبینم. این خیلی چشم عظیمی است!
یکی خط است از اوّل تا به آخر ××××××××× بر او خلق جهان گشته مسافر
البته این چند شعر واقعاً قابلتفسیر است؛ یعنی چهار پنج روز باید دربارهاش صحبت کرد، حتی گاهی هم برای بعضیها که کمظرفیت هستند، یک خطش اشکال ایجاد میکند. بهنظر من، آدم اگر ظرفیتش را بالا ببرد، میفهمد که بالاتر از این حرفهاست.
یکی خط است ز اول تا به آخر، یعنی از اول جهان تا آخر؛ «من البدو الی الختم»، «من الاول الی الآخر».
یکی خط است ز اول تا به آخر ×××××××× بر او خلق جهان گشته مسافر
در این ره انبیا چون سارباناند ×××××××× دلیل و رهنمای کارواناند
وز ایشان سید ما گشت سالار ××××××××××××× هم او اول هم او آخر در این کار
-ابوالبشر، معلول نور آدم اول
هم او اول «کنت نبیاً و آدم بین الماء و التین»، یعنی اگر آدم بخواهد راجعبه آدم بحث کند، باید به مردم بگویم من از کدام آدم شروع کنم؟ از آدم اول یا آدم دوم؟ چون آدم دوم معلول آدم اول است. آدم اول وجود مقدس رسولالله بهصورت نوریاش است و آدم دوم هم ابوالبشر است که معلول نور آدم اول است؛ یعنی اگر خدا آدم اول را در مقام نوری نیافریده بود، این آدم دوم اصلاً آفریده نمیشد و جا نداشت. عناصر شخصیتی آدم دوم بدون آدم اول موجود نبود؛ یعنی خدا باید هیکلی درست میکرد، جانی هم میداد و میگفت در این دنیا برو، بخور و بخواب، چاق بشو، پیر بشو و بمیر. باید از کدام آدم بحث میکرد؟ این آدمْ اول نیست، معلول و دوم است؛ آدم اول پیغمبر است، نورش، هویتش و شخصیت ملکوتیاش است. «کنت نبیاً» من پیغمبر بودهام. این حرف در قرآن هم هست؛ اگر باورتان نمیشود؛ مدرک قرآنی به باورِ آدم میدهد. اصلاً در جهان سابقه نداشته که بچهٔ یکروزه حرفهای خیلی بزرگی بزند، حتی سابقه نداشته حرف کوچک هم بزند! بچهٔ یکروزه لال است، یکماهه لال است، سهماهه لال است، پنجماهه هم لال است، مگر به زور شنوایی که بعد از پنجششماهگی، آنهم دستوپا شکسته یک بابا یا مامان بگوید و بیشتر از این بلد نیست. کجا سابقه دارد بچهٔ یکروزه که تازه بهدنیا آمده و هنوز بدنش گرم است، به یهودیها بگوید: «إِنِّی عَبْدُ اَللّٰهِ وَ جَعَلَنِی نَبِیا»(سورهٔ مریم، آیهٔ 30)؛ یعنی من پیغمبر بودهام، نه اینکه حالا بزرگ بشوم، چهلساله بشوم و خداوند مقام نبوت به من بدهد. «جَعَلَنِی نَبِیا» یعنی جعل نبوت برایم شده است. این جعل جعل تکوینی است، نه جعل تشریعی؛ مثل آن «کنت» که تکوینی است. «وَ جَعَلَنِی مُبٰارَکاً أَینَ مٰا کنْتُ وَ أَوْصٰانِی بِالصَّلاٰةِ وَ اَلزَّکٰاةِ مٰا دُمْتُ حَیا × وَ بَرًّا بِوٰالِدَتِی»(سورهٔ مریم، آیات 31-32). اینها حرفهای بچهٔ یکروزهٔ داخل گهواره است. خود این حرفها هر کدام یک کتاب، یک جهان، یک ملکوت است. حرفهای کمی نیست! حالا آنهایی که تفسیر قرآن دارند، من همهٔ تفسیرها را ندیدهام و نمیدانم که اینجا در کنار گهوارهٔ عیسی با حرفهایش چهکار کردند! خود بچهٔ یکروزه مطرح نیست، بلکه حرفها مطرح است که حرفها تمامش فراگیر به ملک و ملکوت است. وقتی آدم در خاک و آب بود، من پیغمبر بودم؛ یعنی وجود گلی داشت، اصلاً هنوز هیکل و شکل هم نداشت و صورتش آفریده نشده بود. «کنت نبیاً و آدم بین الماء و التین» درست است؟
آنوقت حضرت میگوید «النظر علی وجه رسول الله»، «رسول الله» یعنی چه کسی؟
وز ایشان سید ما گشت سالار ×××××××××× هم او اول هم او آخر در این کار
-غرق شدن همهٔ هستی در رسول خدا(ص)
اینجا برای بعضیها گیر ایجاد میکند:
احد در میم احمد گشت ظاهر ××××××× در این دور، اول آمد عینِ آخر
«در نورانیت، نه در جسم و بدن».
ز احمد تا احد یک میم فرق است ××××××××× جهانی اندر آن یک میم غرق است
احمد اسمی است که خدا برای پیغمبر برداشته که همهٔ عالم در این یک میم غرق است؛ یعنی همهٔ هستی در او بهتنهایی غرق است و قدرش مجهول است. همین الآن هفتمیلیارد جمعیت در همهچیز سر سفرهاش هستند، ولی این هفتمیلیارد کفران نعمت شدیدی نسبت به پیغمبر اکرم(ص) دارند؛ اگر خدا آن جلوهٔ نوریاش را از عالم هستی بگیرد، الآن کل ما و جهان عدم میشویم و اصلاً بقا نداریم. الآن که ما اینجا نشستهایم، میگوییم و میشنویم، از برکت آن نوری است که اسمش را نور منبسط و اقدس گذاشتند که پر آن به همهٔ جهان گسترده است. این نور بالای سر وجود همهٔ موجودات است و اگر خدا به نور پیغمبر بگوید خودت را کنار بکش، کل هفت آسمان، زمین و موجودات زنده پوچ میشوند.
ز احمد تا احد یک میم فرق است ××××××××× جهانی اندر آن یک میم غرق است
این کلمهٔ رسول الله، اما کلمهٔ «وجه»؛ «وجه» و «وجوه» در لغت، فقط بهمعنی صورت نیست. همه میگویند «وجه» یعنی چهره، اما «وجه» بهمعنی شخصیت و عظمت است.
این کلمهٔ دومش، اما «نظر»؛ «نظر» غیر رؤیت است. شما قرآن را ببینید، میخواهد بگوید این عالم خدا دارد، میگوید: «أَ فَلاٰ ینْظُرُونَ إِلَی اَلْإِبِلِ کیفَ خُلِقَتْ»(سورهٔ غاشیة، آیهٔ 17). نمیگوید با چشم، بلکه میگوید نظر؛ یعنی نگاه با کمک عقل. شتر را ببین، میفهمی این عالم خدا دارد. و الّا آن وقت که این آیه نازل شد، همه شتر را با این چشم حیوانی میدیدند، به صحرا میبردند، میچراندند و بار میکردند. نه با چشمتان، بلکه شتر را با نظر، یعنی با چشم عقل ببینید که بفهمید این عالم صاحب دارد و رها، بیهوده و باطل نیست؛ اگر عالم صاحب نداشت، شتری وجود نداشت.
-درس بزرگ از کلام حضرت زهرا(س)
حالا گفتار زهرای مرضیه(س)؛ من عاشق دقت عقلی در شخصیت رسولالله هستم. حالا چطوری باید این را معنی کرد؟ من که بلد نیستم و واقعاً نمیدانم یعنی چه! آخر ما باید شخصیت پیغمبر، یعنی مُلک و ملکوتش را بشناسیم، بعد عقلی داشته باشیم که آن عقل، چشم دیدن او را داشته باشد و دانشی داشته باشیم که بتواند شخصیت پیغمبر را درک کند. این یک محبوب من، «النظر علی وجه رسول الله»، خیلی جالب است که دختر پیغمبر به ما درس میدهد. میخواهید نگاه بکنید، به همهچیز نگاه عقلی کنید، نه نگاه حیوانی! وقتی میخواهید به گاو نگاه کنید، نگاه عقلی کنید. شکمبهٔ گاو که زرد است، اگر از شکمش بیرون بیاید، بدبو و گندیده است. سرگین گاو را ببین، خونش را هم ببین که چقدر قرمز و غلیظ است، پروردگار میگوید من شیری از این سرگین و خون در بدن گاو میسازم: «هَنِیئاً مَرِیئاً»(سورهٔ نساء، آیهٔ 4)، شیر سفید و خوشگوار. گاو را از این دریچه نگاه کن تا خدا را ببینی. چطور در همهٔ عالم با اینهمه کارخانه، نمیتوانند دو کیلو سرگین و شکمبهٔ گاو را با نیمکیلو خون با هم قاتی کنند و شیر از آن دربیاورند. در شکم گاو چه خبر است؟ دختر پیغمبر میگوید از چشم عادی بیرون بیا که اگر عادینگر باشی، هیچچیز را نمیبینی، فقط هیکل و شکل را میبینی و حرکت خدا را نمیبینی؛ اما اگر از چشم عقل نگاه کنی، یکدانه اتم که اصلاً قابلدیدن نیست، کافی است که تو را به خدا وصل کند.
ب) تلاوت کتاب خدا
«تلاوة کتاب الله» من عاشق تلاوت قرآن هستم. چرا نمیگوید قرائت و میگوید عاشق تلاوتم؟ لغت خیلی مهم است! راغب اصفهانی در حدی(نه کامل)، لغتشناس معروفی است که کتابش هم هزار سال در کار است؛ یعنی در دست علما، طلاب، دانشجویان، دانشگاههای علوم انسانی و علوم عربی است. کتاب راغب اصفهانی خیلی کتاب مهمی است، اما کامل نیست و ایراد هم دارد. راغب میگوید(اسم کتابش «المفردات» است): تلاوت با قرائت فرق میکند. یکوقت قرائت قرآن و یکوقت تلاوت قرآن است. تلاوت ترکیبی از سه حقیقت است: خواندن، یعنی قرائت و فهمیدن هم یعنی تدبر. «أَ فَلاٰ یتَدَبَّرُونَ اَلْقُرْآنَ»(سورهٔ نساء، آیهٔ 82). تلاوت، خواندن و تدبر، بعد از فهم هم به عمل آوردن قرآن ؛یعنی زندگی را با قرآن تطبیق کردن. این تلاوت میشود. زهرا(س) میفرماید: یک معشوق من از همهٔ این جهان شما تلاوت قرآن است. اگر فرصت باشد و خدا عنایت کند، فردا روایت ناب و بسیار مهمی که بعضیهایتان کمتر شنیدهاید، از امیرالمؤمنین(ع) راجعبه آثار ارتباط با قرآن برایتان میخوانم که ارتباط تلاوتی با قرآن مجید، چه آثار شهودی و غیبی دارد. حضرت هر دو را بیان میکند که این ارتباط تلاوتی با قرآن، هم آثار شهودی و هم آثار غیبی دارد. به تعبیر بالاتر، هم آثار ملکی و هم آثار ملکوتی دارد. روایت هم چهارپنج خط است که میشود الآن متنش را بخوانم، اما با شرحش باشد که خوانده شود.
ج) انفاق خالصانه و در راه خدا
سومین چیزی که از همهٔ دنیای شما محبوب من است، «الانفاق فی سبیل الله» دستبهجیب بودن، بخیل نبودن، جواد و سخی بودن است. آنچه خدا به من مرحمت کرده، حالا دو ریال یا پنجتا نان برای افطار من، علی، حسن، حسین و فضه؛ نگویم من ندارم، نمیتوانم انفاق بکنم! با زبانت انفاق کن، با پول کم خودت انفاق کن، با یک روز عملگی در کار خیر یا با بدنت انفاق کن. نگو من ندارم، ما همهچیز داریم، ولی خیال میکنیم که نداریم. ما هم بدن، هم زبان، هم پا و هم حرکت داریم. ما با همهٔ وجودمان میتوانیم انفاق کنیم. یک مورد انفاق، با پول است. «مِمّٰا رَزَقْنٰاهُمْ ینْفِقُونَ»(سورهٔ بقرة، آیهٔ 3)، از آنچه روزی آنها کردهام، بهطور پیوسته انفاق میکنند؛ نه یک روز، نه دو روز، بلکه «ینفقون» تا آخر عمرشان.
من عاشق انفاق در راه خدا هستم. راه خدا یعنی چه؟ یعنی انفاقی خالصانه، یعنی انفاقی داشته باشم و چشمم هم به زبان مردم نباشد که بگویند بارکالله، عجب کاری کردی! یک انفاق خالصانه برای دین، مردم، مستحق، یتیم و حضرت سیدالشهدا(ع) که اینها هر کدام بازدهی مختلفی دارد؛ مثلاً ما یکمیلیون تومان به مستحقی بدهیم، خدا میگوید: «فَلَهُ عَشْرُ أَمْثٰالِهٰا»(سورهٔ أنعام، آیهٔ 160). جای دیگر هست که ما انفاقی بکنیم، «وَ اَللّٰهُ یضٰاعِفُ لِمَنْ یشٰاءُ»(سورهٔ بقرة، آیهٔ 261)، دهتا را بالاتر میبرم، بیست برنامه و مرتبه برایش قرار میدهم و بیست برابر به تو برمیگردانم؛ یا پول دادن برای سیدالشهدا(ع) که چندهزار سال قبل از حادثهٔ کربلا، وقتی خدا در کور طور راجعبه ابیعبدالله(ع) با موسی(ع) صحبت کرد(نه جبرئیل، بلکه خدا مستقیم دربارهٔ ابیعبدالله و کربلا صحبت کرد)، آخر حرف خدا این است: موسی، اگر کسی یکدرهم برای حسین من هزینه کند، تا هفتاد برابرش را تلافی نکنم، او را از دنیا نمیبرم. این انفاقی که محبوب حضرت زهراست. انفاق فی سبیل الله، یعنی برای خدا و بخیل نبودن. بخل منفور است و نفرت الهی نسبت به بخل توجه دارد؛ اما آدمهای دستبهجیب، حالا هرچه هم ایمانشان ضعیف باشد، واقعاً خدا دوستشان دارد.
کلام آخر؛ حضرت زهرا(س)، جلوهای از آیات الهی
ای جلوهٔ آیههای قرآن ××××××××× ای صورت دلگشای قرآن
زد بوسه به دست تو پیمبر ×××××××× یعنی که تویی لقای قرآن
ای چشمهٔ فیض بینهایت ××××××××××× پیوند نبوت و ولایت
در عالم سابقه نداشته، بعد از این جریان هم دیگر سابقه پیدا نکرد، تا قیامت هم سابقه پیدا نمیکند که سه امام معصوم بدنی را غسل بدهند. امام صادق(ع) میفرمایند: چیزی از بدن مادرم باقی نمانده بود، لذا پدرم علی(ع) بدن را روی دستش بلند کرد، از اتاق به حیاط آورد و صدا زد: حسن جان، حسین جان، شما آب بیاورید تا من بدن مادرتان را غسل بدهم. این سه امام به همدیگر کمک دادند، بدن را غسل دادند و کفن کردند، وقتی کفن تمام شد، صدا زد: حسنم، حسینم، زینبم، کلثومم، «هل اُمّوا تزودوا من اُمکم» بیایید بابا، این آخرین باری است که مادرتان را میبینید. این چهار بچه دور بدن نشستند، اینطور که در روایاتمان است، امام مجتبی(ع) صورت بر صورت مادر، ابیعبدالله(ع) صورت کف پای مادر و دو دختر هم صورت روی دو طرف بدن مادر گذاشتند. این منظره که بهوجود آمد، صدای منادی بلند شد: علی بچهها را بردار، فرشتگان دیگر تحمل دیدن این منظره را ندارند! اینجا نباید گفت در کربلا کجا بودید؟ فرشتگان در کربلا بودند و آنجا هم تحمل دیدن این منظره را نداشتند! وقتی سکینه صورت روی بدن قطعهقطعهٔ ابیعبدالله(ع) گذاشت و گفت: «ابتا انظر الی عمتی المظلومه» بابا نمیخواهم به من نگاه کنی، بابا بلند شو و ببین عمهام را میزنند...
خوانسار/ حسینیهٔ آیتالله ابنالرضا/ دههٔ اول ربیعالثانی/ پاییز 1398ه.ش./ سخنرانی دوم