جلسه چهارم یکشنبه (17-9-1398)
(گلپایگان مسجد آقا مسیح)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید- عقل، چراغ درون و حجت باطن
- -عنایت عقل، جلوهای از محبت و رحمت الهی
- -عقل، محبوبترین آفریدۀ معنوی
- -حجتهای الهی در کنار عقل
- آزادی حقیقی در کلام وحی
- پذیرش سرمایههای الهی، عامل نجات انسان
- -آمرزش الهی در انتظار دینداران
- -آمرزش بدیها در پرتو ارتباط با خداوند
- روایتی بینظیر از لطف و رحمت الهی
- انتخاب دین الهی، انتخابی سودمند
- درخواست حضرت مسیح(ع) از خداوند
- -زنده کردن و میراندن در دستان پروردگار
- -عذاب در برزخ، پیامد جدایی از پروردگار
- -سرزنش در قیامت برای یک خلالدندان
- وظیفۀ الهی روحانیون نسبت به مردم
- حقیقت اطاعت در آیات الهی
- الف) غرق شدن در رحمت الهی
- ب) حرکت بهسوی رشد و شکوفایی
- ج) به هدر نرفتن زحمات عمر انسان
- همنشینی با انبیا و اولیای الهی در روز قیامت
- کلام آخر؛ چرا پیشانی از محمل شکستی؟
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین».
عقل، چراغ درون و حجت باطن
-عنایت عقل، جلوهای از محبت و رحمت الهی
پیش از آنکه در محور گفتار امام عسکری(ع)، سه آیهای قرائت شود که وعده داده شده بود، یک آیه از قرآن قرائت میکنم که از این آیهٔ شریفه، استفادهٔ آزادی بهمعنای واقعی میشود. البته نه آزادی بهمعنای غربی و نه آزادی بهمعنایی که کسی پیش خودش تصور میکند. این آزادی که از آیهٔ شریفه استفاده میشود، آزادی در انتخاب است؛ یا انتخاب درست یا انتخاب نادرست. خداوند متعال خدای زورگیر نیست، بلکه خدای محبت، مهر، لطف و رحمت است. از جلوههای محبت، رحمت و لطفش هم، عقلی است که به انسان عنایت کرده است. موسیبنجعفر(ع) از این عقل به «حجت باطن»، یعنی چراغ درون تعبیر فرمودهاند. البته نور این چراغ درون، نور کاملی نیست که شعاع نورش به همهٔ امور گسترده باشد و انسان بتواند به آن تکیه کند، در همهٔ امور بهعنوان راهنما قرار بدهد و بگوید عقلم اینگونه درک میکند، به درک عقلم احترام میکنم و هدفی را که میخواهم، دنبال میکنم.
-عقل، محبوبترین آفریدۀ معنوی
عقل چنانکه در جلد اول «اصول کافی» است، به فرمودهٔ امام صادق(ع)، محبوبترین آفریدهٔ معنوی الهی است و به تناسب اینکه محبوبترین آفریده است، کسی هم که عقل دارد، او هم محبوب پروردگار است؛ مگر اینکه خودش نخواهد، خودش را از محبوبیت بیندازد و بگوید من نمیخواهم محبوب خدا باشم. این هم آزاد است که از همان آیه استفاده میشود. از این شخص باید با محبت از او پرسید: اگر نمیخواهی محبوب خدا بشوی، پس میخواهی محبوب چه کسی بشوی؟ حتماً جوابی دارد که بدهد، ولی جوابش پیش پروردگار قانعکننده نیست.
البته کسی که میخواهد محبوب آدم بشود، باید موجود زنده و درککننده باشد، حالا هر کسی را که معرفی کند. ممکن است خیلی تکبر کند و بگوید: من میخواهم محبوب شیطان و ابلیس بشوم؛ من میخواهم محبوب کارل مارکس یا لنین بشوم، ولو اینکه زنده نیستند. اینجا بهقول پیغمبر اکرم(ص)، راه سومی هم وجود ندارد؛ ایشان دراینباره میفرمایند: یا نور است یا ظلمت، یا خوبی است یا بدی، یا حق است یا باطل، یا سلامت است یا بیماری. اصلاً راه سومی در عالم وجود ندارد؛ یا آدم میخواهد محبوب نورِ بینهایت شود، میخواهد و میشود؛ یا میخواهد محبوبِ ظلمتِ بینهایت شود، میخواهد و میشود.
-حجتهای الهی در کنار عقل
حالا پروردگار عالم در کنار عقل، 124هزار پیغمبر و دوازده امام هم قرار داده که وضع انبیا و ائمه از نظر اخلاق و عمل، وضع روشنی است؛ یعنی تمام انبیا و ائمه هم مثبتِ کامل هستند. ما وقتی دست عقل را در دست نبوت و امامت بگذاریم، به عماریاسر، مقداد، سلمان، ابوحمزه، صفانبنیحیی، ابنعمیر و عبداللهبنیعفور تبدیل میشویم. اگر من بخواهم اسم ببرم، صدتا را باید اسم ببرم. در حد خودمان، به شیخ انصاری و آیتاللهالعظمی گلپایگانی تبدیل میشویم. اینها انسانهایی هستند که دستِ عقلشان را در دست انبیا گذاشتند، انبیا، ائمه و عقل هم به آنها کمک کردند و آنها را تا ملکوتِ عالم و به قول حضرت مسیح(ع)، تا تبدیل شدن به موجودات بسیار بامنفعت بردند. این در قرآن است که مسیح(ع) در گهواره گفت: «وَ جَعَلَنِی مُبٰارَکاً»(سورهٔ مریم، آیهٔ 31) خدا مرا موجود مبارک قرار داده است. شخصی از امام صادق(ع) پرسید: این کلمهٔ مبارک در زبان مسیح یعنی چه؟ امام صادق(ص) فرمودند: یعنی انسانِ بسیار سودمند.
آزادی حقیقی در کلام وحی
من آیه را بخوانم که آزادی انتخاب از این آیه استفاده میشود و آیهٔ خیلی جالبی است! اینهایی که میگویند دین زوری نیست، راست میگویند؛ خود پروردگار در سورهٔ بقره فرموده است: «لاٰ إِکرٰاهَ فِی اَلدِّینِ»(سورهٔ بقره، آیهٔ 256) من نمیخواهم شما زوری دیندار بشوید. میخواهی دیندار نشوی، نشو؛ میخواهی دیندار هم بشوی، بشو؛ دینداری زوری نیست و انتخاب با توست. عقل داری، پیغمبر و امام هم داری، من هم کاری برای تو کردهام، «قَدْ تَبَینَ اَلرُّشْدُ مِنَ اَلْغَی» جادهای به اسم صراط مستقیم به تو دادهام که آخرِ این جاده هم بهشت است. دلت میخواهد، این جاده را انتخاب کن. جادهای هم هست که من آن را ندادهام، بلکه شیطان داده و من فقط این جاده را به تو معرفی میکنم که آخرِ این جاده، شقاوت، بیچارگی، ذلت، پستی، دربهدری، بدبختی و منفورشدن نسبت به مردم در دنیا و پایان آخرتیاش هم جهنم است. اما من زوری نمیگویم که دیندار شوید و فقط راه رشد را از گمراهی بیان کردهام. حالا خدا در آن آیه میگوید: «إِنْ هُوَ إِلاّٰ ذِکرٌ لِلْعٰالَمِینَ»(سورهٔ تکویر، آیهٔ 27) این قرآن بیدارکنندهٔ جهانیان است، «لِمَنْ شٰاءَ مِنْکمْ أَنْ یسْتَقِیمَ»(سورهٔ تکویر، آیهٔ 28) اگر کسی بخواهد، در انتخاب آزاد است.
پذیرش سرمایههای الهی، عامل نجات انسان
پس ما که اهل مسجد، نماز، رمضان، خدا، عقل، نبوت و امامت هستیم و اینهمه سرمایه را قبول کردهایم، یقیناً و بدون شک، با قبول کردن اینهمه سرمایه با انتخاب خودمان، اهل نجات هستیم؛ یعنی ما قیامت و برزخ خرابی نداریم. ما با این سرمایهها زندگی میکنیم، اما لغزشهایی هم داریم، البته نه لغزشهای خیلی سنگین! آدمکش، رباخوار، زناکار، رشوهگیر، غاصب و ظالم نیستیم، ولی گاهی به خودمان بد میکنیم؛ یعنی آن چنددقیقهای که باید آدم سالمی باشیم و ناسالم میشویم. ناسالم مانند اینکه باید زبانمان را تا زمان مرگ خودمان سالم نگهداریم، اما گاهی میلغزیم و زبان را به ناسلامتی میکشیم؛ یک دروغ، غیبت یا حرف زشت.
-آمرزش الهی در انتظار دینداران
البته امیرالمؤمنین(ع) میفرمایند: اگر ما این سرمایهها را نداشتیم، یعنی خدا، انبیا، عقل و ائمه را نداشتیم، آمرزش الهی بهسراغ ما نمیآمد. این مطلب هم که امیرالمؤمنین(ع) میفرمایند، توضیح خیلی از آیات قرآن است. حضرت میفرمایند: خوبیها از کسی که دین ندارد، قبول نمیشود. خیلی هم خوبی دارد، ولی وقتی طرف معاملهاش خدا نیست، خدا برای چه قبول کند؟! مثل این میماند که من دیوار مشهدی حسین را در این شهر بنایی کردهام، اما به شهر قم بروم و گریبان حاج علی را بگیرم و بگویم من یک دیوار تعمیر کردهام، مزد مرا بده. حاج علی میگوید: به من چه! من در قم زندگی میکنم، شما دیوار را در شهر دیگری تعمیر کردهای و مالک دیوار هم نیستم؛ این عاقلانه است که از من مزد بخواهی؟ مزدت را از کسی بخواه که برای او کار کردهای.
-آمرزش بدیها در پرتو ارتباط با خداوند
کسی که برای خدا کار نکرده و او را قبول ندارد، چه طلبی از رحمت خدا دارد؟ این جملهٔ امیرالمؤمنین(ع) خیلی مهم است! ایشان میفرمایند: خوبیها با نبود ایمان و این سرمایهها قبول نمیشود و بدیها با این سرمایهها قابلآمرزش است. نمیدانم عنایت فرمودید که امیرالمؤمنین(ع) چه نکتهای فرمودهاند! نکتهٔ خیلی مهمی است! خوبیها با ارتباط نداشتن با خدا، انبیا و ائمه قبول نمیشود؛ ولی بدیها با ارتباط داشتن با اینها قابلآمرزش است. خیلی عجیب است که قرآن میگوید: من دلِ مؤمن را در روز قیامت نگاه میکنم، اگر ذرهای حسد، کینه و زشتی در گوشهای از دلش هست، «وَ نَزَعْنٰا مٰا فِی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ»(سورهٔ أعراف، آیهٔ 43) آن مقدار خرابیهای قلبش را ریشهکن میکنم و وقتی صاف و پاک شدند، میگویم حالا به بهشت برو؛ چون بهشت جای ناپاکی نیست. من خودم قلبشان را اصلاح میکنم، مقداری لغزش دارند که با آن لغزشهای داخل پروندهشان هم نمیتوانند به بهشت بروند، آنها را میبخشم و میآمرزم. اول سخنم گفتم که خدا خدای محبت، لطف و مهربانی است.
روایتی بینظیر از لطف و رحمت الهی
چند روز پیش، من روایتی را در قم دیدم که البته بهشکل داستان است. این روایت حدود چهار صفحه بود که یک جملهاش را برایتان میگویم؛ جمله این است: کسی در مدینه مرتکب گناهی شد که این گناه را پیش خودش خیلی بزرگ کرد. گناهش این بود که وقتی دوستش در خانه نبود، به آنجا آمد. دوستش به او سپرده بود که من چند روز نیستم، تو گاهی به خانهٔ ما سر بزن و ببین آب، نان، پنیر، گوشت و... نمیخواهند. این مرد به این خاطر آمده بود. قدمها را درست برداشته و آمده بود که برای خانوادهٔ دوستش در نبودِ او کمکِ خرید باشد. از جیب خودش هم نمیخواست بدهد. وقتی خانم جوان دوستش پشت پرده آمد، صدای لطیف و ظریف خانم دل این مرد را گرفت، تحمل نکرد و پرده را کنار زد، میخواست به بدن این زن دست ببرد، زن به او گفت: تو واقعاً شرم نمیکنی که رفیقت برای جنگ در راه خدا رفته و تو چشم بد به ناموسش دوختهای؟ این مرد خیلی تکان خورد. حالا بعداً چه شد، آن مفصّل است. وقتی به او گفتند که پیغمبر(ص) از سفر برگشته است، تو هم از مدینه جدا شدی، شبها در این بیابانها مینشینی و در خانهٔ خدا زار میزنی، بلند شو و پیش پیغمبر(ص) برو و کارت را حل کن. بلند شد و نزد پیغمبر(ص) آمد. رسول خدا(ص) فرمودند: بد کردهای.
بد کرده بود، اما بدبختِ بیچاره نه زنا کرده بود و نه دستش را به بدن ناموس مردم رساند، فقط نیتش را داشت. نیتِ بد، بد است؛ چون ممکن است به عمل برسد. برای اینکه اول آدم میخواهد و بعد انجام میدهد؛ اگر نخواهد که انجام نمیدهد. ما رشوه نمیخواهیم، رشوه هم نمیگیریم. غصب کردن مال نمیخواهیم، بهدنبال غصبهم نمیرویم. ما ظلم به زن و بچه را نمیخواهیم، ظلم هم نمیکنیم. ما توهین به همسرمان را نمیخواهیم، توهین هم نمیکنیم. این به خواست انسان بستگی دارد و آدم باید خیلی هم مواظب خواستههای دلش باشد که چه میخواهد. اگر هم یکوقت متوجه نشد این چیزی که میخواهد، مثبت است یا منفی، باید به آدم واردی مراجعه کند. قرآن میگوید: «فَسْئَلُوا أَهْلَ اَلذِّکرِ إِنْ کنْتُمْ لاٰ تَعْلَمُونَ»(سورهٔ نحل، آیهٔ 43) پیش کسی بروید که بلد است و آنچه بلد نیستید، از او بپرسید.
بعد پیغمبر(ص) به او فرمودند: برو و کارت را با خدا صاف کن. حال این مرد خیلی بدتر و منقلبتر شد. شبانه به بیابان آمد و خیلی گریهٔ سوزناکی کرد. شیعه این روایت را در کتابهای مهمش نقل کرده است. جبرئیل به پیغمبر(ص) نازل شد و گفت: پروردگار میفرماید که چرا بندهٔ مرا راندی؟ آیا تو او را آفریده بودی و نان و آبش را میدادی؟ کسی را بهدنبال او بفرست و بگو که من کاملاً تو را آمرزیدم و او را برگردان.
انتخاب دین الهی، انتخابی سودمند
آدم وقتی وارد قیامت میشود و این سرمایهها را در دنیا بهدست آورده است، یعنی خدا و پیغمبر (ص) و ائمه را دارد، ولی گناهانی هم داشته است؛ چه باطنی و چه ظاهری. باطنیاش را که خودش میگوید از قلبتان میکَنم، ظاهریاش هم چون ما اهل جهنم نیستیم، گیر ما را برطرف میکند. خدا قسم خورده است، نمیدانم قسم خدا را شنیدهاید یا نه! مرحوم شیخ صدوق نقل میکند که پروردگار میفرماید: به عزت و جلالم سوگند، یک نفر از اهل توحید را به جهنم نمیبرم. حالا ما جهنمی نیستیم، اما برای رفتن به بهشت هم گیر داریم که باید گیرمان را برطرف کنیم. خود خدا یا شفاعت پیغمبر(ص)، قرآن، ائمه یا اهل ایمانِ بالا این گیر را برطرف میکنند.
آیه میگوید: «لِمَنْ شٰاءَ مِنْکمْ أَنْ یسْتَقِیمَ»(سورهٔ تکویر، آیهٔ 28)؛ «شاء» به فارسی، یعنی اگر دلتان میخواهد، انتخاب کنید. چه چیزی را انتخاب کنید؟ همین حقایقِ مربوط به عالمِ ملکوت، حلال و حرام، مسائل اخلاقی و هرچه در قرآنم هست. اگر دلتان میخواهد، انتخاب کنید؛ به شما عقل هم دادهام و راهنما هم برایتان گذاشتهام، همهچیزِ این انتخاب به سودتان است.
درخواست حضرت مسیح(ع) از خداوند
حالا بهسراغ آن سه آیه برویم؛ دیشب شنیدید که اطاعت یک معدن است. ما وقتی درِ این معدن را با عمل، نیت و اخلاق باز کنیم، به تمام ارزشهای الهی در حد خودمان وصل میشویم. آیهٔ اول از این سه آیه در سورهٔ مبارکهٔ آلعمران است. چقدر این آیه زیباست! نصفهخط هم هست. خدا با این آیات فقط میخواهد ما را حفظ کند تا ضرر نکنیم؛ چون این ضرر کردن ضرر سنگینی است. ائمهٔ ما این مطلب را نقل میکنند که حضرت مسیح(ع) از کنار قبرستانی عبور میکرد، به خدا گفت: خدایا! یکی از این مردهها را زنده میکنی تا من با او حرف بزنم؟ خطاب رسید: بله، زنده میکنم.
-زنده کردن و میراندن در دستان پروردگار
زنده کردن و میراندن، همهاش کار پروردگار است. خاک درون کرهٔ زمین را به انسان تبدیل میکند، این انسان میمیرد و داخل قبر میرود و دوباره خاک میشود؛ دوباره پروردگار این خاک را در قیامت بهصورتِ همان انسانِ دنیا درمیآورد. خدا این کار را یکبار انجام داده، بار دوم هم انجام میدهد و برای او سخت نیست. او قدرت بینهایت است.
خطاب رسید: صاحب یکی از این قبرها را به دلخواهت صدا کن تا بیرون بیاید و با او صحبت کن. مسیح(ع) صدا زد و گفت: میّت درون قبر بلند شو! حالا خاک شده و فقط اسکلت بود، اما خداوند درجا زندهاش کرد، قبر شکافته شد و بیرون آمد. میّت به مسیح(ع) سلام کرد، مسیح(ع) به او گفت: آیا وضعت خوب است؟ گفت: خوب است، اما فقط یک رنج دارم. مسیح گفت: آن رنجت چیست؟ گفت: مرا سرزنش میکنند.
-عذاب در برزخ، پیامد جدایی از پروردگار
این میّت نگفت که در عذاب هستم، خیالتان راحت باشد که خدا آدم را به این راحتی عذاب نمیکند و بدانید خدا کبابپزی باز نکرده است؛ مگر اینکه خودِ آدم جدایی از پروردگار را انتخاب کند و بگوید: تو را نمیخواهم! خودت، پیغمبرانت و قرآنت را نمیخواهم و دلم میخواهد بدون شما زندگی کنم. خدا هم میگوید: برو زندگی کن، اما این زندگی آتشساز است؛ چه بخواهی و چه نخواهی. قرآن میگوید: «إِنَّ اَلَّذِینَ یأْکلُونَ أَمْوٰالَ اَلْیتٰامیٰ ظُلْماً»(سورهٔ نساء، آیهٔ 10) کسانی که مالِ یتیم را ستمکارانه میخورند، «إِنَّمٰا یأْکلُونَ فِی بُطُونِهِمْ نٰاراً» درون شکم خودشان آتش میریزند. اگر گناهی به آتش تبدیل میشود، این کار خدا نیست و به خدا ربطی ندارد.
-سرزنش در قیامت برای یک خلالدندان
این میّت هم گفت: من فقط در معرض یک سرزنش هستم؛ یعنی به من میگویند چرا، من هم جوابی ندارم و ناراحت هستم. مسیح(ع) گفت: علت این سرزنش چیست؟ گفت: شغل من در دنیا حمّالی بود، کسی به من گفت که این پشتهٔ هیزم را ببر، در خانهٔ ما خالی کن و برو، این هم پول حمالیات. من هم این هیزم را با طناب بستم، روی کولهپشتیام انداختم و آرامآرام بهطرف خانهٔ این بندهٔ خدا رفتم. ذرهای غذا در دندانم گیر کرده بود و اذیتم میکرد، با زبانم هم نشد که دربیاورم، به پشتم دست کردم و از مِلک مردم بهاندازهٔ خلالی کَندم و دندانم را پاک کردم. از وقتی مردهام، میگویند چرا بودن اجازهٔ مالک مال، در مال مردم تصرف کردهای؟ عذاب ندارم(آخر ذرهای خلال عذاب ندارد و قابلبخشیدن است)، اما با محبت به من میگویند که چرا این کار را کردی؟
وظیفۀ الهی روحانیون نسبت به مردم
ما گروهی مشتری در ایران داریم که هیچ کدام منبری نیستند و اصلاً پای منبر نمیآیند؛ اگر پای منبر میآمدند، حالا با این منبرهای نرم، آرام، قرآنی و روایتی، اینقدر میلیاردی از مال شما نمیدزدیدند! اینها نیامدهاند که دزد شدند، ظالم شدند، ناموسشان نیمهعریان شد یا عرقخوار، قمارباز و ستمکار شدند. اگر میآمدند، ما آنها را نمیشناختیم و کاری به کارشان نداشتیم! وقتی ما به منبر میرویم، مسجد و حسینیه پر است، بیشترِ مردم را نمیشناسیم و کاری با آنها نداریم؛ فقط میخواهیم با دلسوزی دستشان را بگیریم و به بهشت تحویل بدهیم. اصلاً وظیفهٔ واجب الهی ما آخوندهای محراب و منبر (من آخوندهای دیگر را نمیشناسم و نمیدانم) این است که با مردم بهآرامی، رویِ موجِ محبت و با دلیل حرف بزنیم. حرف مثبت به آنها بگوییم، به بهشت تحویلشان بدهیم و برویم. کاری به کار آنها نداریم، اما نمیآیند! حالا نمیآیند که هیچ، بیدلیل و بدون اینکه از ما خبر داشته باشند، عجیب هم ما را فحشباران میکنند، تهمت و حرفهای خلاف میزنند، هم اینکه نشناخته به ما بد میگویند. اقلاً یکبار بیا تا من یک سیلی در گوش تو بزنم، بعد بگو آخوندها اینطوری هستند. یکبار بیا و بگذار که جیبت را بزنم، بعد بگو آخوندها اینگونه هستند. یکبار بیا تا من با تو معامله بکنم، دویستمیلیون تومان به تو چک بدهم و چک هم برگردد، بعد بگو. تو که نیامدی، ما را هم نمیشناسی و ندیدهای! خودت دزد، رشوهگیر، غاصب و ظالم شدهای، مال ملت را بلند کردهای و بردهای، حالا نشده که تو را بگیرند، وقتی ما را نمیشناسی، برای چه فحش میدهی؟
آدم را برای یک خلال مورد سرزنش قرار میدهند، خدا نمیخواهد ما مورد سرزنش قرار بگیریم. آیا این بد است؟ خدا میخواهد وقتی ما وارد آن دنیا و عالم بعد میشویم، اینگونه وارد بشویم: «وَ اَلْمَلاٰئِکةُ یدْخُلُونَ عَلَیهِمْ مِنْ کلِّ بٰابٍ»(سورهٔ رعد، آیهٔ 23) فرشتگانِ من از روبهرو، پشتِسر، دستِ راست، دستِ چپ و از بالای سرتان بیایند و اولین باری که شما را ببینند، به شما بگویند: «سَلاٰمٌ عَلَیکمْ بِمٰا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَی اَلدّٰارِ»(سورهٔ رعد، آیهٔ 24) امنیت بر شما باد که مقابل هر گناهی در دنیا ایستادید و خودتان را آلوده نکردید؛ حالا چه قیامتِ خوبی دارید. من میخواهم این باشد، اما اگر خودت نمیخواهی، برو! فکر میکنی ابلیس در قیامت به استقبالت میآید، به تو سلام میکند، خوشوبش میکند و میگوید: بارکالله که مدیر من بودی؟!
حقیقت اطاعت در آیات الهی
الف) غرق شدن در رحمت الهی
حالا آیه را ببینید که چرا میگوید من و پیغمبر(ص) را اطاعت کنید؟ خدا میفرماید: «وَ أَطِیعُوا اَللّٰهَ»(سورهٔ آلعمران، آیهٔ 132) این امرِ واجب هست، امر واجب یعنی چه؟ یعنی من در وجود خودم میخواهم که تو در این مسیر قرار بگیری، میتوانی هم قرار نگیری، اما من «کتَبَ رَبُّکمْ عَلیٰ نَفْسِهِ اَلرَّحْمَةَ»(سورهٔ أنعام، آیهٔ 54) هزینه کردنِ رحمتم را برای شما به خودم واجب کردهام. خیلی حرف است! «وَ أَطِیعُوا اَللّٰهَ وَ اَلرَّسُولَ»(سورهٔ آلعمران، آیهٔ 132) از خدا اطاعت کرده و به پیغمبر من هم اقتدا کنید. برای چه؟ «لَعَلَّکمْ تُرْحَمُونَ» برای اینکه در رحمت من غرق بشوید. من دوست دارم که شما در رحمت من غرق بشوید.
حالا اگر این راه را انتخاب نکنید و جهنم را انتخاب کنید، به جهنم میروید؛ اما من این هستم: «فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنْكُمْ وَلَا يَرْضَىٰ لِعِبَادِهِ الْكُفْرَ»(سورهٔ زمر، آیهٔ 7) معنی عمقی فارسیاش این است که من به جهنم رفتن یک نفر از شما را هم راضی نیستم. خودتان رفتهاید و من راضی نیستم. خدا در قرآن میفرماید: «وَ أَطِیعُوا اَللّٰهَ وَ اَلرَّسُولَ لَعَلَّکمْ تُرْحَمُونَ» من شما را به اطاعت از خودم و پیغمبر دعوت میکنم، برای اینکه شما را غرق رحمت خودم کنم؛ اگر میخواهید، انتخاب کنید.
ب) حرکت بهسوی رشد و شکوفایی
آیهٔ دوم در سوره حجرات است، خدا میفرماید: «إِنْ تُطِیعُوا اَللّٰهَ وَ رَسُولَهُ لاٰ یلِتْکمْ مِنْ أَعْمٰالِکمْ شَیئاً»(سورهٔ حجرات، آیهٔ 14) اگر اطاعت از من و پیغمبر مرا انتخاب کنید، هیچ کاستیای در زندگی، وجود، آینده و نیز در قیامتتان بهوجود نمیآید؛ در اطاعت از من و پیغمبر هم دائماً بهطرف شکوفا شدن و رشد کردن حرکت میکنید. اگر کار خوبی در حوزهٔ اطاعت من و پیغمبرم میکنید، «فَلَهُ عَشْرُ أَمْثٰالِهٰا»(سورهٔ أنعام، آیهٔ 160) من کار شما را ده برابر میکنم. همچنین خداوند در سورهٔ بقره میگوید: من کار شما را هفتصد برابر میکنم. باز هم در سورهٔ بقره میگوید که اصلاً مطلب را از عدد میاندازم: «یرْزُقُ مَنْ یشٰاءُ بِغَیرِ حِسٰابٍ»(سورهٔ بقره، آیهٔ 212) اینقدر به شما میپردازم که نمیتوانید حساب بکنید. این نتیجهٔ اطاعت از خدا و پیغمبر(ص) است.
ج) به هدر نرفتن زحمات عمر انسان
آیهٔ سوم در سورهای بهنام خود رسول خدا(ص) است. خداوند میفرماید: «أَطِیعُوا اَللّٰهَ وَ أَطِیعُوا اَلرَّسُولَ وَ لاٰ تُبْطِلُوا أَعْمٰالَکمْ»(سورهٔ محمد، آیهٔ 33) از خدا و پیغمبر اطاعت کنید که اگر اطاعت بکنید، هیچ کوششی از کوششهای شما باطل نمیشود و هوا نمیرود. زحمات عمرتان را به باد ندهید و پوچ نکنید، بیایید زحمات خود را به اطاعت من و پیغمبرم ببندید که بماند و به هوا نرود.
همنشینی با انبیا و اولیای الهی در روز قیامت
یک روایت هم بخوانم، چون وعده دادهام. اصلاً در عمرِ منبرم دلم نمیخواسته مستمع را خسته کنم. منبرهای روزگار ما بیستدقیقه و نیمساعت شده است؛ ولی در هر صورت ببخشید، اگر ما از حدود منبرهای امروز خردهای جلوتر میرویم. عیبی ندارد؛ هم خیلی چیز گیر من میآید و هم خیلی چیز گیر شما میآید.
پیغمبر(ص) یک صحابی داشتند که کاسب معمولی بود، اما خیلی آدم جانانهای بود. در همهٔ نمازهای پیغمبر(ص) شرکت میکرد و پیغمبر(ص) را خیلی دوست داشت. روزی پیغمبر(ص) او را در مسجد دید و متوجه شد که چهرهاش گرفته است. پیغمبر(ص) به او فرمودند: چه شده است؟ آیا اتفاقی افتاده است؟ پیغمبر(ص) احوال همه را میپرسیدند و اگر میدیدند که شخصی کمی درهم و گرفته است، به او میگفتند چه شده است، بگو تا حل کنم. مرد گفت: من امروز نشسته بودم و داشتم راجعبه قیامتم فکر میکردم و با خودم میگفتم اگر مرا در قیامت به جهنم ببرند، وای به حال من است! اگر مرا در قیامت به بهشت ببرند، اصلاً من با شما قابلمقایسه نیستم و شما را در بهشت نمیبینم. من اینجا شما را نبینم، دق میکنم؛ اگر مرا به بهشت ببرند و ابدی تو را نبینم، چهکار باید بکنم؟
جبرئیل خیلی سریع نازل شد و این آیه را بهخاطر این بزرگوار آورد: «وَ مَنْ یطِعِ اَللّٰهَ وَ اَلرَّسُولَ فَأُولٰئِک مَعَ اَلَّذِینَ أَنْعَمَ اَللّٰهُ عَلَیهِمْ مِنَ اَلنَّبِیینَ وَ اَلصِّدِّیقِینَ وَ اَلشُّهَدٰاءِ وَ اَلصّٰالِحِینَ»(سورهٔ نساء، آیهٔ 69) حبیب من، به رفیقت بگو: تو را در قیامت به جایی میبرم که بهخاطر اطاعت از من و پیغمبرم، همهٔ انبیا، صدیقین، صالحان و شهیدان را ببینی و با همهٔ آنها هم همنشین بشوی؛ یعنی اگر دلت بخواهد پیش پیغمبر(ص) بروی و کنارشان بنشینی، میتوانی؛ اگر دلت بخواهد پیش ابیعبدالله(ع) بروی و کنارشان بنشینی، میتوانی؛ اگر دلت بخواهد کنار شهید زمانِ انبیا، شهید زمان پیغمبر(ص) و امیرالمؤمنین(ع)، شهید جبهه و مدافع حرم بروی، بهراحتی میتوانی پیش آنها بنشینی. اینها رفیقهای خوبی هستند: «وَ حَسُنَ أُولٰئِک رَفِیقاً».
جوانها! دین خیلی خوب است، حالا پدرانتان که میدانند دین خوب است؛ چون این شهر عالمان زیادی داشته، پدرانتان هم پای گفتار آن عالمان میرفتند. الآن هم عالمان خوبی دارد، ولی مردم نمیآیند. شما جوانها بدانید که دین، عشق، محبت، اضافه شدن به آدم، وصل شدن به رحمت، سلامت عمل و اخلاق است.
بیخانمانی از سر کویت کجا رود ××××××× دولت در این در است، او چرا رود
جامی که غیر ذوقِ تو بخشد، مباح نیست ×××××× گامی که غیر راهِ تو پوید، خطا رود
چشموچراغ ماست شبافروزْ عارضت ××××××× آن روز ظلمت است کهاز چشم ما رود
از سلطنت چه کم شود آن پادشاه را ××××××× کهاز مرحمت به پرسشِ حال گدا رود
کلام آخر؛ چرا پیشانی از محمل شکستی؟
به نوک نیزه چون خورشیدِ تابان ××××××××× نمایان شد سر شاه شهیدان
نگاهش گاهی در آسمان بود ××××××× گهی چشمش بهسوی خواهران بود
ز ابرو بودش تا زینب اشارت ×××××××× همی میداد خواهر را بشارت
که من بر عهد خود بس استوارم ×××××××× زینبم به پیمان تو هم امیدوارم
تو پیمان شکیبایی ببستی ××××××××× چرا پیشانی از محمل شکستی؟
حسین جان! جدم، پدر، مادر و برادرم، همهٔ حوادث کربلا را به من خبر داده بودند و آمادگی دادند که با چه مصائبی برخورد میکنم؛ اما هیچکدام به من نگفتند وقتی میآید که سرِ بریدهٔ برادرت را به نیزه میزنند! نمیشود گلوی تو در نیزه باشد و سرِ من سالم باشد. «فَنَطَحَت جَبینُها الی مَقدَم المَحمِل» چنان پیشانی به چوبهٔ محمل زد، پیشانی شکافت و خون سرازیر شد...
گلپایگان/ مسجد آقامسیح/ ربیعالثانی/ زمستان 1398ه.ش./ سخنرانی چهارم