تفسير سوره حمد - جلسه سوّم
(قم حوزه علمیه قم )عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شویدبسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی جمیع الانبیاء و المرسلین و الائمه المعصومین علیهم السلام
عرضه داشتم قرآن کریم کتاب هدایت، به سوی همهٔ حقایق است، در صورتی انسان از آن کتاب و هدایت این کتاب بهره مند میشود که آیات این کتاب را بفهمد و عمل بکند بسم الله که اولین آیهٔ از این کتاب است مانند همهٔ آیات باید فهمیده بشود و به فضای عمل و تحقق عینی آورده بشود، مومن واقعی به کتاب، طبق آیهٔ 121 سورهٔ مبارکهٔ بقره عامل به این کتاب است البته عملی که بعد از فهم صحیح صورت میگیرد ﴿الَّذِینَ آتَیناهُمُ الْکتابَ یتْلُونَهُ حَقَّ تِلاوَتِهِ أُولئِک یؤْمِنُونَ بِهِ وَ مَنْ یکفُرْ بِهِ فَأُولئِک هُمُ الْخاسِرُونَ﴾ (1) ببینید متن چقدر روشن است جامعهای که به آنها کتاب عنایت شده خدا عنایت کرده ﴿آتَیناهُمُ الْکتابَ﴾ برخوردشان با کتاب برخورد تلاوتی است و تلاوتشان هم حق تلاوت است ( ﴿یتْلُونَهُ حَقَّ تِلاوَتِهِ﴾ ) آن گونه که سزاوار این کتاب است، کتاب را تلاوت میکنند که شنیدید تلو به معنای دنبال رفتن است و آن معنایی که در جلد دوم کافی از رسول خدا نقل شده«من جعله امامه قاده الی الجنه»(2)
کسی که کتاب را پیشوای خودش و راهنمای خودش و دلیل خودش در زندگی قرار بدهد کتاب او را به بهشت میبرد.
در خود قرآن مجید میخوانیم ﴿وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها﴾ * ﴿وَ الْقَمَرِ إِذا تَلاها﴾ (3) که از همین مادهٔ تلو و تلاوت است چون قمر دنباله رو خورشید است یعنی از زمانی که آفریده شده سیر و سلوکش این است به خاطر همین ﴿تَلاها﴾ بودنش است که در آیات دیگر از قمر تعبیر به نور میکند با این که یک کره ای مانند کرهٔ زمین است و ترکیبی از همین عناصر زمین است، خود به خود تاریک است از خودش نور ندارد ولی به خاطر این که دنباله رو خورشید است در یک راه معین و گردش معین وفاصله معین توانسته در همان دایره تکوین از خورشید کسب نور بکند این معنای ﴿یتْلُونَهُ حَقَّ تِلاوَتِهِ.﴾ (4)
(بسم الله الرحمن الرحیم) هدایت کنندهٔ به سوی منبع همهٔ کمالات است که همهٔ کمالات در لفظ الله است ذات مستجمع جمیع صفات کمال، که از صفات کمالیهٔ او رحمانیت او و رحیمیت اوست که صفت برای الله قرار داده شده.
قاری اگر بخواهد با عقل و اندیشه و تدبر و تفکر و با نیت خالص برود سراغ بسم الله. موارد تعقل و تفکر و تدبر و خلوص در سورههای قرآن کریم مطرح است، خود شما بزرگواران میتوانید مواردش را از قرآن مجید بگیرید، در آیهٔ سورهٔ مبارکهٔ حشر کهدربارهٔ خود قرآن نازل شده ﴿لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلی جَبَلٍ﴾ )(5) و در پایان آیه سوره عنکبوت دارد ﴿وَ ما یعْقِلُها إِلَّا الْعالِمُونَ﴾ (6) آنها که دانایی دارند و روشنو بیدار تعقّل میکنند از طریق این مثالی که زدم حقیقت قرآن را و ﴿وَ تِلْک الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ وَ ما یعْقِلُها إِلَّا الْعالِمُونَ﴾ که حقیقت را با مثال نزدیک به فهم مردم میکنند و ﴿ما یعْقِلُها إِلَّا الْعالِمُونَ﴾ یا ﴿أَ فَلا یتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ﴾ (7) که تدبر در اینجا مطرح است و یا ﴿لَعَلَّهُمْ یتَفَکرُونَ﴾ (8)* زیاد در آیات قرآن است و ﴿مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ﴾ (9)* که در مورد خلوص است یعنی عبادت را برای او خالص کنند آن وقت این آدم با چشم عقل، چشم اندیشه، چشم تدبر، چشم خلوص به این آیه نگاه بکند آن کمالاتی که در الله است و آن صفات رحمانیت و رحیمیت در حد سعهٔ وجودی انسان یقیناً در انسان جلوه خواهد کرد. از آیات قرآن مجید استفاده میکنیم که خداوند متعال انسان را به گونهای خلق کرده که استعداد دریافت علمی و عملی همهٔ ارزشها را دارد حالا برای نمونه من یک آیه اش را میخوانم.
﴿وَ اللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ لا تَعْلَمُونَ شَيْئاً﴾ از مادر شما را به دنيا آورد در حالى كه هيچى نمىدانستيد يعنى صفر بوديد در اين زمينه يك ظرف به تمام معنا خالى بوديد ﴿لا تَعْلَمُونَ شَيْئاً﴾ يعنى يك كلمه هم بلد نبوديد يك حرف هم بلد نبوديد ﴿لا تَعْلَمُونَ شَيْئاً﴾ ولى اين لا تعلمون شيئا تا آخر عمر ادامه پيدا نمىكند، اصلا براى ﴿لا تَعْلَمُونَ شَيْئاً﴾ كه شما را نيافريديم. به دنيا آمديد ﴿لا تَعْلَمُونَ شَيْئاً﴾ بوديد ولى تمام ابزار لازم را براى ﴿تَعْلَمُونَ شَيْئاً﴾ به شما داديم كه همه چيز را بفهميد بدانيد و عالم بشويد امهات ابزارِ شناخت همين سه ابزار است كه در آيه مطرح است ﴿وَ جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ﴾(10) البته به اولین آیهای که کلمهٔ شکر را استعمال کرده رسیدیم به خواست خدا من مفصل شکر را برایتان توضیح میدهم چون شکر این طور که از آیات قرآن استفاده میشود مقام بسیار بالایی است شاید هم در رأس همهٔ مقامات و منازل باشد و به همین خاطر است که حضرت سید الشهدا شب عاشورا بعد از آن سخنرانی بسیار مهم و پرمحتوایشان فقط یک دعا کرد و به پیشگاه مقدس حضرت حق عرضه داشتند «و اجعلنا من الشاکرین» معلوم میشود، مقام شکر مقام خیلی بلندی است که پروردگار بعد از بیان ابزار شناخت، که برای درک شنیدهها و ابصار است برای دیدنیها و قلب است برای درک آن دیدنیها، میفرماید: ﴿لَعَلَّکمْ تَشْکرُونَ﴾ .
اگر یادتان باشد مغنی وقتی وارد بحث لعل شده مطلب جالبی را گفته که خیلی جاها به درد ما میخورد و آن این است که میگوید لعل در جملهٔ مثبت به معنای قطعیت و حتمیت است، (لَعَلَّکمْ تَشْکرُونَ﴾ یعنی بعد از اینکه با این ابزار شناخت ﴿تَعْلَمُونَ شَیئاً﴾ شدید آن علم را به مرحلهٔ عمل بیاورید این شکر است. کلمهٔ شکر و مشتقاتش در قرآن کریم زیاد آمده و مشتق شکر هم در طول تاریخ خیلی کم بوده که قرآن هم ﴿قَلِیلًا ما تَشْکرُونَ﴾ (11)* دارد و هم ﴿قَلِیلٌ مِنْ عِبادِی الشَّکورُ﴾ (12).
کلمهٔ قلیل را در کنار لغت شکر ذکر کرده اولًا نشان دهنده این است که مقام خیلی با ارزشی است که به دست آوردنش کار میبرد اکثریت جامعه در تاریخ حیات تن به آن کاری که شکر را تحقق میداده نمیدادند که میگوید ﴿قَلِیلٌ مِنْ عِبادِی الشَّکورُ﴾ .
﴿جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ﴾ البته كلمهى سمع هم در قرآن مجيد حدوداً دو برابر ابصار ذكر شده و ﴿وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُون﴾ (13) اين ابزار علم شما بايد از ﴿لا تَعْلَمُونَ شَيْئاً﴾ با اين ابزار در آييد و تعلمون شيئا شويد و وقتى ﴿تَعْلَمُونَ شَيْئاً﴾ شديد وارد شكر بشويد لعلكم براى اين كه شاكر بشويد، كلمه شايد مناسب خداوند متعال نيست چون حضرت او نسبت به كل ظاهر و باطن هستى ترديدى ندارد كه آيات را نسبت به او با كلمهى شايد معنا بكنيم ﴿لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ﴾، كسى كه حق تلاوت را به جا مىآورد يعنى با عقل و تدبر و تفكر و اخلاص وارد بسم الله مىشود صاحب كمالات مىشود و صاحب صفات حق مىشود، در حد طاقت بشريتش.
و طبق این آیهٔ شریفهای که شنیدید خدا این استعداد را به انسان مرحمت فرموده یعنی این استعداد را دارد که در حد سعهٔ وجودی خودش افق طلوع کمالات حق بشود، افق طلوع صفات پروردگار عالم و مهر و رحمت و محبت حضرت حق بشود، اگر این استعداد را نداده بودند دیگر بعثت انبیاء لغو میشد، نزول کتب آسمانی لغو میشد، بهشت و جهنم لغو میشد، ولی این استعداد در انسان هست که وجود مقدس رسول خدا بنا به نقل مرحوم مجلسی اعلی الله مقامه الشریف در بحار در باب خلقیات همهامت را امر میکند، پیغمبر که ظاهراً امرشان هم قرینهای ندارد که منصرف بر استحباب بشود،حد اقل این را که بگوییم این امر واجب اخلاقی است، اگر نگوییم واجب شرعی است، رسول خدا به کل امر میکند «تخلّقوا باخلاق الله» (14)
یعنی معلوم میشود که آدم از الله در بسم الله و از رحمن در بسم الله و از رحیم بسم الله میتواند کسب فیض بکند یعنی میتواند در حدی کمالات حضرت حق را ببیند که خوشبختانه هم قرآن و هم روایات و هم آیات و هم دعاها در حدی که سعادت دنیا و آخرت انسان تأمین بشود کمالات حق را بازگو کردند، در قرآن که فراوان است به خصوص در آخرین آیات سورهٔ مبارکهٔ حشر که دریایی از معارف است به گوشهای از کمالات اشاره کرده، در دعای جوشن کبیر هم همین طور، دعاهای دیگر هم همین طور، مثل دعای کمیل، دعای ابو حمزه و دعای عرفه، همین مقدمهٔ دعای کمیل اشارهبه کمالات پروردگار مهربان عالم است این در ارتباط با این که ما با بسم الله باید برخوردمان برخورد عقلی و علمی و فکری و تدبری و خلوصی باشد تا بتوانیم ارزشهای این آیهٔ شریفه را در خودمان تحقق بدهیم، اصلا قرآن هم برای همین آمده
و امّا دربارهٔ رحمان دو روایت را من برایتان بخوانم یک روایتش در تفسیر منسوب به امام عسگری صفحهٔ 32 است البته چاپی که من دارم، حالا نمیدانم چند تا چاپ خورده ولی چقدر زیبا معنا شده «الرحمن العاطف علی خلقه بالرزق» که عرض کردم رحمان ریشه اش رحم است به معنای مهر و محبت و لطف و احسان به مخلوقات است که آن چه که از مقام رحمانیتش با موجودات مخصوصاً با انسان انجام میدهد از لوازم همان رحمانیتش است «العاطف علی خلقه بالرزق» یعنی توجه به خلقش دارد به وسیلهٔ رزق یعنی رهایشان نمیکند و آنها را آفریده مهر و محبتش اقتضا میکند که رزقشان را تأمین بکند انسان هم یک موجود چند رزق است، عقلش رزق دارد بدنش رزق دارد قوهٔ حسش رزق دارد قلبش و نفسش رزق دارد روحش رزق دارد که آنها را در جای خودش باید به طور خلاصه هم بحث کرد که رزقی که برای عقل مقرر فرموده برای نفس، برای قلب برای روح، برای بدن، برای حس، چه نوع رزقی است،
جالب این است که امام عسگری این مسأله را در ذات رحمان میبیند «لا یقطع عنهم مواد رزقه و ان انقطعوا عن طاعته» (15) این که بیشتر محققین میگویند معنای رحمان مبالغه است اگر خود هیأت صیغهٔ مبالغه نباشد با این مطلب امام عسگری خیلی خوب جور است که رحمت او وافر و بسیار گسترده است و به خاطر این گستردگی است که هیچ وقت این رحمت از موجودات دریغ نمیشود به خصوص از انسان «لایقطع عنهم مواد رزقه و ان انقطعوا عن طاعته» که سعدی هم به این معنا در مقدمهٔ گلستان اشاره دارد:
ادیم زمین سفرهٔ عام اوست
بر این خوان یغما چه دشمن چه دوست
یک وقتی در یکی از کتابهایی که زمان قاجاریه نوشته شده و خیلی هم کهنه بود یعنی آن قدر باید با دقت ورق زده میشد کهپاره نشود من آنجا دیدم، حالا شما میتوانید از طریق همین سی دیهای جوامع روایی پیدا بکنید من نمیدانم که اصلش کجاست، که موسی بن عمران به پروردگار عالم گفت: ما دیگر از هدایت فرعون و قومش ناامیدیم، آنها را نابود کن خداوند به موسی گفت: چه جوری نابودشان کنم خودت طرحش را بده ببینم، گفت: جلوی آب و نانشان را بگیر چون اجل حتمی فرعون و فرعونیان نرسیده بود پروردگار فرمود: موسی، فرعون و فرعونیان از بندگی من دست برداشتند من که از خدایی خودم دست بر نمیدارم، من رحمانم بر خودم واجب کردم ﴿ما مِنْ دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ إِلَّا عَلَی اللَّهِ رِزْقُها﴾ (16)
در هر صورت این جمله خیلی عاطفی است و میشود در منبرها با این جمله به مردم تلنگر عاطفی شدید زد که اگر خوابند بیدار بشوند اگر غافلند بینا بشوند
«العاطف علی خلقه بالرزق و لا یقطع عنهم مواد رزقه» آن ریشههای رزق را قطع نمیکند خورشید را خاموش نمیکند هوا را نابود نمیکند زمین را بدون استفاده نمیگذارد «وان انقطعوا عن طاعته» مرحوم علامهٔ امینی صاحب کتاب الغدیر، ایشان یک تفسیر خلاصه دارند به نام تفسیر فاتحه الکتاب در صفحهٔ 133 از معصوم نقل میکنند معنای رحمان را «الرحمان العاطف علی خلقه بالرزق لهم» رحمان یعنی وجود مقدسی که به خاطر مهرش به مخلوقاتش به نفع آنها «بالرزق لهم» ، لام، لام انتفاع است روزی آماده میکند و «دفع الآفات عنهم» رحمان تنها کارش روزی دادن نیست یک کارش هم این است که بلاها را، ضررها را، مصائب را، مشکلات را، دفع میکند «لا یزید فی رزق المتقی من قبل التقوی» (17) به تقوای اهل تقوا کار ندارد که بگوید حالا این بندهٔ من چون خیلی متدین است خیلی با تقواست بگذار کاری بکنم هیچ وقت نان و آبگوشت نان و ماست و نان خالی نخورد سفره اش را همیشه از بهترین غذاهای عالم بیندازم، نه کاری به این ندارد، کاری به این دارد که به او حیات داده، حرکت داده، نیاز به رزق داده، رزقش را تأمین میکند حالا یا رزق، رزق قدری است یا رزق بسطی است، این ما هستیم که با آگاه شدن به معارف الهیه و این که خدا مصلحت خواه ماست به رزق قدر رضایت بدهیم و تسلیم باشیم در رزق بسط هم مست نکنیم امّا رحمت رحیمیه حق هم با آیاتی که دیروز عنایت فرمودید: تأکید بر همان رحمانیت است و همان آثار از آن بروز میکند.
یک نکتهٔ بسیار مهمی که لازم است به آن توجه شود این است که آیهٔ شریفه با باء حرف جر شروع شده بسم الله الرحمن الرحیم ولی چرا با الف که صدر نشین همهٔ حروف است شروع نشده یک بحث هنری درباره این مسئله مرحوم آقا سید علی مفسر در تفسیر مقتنیات الدرر دارد که چرا با الف شروع نشده، با باء شروع شده، چرا قرآن با سین ختم شده با حرف دیگر ختم نشده، اینها دیگر مسائل ذوقی است که به نظر من کاری به تفسیر ندارد، امّا آن که کاری به تفسیر دارد این است که با باء شروع شده واضع
باء کیست؟ حالا واضع یا اهل ادب و لغت بودند یا بفرمایید واضع پروردگار مهربان عالم است که این را بهتر میشود قبول کرد چون که خودش میگوید به دنیا آوردنتان ﴿لا تَعْلَمُونَ شَیئاً﴾ وضع اصلی لغت برای معانی، کار خود پروردگار بوده که حالا با ملائکه با سماوات با ارض میخواسته از طریق وحی حرف بزند، بالاخره یک الفاظی را خلق کرده، یک معانی هم برایش در دل لفظ در نظر گرفته حالا هر که با را وضع کرده، برای مفعولیت وضع شده یعنی برای اینکه کمک بدهد به یک فعل لازم و آن مفعول را که خود فعل لازم قدرت ندارد به طرف خودش بکشد، به طرف خودش بکشد وقتی در یک جملهٔ عربی ما این باء را داشتیم که باء جر است، کشانده مفعول را به طرف اسم میکشد اگر به آن صورتی که اول سخن عرض کردم هر کس با آن چهار پنج حقیقت با بسم الله ارتباط پیدا بکند یعنی با عقل و تدبر و تفکر و خلوص، عملی را که
انجام میدهد به نام خدا، به یاد خدا، برای خدا عمل را انجام میدهد برای اینکه افق طلوع ارزش، ارزشهای الهی بشود چه کمالات اولوهیتیش، چه کمالات رحمانیتش، چه کمالات رحیمیتیش، خود این بسم الله الرحمن الرحیم تمام این اعمال را در برمی گیرد ﴿أَ لَیسَ اللَّهُ بِکافٍ عَبْدَهُ﴾ (18) کاف اسم فاعل است ولی عمل فعلش را انجام میدهد ب الان مصدر کاف عبده مفعول است کفایت خدا را میکشد به طرف عبد، در اینجا هم ارزشهای الله، ارزشهای رحمانیت و رحیمیت وقتی درعمل جلوه داشته باشد قدرت بسم الله الرحمن الرحیم، قدرت معنویش، عمل را میبرد به طرف پروردگار ﴿إِلَیهِ یصْعَدُ الْکلِمُ الطَّیبُ﴾ (19) و بعد عمل را به دایرهٔ قبولی مینشاند و عمل را به دایره حفاظت حق قرار میدهد اما آیهٔ 110 سورهبقره ﴿وَ ما تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِکمْ مِنْ خَیرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ﴾ (20) آن چه از خیر شما انجام میدهید یعنی عمل در دایرهٔ حفاظت پروردگار عالم هم قرار میگیرد.
______________________________
(8) سوره اعراف آیه 176 و سوره نحل آیه 44 و سوره حشر آیه 21.
(9) سوره اعراف آیه 29 و یونس آیه 22 و عنکبوت آیه 65 و لقمان آیه 32 و غافر آیات 14 و 65 و بینه آیه 5.
(11) سوره اعراف آیه 10 و مؤمنون آیه 78 و سجده آیه 9 و ملک آیه 23.
(14) شرح الأسماء الحسنی: 2/ 41؛ تفسیر رازی: 7/ 72.
(15) تفسیر الامام العسکری: 34، حدیث 12؛ بحار الانوار: 4/ 183، باب 2، حدیث 10.
(17) تفسیر روح البیان: 1/ 9 سوره فاتحه [البته به جای من قبل (القبل) آمده].