لطفا منتظر باشید

تفسير سوره حمد - جلسه نهم

(قم حوزه علمیه قم )
-

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی جمیع الانبیاء و المرسلین و الائمه المعصومین علیهم السلام 

از اسامی دیگر سوره حمد سبع المثانی است، به نظر می‌رسد این اسم مرکب از همه‌اسامی سوره مبارکه‌حمد مهم تر باشد و معنای گسترده تری هم دارد، ثلاثی مجرد مثانی، ثنی است، بهتر این است که این لغت و مشتقات و استعمالش را در قرآن مجید ببینیم، تا با کمک خود قرآن کریم به معنای گسترده‌سبع المثانی برسیم، در سوره قلم آیات 17 و 18 این لغت به صورت فعل مضارع به کار گرفته شده است، البته لغت هم جنبه ایجابی دارد و هم جنبه سلبی دارد به خصوص به این آیات قرآن ریشه این لغت را به معنای انصراف و توجه از جانبی به جانب دیگر گرفته اند، حالا معنی ایجابی وسلبیش را در این آیه شریفه می‌بینیم.

یک داستان بسیار مهم و عبرت آمیزی را در سوره قلم نقل می‌کند که به احتمال قوی این داستان در یمن که در گذشته معروف به سبأ بود (سوره‌ای هم به نام این کشور در قرآن است) اتفاق افتاده است، داستان پدری با سه فرزند که پدر از نظر مالی و ثروت کاملًا در راه خدا بوده است و فرزندان بعد از مرگ پدر از نظر ثروت و مال کاملًا از راه خدا منحرف شده‌اند، به عذاب نابودی ثروت هم دچار شدند علّتش را پروردگار در آیه‌هفدهم و هجدهم بیان می‌کند ﴿إِذْ أَقْسَمُوا لَیصْرِمُنَّها مُصْبِحِینَ﴾ (1) اوّل طلوع صبح وقتی که این سه برادر به طرف باغ آبادشان حرکت کردند که خود را به باغ برسانند برای چیدن میوه‌ها، فصل رسیدن میوه هم بوده، قسم خوردند که صبحگاهان تمام میوه‌های باغ را بچینند ﴿وَ لا یسْتَثْنُونَ﴾  این لغت ثنی ﴿وَ لا یسْتَثْنُونَ﴾ (2) یعنی چه؟ یعنی به جای این که مثل پدرشان (این جنبه‌ایجابی لغت است توجهی به مستحق داشته باشند و مانند زمان پدر سهم مساکین و فقرا و اهل استحقاق را بدهند ﴿وَ لا یسْتَثْنُونَ﴾  به این ناحیه الهی که انفاق باشد و حل مشکل مساکین و فقرا توجهی نکردند یعنی به این جانب برنگشتند ﴿وَ لا یسْتَثْنُونَ﴾  به این جانب فکرنکردند، ﴿وَ لا یسْتَثْنُونَ﴾  جنبه ایجابیش این بود که توجه بکنند، جنبه سلبیش این بود که ﴿وَ لا یسْتَثْنُونَ﴾  توجهشان را از فقرا و مساکین برگردانند به طرف تکاثر میوه‌ها که بفروشند و پولش را روی هم دسته کنند و ثروتمندتر بشوند، این یک آیه در سوره مبارکه حج آیه نهم خیلی روشن‌تر است، ﴿ثانِی عِطْفِهِ لِیضِلَّ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ﴾ (3)

کاملًا این جا عنایت می‌کند، (ثانی) در این جا به معنی دو نیست در سوره مبارکه

نساء ما این لغت را داریم ﴿مَثْنی وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ﴾ (4)

که بیشتر به نظر می‌رسد ﴿مَثْنی﴾  یعنی می‌تواند توجهش را به همسر دیگری منعطف بکند اگر اهل عدالت باشد اگر بتواند حق هر دو را کاملًا رعایت بکند اگر نیازمند به همسر دوم باشد ﴿(ثانِی عِطْفِهِ)﴾  ثانی عطف هر دو با هم دیگر است، در اصطلاح به معنای این است که متکبرانه از حق روی برگرداند و توجهش را معطوف به غیر حق کرد، این جا هم جنبه ایجابی و سلبی کاملًا لحاظ شده، متکبرانه از حق روی برگرداند و معطوف به غیر حق شد، باید رو به حق داشت این جنبه‌ایجابی اش است، امّا روی قلبش را و توجهش را متکبرانه از حق که حالا قرآن یا پروردگار یا نبوت است برگرداند که چه کار بکند ﴿لِیضِلَّ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ﴾  برای این که عباد خدا را از راه پروردگار گمراه بکند.

سوره مبارکهٔ هود آیه 5 ﴿أَلا إِنَّهُمْ یثْنُونَ صُدُورَهُمْ﴾ (5)

می‌بینید در این آیات به معنی دو تا نیست که حالا ما سبع المثانی را بگوییم که این اسم علتش این است که دو بار نازل شده یکی در مکه یکی در مدینه، یا چون در نمازهای واجب دو بار خوانده می‌شود، یک معنی خیلی عالی تری دارد که عرض می‌کنم، این تطبیق به چه معانی‌ای است سوره هود آیه 5 ﴿أَلا إِنَّهُمْ یثْنُونَ صُدُورَهُمْ﴾  یعنی یک آدمی که سرش بالا بوده و به طرف جلو توجه داشته، حالا توجه و سرش را می‌آورد پایین تا نزدیک سینه اش به اصطلاح یک حالتی به خودش می‌گیرد که صدای قرآن را از زبان پیغمبر یا از زبان قاریان قرآن نشنود این معنای ﴿یثْنُونَ صُدُورَهُمْ﴾  سر را به طرف سینه برگرداند، سر را از رو به رو به طرف سینه قرار دادن از جهتی به جهت دیگر رو کردن، خداوند نیکوترین سخن را نازل کرد کلمهٔ نزول را هم شما در قرآن مجید با مشتقات مختلفی می‌بینید تنزیل، انزل، انزل، نزل اینها معانیش یکی نیست قطعاًدر هر کدام از این لغات حقیقتی لحاظ شده، در بعضی هایش تدریج لحاظ شده، در بعضی‌هایش دفع لحاظ شده، آنجایی که معنی دفعی می‌دهد مربوط به این است که پرودگار عالم کل قرآن را یک بار از عمق علم خودش به لوح محفوظ منعکس کرده بعد به جبرئیل فرمان می‌داده آیات لازم را از لوح می‌گرفته یا از خود حضرت حق می‌گرفته تدریجا در طول بیست و سه سال به پیغمبر نازل می‌کرده یا این که اوّل بعثت دفعتاً به قلب مبارکشان نازل شده و جبرئیل می‌آمده که این آیات اعلام بشود.

این‌ها بحثش در کتب مربوط به قرآن شده، مخصوصاً کتابهای مرحوم معرفت (ره)هدف ما از درس خواندن این است که قرآن و روایات را بین مردم ببریم، ما که بحث مشتق کفایه و بحث استصحاب رسائل را نمی‌توانیم در بین مردم ببریم، بلکه این‌ها را باید بخوانیم تا راه استدلال را پیدا کرده، مسلط به عربی بشویم، اینها همه را باید مقدمه قرار داد یعنی از جامع المقدمات تا درس خارج را باید مقدمه‌قرآن قرار داد، هدف را باید قرآن و روایات قرار داد ﴿اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ﴾ (6) خداوند نیکوترین سخن را نازل کرده که این نیکوترین سخن عبارت است از کتاب متشابه، کلمه متشابه در قرآن، در آیات بهشت آمده، در رابطه با خود آیات محکم و متشابهات آمده، هر کدام هم معنای خاص خودش را دارد، اینجا متشابه به معنی مثل و مانند است، به معنی شبیه است، نه به معنی آیات قابل تأویل، متشابه این جا در مقابل محکمات نیست، متشابه شبیه به حقایق و اصولی است که در کتابهای گذشته نازل شده که مجموعه‌کتابهای گذشته هم همان اسلام است، پروردگار است، باب عقاید است، باب اعمال است، باب اخلاق است، یا از این نظر قرآن متشابه است یعنی شبیه کتب قبل است یا نه در بلاغت و فصاحت و استحکام و استواری تمام آیات این کتاب با همدیگر مثل و مانند است، شبیه همدیگر است ﴿اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ﴾  کتاب متشابه مثانیاً که این مثانی دقیقاً صفت کتاب است مثانیا این کتاب مثانی است یعنی دو تا قرآن است، قطعا این معنا را نمی‌دهد، دو تا قرآن نیست، معنایش این است، مثانی مردم را به حقایق ماوراء عالم توجه می‌دهد، به مبدا و معاد توجه می‌دهد، به وظایف و تکالیف و مسئولیت‌ها و حلال و حرام خدا و در یک جمله کار این کتاب این است که معنی مثانی است «یسوق النّاس الی کمال وجودهم» (7) چون انسان دارای دو کمال است، یک کمال تکوینی است که آن دست خود آدم نیست، از جنین شدن آن کمال شروع می‌شود تا اوج جوانی حالا هر سنی که هست از قدیم من یادم است می‌گفتند چهل سالگی اوج کمال بدن و مسائل مربوط به بدن است، این کمال تکوینی است که خوب ربطی به خود آدم ندارد، یک کمال هم کمال تشریعی است که وجود انسان را خدا آفریده برای عبادت، برای معرفت، برای علم، برای دانش، برای بینش، برای بصیرت، برای متخلق شدن به حسنات اخلاقی، کلام دوم مثانی یعنی «یسوق النّاس الی کمال وجودهم»  رشد بدهد این انسان را و نهایتا تبدیلش بکند به شجره طیبه ﴿أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِی السَّماءِ﴾ * ﴿تُؤْتِی أُکلَها کلَّ حِینٍ﴾ (8) در حد ظرفیت خودش این کار هم کار قرآن است و کار اهل بیت که معانی قرآن پیششان است «یسوق الناس الی کمال وجودهم و سعادة انفسهم» (9) مثانی برای‌این است که قرآن مجید مردم را به سعادتشان چه در دنیا و چه در آخرت سوق بدهد، کرامت انسانی را تحقق بدهد، خوب تقریباً از این چهار آیه شریفه، ریشه‌مثانی معلوم شد تمام معارف اعم از معارف الهی یا معارف بشری وقتی آدم عمقش را نگاه می‌کند نهایتا منتهی می‌شود به معرفت حق و معرفت اسماء و صفات حق چون آدم وقتی خداشناس بشود و واقعاً دنبال خدا را بگیرد، شوون خدا را هم خواهد شناخت، معاد را خواهد شناخت، نبوت را خواهد شناخت، این است که در دعاهای ما یک ظرافتی هم بکار بردند اولین‌درخواست ائمه (ع) این بوده «اللهم عرفنی نفسک» (10) بعد نفسک، حجتک، نبیک، ببینید آدم وقتی برود سراغ خدا، نهایتاً سراغ قرآنش می‌رود، سراغ خواسته هایش می‌رود، سراغ انبیائش می‌رود، سراغ معاد می‌رود، معارف همه منتهی می‌شود به معرفت حق و اسماء و صفات حق و به لحاظ ثانوی این معارف اگر هضم بشود در قلب و در عقل موجب انصراف از غیر حق و تحقق توحید می‌شود، این معنی مثانی که هم جنبه ایجابی دارد هم جنبه سلبی، جنبه ایجابی اش را در آیه زمر عنایت فرمودید کتاب متشابها مثانی این جنبه ایجابیش است، جنبه سلبیش این است که آدم را از غیر حق سلب می‌کند، بر می‌گرداند، منصرف می‌کند، و یکپارچه همهٔ وجود خود را به طرف پروردگار عالم می‌کند و اطلاق (سبع المثانی) به (فاتحه الکتاب) به همین اعتبار است، به همین اعتبار معنای واقعی مثانی است، چون در این فاتحه هفت مورد را باید توجه کرد:

1- «فَانَّ فیها توجّهاً اولًا الی سمه الله و جهته معرضا عن التّوجه الی أسماء أخر» (11)، حالا شما این جا باید به قرآن مراجعه کنید ببینید انبیاء خدا به بت پرستان می‌گفتند ﴿إِنْ هِی إِلَّا أَسْماءٌ سَمَّیتُمُوها﴾ (12) این اسمهایی که روی این بتها گذاشتید اسم است، لفظ است و اگر تعقل بکنید نشان می‌دهد که هیچ کاری از دست این بتها بر نمی‌آید، این اسم‌ها قلابی است، اسم حقیقی مال پروردگار است وقتی می‌گوییم رب حقیقتا او مالک آدم است، وقتی می‌گوییم رحمان حقیقتاً از آثار رحمانیتش انواع نعمتهاست، وقتی می‌گوییم غفور واقعا آمرزنده است، یک مرحله مثانی بودن فاتحه این است «فان فیها توجهاً اوّلا الی سمه الله وجهته»  به جهت خدا آدم را توجه می‌دهد از همه جهات خلاف، اگر آدم در عمق فاتحه وارد بشود اصلاح می‌گردد و بسم الله الرحمن الرحیم در حقیقت یعنی منصرف «معرضا عن التوجّه الی اسماء اخر»  آدم را از این اسامی بی معنای پوک نجات می‌دهد و از طریق اسماء که اشارهٔ به مسمی واقعی است آدم متوجه قدرت بی نهایت عالم می‌کند.

2- «ثم توجها ثانیاً الی حمده‌و تعریف جماله و عظمته معرضا عن تعاریف اخر»  آدم را از تملق باز می‌دارد اگر بنا باشد آدم مدح بکند، جمال و جلال و عظمت پروردگار را تعریف بکند، انبیا را که از شوون او هستندتعریف بکند خوبیهای مردم را که رشحه‌ای از محسن بودن پروردگار است با توجه به حضرت تعریف بکند.

3- «ثالثاً: الی رحمانیته العامّه الشامله و رحیمیه الخاصّه معرضا عن نعم ظاهریه من آخرین»  انسان را توجه به رحمانیت عام حق می‌دهد که عامل هزینه کردن این همه نعمت‌ها برای انسان است و عامل فرستادن انبیا و کتب آسمانی و عامل در اختیار دادن بهشت به انسان است و توجه انسان را از همه ظواهر بر می‌گرداند.

4- «رابعاً: التوجه الی أنّه تعالی المالک المطلق فی یوم الدّین لجزاء المحسنین و المسیئین و أنّ غیره تعالی»  یک مرحله توحید عالی است «لا یملک لنفسه و لا لغیره نفعا و لا ضرّا»  این سوره مبارکه، آدم را توجه می‌دهد به مالکیت همه جانبه خدا در قیامت چون ملکیت در دنیا بی‌اعتبار شده و تمام این ملکیت‌ها باطل می‌شود، تنها یک مالکیت می‌ماند آنهم برای پروردگار است برای جزای نیکوکاران و جریمه بدکاران و وقتی آدم عمق این مالکیت را نگاه کرد و فهمید که «لا یملک لنفسه نفعا و لا ضرا»  دیگر احساس مالکیت برای خودش نمی‌کند، در این احساس مالکیت برای خودش بخل می‌آید، حرص می‌آید، و وقتی که آدم مالک مطلق را خدا بداند و خودش را مملوک بداند خیلی خوب تصفیه می‌شود.

5- «خامساً: التوجّه الخالص الیه فی العبادأ و الاستعانه منه تعالی و الانصراف عن غیره تعالی»  سوره حمد آدم را یک توجه بی شائبه و خالص در عبادت می‌دهد و کمک گیری از او و این که غیر آن مثل خودت ضعیف است، مثل خودت ناتوان است اگر بخواهی به غیر مراجعه بکنی اوّل باید به پروردگار مراجعه بکنی، مسبب الاسباب اوست، که خدایا دل این آدم را برگرداند به طرف من که مشکل آدم را با عنایت تو حل بکند این عیبی ندارد.

6-  «سادساً: طلب الهدایه الی الصراط المستقیم فی السعاده و السیر الی الکمال و الانصراف عن الطرق الی غیره»  سوره حمد توجه انسان را می‌برد طرف صراط مستقیم که سعادت از دل این صراط در می‌آید و سیر به سوی کمال و اینکه هر جاده‌ای جادهٔ انحرافی است، بنابراین آدم را انصراف می‌دهد «عن الطرق الی غیره»  که آدم در جاده‌ای نیفتد که به جانب غیر پروردگار برود، آخر عمر یک دفعه سر از دامن شیطان و فسق در آورد.

7- «سابعاً: تعیین الصراط و تعریفه و توضیحه» (13) را انعطاف می‌دهد انصراف می‌دهد، توجه می‌دهد از غیر جاده‌ها به صراط و تعریف صراط و توضیح صراط که این راه همان راه ﴿أَنْعَمْتَ عَلَیهِمْ﴾  است، که النبین و الصدیقین و الشهداء و الصالحین هستند. این تقریبا دور نمایی از معنای سبع المثانی است چند معنای دیگر باقی مانده که در جلسات بعد بیان می‌کنم.

______________________________

(1) وسائل الشیعه: 6/ 168، باب 1، حدیث 7644.

(2) قلم (68): 17.

(3) قلم (68): 18.

(4) حج (22): 9.

(5) نساء (4): 3.

(6) هود (11): 5.

(7) زمر (39): 23.

(8) التحقیق فی کلمات القرآن الکریم: 2/ 34.

(9) ابراهیم (14): 24.

(10) التحقیق فی کلمات القرآن الکریم: 2/ 34.

(11) الکافی: 1/ 337، حدیث 5.

(12) التحقیق فی کلمات القرآن الکریم: 2/ 33.

(13) نجم (53): 23.

برچسب ها :