تفسير سوره حمد - جلسه دوازدهم
(قم حوزه علمیه قم )عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شویدبسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی جمیع الانبیاء و المرسلین و الائمه المعصومین علیهم السلام
در جلسه قبل عرض کردم در بیان حقایق و تفسیر و توضیح مسائل الهی لازم است که عظمت حقایق و عظمت مسائل حتی عظمت احکام حلال و حرام برای مردم بیان شود، وقتی عظمت بیان شد به خود حقیقت به خود مسئله به خود حکم که پرداخته شود قبول و پذیرش و اجرای آن در وجود مردم زمینه خوبی را ایجاد میکند و آمادگی خوبی به مردم میدهد، حتماً به این معنا هم توجه دارید که بعثت انبیاء، امامت انبیاء، نزول کتب آسمانی به خاطر توده مردم بوده است، برای یک عده خاص نازل نشده است کتابهای الهی این است که شما در قرآن مجید به آیاتی که نعمتهای مادی را و نعمتهای معنوی را بیان میکند وقتی دقت میکنید میبینید با حرف لام انتفاع، همه جا پروردگار مطالب را ذکر میکند حالا برای نمونه من چند آیه بیان میکنم:
﴿إِنَّ أَوَّلَ بَیتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ﴾(1) ببینید مکه را به نفع همه انسانها میداند وضع للنّاس، این یک امر معنوی ﴿شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدی لِلنَّاسِ﴾(2) این جا هم ببینید لام انتفاع ذکر شده است که قرآن مجید برای هدایت همه مردم است و در باب روزیهای مادی ﴿خَلَقَ لَکمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً﴾ یعنی محور چه در امور معنوی، چه در امور مادی در باب ظهور نعمت مادی و معنوی مردماند،
این یک هنر میخواهد که مردم را آماده پذیرش حق کرد تشکیلات حوزه عملیه شیعه به خاطر این بوده است که حقایق قرآن و مکتب اهلبیت را به مردم ابلاغ کند لذا شما اگر زندگی فقهای گذشته شیعه را ببینید یک رسالههایی دارند که اسم شهرها روی رساله است، ناصریات از منطقه ناصریه، مردم چه در مباحث اعتقادی، چه در مباحث فقهی، چه در اخلاقی، سؤالاتی از فقهاء کردهاند و آنها جواب دادهاند، یعنی رسالههایی که داشتند معلوم میشود که خیلی رابطه تنگاتنگی با مردم داشتند یا کتابهایی که تحت عنوان أمالی نوشته شده است، أمالی شیخ مفید، أمالی شیخ طوسی، أمالی صدوق، که از بهترینهای کتابهای شیعه است، این کتابها منبرهای این بزرگواران بوده است یعنی هیچ وقت مقامشان و عظمت شان مانع از این کاری که بر عهده انبیاء بوده است نبوده است، شیخ صدوق، شیخ مفید، شیخ طوسی، همه این بزرگواران منبر میرفتند. این کتابهای تحت عنوان امالی منبرهای این بزرگواران است که آمیخته از قرآن و ناب ترین روایات است، ولی برای این که مردم روحیه پذیرش و قبولشان ظهور و تحقق پیدا کند این بزرگواران طبق روش خود قرآن و روایات، عظمت حق را در هر شأنی اول برای مردم بیان میکردند،
شما ببینید تهجد و نماز شب یقیناً برای غیر پیامبر اسلام واجب نبوده است فقط برای ایشان هم وارد بوده است حتی بر ائمه طاهرین هم واجب نبوده است اما برای همین یک امر مستحب شما ببینید قرآن کریم اول از طریق پاداش این عمل عظمت مسئله را القا میکند ﴿فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ﴾ (3) نکره در سیاق نفی است این طور نیست که حالا انبیاء خدا همه علم پیششان بوده است، همه علم پیش پروردگار است، پروردگار برای هیچ چیزی شریک ندارد امام هشتم روایتی دارند در اصول کافی جلد اول در باب «ان شاء الله یعلمهم و ان لم یشأ لم یعلمهم» میفرماید:
خدا هر وقت بخواهد خوب به ما مینمایاند آن چه که باید بنمایاند و اگر مصلحت نباشد نمینمایاند که از این روایت یک وقت دیدم بزرگان دین مان یک استفاده جالبی کردهاند برای جواب دادن به یک اشکال، اگر امیرالمؤمنین (ع) یا سیدالشهداء (ع) میدانستند پایان کار در مسجد یا کربلا کشته شدن است، آیا با دست خودشان خودشان را به کشتن ندادهاند؟
یک جواب این است که:
در آن وقت در فضای و إن لم یشأ لم یعلمهم بودند جواب دوم این بوده است که نه آنها میدانستند شهید میشوند یعنی انتقالشان از این عالم به عالم دیگر با شهادت بوده است، خداوند به آنها وقت و خبر داده است این القاء نفس به تهلکه حساب نمیشود، حالا اینها در جای خود خیلی زیبا بحث کردهاند به خصوص سید مرتضی در کتابهایی که دارد در باب انبیاء مثل تنزیه الأنبیاء که خیلی خواندنی است و خیلی قوی اشکالات مستشکلین را هم به بعضی از آیات هم به بعضی از روایات جواب داده است، در زمان خود خیلی زنده جواب داده است که به درد الان هم میخورد خوب حالا یک امر مستحبی را خداوند میخواهد به مردم اعلام کند نماز شب ببینید از چه راهی القا میکند که مستمع خیلی قوی بپذیرد و به اجرا بگذارد ﴿فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ﴾ این جا نکرهدر سیاق نفی است لا تعلم نفی کلمه نفس بدون الف و لام است، نکره است، نکره در سیاق نفی، قبلًا در ادبیات عرب و معانی و بیان خواندهایم که افادهعموم میکند دیگر استثنا ندارد یعنی به یک نفر هم خبر ندادهاند ﴿ما أُخْفِی لَهُمْ﴾ (4)
من ذرهای پاداشی که برای آنها تنها نگاشتهاند هنوز هم تنها است و این تنها نگاه داشتن پاداش دلیل بر عظمت پاداش است.
برای یک بیان امر مستحب شما ببینید پروردگار چه راهی را طی کرده است که عظمت کار را نشان بدهد بنابر این ما واقعاً قبل از ورود به هر آیهای یا قبل از ورود به هر سورهای، قبل از ورود به خود قرآن لازم است سراغ عظمت آیه یا عظمت سوره یا عظمت قرآن برویم البته یک بخشهایی را که در جلسات گذشته عنایت فرمودید راجع به سوره مبارکه حمد و جایگاهش خصوصاً در روایت حضرت ابی عبد الله الحسین (ع) که فخر رازی هم از علمای بزرگ اهل سنت در جلد اول تفسیرش نقل کرده است که قبلًا عرض شد چند روایت بسیار ناب و عالی از شیعه و سنی من برای شما میخوانم راجع بهعظمت قرآن کریم که حمد خلاصهکل قرآن و تورات و انجیل و زبور است «فضل القرآن علی سائر الکلام کفضل الله علی خلقه» (5) خیلی روایت عجیبی است میگوید برتری قرآن بر هر چه سخن در این عالم است مانند برتری خود پروردگار بر کل مخلوقات است واقعاً چه نسبتی در عظمت بین مخلوق و خالق است «أین التراب و رب الأرباب» این مشت خاکی که حالا یا مرده است یا گیاه است یا حیوان است یا انسان است اصلًا در کنار پروردگار قابل ذکر نیست، سایر کلامها هم در کنار قرآن قابل ذکر نیست اما این جا ممکن است به ذهن مبارکتان بیاید که کلام پیغمبر و اهلبیت (ع) چیست؟ این را ما از طریق قرآن و روایات میتوانیم به فضل پیامبر و اهلبیت (ع) هم برسیم که من دو دلیل برای آن ذکر میکنم یکی این که در قرآن مجید میخوانیم، ﴿مَنْ یطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ﴾ (6) ببینید این وزن کلام پیامبر است ﴿مَنْ یطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ﴾ اما وزن کلام ائمه الطاهرین«انی تارکم فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی»(7)
آنها هم همین وزن را دارند چرا چون فرمایشهای پیامبر و ائمه طاهرین (ع) عمق آیات قرآن است یعنی بیرون از این فضا نیست جدای از این فضا نیست، روایت دیگر بحار آمده: «أنّ الکلام البار سبحانه لا یشْبِهُ کلام الخلق کما لا یشبه أفعاله أفعالهم» (8) یک مباینت کامل بین کلام خدا و فعل خدا و کلام مخلوق و فعل مخلوق است یعنی ابداًقرآن مجید را با هیچ سخنی مقایسه نکنید و فعل مخلوق را هم با فعل خدا مقایسه نکنید، دیگر این جا من خودم به این جملاتی که زمان ما در آمده است یک مقدار ایراد دارم خداگونه، زینب گونه، حسین گونه، پیغمبر گونه، اینها یک مقدار قبولش سخت است.
یک روایتی من دیدم که اهل سنت هم نقل کردهاند حالا روایتش را مرحوم حاج میرزا خلیل در این هفت جلدی عنصر شجاعت که هفت سال هم مباحثه امام بوده است در این حوزه و در درگیری با رضا خان تبعید به تهران شد، نقل کرده است. صاحب هفتاد جلد کتاب متین است که یک اجازه هفت صفحهای هم به خود من ایشان دادهاند، نقل میکنند از پیامبر اکرم (ص) که حضرت میفرماید: آقای تمام مردم عالم شهداء هستند، آقای همه شهدای عالم هفتاد و دو شهید کربلاست آقای این هفتاد و دو شهید حضرت حسین (ع) است، یعنی ببینید مرتبه بندی کرده است که دیگر کسی را با اینها مقایسه نکنند، یک مرده را با شهید مقایسه نکنند، یک شهید را با شهدای کربلا مقایسه نکنند، شهدای کربلا را هیچ گونه با سید الشهداء (ع) مقایسه نکنند، منزلتها در هر صورت در آیات و روایت حفظ شده است حالا ما گاهی در این بیست ساله اخیر خیلی منزلتها را به هم ریختهایم، از طریق یک سری مداح بیسواد، از طریق یک تعداد افراطی، از طریق یک تعداد تملق گو، از طریق یک تعداد بیسواد که حالا ما وارد آن القاب به هم ریخته هم نمیشویم.
از آن دو روایت قبلی مهم تر فرمایش امیرالمؤمنین (ع) است که خود او قرآن ناطق است خود او قرآن عینی است، خود او قرآن مصداقی است نهج البلاغه خطبه 147 است.
بهتر و پربار تر از همه شروح نهجالبلاغه شرح بحرانی میباشد بسیار شرح زیبایی است موجز و مختصر است اما مرحوم بحرانی فوق العاده آدم دانشمندی بوده است، چه در ادبیات، چه در فقه و اصول و چه در عرفان و فلسفه، در این دو قسمت ظاهراً از بقیه قسمتها قوی تر بوده است، حالا شرح این جمله را آن جا میتوانید ببینید، ابن ابی الحدید هم خوب وارد شرح این گونه جملات شده است.
خیلی جالب است امیرالمؤمنین (ع) میفرماید: پروردگار با چشم سر که دیده نمیشد چون وجود مقدس او که جهت ندارد، مکان که نیست، جسم که نیست، نور او را نمیتواند نشان دهد، آن چه قائل است مربوط به چشم است که در علم فیزیک و در مسئله نور مطرح است
و اولین ملتی هم مسائل فیزیکی چشم را مطرح کردهاند ملت اسلام بود، دانشمندان بزرگی مانند قیاس الدین جمشید کاشانی و شخصیتهایی مانند این بزرگوار آمدهاند، مسئلهنور را، شکست نور را، جنبههای فیزیکی چشم را شرح دادهاند که کلش امور مادی است، هیچ چیزی از آنها امور معنوی نیست و بعد از قرن هجدهم دانشمندان اروپا وارد این مسئله شدهاند قبل از دانشمندان امریکا البته امریکا که خودش دانشمند ندارد، دانشمندان فعلی اش هم مثل همین آقایی که میخواهد رئیس جمهور بشود که اگر هر کدام شان هم بشوند هیچ فرقی به حال دنیا نمیکند، اینها همه ریشه در آفریقا و اروپا دارند امریکاییهای اصیل سرخ پوستان هستند که ظالمانه زمینهایشان را گرفتند و خودشان را درو کردند و کشتند، اروپاییها قبل از قرن هجدهم وارد مسائل فیزیکی چشم و شکست نور و جرم داشتن نور شدهاند که اینها را قبلًا دانشمندان مسلمان بیان کرده بودند که من در کتابهای اینها هم دیده ام
سه جلد کتاب است به نام خورشید اسلام در اروپا که به نظر خیلی قوی تر و بهتر از کتاب تمدن اسلام و غرب گوستاولوبون است قبلًا دانشمندان ما وقتی میخواستند قد علم کنند مقابل اروپاییها، بیشتر نوشته هایشان مستند بر این کتاب گوستاولوبون فرانسوی بود، ایشان یک جمله دارد که نشان میدهد آدم منصفی بوده است میگوید: تمام دانشمندان رشتههای علوم مختلفه در اروپا سر سفرهای نشستند که هزار سال مسلمانان برای پهن کردن این سفره زحمت کشیدهاند، آن وقتی که کتاب خانههای ما یک میلیون تعداد کتاب هایش بوده است کتابخانه با عظمت ملی پاریس نهصد جلد کتاب داشته است این نهصد هم بخشی از آنها تفاسیر انجیل و تورات بوده است، بخشی هم کتابهای مسلمانان بوده است و بیشتر هم این خطیهایی بوده است که جهودها در کشورهای اسلامی آمدند با قیمت خیلی ارزان خریدند و انتقال به آن جاها دادهاند کتابخانه ملی واتیکان که الان هم از معتبرترین کتابخانه هاست تنها در این کتابخانه سه هزار جلد کتاب بی تکرار درباره افکار جلال الدین رومی وجود دارد حالا بقیه کتاب هایش را ببینید چه است؟
آن زمانی که ما غرق علم بودیم، آنها غرق جهل بودهاند، آنها وقتی به فعالیت شدید افتادند و ازطریق دولتهای استعماری شان دولتهای ما را وادار کردند به این که جلوی پیشرفت علم ملتها را خود ملتها بگیرند، ما را هم سوق به جهل دادهاند و خودشان چهار اسبه به طرف دانش دویدند، در هر صورت آن چه مربوط به چشم است قواعد مادی است، پروردگار عالم مادی نیست، نهایت هم ندارد، بی نهایت است و جسم هم نیست اصلًا در قوانین دیدن نمیآید و ما با قوانین مربوط به چشم حالا منهای روایاتی که داریم جواب اهل تسنن را داریم، آنها میگویند خدا در قیامت با چشم سر دیده میشود ولی این جور روایات ساخته شده بنی امیه و بنی العباس است و رجالش هم در آن دروغگو و وضّاع زیاد است اما اگر با چشم سر دیده نمیشود ولی از طریق نشانههای قدرتش با چشم باطن قابل مشاهده است، حالا نظر امیرالمؤمنین (ع) را راجع به قرآن ببینید، به شرح نهج البلاغه ابن میثم بحرانی مراجعه کنید.
در شرح ابن ابی الحدید هم میتوانید ببینید من نرسیدم ابن میثم بحرانی را ببینم اگر ایشان وارد توضیحش شده باشد باید خیلی زیبا و کامل وارد توضیح شده باشد «فتجلّی لهم سبحانه» ببینید خود این کلمه سبحانه اصلًا چینش کلمات چه در قرآن و چه در روایات جزء معجزات بیانی و بلاغتی و فصاحتی است «فتجلّی لهم سبحانه» سبحانه شاید در این جا بخواهد منزه بودن حق را از دیدن با چشم سر بگوید که قطعاً هم همین است «فتجلّی لهم سبحانه فی کتابه من غیر أن یکونوا رأوه» (9) چون توان دیدنش برای چشمها نبوده است «تجلی لهم فی کتابه» ممکن است آدم بگوید قرآن رحمت خداست پس این تجلی رحمت است یا علم است تجلی علم است اما امیرالمؤمنین (ع) نظرشان این است که با همه وجود پروردگار در قرآن تجلی کرده است، بدون این که او را با چشم ببینند با وسیله آیات قدرتش تجلّی کرده است یعنی این که آدم قرآن را ببیند، حدود هفتصد آیه در قرآن راجع به خلقت و نظام عالم در حقیقت امیرالمؤمنین (ع) گفته است با این آیات شما یک آینه در اختیار دارید که خدا را ببینید، در مفاتیح الجنان مرحوم محدث در دعای شب مبعث راجع به قرآن میخوانیم این جمله «تجلی لهم سبحانه فی کتابه» فوق العاده میدان بحث دارد عظمت قرآن را ببینید جلوه کامل الله است «اللهم انّی اسئلک بالتجلی الأعظم فی هذه اللیله من الشهر المعظم» (10) چون 27 رجب بعثت پیغمبر بوده است بنا به فرمودهعدهای از محققین همان صبح بعثت کل قرآن در قلب مقدسشان تجلی کرده است این تجلی را ائمه طاهرین (ع) تعبیر به تجلی اعظم کردهاند و این تجلی به کوه طور کجا، تجلی به این جا کجا؟ تجلی در شب معراج کجا؟ تجلی با قرآن، آنها تجلی عظیم است ولی این تجلی أعظم است این یکی از بالاترین قسم هاست «اللهم انّی اسئلک بالتجلی الأعظم فی هذه اللیله من الشهر المعظم» سه تا دیگر روایت میماند که ان شاء الله فردا بیان میکنم.
______________________________
(5) بحار الانوار: 89/ 17، باب 1، حدیث 18.
(7) الأمالی، شیخ طوسی: 547، حدیث 1168.
(8) بحار الانوار: 90/ 8، باب 128؛ وسائل الشیعه: 27/ 200، باب 13، حدیث 33593.