تفسير سوره حمد - جلسه سيزدهم
(قم حوزه علمیه قم )عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شویدبسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی جمیع الانبیاء و المرسلین و الائمه المعصومین علیهم السلام
درک شأن و منزلت و مقام هر حقی و هر حقیقتی چنان که قرآن کریم هم تعلیم داده است در روایات هم تعلیم میدهند برای به وجود آمدن زمینه پذیرش آن حق و متحقق شدن و به حقیقت درآمدن آن حق قطعاً لازم است، یکی از مهمترین خطبههای نهج البلاغه خطبه یقین است که اگر ویژگیهای اهل تقوا به دقت شماره گیری شود از آن خطبه حدود 110 ویژگی است کلمه علی به حروف ابجد 110 است، انگار امیرالمؤمنین علیه السلام خودشان را در مرحله اول از نظر سیر اخلاق و عبادت در این خطبه معرفی میکنند.
«عظم الخالق فی أنفسهم فصغر ما دونه فی أعینهم» (1) ترکیب جمله و چینش کلمات خیلی مهم است «فی أنفسهم فی أعینهم» این نشان از یک مسئله با عظمت روحی میدهد که این نام به خاطر معرفت به پروردگار و دیدن آثار پروردگار، عظمت پروردگار را یافتهاند لفظی هم نیافتهاند، به زبان هم نمیگویند، خدا عظیم است بلکه وجودشان، باطنشان، قلب شان، عظمت پروردگار عالم را لمس کرده
و در کنار این عظمت هر چه را میبینند یعنی ما سوی الله را کوچک میبینند «فصغر ما دونه فی أعینهم» حالا چرا حضرت نمیفرمایند: «فصغر ما دونه فی أنفسهم» برای این که اینها وجودشان از عظمت خدا پر است و ما سوی الله را که کوچک میبینند در درون راه ندادهاند که قلب غیر از خدا، متعلق دیگری مثل ما سوی الله پیدا کند اگر هم از درون ربطی به ما سوی الله دارند به عنوان زیر مجموعهتوحید ارتباط دارند باز هم برگشتش به همان معرفت الله است و لمس و درک عظمت پروردگار، شما ببینید این بزرگوارانی که «عظم الخالق فی أنفسهم» بودند این عظمت شناسی حق که یک نتیجه اش هم کوچک شناسی ما سوی الله است چه تأثیر در زندگی شان گذاشت
خوب وقتی «فصغر ما دونه فی أعینهم» شدند در فضای زندگی تعلقی عارفانه و عالمانه و عاشقانه به غیر از خدا پیدا نکردهاند، نتیجه اش این شد که وقتی کنار مال قرار میگرفتند نه دچار بخل میشدند نه دچار حرص میشدند نه دچار حب جمّ میشدند، حب جمّ که در سوره فجر است یعنی یک عشق پر، یک عشق کامل که همیشه این موهبتهای پر متعلق محبت را تبدیل به معبود میکند یعنی کاملًا انسان را به دایرهشرک میکشد و به این فضا که ما سوی الله هم راه دخالت در شکل دادن زندگی را داشته باشند این نتیجه عظمت پروردگار است که در درون اینها جلوه گر شده است.
از طریق علم و معرفت و آگاهی و بصیرت و وقتی زندگی شان را ملاحظه میکنید از ما سوی الله کاملًا آزادند و اگر سراغ ما سوی الله بروند به عنوان ابزاری برای تکمیل عبادت در فضای توحید میروند و الا اگر نیاز طبیعی به ما سوی الله برایشان نبود به دنبال هیچ ما سوی الله نمیرفتند، به خاطر بدنشان ناچارند دنبال ما سوی الله بروند ولی وقتی هم میروند ما سوی الله را برای تقویتو برای سیر و برای تداوم بندگی شان در فضای توحید نسبت به نبوت، نسبت به قرآن، استخدام میکنند.
ما اگر عظمت نبوت را بیابیم همان میشویم که پروردگار در سوره مبارکه احزاب ما را به آن دعوت کرده است و سلّموا تسلیماً، تسلیماً مفهوم مطلق است احتمالًا یعنی همه جانبه تسلیم پیغمبر شوید، آن وقت آدم میشود یک اقتداگر همه جانبه به پیغمبر که البته این اقتدا اقتدای به پروردگار است ﴿إِنَّ الَّذِینَ یبایعُونَک إِنَّما یبایعُونَ اللَّهَ﴾ (2) یا ﴿اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکمْ لِما یحْییکمْ﴾ (3) میبینید همهشؤن نبوت باز به خدا بر میگردد ﴿شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً وَ داعِیاً إِلَی اللَّهِ﴾ (4)
یعنی کنار پیغمبرش هم کسی را معطل نمیکنند، پیغمبر اکرم (ص) مردم را دعوت میکند از خود و از نبوتش عبور میدهد به طرف پروردگار عالم.
یک نفر از یک آدم بصیر و بینایی پرسید، پیغمبر زمانی که به دنیا آمد در مکه ابوجهل یک آدم جا افتادهای از نظر جهل بود، پنجاه و سه سال پیغمبر عظیم الشأن اسلام در مکه بودند چهل سال قبل از بعثت سیزده سال بعد از بعثت، در این 53 سال ابوجهل هر دو روز در میان پیغمبر را میدید آیات قران را هم میشنید، معجزاتی مثل دو نیمه شدن ماه، دو نیمه شدن درختی که معروف است، همه را میدید تکیه دادن پیامبر (ص) را به درخت خرمای خشک شده و سبز شدنش را میدید، از این آدم بینا پرسید: چرا ابوجهل که 53 سال عمر پیغمبر را درک کرد ایمان نیاورد اما سلمان همان سفر اولی که آمد مدینه، مؤمن واقعی به پیامبر (ص) شد!؟ هیچ معجزهای هم ندیده بود، هیچ معجزهای هم نخواسته بود، چرا!؟
چه فرقی بین این دو نفر هست!؟ جوابی که داد خوب با بحث تناسب دارد، گفت آن 53 سال ابوجهل یتیم عبدالله را میدید نه پیغمبر را، سلمان وقتی آمد مکه پیغمبر را دید، فرق است که من یتیم عبدالله را ببینم، یتیم که قبل از بعثت تو سری خور بود، ننگ بود یتیم بودن، عار بود یتیم بودن و ابوجهل هم پیچیده به تعصبات جاهلی بود که حالا سن ما از این بیشتر است و این هم که بچهیتیم است، معنی ندارد ما اقتدای به این آدم کنیم اما سلمان نه کاری به یتیم داشت، نه کاری به عرب بودن داشت، نه کاری به عجم بودن داشت نه کاری به معجزه داشت وقتی میآید میبیند، پیامبر علم و دانایی و فضیلت و کرامات و بینایی و بصیرت و حکمت است، چون این جور نگاه کرد تسلیم پیامبر (ص) شد.
اما ابوجهل این جور نگاه نکرد اگر ما بخواهیم قرآن مجید را عادی ببینیم، جاذبهای برای ما ندارد، اگر لفظ بخواهیم ببینیم جاذبهای برای ما ندارد، اگر ما از چشم پیغمبر و ائمه طاهرین (ع) و اولیای الهی قرآن را ببینیم، عظمت قرآن برای ما تجلی میکند، آن وقت قرآن شکل دهنده ایمان و جهت دهنده به مامیشود، عجیب هم با درک عظمت قرآن، قلب ما با قرآن مجید تماس پیدا میکند با درک عظمت قرآن نگاه ما عوض میشود و با درک عظمت قرآن تمام دروس مان را مقدمه قرار میدهیم برای این که وارد به قرآن کریم شویم، چند روایتی که در باب عظمت مانده بود عنایت بفرمایید دو روایت را اهل سنت نقل کرده بود و دو روایت را شیعه نقل کردهاست دو روایت اهل سنت، متن نشان میدهد که ساختگی نیست چون بیشتر روایات ساختگی زمان بنی امیه و بنی عباس خود متن نشان میدهد که ساختگی است، حالا بعضیها هم خوب یک مقدار تحقیق بیشتری در آن روایات میکنند، میروند سراغ رجال روایات متن با قران تطبیق داده شود تا یقین کنند ساختگی است ولی معمولًا جاعلان حدیث این سبک روایات را نمیساختند چون مشابه این روایات را ما هم داریم، آیات هم تأیید میکند حالا اهل سنت نقل کردهاند:
«أنظر إلی ما قال ولا تنظره الی من قال» (5) امیر المؤمنین (ع) میفرماید: ناقلش را رها کن، گفته را بگیر، ببین گفته چیست؟ «الحکمه ضالّه کل المؤمن» (6) شما دنبال حکمت باشید ببینید این حکمت درّ و گوهر شما باشد، پیدا کنید و به آغوش بگیرد «ألا من اشتاق الی الله» (7) کسی که شوق به خدا دارد واقعاً میخواهد مقرب او شود میخواهد محبت او را جلب کند، میخواهد در دایره الطاف او قرار بگیرد، کلام خدا را گوش دهد فکر میکنم این روایت برای کسانی بیان شده است که سواد قرآن خواندن ندارند یا (در شنیدن اثری هست که در گفتن نیست) شیخ أعظم شیخ انصاری با آن عظمت علمی و با آن شاگردان ممتازی که داشتند روز چهارشنبه بعد از اتمام درس میفرمودند: دچار تیرگی درون شدهایم، برویم پای منبر شیخ جعفر شوشتری، معلوم میشود در شنیدن آثاری است که در دانستن و در بیان کردن نیست.
روایت این بود که رسول خدا (ص) که علم بود و مصدر بود در همه ارزشها به امین وحی میفرمود: عظنی مرا موعظه کن جبرئیل هم یعنی ملک با تعارفی نبود که حالا به پیغمبر بگوید رها کن ببخشید بنده شما را موعظه کنم آن هم خواسته پیامبر را گوش داد تا به پیامبر عظیم الشأن اسلام عرض کرد:
«عش ماشئت فإنک میت» هر طوری دلت میخواهد زندگی کن اما بدان که میمیری، ماندنی نیستی، یعنی بعد از مرگ هم نسبت به شکل زندگی ات خبرهایی هست، ولی حالا هر جور دلت میخواهد زندگی کن، ولی تو مسیرت منتهی به مرگ میشود «وأحْبِبْ مَنْ شئت فإنک مفارقُهُ»، ما سوی الله هر چقدر میخواهی عاشق باش ولی بین تو و معشوقت قیچی میگذارند و جدایت میکنند وأعمل ماشئت فإنّک ملاقیه(8) هر عملی و هر حرکتی را میخواهی داشته باش اما بدان این عمل و حرکت پاداش دارد مکافات دارد جزا دارد «ألا من أشتاق الی الله» کسی که شوق به خدا دارد «فلیستمع کلام الله» کلام خدا را بشنود.
عرض کردم این روایت شاید برای بیسوادها صادر شده باشد که نمیتوانند قرآن بخوانند بروند از یک عالم ربانی قرآن را گوش بدهند وقتی منبر میرود، وقتی نصیحت میکند یا نه، در شنیدن اثری هست که در دانستن و گفتن نیست، واقعش همین است آدم وقتی میشنود اثرش بیشتر از علم خود او است این روایت در کنز العمال فاضل هندی روایت شماره 2257 است.اما روایت دیگری که نقل میکند باز از رسول خدا (ص) «إذا أحب أحدکم أن یحدث ربّه» اگر هر کدامتان علاقه دارید، عشق دارید، دوست دارید، که خدا با شما حرف بزند جالب این است که این جا به جای کلمهالله کلمه رب به کار گرفته شده است، هر کدامتان علاقه دارید «إذا أحب أحدکم أن یحدث» که رب با شما حرف بزند
حالا به کلمه رب که رسیدیم عرض کردم لطائفی در این کلمه هست یکی این است که رب به کسی گفته میشود که توجه تبدیلی و تربیتی بر اساس مصالح طرف مقابلش دارد این نکتهجالبی است که پیامبر از همه اسامی پروردگار رب را در روایت آوردهاند یعنی هر کدام تان مشتاقید که زیر نظر تدبیر و تربیت و رشد دهندگی پروردگار قرار گیرد «فلیقرأ القرآن»(9) بنشینید قران بخوانید، اگر علاقه دارید این هم یک حرف مهمی است ﴿لِمَنْ شاءَ مِنْکمْ﴾ (10) اگر بخواهید انجام میگیرد حالا اگر آدم برود سراغ قرآن، فرض بگیرید برخورد کند به آیات مربوط به زندگی و اخلاق به خانواده و به مال یا به مسائل ارزشی مثلًا سوره نحل را میخواند، برسد به این آیه شریفه ﴿إِنَّ اللَّهَ یأْمُرُ﴾ بار آیه خیلی سنگین است چون امر هم در آیه است، حرف تأکید هم هست، إن که اولین حروف از حروف مشبهه بالفعل ﴿إِنَّ اللَّهَ یأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ﴾ که یک امر فوق عدالت است ﴿وَ إِیتاءِ ذِی الْقُرْبی﴾
این سه مسئله مثبت ﴿وَ ینْهی عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکرِ وَ الْبَغْی﴾ (11) این هم سه مسئلهمنفی یعنی آیه شریفه در سه بخش جنبه ایجابی دارد، در سه بخش هم جنبه سلبی دارد، یک مقدار روان تر بخواهیم بگوییم، پروردگار عالم، کمال و رشد انسان را در انتخاب و حذف قرار داده است، نمیشود آدم فقط انتخاب خالی داشته باشد حذف نداشته باشد، نمیشود فقط حذف خالی داشته باشد انتخاب نداشته باشد، باید در زندگی تان عدالت و احسان و ایتاء ذی القربی را انتخاب کنید و به کار بگیرید فحشاء و منکر و بغی را باید حتماً از زندگی حذف کنید
با این مثالی که زدم دوباره روایت را خدمت تان عرض میکنم «إذا أحب أحدکم أن یحدث ربه» این که خدا با او حرف بزند، مفعول است به أحب بر میگردد «فلیقرأ القرآن» باز هم «کنز العمال» روایت شماره 2257 است محور روایت همین أحب است یعنی تا پای محب در کارنباشد پای حرکتی به وجود نخواهد آمد، آدم وقتی معشوق پیدا کند عشق، موتور حرکت عاشق را به معشوق میرساند هر کدام تان محبت دارید دوست دارید، میخواهید خدا با شما حرف بزند و «لیقرأ القرآن» این کلام خداست خطابش هم به همه شماست ﴿أَنْزَلْنا إِلَیکمْ نُوراً مُبِیناً﴾ (12) ببینید أنزلنا إلیهم نمیگوید، در این آیه أنزلنا إلیک نمیگوید، چون جنبه خاص پیدا میکند در حالیکه همه بشریت مورد خطاب است إنزلنا الیکم به تک تک تان این قرآن را نازل کردم یعنی مخاطب من هستید همه شما این را هم خیلی شکر کنید که لیاقتش را خودم به شما دادم که برای هم صحبتی با من لایق باشید شایستگی داشته باشید، انتخابتان کردم با شما حرف بزنم.
باز یک روایت دیگری رسول خدا (ص) دارند «القرآن مَأدُبَه الله» (13) مأدبه به معنی سفره است، سفره گسترده یعنی سفرهای که کم ندارد سفرهای که کامل است غذای سر این سفره همان قرآن مجید است ﴿الْیوْمَ أَکمَلْتُ لَکمْ دِینَکمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیکمْ نِعْمَتِی﴾ (14) غذای کامل و تام است «فتعلّموا من مادبه الله مااستعطتم» (15) این هم امر واجب است «فتعلموا» بروید یاد بگیرید از این مادُبه خدا، تا جائی که در توان شماست یعنی کم نگذارید، نگویید خسته شدهام، نگویید حوصله ندارم، تمام استطاعت را تا جایی که ممکن است به کار بگیرید.
و اما روایت آخر را که باز شیعه نقل کرده است از امام سجاد (ع) بحار جلد 89 صفحه 216 این از نخبه روایات شیعی هست، امام سجاد (ع) میفرماید اگر تک و تنها بمانم در کره زمین یعنی همین سیاره باشد و هیچ کس دیگری نباشد، هم صحبتی نباشد، دیگر انسان نباشد، یا آدمیزاد، شما فکر کنید آدم را در یک سیاره تنها بگذارند چه وحشت عجیبی به آدم دست میدهد تک و تنها سیاره هم دارد دور خود و دور خورشید میگردد، شب دارد، روز دارد، اصلًا تنهایی یواش یواش وحشت آور است، ترس آور است آن هم آدم حس کند کره زمین در 5 قاره تنهاست، حضرت میفرمایند: أبداً با تنها شدنم نگرانی نخواهم داشت چون با قرآن انس دارم، تمام آرامش را دارم تمام راحتی را دارم، رفیقی مثل خدا دارم که تجلی در قرآن کرده است رفیقی در انبیاء دارم که 500 آیه در قرآن برایشان آمده است، با بودن قرآن هیچ تنهایی را احساس نمیکنم آن یک روایت است، این هم یک روایت «آیات القرآن خزائن العلم فکلّما فتحت خزانهً» آیات کتاب خدا خزینه هاست «فکل فتحت خزائنه» هر خزینهای که به روی شما درش باز شد با درس خواندنتان، با طهارت درونتان با یک معلم قرآن به هر شکلی کلیدی انداختند، و در یک خزینه را باز کردند «فینبغی لک أن تنظر فیها» (16) سزاوار است برای تو که با تمام عقلت وارداین خزانه شوی تا چه گوهرهایی را با کمک خدا و آیات و اهلبیت (ع) به دست بیاوری، این است قرآن با این عظمتش.
______________________________
(1) نهج البلاغه: خطبه 193 (معروف به خطبه همام).
(7) کنز العمال: 1/ 551، حدیث 2472.
(8) بحار الانوار: 68/ 267، باب 76، حدیث 14؛ من لایحضره الفقیه: 4/ 399، حدیث 5856.
(9) کنز العمال: 1/ 510، حدیث 2257.
(13) بحار الانوار: 89/ 267، باب 30، حدیث 17؛ وسائل الشیعه: 6/ 168، باب 1، حدیث 7648.
(15) بحار الانوار: 89/ 267، باب 30، حدیث 17.
(16) بحار الانوار: 89/ 216، باب 26، حدیث 22؛ عده الداعی: 285.