لطفا منتظر باشید

تفسير سوره حمد - جلسه هفدهم

(قم حوزه علمیه قم )
-

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی جمیع الانبیاء و المرسلین و الائمه المعصومین علیهم السلام 

کلام امروز در محتویات سوره مبارکه حمد است سوره شریفه ظرف یک سلسله واقعیات کامل است چه در رابطه با دنیا چه در رابطه با آخرت، مسائلی که با همه هستی در این عالم رابطه دارد مسائلی که با همه حقایق آن عالم در ارتباط است و این کار پروردگار است که در آیاتی محدود، کلماتی محدود حقایقی عظیم و مفاهیمی نامحدود را منعکس می‌کند مثل کلمه طیبه ﴿لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ*﴾  که انشاء خود پروردگار است امتیازات عجیبی دارد این کلمه اولًا بدنه این کلمه و ترکیب این کلمه و ساختمانش از سه حرف است حرف الف حرف لام و حرف‌ها که چند بار تکرار شده است و ترکیب ﴿لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ*﴾  را به وجود آورده است خواندنش هیچ احتیاجی به دو لب ندارد چون حروفی است که در خود زبان و فضای دهان قابل به کار گیری است، یک بخشش معنای نفی دارد لا اله یک بخشش معنای اثبات دارد استثنایش هم یک استثنای اصولی و ریشه‌ای، است و الله بعد از حرف استثناء هیچ ارتباطی با آن اله قبل از استثناء ندارد همه آن اله‌ها قلابی‌اند و بی ریشه حق فقط الله است آن هم کاملًا قابل اثبات است.

علاوه بر این یک مفهوم بی نهایتی را که توحید باشد پروردگار مهربان و عالم در آیینه‌این کلمه منعکس کرده پس تعجبی ندارد که پروردگار عزیز عالم که قدرت بی نهایت و علم بی نهایت است، حقایقی را در هفت آیه و معانی ملکوتیه غیبیه و شهودیه را در یک سوره‌کوتاه و محدود منعکس کند حالا نظر اهل فن را در این زمینه ملاحظه کنید که می‌فرمایند آن چه عظمت و جلالت برای وجود مقدس حضرت حق در تمام کتب آسمانی آمده است همه آن‌ها در قرآن مجید آمده است و همه آن چه که در قرآن راجع به پروردگار است که احتمالًاحدود 2000 آیه در رابطه با حضرت حق باشد، خداوند همه آن واقعیات را در سوره‌مبارکه حمد منعکس کرده است در رابطه با خدا مسئله الوهیت است که اله به معنای معبود است و توجه به این معبود هم یک امر فطری است یعنی هیچ کسی با هیچ دلیلی و با هیچ برهانی توان دفع توجه باطن را به صاحب عالم و به این که جهان کارگردان دارد ندارد، یک مقاله‌ای قبل از انقلاب خواندم خودم جوان بودم شاید مال قبل از سال 50 باشد خیلی مقاله جالبی بود که بیان کننده نشانه فطرت در آیه 30 روم بود ﴿فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیها لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِک الدِّینُ الْقَیمُ﴾ (1) فطرت یعنی آن خدا جویی، آن توجه باطن به پروردگار عالم که خمیر ذات انسان است. که قابل انکار نیست پروردگار هم در سوره مبارکه بقره به این معنا توجه می‌دهد و می‌فرماید: ﴿یا أَیهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکمُ الَّذِی خَلَقَکمْ وَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکمْ لَعَلَّکمْ تَتَّقُونَ﴾ (2)

عبادت، فلسفه و حکمتش تقواست یعنی شما را به دایره مصونیت برساند چون اگر عبادت نباشد از جریمه‌ها و عذاب‌های دنیا و آخرت در امان نخواهید بود. ﴿تَتَّقُونَ﴾  در این آیه به معنای محفوظ شدن از عذاب دنیا و آخرت است اصلًا کلمه وقی که مصدر مشتقاتش است به معنای حفظ کردن است، به معنای خود نگاه داشتن است، به معنای این است که توجه به خودم داشته باشم در چاه و چاله نیافتم، در عذاب نیافتم، لذا عرب ترمز ماشین را می‌گوید وقایه، ماشین با داشتن ترمز در دره نمی‌افتد یا ستون ساختمان را می‌گوید وقایه که این همه بار عظیم سنگین را از فرو ریختن نگاه‌داشته است. ترجمه‌هایی که معمولًا اتق الله را ترجمه کرده‌اند از خدا بترسید. مسئله ترس خودش کلمه مستقل دارد، خشیه دارد، رهبت دارد، خوف دارد که همه هم در قرآن مجید آمده است و موارد استعمالش هم هر کدام مورد خاص است.

 ﴿إِنَّما یخْشَی اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ﴾ (3) مربوط به عظمت حق است که اهل معرفت آن عظمت را در حد خودشان که درک می‌کنند دلشان دچار خشیه می‌شود ﴿مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ﴾ (4) این جا خود رب مطرح نیست مقام ربه آن جا خشیه از خود الله است این جا خوف از مقام است که امام صادق (ع) می‌فرماید: مقام همان دادگاه‌های قیامت است یا عدالت حق است در حسابرسی یا عذاب است. خوف اینجا مورد استعمالش است. رهبت و رغبت هم مربوط به اصل عبادت است عبادت کنید رهبهً و رغبهً بنابر این تقوا ممکن است از لوازمش خوف من الله باشد، اما خود لغت به معنای خوف نیست ﴿لَعَلَّکمْ تَتَّقُونَ﴾  یعنی عبادت حصار ایجاد می‌کند، یعنی وقتی شما اوامر پروردگار را اطاعت کردید از افکار او کناره گیری کردید و ادامه هم پیدا کرد تا آخر عمرتان یک حسنی برای شما درست می‌شود که شما با بودن این حسن از عذاب دنیا و آخرت در امان می‌مانید: تقوای در این جا به دلالت تعلمون چرا؟ متعلق تعلمون این است که ﴿فَلا تَجْعَلُوا لِلَّهِ﴾ (5) که کارگردانی در این عالم هستی دست بت‌های ساخته شما نیست.

در آیات مربوط به ابراهیم هم این مسئله هست که این‌ها با دیدن خرد شدن بت‌ها به باطن خود مراجعه کرده‌اند و از طریق باطن این معنا را نگاه کرده‌اند که عجب این بت‌ها هیچ کاره بوده‌اند؛ چطوری این‌ها را به ما تحمیل کرده‌اند که این‌ها صاحب اثر در زندگی شمایند خوب حالا شما همین بحث الوهیت را در همین سوره مبارکه حمد از الله ﴿بِسْمِ اللَّهِ﴾  و ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ﴾  بخواهید بحث را گسترده کنید کتاب‌ها در توحید به وجود می‌آید با همین یک کلمه و باز در سوره‌حمد مسئله ربوبیت پروردگار مطرح است که حالا به معنای رب که رسیدیم عرض می‌کنم که از طریق قرآن تمام انبیای خدا در دعاها، در پیش آمدها، حادثه‌ها، توسلشان به این نام پروردگار بوده است.

البته نه به نام رب به مسمای رب که معنای تصرف این را دقت بفرمایید تصرف تدبیری و مدبرانه و حکیمانه و برابر با مصحلت تمام موجودات در خیمه حیات موجودات است، خود همین بحث گسترده‌ای است که الوهیت و ربوبیت به این معنا همه در کلمه الله و رب جمع است، تمام ما سوی الله که ما سوی الله کمّی مثل زمین‌ها و آسمان‌ها و عنصر جسمی موجودات، تمام ما سوی الله چه در جهت کمّی و چه در جهت پیش آن و چه در جهت حدودشان، طول و عرضشان، حجم‌شان، آثارشان و خلاصه هر موجودی با هر واقعیتی نسبت به وجود خود و با هر واقعیتی نسبت به وجود خارج ازخودکه در برون دارد حتی در قیامت هم نه قابل احساس نه قابل اندازه گیری است و نه قابل نوشتن است مخصوصاًکیفیت‌ها حالا کمیت‌هایی که در حیطه دسترس قرار می‌گیرد؛ البته آن‌هایی که امکان داشته باشد طولش را حساب کنند، عرضش را حساب کنند، وزنش را حساب کنند، که این هم خیلی کم است ولی روابط کمی و کیفی هر مخلوقی با خودش از یک ذره یک عدد اتم گرفته است تا گسترده ترین آسمان‌ها که حالا هر چه است و هر کجاست مجموع ما سوی الله در کلمه عالمین است 

﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ﴾  که این را در اوایل سال درسی، یک دور نماهایی از آن شنیده‌اید تمام انعامات و الطاف و احسان‌ها و تفضلات مادی حضرت حق و معنی حضرت حق ﴿وَ أَسْبَغَ عَلَیکمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً﴾ (6) اسباغ با سین است به معنی کامل بودن و جامع بودن است، حالا شما همه جا در همه مخلوقات چه در آفرینش، چه در عنایاتی که به آن‌ها می‌شود الطاف مادی و معنوی این أسباغ را می‌بینید، آن جایی که مادیت و معنویت است پای اسباغ در کار است آن جایی که فقط جای مادیت است باز هم پای أسباغ در کار است، آن جایی که فقط جای معنویت است باز هم پای اسباغ در کار است، هر کاری برای فرشتگان کرده است که معنویت محض‌اند باز پای اسباغ در کار است هر کاری برای موجودات غیر معنوی کرده است که البته با بدعت هم آن‌ها بعد معنوی دارند در آیه شریفه اسراء: 44 ﴿إِنْ مِنْ شَی‌ءٍ إِلَّا یسَبِّحُ بِحَمْدِهِ﴾ (7)

که بعد معنوی می‌شود تماشا کرد حالا ما صرف نظر از بعد معنوی یک سنگریزه، آن جا هم اثبات اسباغی شده است، نسبت به ما که ترکیبی از مادیت و معنویتیم، این جا هم عنایت اسباغی به ما شده است، کل الطاف و تفضلات و احسان و عنایات مادی و معنوی او در رحمان و رحیم مندرج است و اما قدرت تصرف در ملک و ملکوت، غیب و شهود، به ویژه آن قدرت پادشاهی و تصرف او در

قیامت در کلمه مالک جمع است، البته مالکیت او در دنیا هم ذاتی اوست البته اینجا اجازه داده است مخلوقاتش مالک شوند، اما مالک ذاتی نیستند، همه مالک اعتباریند، چون دارای ملکیت اعتباریند این ملک قابل نقل و انتقال است اما ما هیچ ملکیتی را از پروردگار نمی‌توانیم سلب کنیم بگوییم این گوشه‌ای از خلقت مال خدا نیست او مسلوب مالکیت است مالکیت او در دنیا مطلق است، در جنب مالکیت خود یک ملکیت اعتباری هم به ما داده است که اگر همه به این اعتباری بودن توجه داشتند که ندارند، دچار رذائل اخلاقی مثل حرص و طمع و بخل و حرام نمی‌شد و این مالی که خدا به آن‌ها داده بود در حد شأن خودشان بهره می‌گرفتند، مازادش را هم با پروردگار معامله می‌کردند، اما عیب بیشتر مردم این است که این مالکیتی که دارند مثل مالکیت خدا برای خودشان می‌دانند، در کلمه مالک ما پادشاهی و قدرت و تصرف مطلق او را ملاحظه می‌کنیم که در بحث تصرف و تکوین و در ملک و ملکوت چه خبر است که قابل بحث و مطالعه است، اما صفات

قیامت و مواقف و تقسیم مردم به بهشت و دوزخ در یوم الدینی که تفسیرش در نزدیک به هزار آیه در قرآن مجید آمده است انواع طاعات مثبت و عبادات و توفیق که ابتدا مایه اش را خود آدم باید ایجاد کند تا طلوع شود و اجباری نیست و یاری و مدد و کمک حق همه در ﴿إِیاک نَعْبُدُ وَ إِیاک نَسْتَعِینُ﴾  جمع است باز تفصیلش در خود قرآن و روایات است آن چه را یک راهرو در راه خدا و سالک و طالب هدایت و تعظیم شریعت لازم دارد در جمله ﴿اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ﴾  جمع است، آن چه در مسئله‌ایمان و صفت ایقان و دقایق کرامت و رغائب و استقامت و پرهیز از افراط و تفریط مطرح می‌شود؛ حالا در کتب اخلاق، در کتب حدیث، در کتب فقهی، همه در صراط مستقیم است، این جا مستقیم هم باید عنایت داشته باشید که در باب استفعال رفته است یعنی راه استوار راه محکم که از لوازمش این است که افراط و تفریطی در این راه و قواعد راه نیست و اما چگونگی حیات و بندگی انبیاء، صدیقین، شهداء، صالحین در جمله ﴿صِراطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیهِمْ﴾  است که این چهار طایفه را آیه 69 سوره نساء با همین ﴿أَنْعَمْتَ عَلَیهِمْ﴾  آن جا نشان می‌دهد ﴿أَنْعَمْتَ عَلَیهِمْ﴾  کیانند؟

به انبیاء، به صدیقین، شهداء، به صالحان می‌رسد خود انبیاء با ویژگی‌های شخصی شان و دعوتشان بالای 500 آیه در قرآن مجید دارند و مفصلش در سوره شعراء و بخشی در سوره اعراف و سوره‌های دیگر است و خودمان باید برویم ببینیم و کیفیت حیات کفار و اشرار و فاسقان و اهل بدعت، اهل ضلالت و یهود و نصاری، چون وقتی در قرآن دقت می‌کنیم ﴿غَیرِ الْمَغْضُوبِ﴾  فقط یهود نیستند ﴿الضَّالِّینَ﴾  هم فقط مسیحی‌ها نیستند، یعنی کلمه‌مغضوب علیهم و ضالین اختصاص به این‌ها ندارد، دایره‌اش محدود نیست، بدعت گذاران را می‌گیرد و شیاطین انسی و جنی را می‌گیرد، اشرار را می‌گیرد، کفار را می‌گیرد، ستمگران از مسلمانان را می‌گیرد، این مجموعه با آثار حیاتشان که حیات پلید و خبیثی است البته در آنجا که رسیدیم من عرض می‌کنم و ثابت هم می‌کنم که از نظر ادبی بر خلاف بعضی ترجمه‌ها، خدا در سوره‌حمد سه طایفه را مطرح نکرده است یعنی یک طایفه را فقط ﴿أَنْعَمْتَ عَلَیهِمْ﴾  را گفته است

که نه مورد غضب حق‌اند چون هیچ مورد غضب در وجود شان نیست خود آن‌ها هم مطالعه در آثار حیات آن‌ها را می‌طلبد و نه یک نشانه‌ای از گمراهی در اینهاست چون ما ﴿غَیرِ الْمَغْضُوبِ﴾  اعراب ﴿غَیرِ﴾  مجرور است و حرف جری هم در روی ﴿غَیرِ﴾  نمی‌بینیم بنابر این جدا سازی این‌ها از نظر ادبی کار درستی نیست هم بدل از الذین قبل از خود آن است که مجرور به مضاف است صراط الذین أنعمت علیهم که دو ویژگی این ﴿أَنْعَمْتَ عَلَیهِمْ﴾  این است که نه مورد غضب تو اند این ﴿أَنْعَمْتَ عَلَیهِمْ﴾  و نه گمراهند، این‌ها آدم‌های صاف، یک دست پاک و خالصی‌اند که توانسته‌اند امام و اسوه شوند که در سوره‌مبارکه بقره آیه 124 هم می‌خوانیم ﴿فَأَتَمَّهُنَ﴾  بعد از أتمهم کل تکالیف با پاکی درون وخلوصش ﴿قالَ إِنِّی جاعِلُک لِلنَّاسِ إِماماً﴾ (8) ﴿قَدْ کانَتْ لَکمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِی إِبْراهِیمَ وَ الَّذِینَ مَعَهُ﴾ (9)

، چون این‌ها هیچ عیبی ندارند یعنی یک مورد که این‌ها را در برابر غضب قرار دهد در این‌ها نیست و یک مورد گمراهی هم ندارند باز خودتان هم سوره حمد را عنایت کنید از نظر اعراب غیر که مجرور است به بدلیت نه با حرف جر، بدل از الذین است پس ﴿غَیرِ الْمَغْضُوبِ﴾  همین چهار طایفه است و ﴿الضَّالِّینَ﴾  هم همین چهار طایفه‌اند که نه ذره‌ای مورد خشم خدا در این‌ها است و نه ذره‌ای از گمراهی در هر صورت این جامعیت باعث شده است که این سوره را بگویند (ام الکتاب) و کتاب غرائب القران آمده است که می‌گوید: هفت کلمه در سوره مبارکه حمد است که هر کدامشان دوبار تکرار شده است حالا فلسفه تکرار دو بار چیست، این جا یک بحث خیلی مهم است که آیا در قرآن تکرار وجود دارد یا نه؟ شخصیت‌های بالایی در علم تفسیر هستند، من حالا کاری به شخص خودشان ندارم، به کتاب هایشان دارم، چون روی بعضی هایشان هم یک نظرهایی هست به خصوص در اهل عرفان ایشان که عرفان خالص شیعی هم نیست چون عرفان خالص شیعی منابعش قرآن است و دعای عرفه و ابوحمزه و کمیل و بخشی از دعاهای دیگر.

آنان می‌گویند أبداً در قرآن تکرار وجود ندارد می‌گویند 114 بسم الله قرآن که 113 تای آن‌ها در ابتدای سوره است و یکی در وسط سوره نمل است و ﴿فَبِأَی آلاءِ رَبِّکما تُکذِّبانِ﴾  در سوره مبارکه‌الرحمن که تکرار شده می‌گویند این‌ها هر کدامشان در جای خودش با توجه به ارتباط با قبل یا بعدش، یا در ارتباط با متن سوره یک واقعیتی را دارد می‌گوید، حالا این تکرار ظاهری را می‌گوید، باطنی اش را نمی‌دانم تکرار هست یا نه، کلمه الله است، رحمان است، رحیم است، ایاک است، صراط است، حرف علیهم، ضمیر جمع منفصل است و حرف لای دومی هم به جای غیر، غیر المغضوب علیهم و غیر الضالین است، در حقیقت در فصاحت و زیبایی اش لا که معنی غیر می‌دهد؛ آورده است این هفت حرف هم هر کدام دوبار در این سوره آمده است و هر کدام هم باید جای خاصی و جایگاه خاصی و معنای خاصی

را دنبال کند، ظاهرش تکرار است ولی باطنش به اعتقاد بعضی از این بزرگان تکرار نیست. 

______________________________

(1) روم (30): 30.

(2) بقره (2): 21.

(3) فاطر (35): 28.

(4) نازعات (79): 40.

(5) بقره (2): 22.

(6) الکافی: 8/ 29، حدیث 4 (خطبه الوسیله).

(7) اسراء (17): 44.

(8) بقره (2): 124.

(9) ممتحنه (60): 4.

برچسب ها :