لطفا منتظر باشید

تفسير سوره حمد - جلسه بيست و پنجم

(قم حوزه علمیه قم )
-

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی جمیع الانبیاء و المرسلین و الائمه المعصومین علیهم السلام 

آن چه که در دایره هستی قرار دارد از هر صنفی و هر نوعی و هر جنسی، وجودش خیر و زیبا و نیک است و دارای آثار خیر و منفعت است. البته ما احاطه به همه موجودات عالم نداریم ولی آن مقداری که علمی یا حسی در دسترس ماست، نیک و خیر بودن آن را و آثار پر منفعتی را درک می‌کند. البته گروهی در عالم بودند که تعدادشان بسیار اندک بوده و شاید الان منقرض شده باشند یا اگر هم باشند عددی نیستند، آن‌ها یک گروهی که به تمام بدبین بودند علت بدبینی شان هم شاید مطالعه نکردن دقیق شان بوده است، یا یک محرومیت‌هایی که به طور طبیعی در جریان زندگی برای همه هست آن‌ها را بدبین کرده است و بدبینی آن‌ها که بیماری روانی بوده،

علتش عالم را شر می‌دیدند، حتی وجود خودشان را هم شر می‌دیدند، حرفشان هم یک ادعای بی دلیل و بی منطق بود. یک ادعای خلاف نظر بیشتر مردم عالم تاریخ بود، بحث آنان را نباید پیش کشید چون نه تعداد قابل توجهی‌هستند و نه حرف هایشان حرف‌های استوار و قوی و محکمی است، النادر کالمعدوم است. پس باید گفت که تمام مردم تاریخ چه از طریق نگاه یا از طریق شنیدن یا از طریق مطالعه به این حقیقت مؤمن‌اند که عالم موجودات و عالم مخلوقات چه در حالت فردی چه در حالت جمعی یعنی به علاوه هستی، زیبا و نیک هستند و دارای آثار مثبت اند.

البته گاهی ما از طریق دریافت أمر جزئی به امر کلی حکم می‌کنیم وقتی یک قطره آب را در یک آزمایشگاه می‌بینیم مرکب از دو عنصر پر قیمت اکسیژن و هیدروژن است. این حکم کلی را به اعتبار آن چه که از جزء این کلی یافته‌ایم، می‌گوییم یک لیوان آب هم مرکب از اکسیژن و هیدروژن است، یک پارچ آب هم همین طور، حوض و استخر هم همین طور، در حالی که ما همه آب‌های کره زمین را به آزمایشگاه نبردیم ولی این حکمی که از اجزاء این آب به دست آوردیم و کلی اش را هم بار می‌کنیم. آن مقداری که در دسترس ما از جماد و نبات و حیوان و اشیاء دیگر می‌بینیم همه در جایگاه خود زیبا و نیکو هستند. و در این کارگاه خلقت دارای اثرند.

حالا سوال این است که مبدأ مجموعه‌نیکی‌ها و آثارش و منشأ مجموعه جمیل‌ها و زیبایی‌ها کیست و چیست؟ برخی می‌گویند تمام این نیکی‌ها و نیکوها و مخلوقات زیبا خود به خود به وجود آمده‌اند تعبیر علمی اش کلمه تصادف است که مقصود تصادف این است که هر موجودی خودش باعث ایجاد خود شده است؛ این حرف بی ربطی است، یا بگوییم که عدم، سبب هستی است این که اصلًا معقول نیست. تاریکی سبب به وجود آمدن نور باشد، یا حرف کمونیست‌ها را بگوییم که مایه اولیه جهان یک ماده بی رنگ و بو است و خارج از زمان است و آن ماده ازلی و ابدی است و ریشه جهان است و وقتی با ما روبرو می‌شوند ما می‌گوییم: الله، آن‌ها می‌گویند: ماده. صفاتی که آن‌ها دارند می‌گویند همین اوصافی است که ما داریم برای پروردگار می‌گوییم: ازلی است، ابدی است، شکل ندارد، رنگ‌ندارد، بو ندارد، دیدنی نیست،

پس جنگ خدا پرستان با ماتریالیست‌ها جنگ لفظی می‌شود نه جنگ حقیقی، یعنی آن‌ها همین را می‌گویند که ما می‌گوییم یعنی اسمش را عوض کرده‌اند آن اسمی که بر مبدأ قرار داده‌اند مبدأ آن اسم را ندارد مبدأ اسم دیگری دارد که وجود مقدس او اسمائش را اعلام کرده است، در هر صورت در مدت کوتاه هر مکتب الحادی را می‌شود جوابش را بدهیم و نهایتاً بگوییم خود به خود که وجود خارجی ندارد. یا اصطلاح قرآن مجید است یا تصادف یا یک زیر بنا دارد که اسمش ماده و ازلی و ابدی است، بالاخره همه این‌ها را که ما مردود قرار دهیم که با دلیل هم می‌شود مردود قرار داد، در باطن خود به این نتیجه می‌رسیم که مبدأ این همه زیبایی‌ها و همه جمال و همه نیکی و آثارش، خودش همه‌این‌ها را بی نهایت دارد؛ چون ما حیات در عالم می‌بینیم او حیات دارد، چون هر چیزی را بر اساس علم می‌بینیم او علم دارد، هر چیزی را بر اساس حکمت می‌بینیم او حکمت دارد.

یعنی ما تمام موجودات عالم را آئینه می‌بینیم که جمال او با صفات نا محدودش در این آئینه پیداست چون اگر او را محدود کنیم او مخلوق می‌شود چون مجموع مخلوقات دارای حدودند او اشراف و احاطه قیومی و علمی و ارادی و قدرتی بر کل دارد، در حالی که خودش اوصاف به محدودیت مخلوق را ندارد، چون اگر یک نشان از مخلوق در او ثابت شود او هم مخلوق می‌شود دوباره باید از او رد شویم سراغ اصلی را بگیریم، وقتی از طریق فطرت و عقل ما به مبدأ رسیدیم که مبدأاین همه زیبایی‌ها زیباست، مبدأاین همه موجودات بر اساس علم علیم است، بر اساس حکمت حکیم است،

نهایتاً باید هر چه ثنا در عالم به وجود می‌آید یا بیان می‌شود بگوییم برگشت به وجود مقدس او می‌کند، این معنی الحمد لله است. البته وقتی آدم دچار تخیلات و اوهام نباشد و فرهنگ‌های غیر حق با وسوسه‌ها و خنّاس گری‌ها بر انسان تحمیل نشود ابداًحاضر نیست ننگ ذلت و زبونی را در مقابل قدرتمندان پوشالی و از بین رفتنی بپذیرد و تملق گوی آن‌ها و ثناگر محدود نسبت به آن‌ها شود. وقتی آدم باطنش آزاد باشد عقلش کار می‌کند و ارتباط با وحی پیدا می‌کند و کاملًا در دایره الحمدلله قرار می‌گیرد که از این الحمد لله راه به رحمانیت و رحیمیت، به مالک، به عبادت، به صراط مستقیم و به جدایی از مغضوبین و ضالین می‌انجامد سلوک در حمد به این معنا درِ همه حقایق را به روی انسان باز می‌کند. 

﴿الْحَمْدُ﴾  حمد مبتدا است الف ولامش دو نوع است. بعضی می‌گویند: الف و لام استغراق است یعنی تمام افراد حمد را که تعداد این افراد به تعداد همه موجودات عالم است، چون پروردگار در قرآن مجید کل موجودات را حامد معرفی می‌کند و الف لام استغراق است یعنی هر ثنائی و هر حمدی اختیاراً یا اجباراً؛ تشریعاً یا تکویناً یا اضطراراً از هر موجودی بیاناً و وجوداً صادر شود برگشت به وجود مقدس حضرت حق می‌کند. الف و لام حمد را بعضی می‌گویند: الف لام جنس است یعنی اصلًا جنس حمد هر چه هست از اوست. خیلی تفاوتی بین استغراق و جنس نیست، بالاخره هر دو معنای عام می‌دهد.

فرق بین حمد و مدح و شکر این است که عرض کردم حمد ثنای بر جمیل و اختیاری است و تمام عالم جمیلی است که اختیاراً از حضرت حق صادر شده است و ثناء بر ارزش‌ها است، بر اوصاف خود پروردگار است، عزیز عالم بر خالقیت اش، بر ربوبیت اش، بر رحمانیتش، بر رحمییتش. اما شکر سپاس است که ضدش کفران است فقط در برابر نعمت انجام می‌گیرد نه در برابر فضائل و ارزش‌ها، بین شکر و حمد بعضی‌ها اعتقادشان این است که عموم و خصوص من وجه است یعنی یک نقطه اجتماع دارند شکر و حمد و دو نقطه افتراق دارند، اما صدق هر دوشان در یک مورد ثناء به زبان است که آدم الحمدلله را به زبان جاری می‌کند و شکر خدا را هم به زبان جاری می‌کند یعنی در مسئله زبان و اقرار زبانی نقطه اجتماع است. اما در افتراق این است حمد بر اساس معرفت و علم انسان صادر می‌شود یعنی وقتی می‌بیند و درک می‌کند زیبایی را بارک الله به سازنده می‌گوید. اما شکر در مقابل محبّت قلبی است یعنی وقتی آدم نون خور یک نفر است در بند احسان او که قرار می‌گیرد بی اختیار عاشق او می‌شود، در علم و محبت با همدیگر نقطه افتراق دارند.

مطلبی را درباره‌شکر می‌گویند که به نظر خیلی جالب است بعضی از حکما و فلاسفه الهی هم در باره حمد گفته اند شکر که مسلم است، حمد را باید دنبال کرد ببینیم حمد هم مانند شکر دارای این سه مرتبه است. می‌گویند که مقاله‌ای خواجه نصیر الدین طوسی رضوان الله تعالی علیه دارند که در یکی از کتاب هایشان اخلاق ناصری یا اوصاف الاشراف مقاله زیبایی است. و انصافاً در این زمینه خواجه از عهده مطلب بر آمده است. خواجه در معرفت و تعقل و شعور بالا بوده است که به او لقب عقل حادی عشر داده‌اند، عده‌ای هم به او لقب استاد البشر داده‌اند، عده‌ای او را فخر محققین جهان می‌دانند و واقعاً هم آدم فوق العاده‌ای بوده است چون بعضی از اندازه گیری‌هایی که در مراغه نسبت به کرات و ستارگان دارند الان ثابت شده است با ابزار علمی که اندازه‌گیری‌هایش درست بوده است.

خواجه در عصر حمله‌مغول به دنیا آمد که چنگیز خان سه فتوا درباره ایران داد که زنده‌ها را بکشید و آبادی‌ها را خراب کنید و اشیاء را بسوزانید، یعنی چنان معامله‌ای با ایران کردند فقط به خاطر تکبری که سلطان محمد خوارزم شاه سلجوقی حنفی مسلک خشک با نمایندگان چنگیز کرد که ضربه شدیدی در آن زمان ایران خورد که تا الان جبران نشده باشد چون در نیشابور یک میلیون کتاب علمی را سوزاندند. مغولان کتابخانه‌ها را هم سوزاندند و هر چه خانه در مسیرشان بود خراب کردند بالاخره کار ادامه داشت تا چنگیز از بین رفت و فرزندان و نوه هایش سرکار آمدند که تحت تأثیر دانش اسلام و مردانگی مردم ایران مسلمان شدند البته سنی بودند و بعد هم در زمان سلطان محمد خدابنده که از نواده‌های چنگیز بود حکومت مغول شیعه شد و در هر صورت ایران نجات پیدا کرد.

یک یورش سه ساله و پنج ساله و هفت ساله هم امیر تیمور گرکانی به ایران داشت که ضرر او هم کمتر از چنگیز نبود از ضرر چنگیز و تیمور بدتر کشتن چهره‌های اثر گذار و بسیار با ارزش؛ ترورشخصیت افراد با ارزش در مملکت ما بود مثل کشتن قائم مقام فراهانی و امیرکبیر و ساقط کردن حوزه‌های علمیه و ترور شخصیت‌های حوزه‌ها در 16 سال حکومت رضا خان که ضربه‌های غیر قابل جبرانی به این مملکت زد. من تاریخ ایران را از زمان سلسه ماد که چهار پادشاه داشتند قبل از هخامنشیان تا الان تقریباً با اسم سلاطین و نقاط مهم اعمال و برخوردهایشان در داخل و خارج را مطالعه کردم. یکی ارزش اسلام در ایران است. اگر این چراغ در این مملکت روشن نشده بود ما تا الان هیچی نداشتیم یا برده شاهان داخلی بودیم یا با شاهان داخلی برده قدرت نوکرتر از خودمان بودیم.

خواجه دو مقاله دارد که مرحوم ملا محمد باقر مجلسی اعلی الله مقامه در باب شکر بحار در هفت یا هشت جلد ایمان و کفر آورده است. بسیار مقاله عالی است من خلاصه ای را برای شما بگویم، دیگران می‌فرمایند:

آن کسی که بهتر از همه از عهده اش بر آمده خواجه است. البته قبل از ایشان هم در اهل سنت امام محمد غزالی در باب احیاء و شکر بسیار مفصل وارد شده است، مرحوم فیض کاشانی مختصرش را در کتاب حقایق آورده است و مفصلش را در المحجه البیضاء آورده است. ان شاء الله اولین آیه‌ای که به شکر برخوردیم مفصل توضیح خواهم داد. شکر یک مرتبه قولی دارد که مربوط به زبان است و یک مرتبه قلبی دارد و یک مرتبه عملی دارد. حمد مصدر سماعی از باب فعل یفعل است. وقتی با جمله همراه می‌شود ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ﴾  جمله اسمیه است.

چون با مبتدا شروع شده یا با اسم شروع شده یا با مصدر شروع شده یا با فاعل شروع شود؛ و جمله اسمیه یک خصوصیتی دارد دلالت بر دوام و ثبات و پیوستگی دارد، یعنی الحمد مستقر لله، الحمد ثابت لله، الحمد دائم لله، از هر که صادر شود فرقی نمی‌کند این حمد ثابت مستقر دائم است، پیوسته از انسان از حیوان از جماد؛ اختیاری، اضطراری؛ تشریعی؛ تکوینی در هر صورت از هر کسی صادر شود و بازگشت به وجود مقدس حضرت حق می‌کند. چون او دارای صفات بی نهایت کمالیه است و تمام زیبایی‌ها از وجود مقدس او صادر و سرچشمه گرفته است، یک مسئله‌لطیفی در آیات قرآن می‌بینیم که کلمه حمد گاهی با الف و لام و گاهی بدون الف و لام آمده، این یعنی چه؟ اغلب کلمه حمد با تسبیح و مشتقاتش با همدیگر آمده است، که در جلسات بعد به توضیح آن می‌پردازیم.

برچسب ها :