لطفا منتظر باشید

تفسير سوره حمد - جلسه سي و چهارم

(قم حوزه علمیه قم )
-

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

 بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی جمیع الانبیاء و المرسلین و الائمه المعصومین علیهم السلام 

تمام معانی نسبت به پروردگار استعمال حقیقی دارد چون استعمال مجازی در حد حضرت او معقول نیست مثل معنای مالک، مدبر، مصلح، مربی، اگر نسبت به این معانی درک واقعی شود یعنی در باطن لمس و حس شود که در هنگام قرائت نماز در حقیقت انسان با زبانش باطن خود را بیان کند آن نماز قطعاً یک نماز جامع و کاملی خواهد بود، بازی با الفاظ نیست بلکه اعلام حقیقت است،

نمونه این دو مرحله بازی با زبان یا اعلان حقیقت در یکی از آیات سوره مبارکه‌ حجرات بیان شده است و خداوند خیلی صریح و بی پرده می‌فرماید: ﴿قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا﴾ (1) عرب آمده‌اند به عنوان یک امر باطنی قرار داده‌اند در حالی که این آمنّا اعلام از کیفیت باطن و حال باطن نبوده و حضرت خبیر علیم رد شان می‌کند ﴿وَ لکنْ قُولُوا أَسْلَمْنا﴾  بگویید ما شهادت به توحید و رسالت را به زبان جاری کردیم این قابل قبول است که شما زبانتان فقط در این زمینه وارد میدان شده است که آثاری هم ندارد، همه آثار حقیقی مال آن شکل گیری باطن است، مال آن سیرت است،«ان الله لا ینظر الی صورکم و لا الی اموالکم و لکن ینظر قلوبکم و اعمالکم»(2)

این گفتار پیامبر عظیم الشأن اسلام است، علت اینکه ﴿قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا﴾  را رد می‌کند چون ایمان یک امر قلبی است، اسلام می‌تواند هم قلبی باشد و هم می‌تواند در ظاهر و زبان باشد ﴿وَ لَمَّا یدْخُلِ الْإِیمانُ فِی قُلُوبِکمْ﴾ (3). با دقت در این بحث و آن روایاتی که در کتب معتبره ما نقل شده است، عبد شروع می‌کند به نماز خواندن پروردگار عالم هم در حال نماز عبد، عبد را تکذیب می‌کند، یعنی می‌گوید این حرف‌هایی که می‌زنی دروغ است، این الرحمن الرحیم تو دروغ است، این الحمدلله‌تو دروغ است، این مالک یوم الدین اهدنا الصراط المستقیم تو دروغ است، چون دارد با زبانش با الفاظ عربی بازی می‌کند و قلبش اصلًا در این حوزه نیست، می‌گوید رب العالمین اما خودش را مالک می‌داند در حالی که یک مالک در عالم بیشتر وجود ندارد، زیباترینش این است که ما به آیه شریفه سوره مبارکه‌حدید تکیه کنیم ﴿أَنْفِقُوا مِمَّا جَعَلَکمْ مُسْتَخْلَفِینَ فِیهِ﴾ (4)

شما چه ملکیتی دارید نسبت به اموالتان که می‌گویم خمس بدهید می‌گویید: نه، می‌گویم: زکات می‌گویید: نه، می‌گویم: انفاق می‌گویید: نمی‌دهیم، این اخلاق قارون است که به او گفتند حق واجب شرعی را از اموالت بیرون کن، پاسخ داد ﴿أُوتِیتُهُ عَلی عِلْمٍ عِنْدِی﴾  من این پول را با دانش خودم به دست آوردم کسی حق ندارد نسبت به مال من به من امر کند اگر این معانی لمس شود یعنی مالک بودن حق با دل لمس شود دیگر انسان در مقابل خدای متعال گردنکشی نمی‌کند.

بعضی از قواعد علم فلسفه را وقتی که ما میخواندیم خیلی کاربرد عامش را توجه نداشتیم و یا به ما توجه نمی‌دادند بعضی از قواعد فلسفه و حکمت واقعاً زیباست مثل همین قاعده اتحاد عاقل و معقول، یعنی من که عقل دارم و عاقلم و چیزی که می‌فهمم او معقول من است اگر به دایره اتحاد هم برسد که من واقعاً مالکیت حضرت حق و مملوکیت خودم را به نحو اتحاد با قلبم لمس کنم این آثار عجیبی دارد یکی از آثارش همانی که در آیه شریفه بیان شده است، ببینید چقدر غصه‌های آدم را کم می‌کند، چقدر اندوه آدم را کم می‌کند وقتی من مملوک بودن خود را لمس کنم و مالک بودن حق را لمس کنم و هر دو برایم هم حقیقت داشته باشد و دیگر با دلم اتحاد پیدا کند یعنی اصلًا هیچ چیز جز خدا لمس نشود، «العبد و ما فی یده کان لمولاه» آن قاعده هم خیلی جالب است ﴿لکیلا تأسوا علی مافاتکم﴾(5)

مگر مال خودت بوده است که بنشینی و غصه بخوری ﴿تِلْک الْأَیامُ نُداوِلُها بَینَ النَّاسِ روزگار با همه چیزش می‌چرخد، یک جا ثابت نیست یک روز پیش شماست، یک روز پیش همسایه، یک روز نون پیش شماست و یک روز پیش همسایه است، یک روز ملک پیش توست و یک روز پیش همسایه است و یک روز پیش یکی دیگر است، وقتی مملوک بودن خود را بفهمم، و مالک بودن او را بفهمم یک اثرش این است ﴿لِکیلا تَأْسَوْا عَلی ما فاتَکمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکمْفرح یعنی خوشحالی همراه با غرور، قبلًا عرضم کردم که من شخصاً بودن لغات مترادف در قرآن را قبول ندارم و در روایات هم قبول ندارم یعنی هر کجا کلمه فرح ذکر شده است یعنی خوشحالی همراه با غرور، هر کجا لغت سرور آمده یا بشارت و استبشار دیگر آن جا بار منفی ندارد، لذا آیاتی که کلمه‌فرح را ذکر کرده است اغلب درباره‌ملت‌های طغیانگر آمده است ﴿کلُّ حِزْبٍ بِما لَدَیهِمْ فَرِحُونَ﴾(6)

یعنی خوشحالی همراه با غرور البته نوعی خوشحالی که اصل و ریشه ندارد و یک خوشحالی خیالی است اما در مورد رضوان ﴿رَضِی اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عنه این یک امر مثبت الهی است. البته از طرف ما نسبت به پروردگار هیچ غروری هم نیست ولی در رضایت مِن الله، خود این رضایت مِن الله را، آن کسی که بحث مالک و مملوک را خیلی خوب فهیمده است می‌داند تمام زمینه رضایت مال خود حضرت حق است و به توفیق مِن الله ایجاد می‌شود یعنی به اینجا رسیده ام که مقام رضایت از خدا را به دست بیاورم و کم هستند مردمی که این گونه باشند و علتش هم واقعاً عدم معرفت نسبت به خدا است.
من یک وقتی از افلاطون سخنی را شنیدم که فساد، زمانی در عالَم نخواهد بود که همه عالِم باشند. من می‌گفتم که مردم عالِم به ضرر سیگار و قلیان و تریاک هستند اما باز هم می‌کشند این علمی که افلاطون می‌گوید چیست؟ این علم، علم لمسی است، علم باور است،

من وقتی مالکیت او را باور کنم و هر مالکی را نفی کنم از طریق الحمد هم می‌توانم نفی کنم، چون حمد بر اختیاری واقع می‌شود، عالمین هم مضاف الیه رب است، از او کسب تربیت و مالکیت می‌کند مملوکیتم را خوب می‌فهمم حالا اگر خانه ام ده میلیون قیمتش پائین آمده است، و یا 500 هزار تومان گم کرده ام و یا 500 هزار تومان من بدست آوردم، چه کاره‌ام که خوشحال شوم یا بدحال شوم مگر این مال من است ﴿لِکیلا تَأْسَوْا عَلی ما فاتَکمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکمْ﴾ 

بالاخره این آیه باید در یک نفر تحقق عینی پیدا کند؟ یعنی بالاخره خدا این را طلب می‌کند لکیلا یعنی برای این که برای از دست رفته‌ها تأسف نخورید و برای آنچه که بدست آمده هم خوشحالی همراه با غرور پیدا نکنید، خوشحالم که مولای من به من نعمت داده است و راه خرجش را هم برایم بیان کرده است و بد حال هم نیستم که از من گرفته است «الهی رضی بقضائک صبراً علی بلائک»  پس بدحال نیستم یعنی حال منفی به من دست نداده است که در باطن یا ظاهرم به فعل پروردگار عالم ایرادی داشته باشم ولی این افراد کم هستند چون اهل معرفت کم هستند

من در دوره عمرم مورد این ﴿لِکیلا تَأْسَوْا عَلی ما فاتَکمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکمْ﴾  را کم دیده‌ام، فقط یک بار یک کسی را در تهران دیدم که یک سالن بزرگی چلوکبابی در دل بازار تهران داشت عجیب هم مشتری داشت، پیرمردی بود که محاسن سپیدی داشت و با پالتو بود و همیشه یک عبا هم زیر بغلش بود و سواد هم نداشت، یک تابلوی بزرگ هم در چلوکبابی زده بود نسیه داده می‌شود حتی به شما، ولی این پیرمرد خیلی مشکل حل کن بود، به قول امیرالمؤمنین هنوز نرسیده‌ایم به آن ویژگی که در خطبه 86 نهج البلاغه آمده که می‌فرماید: «صار من مفاتیح أبواب الهدی» (7) یعنی وجودش یک کلید گشایش برای همه باشد چه در تحصیل علم، چه در تعقل، چه در اندیشه و چه در زندگی، تا در زندگی مغبون نباشد و رد شود و بگردد که در این گردیدن در قرآن و دعاها و روایات وارد شده است

صار با صاد است از افعال قلوب است «مفاتیح ابواب الهدی»  با این که سواد نداشت ولی واقعاً مفاتیح شد، یکی می‌آمدمی‌گفت: چلوخورشت می‌خواهم. حتماً می‌آمد یک لقمه کباب برگ یا کوبیده می‌گذاشت در دهانش می‌گفت: آقا من دیروز این جا چلوکباب خوردم امروز هوس کردم خورشت بخورم، گفت: ممکن است چشمت به بغل دستی افتاده باشد از کباب برگ خوشت آمده باشد، این لقمه را بخور که فردای قیامت من گیر نباشم، نگویند سر میزها یکی هوس داشت و تو به او بی‌توجهی کردی، شاگردان بازار هم که می‌آمدند غذا می‌خریدند یک لقمه از آن غذا را چرب تر از آنی که فروخته بود در دهان شاگرد می‌گذاشت، البته نمونه این‌ها دیگر نیست، کم شده‌اند، مردم در مسئله‌پول دچار اخلاق یهود شده‌اند یهود یک قوم حس گرای بی نظیری هست، شدید حس گرا هستند،

من در تفسیری که دارم می‌نویسم پنج جلدش هم تمام شده است البته آماده برای چاپ نشده است به اولین آیه مربوط به یهود که رسیدم آنجا برایم کشف شد که این‌ها انقدر در حس گرایی‌ افراطی بودند که یک بار از اول تا آخر قرآن نیامده است که به پیامبرانشان گفته باشند نبی همه جا گفته‌اند موسی یعنی انگار آن نبوت واقعی را قبول نکرده بودند، آن وقت در مسئله مادی گری در قرآن می‌بینید که پروردگار می‌فرماید هر کدامشان ﴿یوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ یعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ﴾  دلشان می‌خواهد هزار سال در این دنیا بمانند و یک اعتقادات سخیف و باطلی هم برای خودشان ساخته‌اند که خودشان را آرام نگه دارند و مرتکب هر گناهی می‌شوند و بعد می‌گویند اگر قیامت ما را ببرند جهنّم ﴿أَیاماً مَعْدُوداتٍ﴾  است یعنی دو سه روز است، انگار این‌ها نخست وزیر پروردگار هستند و این‌ها دارند برای حکومت پروردگار تنظیم برنامه می‌کنند،

در مسأله پول هم که می‌بینید، یهود جهانی، تمام این جنایاتی که مرتکب می‌شود برای دلار و پول است و علت دیگری ندارد در ایران ما هم اخلاق درصد بالایی از مردم نسبت به پول اخلاق یهود شده‌است پول را برای خودشان می‌خواهند، کم‌هستند کسانی که برای دیگران بخواهند اگر تمام شیعه در ایران و یا فقط تهران خمس خود را می‌دادند به هر طلبه‌ای در قم و در شهرهای دیگر هر ماه بالای یک میلیون تومان می‌رسید، ما در منبرهای خودمان می‌بینیم گاهی از ده دوازده هزار نفری که شرکت می‌کنند، در یک ماه بیست نفر برای خمس مراجعه می‌کنند آن هم دانه درشت شان دو سه تاست بقیه دانه ریز هستند و پول به درد بخوری برای مراجع نمی‌دهند

این اخلاق یهود است که در این اخلاق آدم، هم حریص می‌شود، هم بخیل، یعنی دو بیماری پیدا می‌کند ﴿إِنَّهُ لِحُبِّ الْخَیرِ لَشَدِیدٌ تُحِبُّونَ الْمالَ حُبًّا جَمًّا﴾ (8) دو بیماری سخت روانی پدیدار می‌شود یکی حرص است برای به دست آوردن و دیگری بخل برای نپرداختن حقوق، آن پیرمرد صبح داشت می‌رفت طرف چلوکبابی اش یک کسی آمد به او گفت: سیم‌های کهنه برق در بازار نیمه شب گذشته جرقه زده است و در آن منطقه همه چوب فروش و صندوق ساز بودند، جرقه برق به این تخته‌ها افتاده و چلوکبابی هم در دل چوب فروش‌ها بود، سقف خودش هم شیروانی و چوبی بوده، شیروانی کل ساختمان تبدیل به خاکستر شده است و بعد از مهار شدن آتش اصلًا نرفت نگاه کند و همان جا خبر را که شنید و یقین کرد، آمد در مسجد جامع بازار تهران که نزدیک مغازه اش بود دو رکعت نماز خواند سجده کرد به پروردگار گفت: دیدی عمر من دارد تمام می‌شود، می‌خواستی مرا از دنیا بدون تعلق خاطر ببری و سوزاندن این سالن چلوکبابی با کل اثاث‌هایش اگر ذره‌ای تعلق قلبی در من بود پاک کردی و من این پاک کردن را نمی‌توانم شکر کنم همین طوری از من قبول کن شاکرم و برگشت خانه و بعد از مدت کمی هم از دنیا رفت.

 ﴿لِکیلا تَأْسَوْا عَلی ما فاتَکمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکمْ﴾  از آثار فهم رب است ربی که متضایف است یعنی از آثار فهم این معنا مالکیت او و مملوکیت خودمان است البته اگر لمس کنم، اما در مورد آثار معنای مربیگری چون این است که تمام مکتب‌ها را نفی می‌کند تنها فرهنگ تربیتی او رامی‌پذیرد یعنی دیگر گول این 200، 300 اسم را نمی‌خورم و شوکت شاهان و کاخ کاخ داران و ریاست ریاست داران برایم چشم پر کن نیست، اصلًا برایم با آن خانه گلی وسط زمین کشاورزی در دورترین روستا فرقی نمی‌کنند، چشمم را پر نمی‌کنند و اگر بنا باشد چشمم را پر کند با کاخ هستی خدا چشمم پر می‌شود که تازه این کاخ هستی را پروردگار در حدیث قدسی اعلام کرده است به اندازه بال مگس نزد من نمود ندارد، یعنی آدم راحت زندگی می‌کند، آدم با آرامش زندگی می‌کند، آدم دیر مریض می‌شود و اگر هم مریض شود ممکن است با غذای بدی باشد و مریضی اش مربوط به استرس و بیماری‌های اخلاقی و این حرفها نیست.

شما سلیمان پیامبر را در سوره نمل ببینید ﴿رَبِّ أَوْزِعْنِی أَنْ أَشْکرَ نِعْمَتَک الَّتِی أَنْعَمْتَ عَلَی وَ عَلی والِدَی﴾  من دوست ندارم فقط شکر نعمت‌هایی که به خودم دادی شکر کنم؛ من دوست دارم برای دیگران هم شکر کنم، نعمتی که به دیگران هم دادی شکرش را من به جا بیاورم این صریح قرآن است ﴿أَنْ أَشْکرَ نِعْمَتَک الَّتِی أَنْعَمْتَ عَلَی وَ عَلی والِدَی﴾  علی والِدَی یعنی برای بچه‌های والِدَی را هم می‌گیرد چون آن‌ها نعمت را خرج بچه‌ها می‌کردند اصلًا با فهم معنای مالک و مملوک جا برای حسد نمی‌ماند من به که حسد بورزم آن هم یکی مملوک است برای من که هر چه دارم برای خداست به او ربطی ندارد، گرفتار حرص نمی‌شوم، گرفتار بخل نمی‌شوم، گرفتار این اسم‌های پوک و دهان پر کن نمی‌شوم چون این‌ها برای این که دهان مردم و گوش مردم دنیا را پر کنند انگ علمی به مکتب‌های شان زده‌اند یعنی ژست علمی هم به خود گرفته‌اند.

در حالی که همه نامردها متعلم‌اند ولی خود را جای معلم قرار داده‌اند یعنی کاری که بعد از مرگ پیامبر اتفاق افتاد که خطرناک ترین کار بود که جای امام و مأموم را عوض کردند یعنی مأموم را آوردند جای امام و امام را آوردند جای مأموم که زخمش تا الان علاج نشده است و علاج هم نمی‌شود حالا امام زمان هم بیاید زخم خورده‌ای که بعد از سقیفه تا حالا با دین ساختگی سقیفه و بنی امیه که بت پرستی مدرن بوده است اگر بت هبل و عزی را نیاوردند وسط، یک دینی را مطابق با مذاق خودشان، با حفظ خودشان، ساختند که همان بت پرستی بود ولی به شکل مدرن اش، حالا امام عصر هم بیاید عدالت را برپا کند آن‌هایی که با بت پرستی مدرن مردند و این بت پرستی هم ساختش در کارخانه سقیفه بود و بعد بنی امیه و بنی عباس این کارخانه را

گسترش دادند، تا رسید به حکومت‌های الان که مدرن ترش کردند، این را چطور می‌شود علاج کرد، این همانی است که حضرت زهرا فرمود: زخمی که به این شتر تاریخ زدید خوب شدنی نیست، فهم مالک و مملوک می‌بینید آدم را چه کار می‌کند به پیامبر می‌گوید: اعلام کن چه چیزی را اعلام کند، همان هویتی که در آن هست، خدا که ظاهر و باطن را خبر دارد، برای پیامبر می‌گوید به کل مردم تاریخ اعلام کن انّ تأکید هم دارد با حروف مشبهه بالفعل را بعد از قل که کسره می‌گیرد ﴿قُلْ إِنَّ صَلاتِی وَ نُسُکی وَ مَحْیای وَ مَماتِی﴾  خود مردن اختیاری نیست، اما وقتی دارم می‌میرم می‌فهمم که دارم می‌میرم، همان وقت مرگم را بر این اساس دارم قبول می‌کنم 

﴿إِنَّ صَلاتِی وَ نُسُکی وَ مَحْیای وَ مَماتِی لِلَّهِ﴾  لام لام اختصاص است یعنی هر مالکی را که شما ساختید من مملوک می‌بینم‌این مالک در ذهن شما مالک قلابی است، مملوک هر فرهنگی را که شما ساختید باطل می‌دانم چون فرهنگ سازی وقف حریم کبریا است، او باید دین و راه ارائه دهد سایر عباداتم نسک یک معنی عامی دارد بعضی می‌گویند: مناسک حج است ولی عبادت هر قومی را خدا می‌گوید نسک، کل عبادات را، صلاه را هم ذکر کرده است، این عام بعد از خاص است چون خیلی ارزش و اهمیت دارد که از نسک، صلاه را بیان کرده و ذکر خاص کرده است و محیای کل حیات با آثاری که دارد، دیگر خنده دارد، گریه دارد، خوردن دارد، ازدواج دارد، بچه دار شدن دارد و ﴿مَماتِی لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ﴾ (9)

یعنی بدانید که کل امور ما به کجا وصل است ما مملوکیم او مالک ماست، ما و هرچه در اختیار مان است، حتی کارهایمان، نمازمان، نسک مان، محیای مان، مماتمان، فدای رب العالمین، هدیه‌رب العالمین اگر لام ملکیت هم بگیریم لله را که مال ﴿رَبِّ الْعالَمِینَ﴾  این دریافت انبیاء و ائمه طاهرین است. و این آثار این دریافت است ما یک مقدار بیشتر دقت کنیم واقعاً 99% را مشرک می‌بینیم، حالا به قول قدیمی‌ها هم، اگر رحمت خدا قیامت چاره‌ای کند و الا اگر خدا بخواهد مثل این درس‌هایی که ما داریم موشکافی در این امور کند، بهشت خیلی خلوت می‌ماند، فقط انبیاء باید بروند و ائمه از این رو، بالاخره به یک شکلی این گناهان حالی و اعتقادی را هم می‌بخشد، البته ما خیلی وظیفه مان در پاک سازی درون مردم سنگین است، از این رو در ایام تبلیغی بیش از مباحث اجتماعی و تاریخی، یک مقدار هم واقعاً با دلسوزی در این ایام، در مقام پاکسازی شرکی که در مردم لانه دارد و جا هم خشک کرده است برآییم که مردم یکپارچه موحد شوند، این آیه را برای مردم توضیح دقیق دهیم.

______________________________

(1) حجرات: 14.

(2) مستدرک الوسائل: 11/ 264، باب 20، حدیث 12951.

(3) حجرات: 14.

(4) حدید: 7.

(5) حدید: 23.

(6) مؤمنون: 53.

(7) نهج البلاغه: خطبه 86.

(8) فجر: 20.

(9) انعام: 62.

برچسب ها :