تفسير سوره حمد - جلسه سي و ششم
(قم حوزه علمیه قم )عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شویدبسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی جمیع الانبیاء و المرسلین و الائمه المعصومین علیهم السلام
کلام در آیه شریفه ﴿مالِک یوْمِ الدِّینِ﴾ هدف از نزول قرآن اینطور که از خود قرآن مجید استفاده میشود سه حقیقت میباشد. یکی تعلم است، که در آیات مربوط به بعثت وجود مبارک رسول خدا ملاحظه کردید: از اهداف با عظمت رسالت. ﴿یعَلِّمُهُمُ الْکتابَ﴾ است. وقتی که پیغمبر تکلیف دارند که تعلیم بدهند یقینا مردم تکلیف دارند یاد بگیرند.
پیغمبر میفرماید: «طلب العلم فریضه علی کل مسلم» البته علمی که با کلمه فریضه آمده، فرائض ویژه پروردگار مهربان عالم است فکر کنم در این زمنیه نزدیک به 15 روایات هم بتوانید ببینید که فرائض در ارتباط با پروردگار است. واجبات هم در ارتباط با حق است.
پروردگار در آیات احکام کلمه فریضه را به کار گرفته. کلمه واجب را به کار نگرفته. فریضه من الله. بار فریضه خیلی بیش از بار واجب است، این علمی که پیغمبر میفرماید: فریضه یقینا علم دین است. چون علم دین واجب عینی و علوم دیگر واجب کفایی است. دلیل هم نمی خواهد چون وضع مردم و روحیات مردم و ظرفیت مردم و زندگی مردم شاهد بر کفایی بودن علوم دیگر است چون نمیشد همه این رشتهها خواندنش بر کل مسلمانها فریضه باشد.
این که لغت فریضه آورده علم را مقید به علم دین میکند بنابراین بر پیغمبر تکلیف است عمق کتاب را یاد مردم بدهد و بر مردم هم تکلیف است که از رسول خدا و ائمه طاهرین و عالمان ربانی تعلم بگیرند.
این تعلم هم الفاظ تنها که نیست. اسلام که نمی خواسته ملا لغتی بسازد. این تعلم، تعلم حقیقت الفاظ است که فهم قرآن مجید است.
ملاحظه هم کردید قرآن مجید به کسانی که اهل تدبر نیستند حمله کرده، حالا این حمله هم عاطفی است ﴿أَ فَلا یتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ*﴾ معنی این نیست چرا الفاظ قرآن را یاد نمیگیرد. تدبر فهم آیات قرآن و حقایق قرآن است. بنابراین. تعلم یک امر واجب است، فهم قرآن برای هر کسی در حد خودش لازم است به خصوص برای ما واجب است. که الان معلم قرآن مردم هستیم یا فردا معلم قرآن میشویم. امروز قران میخواهیم بفهمیم فردا میخواهیم قران را به مردم بفهمانیم. بالاخره وظیفه ای که بر عهده ماست. همان است که بر عهده انبیاء و ائمه طاهرین بوده که دین را به مردم بفهمانیم از منابع ویژه خودش که در دین ما منبع، قرآن و اهلبیت (ع) است. بهمین خاطر باید به این گونه جلسات بیش از جلسات دیگر ارزش و بها داد و وقت هزینه کرد، موشکافی بحث هم در درجه اول بخاطر خودم است که انواع کتب لغت، کتب تفسیر، کتب روایی را میبینم که بالاخره به آن معنایی که نزد پروردگار عالم از این آیات و نزد پیغمبر و ائمه نزدیک باشد. حالا نمی توانیم ادعا کنیم که به حقیقت بصورت کامل و جامع آن نزدیک میشویم، اما در حدی کهدنیا و آخرتمان را واقعا آباد بکنیم راه نزدیک شدن به حقایق و به مفاهیم داریم.
مرحله بعد تحقق، در باب برنامه های پیغمبر عظیم الشان اسلام. «تخلقوا باخلاق الله» . متخلق به اخلاق خدا بشوید یعنی وقتی اخلاق خدا را فهمیدید و یاد گرفتید، حالا خودتان هم نقش همان نقاشیهای بشوید متخلق به اخلاق پروردگار عالم بشوید، البته آن اوصاف و صفاتی که از پروردگار عالم شایسته تجلی در غیر خودش است. خیلی از اوصاف خدا ویژه خودش است الوهیت قابل انتقال به کسی دیگر نیست، اما رحیمیت، رحمانیتش، عفوش، مغفرتش، کرمش، جودش، احسانش، اینها قابل تجلی در وجود غیر خودش است در حد ظرفیت بقول فلاسفه، امکانی انسان است. پیغمبر امر فرمودند «تخلقوا با خلاق الله» . پس حمد را کامل یاد بگیرید و بعد هم متخلق به حقایق مربوط به حمد شوید. چه از جهت اثبات مثل همین رحمانیت، رحیمیت، عبادت، صراط مستقیم، و چه بر جهت نفی آن مثل: ﴿غَیرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیهِمْ وَ لَا الضَّالِّینَ﴾ که روش و کردار را با سوره مبارکه هماهنگ بکنم که از گروه مغضوبین نشوم، از گروه ضالین هم نشوم، اگر پای تحقق، حقایق حمد عملا و اعتقادا در کار نباشد واقعا من از گردونه ﴿الْمَغْضُوبِ عَلَیهِمْ﴾ بیرون قرار میگیرم، مصون از مغضوب علیهم و مصون از ضالین هستم. یقینا نه. اینهایی که گمراه هستند چرا گمراه هستند؟ اینهایی که مغضوب هستند، اینهایی که ضالین هستند؟ چرا مغضوبند، چرا ضالیند. فقط بخاطر اینکه متحقق به حقایق الهیه نیستند.
مرحله سوم هم تصدق است که من علمم را و عملم را صدقه بدهم به امت. علمم را با زبان، و روش های قرآن را با عملم.
یک وقت یکی از راویان خوب ما، خدمت امام ششم رسید عرض کرد یابن رسول الله: من راهی برای دیدار شما زود به زود ندارم شاید یکسال، دوسال، سه سال بگذرد تا بتوانم خدمت شما برسم و دلم میخواهد که بقول ما یک یادگاری از شما بگیرم.
امام فرمودند: «علیکم بالورع و الاجتهاد» (1) و «کونوا دعاه النّاس بغیر السنتکم» (2) شما با اعمالتان یک مبلغ باشید. «بغیر السنتکم» البته زبان را جایی دیگر به ما گفتند. ﴿الَّذِینَ یبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ﴾ این تقربیا مرحله بالای زبان که من حلال و حرام و برنامه های پروردگار را به مردم برسانم با سکوت که نمیشود. با عمل تنها هم نمیشود.
هدیه امام صادق در این زمینه به ایشان میفرمایند: «کونوا دعاه النّاس بغیر السنتکم» . تعداد شیعه کم بوده، مخالف، اکثریت جامعه را تشکیل میداده، امام فرمودند: با عملتان مردم را دعوت به حق کنید، با عملتان دعوت به تشیع بکنید، با عملتان دعوت به اینکه آنها یک مومن قابل قبولی بشوند.
پس یک باب، باب تعلم است که فریضه است. نسبت به قرآن و فرهنگ اهلبیت، یک باب، باب تحقق که من کسی بشوم که در سوره حمد مطرح است، فقط خواننده نباشم، بلکه شکل بگیرم و یک بحث هم بحث تصدق است که با زبانم و با عملم، این بهترین نوع صدقه است که وجود من یک محور باشد برای اضافه کردن تعداد شیعه، اضافه کردن تعداد مردم مومن با تبلیغ عملی.
و اما اصل مسئله. این آیه ﴿مالِک یوْمِ الدِّینِ﴾ ، اولا انتخاب کلماتش و چینش کلماتش و مفاهیمش باید بگویم از معجزات ویژه قرآن کریم است که فرض بکیند که اگر بجای مالک یک لغت دیگری، که نزدیک به این معنا بود انتخاب میشد. بجای یوم، نهار یا حین یا وقت انتخاب میشد، بجای دین کلمه جزاء انتخاب میشد، دیگر این نبود که الان هست، خیلی مهم است که پروردگار عالم سه تا کلمه را چینش داده است کنار هم دیگرحالا من یک دورنمایی از مالک یوم الدین از هر سه کلمه برایتان عرض میکنم. اولا یک بحث اعتقادی حضرت رضا (ع) در مالک یوم الدین دارند که تفسیر سید هاشم بحرانی نقل میکند که جنبه روانکاوی هم دارد جنبه روانشناسی هم دارد که حضرت رضا میخواهند بفرمایند در کنار ﴿مالِک یوْمِ الدِّینِ﴾ منافق از غیر منافق حداقل برای خودش شناخته میشود.
«اقراراً له بالبعث والحساب والمجازاه» (3). آن که میگوید یا ﴿مالِک یوْمِ الدِّینِ﴾ و راست میگوید. شخصی که واقعا نماز میخواند، آن نمازی که خود پروردگار میفرماید ﴿تَنْهی عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکرِ﴾ که فاعل تنهی خود صلاه هست نه پروردگار. یک وقت میگفت نماز بخوانید، من بخاطر نماز خواندن، میخواهم کمکتان کنم و از فحشاء و منکرات دورتان کنم. اما میگوید نماز ﴿تَنْهی عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکرِ﴾ است. وقتی که شرایط صحت نماز و هم شرایط معنوی نماز در حد خودش فراهم باشد. آدم به پروردگار راست بگوید.
یعنی وقتی حمد را میخواند راست بگوید، درست بخواند،. یعنی کلامش مطابقت با واقع و مطابق با اعتقاد و مطابق با باطنش باشد. شخصی که چنین نمازی را میخواند اهل توحید است خدا را باور کرده حالا به امر خدا عبادت میکند. ﴿مالِک یوْمِ الدِّینِ﴾ یعنی محبوب من با این یوم الدین تو دارم اقرار میکنم که زنده کردن مردگان و بر پا شدن محشر و قیامت قطعی است. هر روز آدم به پروردگار اعلام قطعیت قیامت را میکند این یک مومن واقعی است، نمازش خیلی با ارزش است، این نماز، نماز ایمانی است. نماز اعتقادی است. این همان اقرار به حقایق الهیه است که حضرت رضا میفرماید: دین ترکیبی از اقرار و اعتقاد و عمل است.
مرحوم صدوق روایت را در عیون الاخبار نقل میکند، «الایمان معرفه بالقلب و اقرارٌ باللسان و عمل بالأرکان» (4). یعنی دین هم باید فراگیر در زبان باشد، هم فراگیر در باطن باشد، هم فراگیر نسبت به هفت عضو رئیسه بدنباشد. من دارم اقرار میکنم در پیشگاه تو که بر پا شدن قیامت حتمی است، مسئله پاداش به نیکو کاران که به لفظ حساب آمده قطعی است، مسئله کیفر بدکاران هم که به لفظ مجازات در روایت آمده قطعی است.
اگر این قطعیت داشته باشد که زندگی من با دنیا خاتمه پیدا نمیکند، باید وارد یک جهان دیگر بشوم به نام جهان قیامت، و در آنجا پاداش نیکان قطعی است، مجازات بدان قطعی است، راه و روشم را در همین خط سیر قرار میدهم و به گونه ای حرکت کنم که به مجازات برخورد نکنم.
اگر قیامت وجود نداشته باشد تمام پایه های عدالت و محبت باید ویران باشد یعنی هیچ عدالتی در جهان وجود نداشته باشد و هیچ محبتی در جهان وجود نداشته باشد یعنی انبیاء خدا، بیان انواع مشقتها را در نبوت خودشان لله تحمل بکنند، انبیاء و ائمه تمام رنجها را تحمل بکنند، مومنان واقعی تحمل بکنند، از هر چی لذت نامشروع چشم بپوشند، از هرچی مال حرام چشم بپوشند.
«الدنیا سجن المومن» (5) مانند یک زندانی که در چهار دیوار سلول که به شدت محدود است. اینها در دنیا محدود باشند برای خدا، کفار و منافقین و مشرکین هم اباء گر مطلق باشند هیچ عبادتی را تحمل نکنند، هیچ رنج، مشقت مثبتی را تحمل نکنند، انواع لذتهای نامشروع را به خودشان بچشانند، هرظلمی دلشان میخواهد مرتکب بشوند نه آنها پاداش داشته باشند نه اینها جزاء یعنی هیچ به هیچ. یعنی تمام زحمات خوبان عالم بر باد، تمام لذتگری های نامشروع بدان عالم هم بر باد، یک نفر هم نیست در آینده به این بدکاران بگوید بالای چشمت ابرو است، خیلی راحت هیتلر بیاید 12 میلیون نفر آدم را بکشد چنگیز و تیمور به ایران حمله کند و آسیای صغیر را نابود بکند، صدام بیاد چند میلیون نفر را به تنهایی بکشد، پاداش جزاء داشته باشد، مکافاتی نداشته باشد، این با عقل کی قابل قبول است.
یعنی اگر ما منکر قیامت را هم بنشانیم و به همین زیبایی با او حرف بزنیم که عقل او هم قبول میکند.
فرض بکنید قاتل شهید آیت الله صدر شخصیتی که عمری را در علم نوشتن و عبادت و پرورش شاگرد تبلیغ دین غوطه بوده، به قاتل او بگوییم پرونده او تمام شده.
حالا ممکن است بگویند خدا پاداش نیکان را همین جا بدهد بعد که مردند تمام بشود مکافات بدان را هم همینجا بدهد. جواب اینکه: دنیا، ظرفیت کیفر بدکاران را ندارد، دنیا چه جزایی برای هیلتر که قاتل 12 میلیون نفر است را میتواند بیاورد، موسی بن عمران، حضرت نوح یا ابراهیم یا رسول خدا این همه رنج بردند حالا پاداش اینها را چه جوری پروردگار اینجا عنایت بکند. کره زمین و نعمتهای آن محدود و اینها کارشان وصل به خداست و موجش نامحدود یعنی عمل وصل به نامحدود قطعا پاداش نامحدود میخواهد و زشتی وصل به نیت نامحدود بازهم کیفر نامحدودمیخواهد اینجا که کلا محدود است، عمر حد دارد، زمین حد دارد، نعمتها حد دارد، کار برای خدا هم که وصل به خداست موجش نامحدود است، هم نیت طرفها نامحدود بوده، پیغمبر تا وقتی که میخواست بماند نیتش این بود این گونه باشد، امیرالمومنین، امام حسین و دیگر اولیاء همین طور بودند. علاوه براین اصلا یک کارهایی است که امکان پاداش در دنیا وجود ندارد و از محالات است، مثلا پاداش.
امام صادق یک روایت جالبی دارند که حالامن با یک مثل روایت را بیان میکنم که عمق حرف حضرت صادق بهتر معلوم شود اگر به امام حسین بگوئیم تا کی میخواهی حسین بن علی باشی. وجود بدنی محدود و وجود روحی نامحدود. جواب میدهد تا هر وقتی که در عالم باشم این میشود نامحدود، حالا شهید را خدا مزد بدهد عمل شهادت است، مزد این شهادت نامحدود است، بنابراین عدالت خدا و محبت خدا به عبادش نامحدود، بودن نیت های مثبت و منفی و محدود بودن دنیا اقتضا ء میکند یک عالم دیگری باشد.
در روایتی، پیغمبر مزد یک مومن را بیان میکند که شیعه و سنی هم نقل کردهاند حضرت میفرماید: تعجب نکنید، مومن در آنجا به گونهای که است که خداوند هر چی به او عنایت میکند. برای آن قابل استفاده است یعنی نعمت معطل نمی ماند، ولی کیفیت آن را واقعا ما نمی دانیم چقدر زیبا است که روزی 10 بار انسان به پروردگار خودش راست بگوید ﴿مالِک یوْمِ الدِّینِ﴾ اعتقاد دارم، قبول دارم، ایمان دارم، باور دارم، محبوب من. همین جوری که این عالم را سرپا کردی، عالمها را سرپا کردی، در قدرت توست خیلی راحت میتوانی قیامتی را برپا بکنی برای حساب و برای کیفر که در آن دنیا چون حدودی وجود ندارد، بر اساس نامحدود بودن موج عمل الهیون و نیت آنان و موج عمل بدکاران و کیفر آنها و پاداش آنها را عنایت بکنی، مالک صفت برای الله در الحمدلله است یا بدل از لفظ الله است، اسم فاعل است ولی قطعا در این جا به معنای صفت مشبهه آمده چون مالکیت پروردگار مثل مالکیت مخلوق نیست، اسم فاعل گاهی طرفش قائم به وصف فاعلیت هست گاهی هم قائم به وصف فاعلیت نیست، آنهایی که گفتند به معنای صفت مشبهه است چونمالکیت وجود مقدس او ازلی و ابدی است و این معنا، معنای مناسبی است.
اما کلمه یوم دو مصداق دارد. یکی به معنای وقت محدود از طلوع خورشید تا غروب خورشید، یک معنی غیر محدود دارد که به معنای قیامت است زمانی که برای بهشتیها، برای دوزخیها حدی ندارد چون وقت نامحدود را هم شامل میشود که بعداً اشاره میکنم، هیچ کجای قرآن پروردگار مقابل کلمه لیل یوم را ذکر نکرده، همه جا اختلاف اللیل و النهار دارد، و الیوم ندارد چون نهار معنی آن طلوع آفتاب تا غروب آفتاب است یعنی یک زمان محدود است اما یوم هم زمان محدود و هم زمان نامحدود را میگیرد که جمع آن ایام است.
اما کلمه دین به دو معنی است یکی به معنی پاداش است که در روایت امام هشتم هم آمده و یکی هم به معنای خضوع و انقیاد در مقابل پروردگار و قوانین پروردگار است که بعدا عرض میکنمکه معنای دین به عنوان جزاء معنای مطابقی نیست، بلکه به معنای التزامی است یعنی آنی که تسلیم قوانین حق بوده در قیامت پاداش دارد و الا پاداش ندارد.
بر پایی قیامت و روز قیامت و روز جزاء واقعا جلوه ای از رحمانیت و رحیمیت پروردگار است و جلوهای از ربوبیت وجود مقدس حضرت حق میباشد.
______________________________
(2) بحار الانوار: 67/ 309، باب 57.
(3) البرهان: 1/ 113، سوره فاتحه.