تفسير سوره حمد - جلسه سي و هفتم
(قم حوزه علمیه قم )عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید«بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی جمیع الانبیاء و المرسلین و الائمه المعصومین علیهم السلام
آیه شریفه ﴿مالِک یوْمِ الدِّینِ﴾ سه بحث دارد، که پیوسته به یکدیگر است یک بحث در رابطه با کلمه مالک است که از ماده میم و لام و کاف با مشتقات زیادی که گرفته شده، وجود مقدس حضرت حق این کلمه را به صورت فاعل به کار گرفته است ولی یقین داریم که از نظر معنا به معنای صفت مشبهه است چون نمی تواند به معنای معمولیش دربار پروردگار بزرگ عالم لحاظ بشود. این ملکیت قائم به ذات وجود مقدس اوست ازلًا و ابداً.
لحظه ای مالکیت حضرت حق نسبت به چیزی، و حقیقتی، چه در این عالم، چه در عالم دیگر، قطع نمیشود. با اینکه حضرت حق الان هم مالک است، چطور این مالک را برای روز قیامت استعمال کرده میگوید اینجا مالک هست، ولی به اذن خود او، برای موجودات دیگر مالکیت قرار داده شده، ولی نه مالکیت ذاتی بلکه مالکیت اعتباری، چون در قیامت تمام ملکیتهای اعتباری خیمهاش جمع میشود و به باد میرود و اثری از این مالکیتهای اعتباری نخواهد ماند، به این خاطر خودش را آنجا تنها مالک میداند که در کنار مالکیت او دیگر هیچ مالکی و هیچ ملکیتی وجود ندارد.
یک بحث در کلمه یوم است، با اینکه لغات دیگری هم بود مانند کلمه وقت کلمه حین کلمه نهار. اما حضرت حق در اینجا یوم را به کار گرفتند چون یوم بر یک معنای غیر محدود و مطلق همتطبیق دارد بر معنای محدود هم تطبیق دارد «من طلوع الشمس الی غروبها» (1).
این مقدار را هم میشود گفت یوم اما دلالت بر زمان نامحدود و زمان مطلق و بی قید شرط هم دارد و تناسب با قیامت هم دارد چون در آنجا زمان برای چیزی پایان پذیر نخواهد بود، لذا در آیات مربوط به اهل بهشت و اهل دوزخ، شما در قرآن مجید هم کلمه (خالد) هم کلمه (ابد) را و گاهی هر دو کنار هم آمده که یکی تاکید برای دیگری هست ﴿لا یمُوتُ فِیها وَ لا یحْیی﴾ (2) البته آیه دربار اهل دوزخ است مرگی در آنجا وجود ندارد، اینکه میگوید (ولایحیی) حیاتی هم وجود ندارد، چون واقعا زندگی اهل دوزخ را نمیتوان حیات گفت، افرادی که در عذاب و آتش و شکنجهاند و خودشان هم یک لحظه به آن برنامه رضایت ندارند، حیات نیست، عذاب است، شکنجه است به این خاطر میگوید ولایحیی نه اینکه معنی این باشد زنده نباشد یعنی زندگی آنها زندگی نیست، این اصطلاح را خود ما هم در حد افرادی که گاهی به مشکلات عدیده ای بر میخورند داریم میگوییم این چه زندگانی است. این آیه همین را میخواهد بگوید. حالا وقت، حین، نهار چه معنایی دارد.
یکی هم کلمه دین است که به معانی متعدد در قرآن استعمال شده به معنای مقررات و قوانین آمده، به معنای عبادت، اطاعت،
انقیاد و تسلیم کامل آمده ریشه (دین) دان یدین است که هم به معنای قوانین و مقررات و هم به معنای انقیاد و تسلیم و گردن سپاری است و هر دوی آنها در قران کریم استعمال شده سوره مبارکه توبه آیه 29 که اینجا صریحا کلمه دین به معنای مجموع مقررات پروردگار و قوانین حضرت حق است ﴿وَ لا یدِینُونَ دِینَ الْحَقِ﴾ بر دین حق که همان قوانین خدا، احکام خدا، مقررات خدا است که برای سعادت دنیا و آخرت مردم نظام گرفته، تسلیم نیستند، انقیادی نسبت به دین خدا ندارند گردن سپاری ندارند ﴿لا یدِینُونَ دِینَ الْحَقِ﴾ اما به معنی قوانین و ضوابط و مقررات در سوره مبارکه یوسف آیه 76 است ﴿ما کانَ لِیأْخُذَ أَخاهُ فِی دِینِ الْمَلِک﴾ اینجا یعنی دین ملک یعنی مقررات پادشاهی مصر، و قوانین پادشاهی مصر بهمین خاطر عرض کردم اگر دین را در ﴿مالِک یوْمِ الدِّینِ﴾ به معنای پاداش و کیفر بگیریم، معنای التزامی است، معنای مطابقی نیست.
معنی مطابقی یعنی احکام خدا، حلال و حرام خدا، که معنی التزامی دین میشود وقتی انسانی انقیاد نسبت به مقررات خدا داشته باشد اهل پاداش است، نداشته باشد اهل کیفر است، حالا اینکه به معنی انقیاد مطلق و تسلیم مطلق در برابر حاکمیت خدا و مالک یوم الدینی خدا است آیات سوره انفطار خیلی روشن این معنا را بیان میکند. ﴿یصْلَوْنَها﴾ ضمیر ها بر میگردد به آتش. ﴿یصْلَوْنَها یوْمَ الدِّینِ﴾ وارد آتش میشوند کی؟ یوم الدین ﴿وَ ما أَدْراک ما یوْمُ الدِّینِ﴾ . چه میدانی که یوم الدین چیست پیغمبر میدانست که عظمت مسئله رابرای ﴿ما أَدْراک﴾ بیان میکند. اینقدر آن روز عظیم است، حقایق آن عظیم است که دو مرتبه تکرار میکند. ﴿ثُمَّ ما أَدْراک ما یوْمُ الدِّینِ﴾ (3) ببینید با لیله القدر فرق میکند.
آنجا میگوید ﴿وَ ما أَدْراک ما لَیلَةُ الْقَدْرِ﴾ یکبار. ﴿لَیلَةُ الْقَدْرِ خَیرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ﴾ در لیله القدر عظمت و آثار معنوی صرف مطرح است و روز قیامت هم اثار با عظمت معنوی است، هم آثار با عظمت مادی، در بهشت و در دوزخ، به این خاطر دو بار خطاب به پیغمبر ﴿وَ ما أَدْراک ما یوْمُ الدِّینِ ثُمَّ ما أَدْراک ما یوْمُ الدِّینِ﴾ (4) حالا یوم الدین را خود پروردگار توضیح میدهد. ﴿یوْمَ لا تَمْلِک نَفْسٌ لِنَفْسٍ شَیئاً﴾ حدی بر احدی مالکیت ندارد، چیزی بر نفسی مالکیت ندارد ﴿یوْمَ لا تَمْلِک نَفْسٌ لِنَفْسٍ شَیئاً﴾ در حالی که در دنیا مردم یک روزگاری مالک عبید بودند مالک اماء بودند الان مالک خیلی از اشیاء هم، مردم هستند ﴿وَ الْأَمْرُ یوْمَئِذٍ لِلَّهِ﴾ (5) امر در اینجا به معنی مالکیت پروردگار است، همه مالکیت، ملکیت، حاکمیت، حکومت، از پروردگار متعال است ﴿یوْمَ لا تَمْلِک نَفْسٌ لِنَفْسٍ شَیئاً﴾ جمله نکره در سیاق نفی است، معلوم است جمله نکره در سیاق نفی دلالت بر عموم دارد.
امام عسکری (ع) بنا به نقل مرحوم فیض در جلد اول تفسیر صافی صفحه 83 چاپ 6 جلدی مراجعه کنید امام عسکری میفرماید: از دل این جمله این سه مسئله استفاده میشود. «القادر علی اقامته» .
کسی که مالک است و مالک ذلتی است و خالق مالک هم هست، یعنی مالک و هم خالق. مالک یوم الدین میخواهد بگوید برپا کردن یوم الدین برای او یک امر راحتی است، اتفاقا در آیات مربوط به قیامت وقتی با مشرکین صحبت میکند برای اینکه بفهماند. که مردهها را زنده میکند، حالا گاهی دلیل طبیعی میآورد و گاهی دلیل عقلی میآورد گاهی هم قدرت خودش را به رخ میکشد. ﴿إِنَّ ذلِک عَلَی اللَّهِ یسِیرٌ﴾ (6) خیلی کار آسانی است چون من یکبار دیگر هم از خاک شما را آفریدم هیچ سخت نبود، حالا دوباره میخواهید خاک شوید بخواهم دوباره خلق کنم مثل بار اول، باز سخت نیست، «القادر علی اقامته والقاضی فیه بالحق» (7).
این هم خیلی مسئله مهمی است که قضاوت و داوری در قیامت حالا یا مستقیم خودش در داوری دخالت بکند یا انبیاء او به وکالت از او دخالت بکنند، یا ائمه طاهرین در هر صورت، رسیدگی به کل پروندهها که خیلی هم سریع خواهد بود رسیدگی به حق است هم میزانها میزان حق است ﴿نَضَعُ الْمَوازِینَ الْقِسْطَ لِیوْمِ الْقِیامَةِ﴾ (8) همانی که براساس میزان میخواهد حکم بکند و فتوا بدهد، به حق حکم میکند، و دین و حساب در باب پاداش و کیفر هم به حق پاداش و کیفر میدهد.
اینجا یک روایت خیلی زیبا و جالب و تکان دهنده ای هم امام عسکری از پیغمبر عظیم الشان اسلام نقل میکنند در صافی جلد 1 صفحه 84 اکیس الکیسین. زرنگ ترین، زرنگها و با هوش ترین، باهوشها کیه؟ پیغمبر میفرماید: «من حاسب نفسه» . اینکه دائم خودش را محاسبه کند، در هر حال با عقلم چه کردم، با درسم چه کردم، با روزی که از من میگذرد چه کار دارم میکنم، با پولم چه میکنم، همیشه در حال یاد باشد این بدیهایی که از مردم ما میببینیم همه محصول بیدینی نیست، گاهی محصول غفلت است، محصول جهل است.
پیامبر خطاب به ابوذر میفرماید: «فراغک قبل شغلک» (9) خیلی سر خودت رو شلوغ نکن، چون شلوغی زیاد طبیعتا آدم را به غفلت میکشد نمی گذارد آدم در حق خودش، در حق خدا، در حق زن و بچهاش، در حق آفرینش، در رابطه با مسئولیتهایش فکر بکند «اکیس الکیسین من حاسب نفسه» محاسبه گر باشد.
یک وصیتی مرحوم سید بن طاووس به فرزندش دارد در رابطه با نفس است که ظاهراً نوشته خود سید بن طاوس باشد، کتاب قدیمی و چاپ سنگی است.
زرنگترین، زرنگها «من حاسب نفسه و عمل لما بعد الموت» (10) اینکه هر قدمی برمیدارد هر لقمهای که میخورد هر خندهای که میکند هر گریهای که میکند هر کاری که میکند نظام داشته باشد یعنی تمام حرکات و حالات و اخلاقیات و عبادات و کارهای خیر ش را، اساس زندگی آخرتش بسازد، جوری عمل نکند که بقول قرآن مجید به آتش حبط گرفتار بشود، عملش هباءا منثورا. یا عامل عذاب در آینده بشود. «وان احمق الحمقاء من اتبع نفسه هواه» و احمقترین، احمقها در این عالم کسی است که وجودش، این نفس در اینجا به نظر من به معنی همین ذات خود انسان و وجود خود انسان من اتبع نفسه فاعل اتبع است «هواء» یعنی اینکه از خواستههای نامشروع و بیمحاسبه و بیدر و پیکر پیروی کند «وَ تمنی علی الله تعالی الامانی» (11) و از پروردگار عزیز عالم توقعات بیجا داشته باشد که بهشت بدون عمل به من بده، از من شفاعت بکنند با این همه گناه گرهای در کارم نیندازد، اینها توقعات بیجا است، توقعات پوک است.
اما یوم در قرآن مجید که به معنای زمان نامحدود و مطلق است مریم آیه 37 «فویل للذین کفروا من مشهد یوم عظیم» حالا شما کلمه عظیم را ببینید در قرآن کریم، کجاها بکار رفته است در این آیات هم باید تدبر بشود گاهی حرف، حرف پروردگار است این را میشود بهعنوان یک حقیقت عام برای مردم بیان کرد، گاهی پروردگار نقل میکند آن را نباید عمومیت داد، اینجا آیات خیلی ظریف است مثلا وقتی که یوسف در حالی که زلیخا دنبال او میکرد و درب بسته را یوسف باز کرد، پرید بیرون، و زلیخا دنبالش، شوهر زلیخا همان جا میخواست وارد خانه بشود جریان را دید خیلی بهش برخورد و تعجب کرد و بعد که حالا ثابت شد با آن ﴿شَهِدَ شاهِدٌ مِنْ أَهْلِها﴾ (12) که ببینید پیراهن از جلو پاره شده یا از پشت سر، که معلوم شد مقصر زلیخاست. برگشت به زلیخا گفت ﴿إِنَّ کیدَکنَّ عَظِیمٌ﴾ (13)
کید شماها در این دربار خیلی کید سنگینی است نقشههای سنگینی دارید برای ورود به فساد این را نمی شود درباره زنان استعمال کرد، ما تو خانمها درگذشته و الان داشتیم و داریم زنان بزرگوار، با کرامت، اهل فتنه گری هم نیستند اهل کید هم نیستند اینجاها را باید دقت کرد که سخن، سخن پروردگار است.
سخن حق درباره زنان این است: ﴿مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکرٍ أَوْ أُنْثی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیینَّهُ حَیاةً طَیبَةً﴾ (14)
و درباره زنان بی ایمان می فرما ید: ﴿وَ امْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ﴾ (15)
اگر کسی اخلاق زن ابولهبی داشته باشد مردود است، اما اینکه یک آیه را آدمبگیرد و جهت عام بدهد در حالیکه در قرآن مجید جهت مطلق و عام ندارد، کار درستی نیست.
عظیم در باره اخلاق پیغمبر استعمال شده. انک لعلی خلق عظیم. درباره قسم پروردگار استعمال شده «انه لقسم لو تعلمون عظیم» که فکر میکنم اینجا یک وقت اشاره کردم این از معجرات قرآن مجید است قبل از اینکه دوربین نجومی کشف بشود بوسیله گالیله و این دوربینهای نجومی رشد بکند و تکامل پیدا بکند که تا میلیونها سال نوری بتوانند ببینند قرآن مجید آن وقت گفت ﴿فَلا أُقْسِمُ بِمَواقِعِ النُّجُومِ وَ إِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظِیمٌ﴾ (16) آدم همین یک کهکشان اول عالم را ببیند، همین که منظومه شمسی ما در یک گوشه بازوی او قرار دارد میفهمد که مواقع نجوم چقدر عظیم است.
﴿فَوَیلٌ لِلَّذِینَ کفَرُوا مِنْ مَشْهَدِ یوْمٍ عَظِیمٍ﴾ (17)
وای بر حق پوشان و وای بر حقیقت پوشان و وای بر کافران از ﴿مَشْهَدِ یوْمٍ عَظِیمٍ﴾ مشهد اسم مکان است در اینجا محل روز عظیم است.
سوره مبارکه هود آیه 84 ﴿وَ إِنِّی أَخافُ عَلَیکمْ عَذابَ یوْمٍ مُحِیطٍ﴾ این یکی از اوصاف قیامت است که روز با همه آثار احاطه بر کل دارد.
سوره مبارکه حج آیه 2 ﴿یوْمَ تَرَوْنَها تَذْهَلُ کلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ وَ تَضَعُ کلُّ ذاتِ حَمْلٍ. حَمْلَها وَ تَرَی النَّاسَ سُکاری وَ ما هُمْ بِسُکاری وَ لکنَّ عَذابَ اللَّهِ شَدِیدٌ﴾ که یوم ابتدای آیه بود، مالک یوم الدین با اینکه پروردگار مالک جمیع ماسواست. و چیزی از ملکیت او خارج نیست چرا با اینکه مالکیت همه جانبه است، الان این را اختصاص به قیامت داده و به خودش نسبت میدهد.
«لأن یوم الدین مظهر ثبوت الوحدانیة المطلقة و الربوبیة العظمی الالهیه عند الکل و انقهار الجمیع تحت قهاریته و هو یوم ظهور فساد الشرک الذی توهمه الناس بزعمهم و خیالهم فیوم الدین یوم یظهر فیه التوحید الحقیقی و العدل الالهی» (18) این هم یک معنی برای مالک یوم الدین. این همه مسائل در مالک یوم الدین پس از الرحمن الرحیم میخواهد بگوید. «ترغیبا لعباده و حنانا علیهم» این با بندگان خوبش با این مالک یوم الدین و الرحمن الرحیم قبلش دارد حرف میزند که بندگانش را ترغیب کند راهتان را ادامه بدهید «بأنْ لا تغلبهم دهشه الیوم» به اینکه امور وحشتناک یوم الدین شما را نترساند «فان الرحمن الرّحیم. معهم فی أی عالم وردوا علیه» (19) که من رحمان رحیم با شما بندگانم معیت دارم همه جا با شما هستم.
مالک یوم الدین از اول با مطالب بیشتر و مفصل تر مالک، ملک، ملکوت، ملائکه، ملیک، همه دارای یک ریشه است، ماده اصلی این کلمات میم و لام و کاف است اینجا مالک یعنی چی؟ «هو التسلط علی شی» تسلط همه جانبه «بحیث یکون اختیاره بیده» اختیار این تسلط، تسلط سالم این ملکیت، مالکیت صحیح است لذا ما اینجا یک بحث فقهی رامیتوانیم از معنای مالک در بیاوریم، تسلط صحیح معنای مالک است، تسلط به حق معنای مالک است، که این صحیح و سالم بودن را من دیدم، لحاظ کردم در معنای مالک لذا غصب، رشوه، زور، و ظلم اگر عامل بشود برای اینکه آدم تسلطی بر چیزی پیدا بکند، تسلط یعنی میگیرم در اختیارم و به صاحبش هم راه نمیدهم یا پول مردم را از طریق رشوه میکشم طرف خودم یا زمینی را غصب میکنم، بله من مسلط میشوم ولی مالک نمی شوم. اینکه آنچه را من مالک نیستم حق ندارم آثار شرعی بر روی آن بار کنم و از مال حرام زکات بدم، و از مال حرام خمس بدهم، و از مال حرام انقاق بکنم.
چون هیچ کدام از عناوین شرعیه بر آن حرام صادق نخواهد بود من اگر حرام انفاق بکنم معنی آن این است که پول یکی را به دیگری داده است، این انفاق نیست و هکذا در صدقه و خمس این تسلط و مالکیت برای غیر خدا فقط بر ظاهر امر است، بر ذات نیست، تسلط و قدرت و قوت و مالکیت یا به ذات شی است، به اصل و فرع شی است، این مالکیت پروردگار است ولی ما از مالکیت اعتباری و ظاهری به هیچ عنوان راه عبور کردن نداریم. اما تسلط ما که تسلط اعتباری است مثل اینکه من یک مدتی مالک یک انسان باشم مالک یک مملوکی باشم مالک یک مبیعی باشم که این مالکیت همه میدانیم قابل نقل و انتقال است، الان مالکم میروممحضر به دیگری واگذار میکنم دیگر مالک نیستم، چون من به ذات شی ملکیتی ندارم.
وقتی مالک بلال چون برده بود، در مکه شدید او را شکنجه میکرد و به 3 شکنجه سخت هم دچار کرد 1 بار این ریگ های بیابان مکه را آورد در آتش ریخت و این ریگ های میان آتش را با بیل بیرون پهن کرد در حالی که با طناب تمام بدن بلال را بسته بود انداخت روی این ریگها، که 4، 5 ماه این ریگها پوست و گوشت را سوزانده بود، تاول زده بود زخم شده بود، حاضر نشد از حق، از توحید، از پیغمبر اکرم، دست بردارد، یک بار هم اینقدر داد کتکش زدند که دیگر فکر کردند مرده، بعد از مدتی معالجه و خوب شد، یکبار هم یکی دو سه تا سبد از این زنبورهای زرد بزرگ نیش دار غیر زنبور عسل را آورد، تمام بدن بلال را شیره مالید و این سبد زنبورها را رویش ریخت.
بعد از اینهمه شکنجهها به او گفت که از پیغمبر و از خدای پیغمبر دست بردار، بلال گفت: تو مالک بدن منی، مالک عقل و روح من نیستی، تو با بدن من میتوانی، با این شکنجهها روبرو بشوی اما عقل من را نمی توانی شکنجه دهی روح من را نمیتوانی شکنجه دهی.
این تسلط و مالکیت شئون مختلفی هم دارد تسلط یک حاکم بر یک مملکت، مالکیت خدا بر عالم هستی ذاتی و ظاهری، تسلط انسان بر نفس و بر هوای نفس، تسلط نفوس کامله و مهذبه به خودشان که در کنار هیچ جریانی از پا در نمیآید اینها انواع تسلطها است، ولی مالکیت پروردگار در یک کلمه بر کل ظاهر و باطن هستی میباشد و با مالکیت هیچ مالکیتی شباهت ندارد.
______________________________
(1) التحقیق فی کلمات القرآن الکریم: 14/ 280.
(4) البرهان فی تفسیر القرآن: 5/ 602، سوره انفطار آیه 9.
(7) تفسیر الصافی: 1/ 83، سوره فاتحه.
(9) بحار الانوار: 74/ 77، باب 4، حدیث 3.
(10) تفسیر الصافی: 1/ 84 سوره فاتحه.
(11) تفسیر الصافی: 1/ 84 سوره فاتحه.