لطفا منتظر باشید

تفسير سوره حمد - جلسه چهل و سوم

(قم حوزه علمیه قم )
-

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

 بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی جمیع الانبیاء و المرسلین و الائمه المعصومین علیهم السلام 

پیش از آنکه دنبال بحث عبادت مطرح بشود لازم است مقدمه ای را که تلفیقی از قرآن و نهج البلاغه است عنایت کنید.

در جنگ جمل یکی از چهره های وابسته به امیر مؤمنان از حضرت درخواست کرد که با اصحاب جمل به وسیله قرآن کریم احتجاج بشود. امام نپذیرفتند چون جای احتجاج به قرآن نبود. باید یک مقدماتی طی می‌شد زمینه فراهم می‌شد که بشود به قرآن احتجاج کرد. ما طلبه‌ها گاهی یک مطلبی را طرفمان به آن تکیه کند می‌خواهد با ما احتجاج کند به عنوان دلیل نمی‌پذیریم، می‌گوئیم خود این که می‌گوئی اول الکلام، اول ما باید نسبت به این مطلب قانع بشویم تا دلیل بودنش ثابت بشود تا بپذیریم.

امام یک جمله بسیار جالبی را فرمودند به این بزرگوار که قرآن کریم حمال است. حمال یعنی چه؟ یعنی گُرد هر آیه ای تحمل معانی مختلفی را دارد ممکن است الان شما بروید با یک آیه با اصحاب جمل احتجاج کنید و آنها نسبت به همان آیه یک معنای دیگری را علم بکنند. نه با قرآن احتجاج نکنید مگر اینکه زمینه آماده باشد. ما با یک بی دین می‌خواهیم نسبت به حقیقتی احتجاج کنیم، بگوئیم که خدا اینگونه فرموده است. می‌گوید من خدا را قبول ندارم، پیغمبر یا امام معصوم این گونه گفته، می‌گوید: من نبوت را قبول ندارم، من امام معصوم را قبول ندارم. آنجا باید به یک صورت دیگر وارد احتجاج شد. حالا یک نمونه اش را من برای شما عرض می‌کنم که خیلی هم زیبا و محکم است.

نوشته اند که یک سنی مذهب که قرآن مجید در طول آیات توحید را رد می‌کند. سببیت را که عالم در جریاناتی که دارد تحت دواراده باشد، تحت دو حاکمیت باشد. مثلًا خدای حیات خدایی و خدا مرگ هم خدایی، خدای نور خدایی، خدا ظلمت هم خدایی. اما قرآن مجید می‌گوید ﴿خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ﴾ (1)

یعنی هر دوی آنها در سیطره یک اراده است. اما حالا ما روبرو هستیم با کسی که اصلی‌ها را قبول ندارد از این رو ابتدا قانعش بکنیم آن اعتقاد باطلش را از او بگیریم و در آن مسلکش که دارد بی مسلکش بکنیم، زمینه پذیرش حق را به او بدهیم، بعد برویم سراغ آثار حق که دیگر نتواند بگویم که من اصلش را قبول ندارم.

یک سنی مذهب می‌آید مدینه، هشام بن حکم نشسته بود داشت پیراهنش را می‌شست، نمی‌شناخت هشام را. آدرس خانه امام صادق را از هشام پرسید، هشام گفت: برای چی می‌خواهی ایشان را ببینی. گفت من سنی مذهب هستم شنیدم که ایشان قائل به وحدانیت نیرو در این عالم است می‌خواهم بروم با او احتجاج کنم. گفت: قبل از اینکه برویم پیش امام صادق اگر مایل هستی یک مقدار من با توحرف بزنم. گفت: این دو قدرت و دو حاکمیت و دو ولایتی که بر جهان هستی شما اعتقاد دارید هیچ کدامشان در قدرت نقصی ندارند، کمبودی ندارند. گفت: نه. گفت: هر دو می‌توانند آفتاب را طلوع بدهند، هر دو می‌توانند غروب بدهند، هر دو می‌توانند برویانند، هر دو می‌توانند بچرخانند، هر دو می‌توانند زنده کنند، هر دو می‌توانند بمیرانند. گفت: بله. گفت: یکی از آنها که دارد این کارها را می‌کند ما به یکی دیگر نیازی نداریم. آن آدم فهمیده ای بود، فهمید هشام چگونه او را مجاب کرد. گفت حالا آدرس امام صادق را بدهم. گفت نه، نمی خواهد آدرس بدهی.

اینکه امیرالمؤمنین فرمودند: حمال حقیقت هم همین است در مقدمه بحث عبادت من یک آیه ای را می‌خواهم بخوانم که حمال ذووجوه است «والبلد الطیب یخرج نباته باذن ربه»  (اعراف: 58) بلد طیب در اینجا یک وجه اش قطعه زمینی است که از هر گونه مانع روئیدن پاک است. اینجا طیب به معنای پاک بودن زمین از مجموع موانع رویاندن گیاه است مثلًا زمین شوره‌زار نیست، خاک بی قابلیت نیست، خاک استعداد خوبی دارد، خاک به آب نزدیک است، خاک حشرات موذی ندارد، خاک موانع دیگر را ندارد. این می‌شود بلد طیب.

 ﴿وَ الَّذِی خَبُثَ﴾  اما سرزمینی که آلوده است یعنی آلود به نمک است، آلود به سنگلاخ بودن است، آلود به سختی زیر چند سانتی خاک است که ریشه نمی تواند در آنجا جای خودش را محکم کند. ﴿لا یخْرُجُ إِلَّا نَکداً﴾  نکدا که در قرآن مجید به کارگرفته شده یعنی یا چیزی اصلًا نمی دهد بیرون، ممتنع است روئیدنی در این زمین، یا اگر بدهد کم می‌دهد و در این کم هم بدی هست حالا گیاهی که اصلا به درد خوردن نمی خورد و قابل استفاده نیست عرب گاهی شتر ماده ای که اصلًا شیر نمی دهد به او می‌گوید ناقه نکدا. نمی تواند آن زمین روئیدنی بدهد نمی تواند آثار مثبتی مانند زمین های دیگر داشته باشد. این یک وجه دیگر والبلد الطیب یعنی سرزمین پاک.

یک وجه دیگر آیه یعنی باطن پاک. ﴿الطَّیباتُ لِلطَّیبِینَ﴾  و باطن خبیث و ﴿الْخَبِیثاتُ لِلْخَبِیثِینَ﴾  آدمی که دین ندارد، آدمی که آلوده زشتی های باطنی است ﴿لا یخْرُجُ إِلَّا نَکداً﴾  چیزی که از او ظهور می‌کند بد، بی فایده، ناگوار، غیر قابل قبول است مثل آثار وجود کفار که در آیات دیگر هم ملاحظه کرده اید که در مورد این مردم خبیث که در قرآن مجید هم به خبیث تعبیر شده اند و ﴿الْخَبِیثاتُ لِلْخَبِیثِینَ﴾  این مردم خبیث آنچه را که از خودشان ظهور می‌دهند که ضروری است که یک سلسله فعالیت هایی دارند، قدم‌هایی دارند، پول‌هایی را در می‌آورند. در قرآن مجید می‌گوید اگر تمام کر زمین را فرض کنید قیامت طلا بدهند به خدا یعنی این ظرف کره را از طلا پر کنند که این کره آن زمان که قیامت است به این صورت نخواهد بود. در سور ابراهیم می‌فرماید ﴿یوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ﴾ (2)

همین کره است اما شکلش عوض می‌شود و به این قیافه وارد قیامت نخواهد شد آسمان‌ها هم همینطور ﴿وَ بَرَزُوا لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ﴾  (ابراهیم: 48) به غیر این شکل. حالا در قیامت آقای خبیث مالک این کره زمین باشد، ظرفش باشد، بتواند این ظرف را از طلا پر کند به پروردگار بگوید فدیه و عوض اینکه خدا او را به عذاب نبرد. از او پذیرفته نمی شود که جبران آن آثار خباثت وجودش را بکند.

افکار انسان، عقاید انسان، اخلاق انسان، نفس انسان همه اینها وجوه همین آیه شریفه اند، بلدند حالا یا بلد طیبند یا بلد خبیثند. حالا اگر بلد طیبند ﴿یخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ﴾  یک نفر است اما پاکی‌ها او را احاطه کرده ﴿لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَی التَّقْوی مِنْ أَوَّلِ یوْمٍ أَحَقُّ أَنْ تَقُومَ فِیهِ فِیهِ رِجالٌ یحِبُّونَ أَنْ یتَطَهَّرُوا﴾ (3) یتطهروا از ثلاثی مجرد طهر رفته در باب مزید که دلالت نوعی دارد هم طهارت باطنی، هم طهارت فکری دارند، هم طهارت اعتقادی دارند، هم طهارت نفسی دارند. به قول خود قرآن، نفسشان نفس زکیه است، اولوالالباب اند و وجودشان پاک است ﴿یطَهِّرَکمْ تَطْهِیراً﴾  آن بلد آن که می‌رویاند باذن ربه است، از این بلد یک ثمری مانند نهج البلاغه روئیده می‌شود ثمری مانند حسن و حسین و زینب کبری و قمر بنی هاشم روئیده می‌شود، ثمری مانند فعالیت های مثبتی که بعد از پیغمبر هموزنش را کسی نداشته است«لضربة علی یوم الخندق افضل من عبادة الثقلین»(4)

همین شمشیر، همین آهن، همین حرکت دست برای ابن ملجم هم بود آنهم دست داشت، پنج تا انگشت داشت، آهن همان معدن را برداشته بود، داده بود شمشیر کرده بودند این خبیث شمشیر می‌زند اشقی الاشقیاء می‌شود آن پاک همین آهن را می‌زند «لضربه علی یوم الخندق افضل من عباده الثقلین»  می‌شود از نظر فیزیکی فرقی با هم نداشت برنامه شان، دست امیرالمؤمنین هم دست بشری بود همین گوشت و عصب و استخوان‌و مفاصل، دست او هم همین جنس بود، جنس خاک بود که به صورت دست آفریده شده بود آهن هم که همان آهن معدن بود. حرکت دست هم همان حرکت بود از نظر فیزیکی فرقی با هم نداشت نه حرکتشان و نه خلقت دستشان. ولی حرکت دست امیرالمؤمنین همان روئیدنی طیب بود «والبلد الطیب یخرج نباته باذن ربه»  حرکت دست پسر مرادی ﴿وَ الَّذِی خَبُثَ لا یخْرُجُ إِلَّا نَکداً﴾  یک کار شوم، بد، ناگوار و غیر قابل قبول، مردود، مطرود، ملعون. این هم یک وجه در بلد طیب و بلد خبیث اما وجه دیگرش خود عبادت یک سرزمین است که این سرزمین به دو صورت تصور دارد. (عبادة الله و عباده غیرالله) غیرالله دیگر هر چیزی می‌خواهد باشد هر کسی می‌خواهد باشد حالا گاو در هند باشد، درخت در اصحاب رس باشد، گوساله در بنی اسرائیل باشد، بت در عربستان باشد، دلار در جهان امروز باشد، فرقی نمی کند عبادت، یا عبادت الله یا عبادت غیرالله است.

اگر عبادت، عبادت الله باشد انسان خودش را در یک سرزمین پاکی قرار داده است که از این زمین بچ 1- 12 که شروع می‌کندبه بندگی خدا، نهایتاً می‌شود شجره طیبه، می‌شود علامه حلی، می‌شود علامه مجلسی، می‌شود شیخ طوسی، می‌شود شیخ مفید، می‌شود آیت الله العظمی بروجرودی، می‌شود حضرت امام، می‌شود اولیاء خدا، اینها از عبادت یعنی از تسلیم بودن به پروردگار و اطاعت در آن دایره تسلیم به این مقامات رسیدند.

چون منافقین هم عبادت می‌کنند اما تسلیم خدا نیستند تسلیم هوای نفس هستند یعنی عبادتشان خباثت است، ریا است، نفاق است، جنایت است. آنها در آن سرزمین که می‌خواهند سر مردم را کلاه بگذارند آثار بدی از وجودشان ظهور می‌کند فکر بکنید هفتاد میلیون انسان در یک قرن در هشتاد سال، در پنجاه سال، در یک مملکت مرد و زنشان، جوانشان وقتی وجودشان در سرزمین عبادت کاشته بشود و این سرزمین طیب «یخرج نباته باذن ربه»  همه چی از آب در می‌آیند اما وقتی مواظبت نکنند از بچه‌ها در خانه، در مدرسه، در دانشگاه، در محیط در مساجد و منابر، نهایتا اینها در سرزمین خبیث یعنی بندگی غیر خدا کاشته می‌شوند. آنوقت ﴿لا یخْرُجُ إِلَّا نَکداً﴾  اینکه قرآن مجید خواندن حمد و شبانه روز ده بار به نماز گزاران واجب کرده که بیایند بگویند ایاک نعبد که راست بگویند ﴿إِیاک نَعْبُدُ﴾  معنای لطیفی دارد چون ایاک نعبد سؤال ضمیری مقدم است یعنی من فقط تو را بندگی می‌کنم در دلش است نه غیر تو را، چون اگر نعبد ایاک بود این معنا بیشتر آشکار بود که من هم تو را گوش می‌دهم هم تسلیم به تو هستم، هم حرف غیر تو را که ضد تو است.

آخر ما یک غیر تو داریم که فرستاد خودش است و جعل خودش است آن یک واحد اطاعت است از سه تا اطاعت نیز (من الله و من الرسول و من اولوا الامر) چون و ﴿مَنْ یطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ﴾ (5)

آن یک واحد اطاعت است اگر نعبدایاک می‌گفتند یعنی از من بپذیر من تو را اطاعت می‌کنم و هم غیر تو را ﴿إِیاک نَعْبُدُ﴾  یعنی تو را عبادت می‌کنم نه غیر تو را. این نه غیر تو را در دل ﴿إِیاک نَعْبُدُ﴾  قرار دارد، اگر درست خوانده بشود و درست به آن عمل بشود که این انحصار شکسته نشود، چون اگر انحصار را بشکنم می‌شوم مشرک، من باید تا آخر عمرم حافظ این انحصار باشم و حفظ این انحصار به این است که یک دستم به جانب پروردگار عالم باشد که فقط تو را عبادت می‌کنم و فقط از تو یاری می‌خواهم و با یک دست هم با بیداری مواظب باشم هر غیر خدا که مرا به بندگی خودش بکشاند دفع بکنم. در حقیقت ﴿إِیاک نَعْبُدُ﴾  من یک صلح و سازش است صد در صد با پروردگار و به جنگ و مبارزه صد در صد با غیری که ضد پروردگار است و می‌خواهد من را در کمند بندگی خودش بیندازد.

وسایل جلد 11 صفح 7 دو نوع چاپ شده یک بار زمان آقای بروجردی چاپ شده که 20 جلد است و یک بار نیز بوسیل آل بیت چاپ شده 30 جلد است. روایت را من از جلد 11 چاپ قدیم نقل‌می‌کنم باب جهاد و امر به معروف و نهی از منکر. امام باقر (ع) عبادت را اینجور معنی می‌کنند جنگ شیطان با خداست بر سر عبادت و ولایت و اطاعت حق اینکه حضرت می‌فرماید مأموریت لشکر اسلام اگر لشکر باشد یکوقت ارتش ارتش دولت است یک وقت ارتش جند الله است، حزب الله است، ولی نظام دادنش دست دولت است، یک وقت یک ارتشی است که می‌خواهد خانواده و دربار را حفظ کند و با ملّت خودش بجنگد یک وقت یک ارتشی است که می‌خواهد دین جامعه، فرهنگ و حکومت صحیح یک جامعه را حفظ بکند.

هدف ورود ارتش اسلام را که در زمان طالوت اینگونه بود در زمان یوشع بن نون اینگونه بود در زمان رسول خدا (ص) در هشتادو چهار یا سه جنگ اینگونه بود چرا اینها این همه زحمت را تحمل می‌کنند شهید می‌دهند، دست می‌دهند، پا می‌دهند، چشم می‌دهند، مجروح می‌دهند هدف این است. «الدّعاء الی طاعه الله عَزَّوَجَلَّ من طاعه العباد»  اینها می‌آیند که مردم را، ملت را، انسانها را، جامعه را فقط به اطاعت از خدا و به بندگی خدا دعوت بکنند به جای اطاعت از بندگان یعنی از دست فرعون و فرهنگ او. «لنجّنی من فرعون و عمله»  نجات بدهند «الدعاء الی طاعه الله عَزَّوَجَلَّ من طاعه العباد و الی عباده الله من عباده العباد» .

می آیند مردم را بیدار بکنند که فرعونها، نمرودها، جان داران ضعیف و فقیر و محتاجی مثل خودتان هستند، دلیلی ندارد که شما تسلیم فرهنگ اینها بشوید، بتهای بی جان که آثاری ندارند.

 «والی ولایه الله من ولایه العباد»(6) اینکه مردم و جامعه‌ها را از حکومت زورگویانه و ظالمانه بندگان بر وجودشان به زیر پرچم خدا ببرند و در ولایت پروردگار که ولایت علم و ولایت عدل و ولایت حکمت و ولایت پاداش است قرار بدهند. خدای نکرده اگر عبادات این را نداشته نباشد یعنی نفی غیر خدا، طرد غیر خدا و مبارزه با غیر خدا، و جنگ با غیر خدا، نه دیگر این عبادت عبادت نیست، زمینه رشد انسان هم نخواهد بود، نماز باید ﴿تَنْهی عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکرِ﴾»  (7) باشد. ولی اگر تنهی عن الفحشاء و المنکر نباشد، نماز نیست.

اینکه حالا یک رباخور که در سور بقره، پروردگار می‌فرماید از طرف من و پیغمبر به او اعلام جنگ بدهید بعضی‌ها هم عکس معنی می‌کنند این آی را که به رباخور بگویید که به خدا و پیغمبر اعلام جنگ بدهد رباخور که دارد می‌جنگد، اعلام جنگ نمی خواهد. آیه باید از آن طرف معنی بشود ﴿فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللَّهِ﴾ (8)

یعنی من جانب الله و الرسول یعنی من جانب الرسول یعنی ما دو تا در مقابل تو جبه سختی گرفته ایم و محکومت هم می‌کنیم و شکستت می‌دهیم.

حالا یک رباخور سوار یک اتوموبیلش شده روز 29 فروردین است می‌خواهد برود پیش چهل نفر ربای این برجش را بگیرد، ممکن است توی ترافیک گیر بکند، پشت چراغ قرمز گیر کند، یک مقدار بی

حوصله بشود یک هیجانی به او رخ بدهد، پشت فرمان در حال خستگی هی لااله الّا الله، چرا چراغ سبز نمی‌شود خوب این لا اله الّا الله واقعاً شعار توحید است که آن آقا می‌گوید!!

تو الان گیر هوای نفسی و گیر حکومتهای مادی، مادی گران جهان هستی در اشل کوچکتر، کار بانک های خارجی را می‌کنی که بر مبنای رباست، بانکهای خارجی فرهنگ طاغوت است، فرهنگ ضد خدا است واقعاً این شعار، شعار درستی است، در حالی که در وجود او اصلًا تحقق ندارد آن کسی که نماز می‌خواند روزه می‌گیرد حج می‌رود ولی در زندگیش نفی طاغوت وجود ندارد جنگ با شیطان وجود ندارد، طرد ضد خدا وجود ندارد. اینکه دیگر «ایاک نعبد»  نیست، نعبد ایاک است.

سفیر انگلستان یک وقتی وارد بغداد شد. آمدند دنبالش که او را ببرند در سفارت انگلیس متمرکزش بکنند و جایش بدهند. در راه که داشت می‌رفت خورد به دوازده ظهر، هوا هم گرم بود شیشه های ماشین هم پائین بود آن روزگار هم ماشین‌ها کولردار نبود، از هر خیابانی که ماشین پیچید، دید که یک صدای مشابهی می‌آید صدا هم صدای اذان بود، الله اکبر الله اکبر اشهد ان لااله الا الله به مترجمش گفت این صدای یکنواخت در همه خیابان چیست.

به سفیر انگلیس گفت اذان است. گفت اذان یعنی چه؟ گفت: اعلان که ملت بروند در مساجد مثل شما که کلیسا دارید نماز بخوانند. گفت این اذان را برای من ترجمه کن ببینم یعنی چه؟ اذان را برایش ترجمه کرد به انگلیسی، خدا بزرگتر از این است که وصف شود. شهادت می‌دهم که حاکمی، خالقی، معبودی، مربی‌ای، ربی غیر از الله وجود ندارد، هر چی دیگر رب و معبود است باطل است قابل طرد است، بی خاصیت است، مضر است همه را ترجمه کرد. به او گفت که چند بار اینها را می‌گویند روی این گلدسته ها. گفت: صبحها می‌گویند، ظهر هم می‌گویند، غروب هم می‌گویند. گفت: این مجموع با کارهای بعد از این مجموعه یعنی نماز و مسجد رفتن‌برای دولت بریتانیای کبیر ضرری ندارد گفت: نه گفت: هر چه می‌خواهند بگویند بجای سه دفعه شش دفعه بگویند هشت دفعه بگویند دائم بگویند تا بیدارند.

اما وقتی که حقیقی باشد مثل الله اکبر قبل از انقلاب خوب این کاربرد دارد، در آن نفی طاغوت وجود داشت، البته یک موحدی مثل امام مسئله را داشت هدایت می‌کرد و الله آن الله اکبر که قبل از انقلاب هم می‌گفتند، مردم و کلمات مثل توکل صبر بر زبان جاری می‌کردند. نتیجه بحث: بندگی یعنی تسلیم صد در صد به خدا و عبادت کردنش است.

دوم آیاتی که عبادت به این معنا را نسبت به غیر خدا به هر شکل و صورتی، شرک و ارتداد و کفر و ضدگرفتن و ندگرفتن موجب بدبختی دنیا و آخرت انسان می‌داند که به آن ناحیه این آیات عبادت جریان داده، آیاتی که دلائل منطقی انحصار بندگی و بندگی نسبت به پروردگار ارائه می‌دهد که خدا را می‌شناساند، بت‌ها می‌شناساند، منطقی ثابت می‌کند که بندگی منحصراً باید برای او انجام بگیرد مثل آیات سور مبارک نمل که به صورت سؤال مطرح است ﴿أَمَّنْ﴾  که همزه همز استفهامیه است.

یکی دیگر هم در همان مجموعه آیات که بتها به داد شما می‌رسند وقتی مضطر بشوید و گره به کارتان بیافتد. ﴿أَمَّنْ یجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یکشِفُ السُّوءَ﴾ (9)

یا کسی که مضطر اجابت می‌کند که در ضمن مردم خیلی ما را وادار می‌کنند پایان سخنرانی هایمان برای حل مشکلاتشان پنج یا ده تا امن یجیب بخوانید که این آیه اصلًا جنب دعایی ندارد، آیه جنب استفهامی دارد، اوضاع بتها و طاغوتها را شرح می‌دهد، در یک طرف هم مسائل الهی از حق مردم، هر دو طرف را دارد سؤال می‌کند.

چهارم: آیاتی که فرمانهای بسیار سخت و شدید به اجتناب از بندگی بتها و آدمکهایی که خودشان بند نفس و شهوت هستند صادر می‌کند.

دست پنجم آیاتی که این معنا را نشان می‌دهد که تن دادن به فرهنگ غیر خدا و اطاعت از فرعونیان روزگار یقیناً مانع تحقق عبادت واقعی نسبت به پروردگار عزیز عالم هستند. ما بتوانیم از طریق منبرهایمان معنای صحیح عبادت را در جامعه به جریان بیاندازیم و اینکه در عباده الله دو حقیقت لحاظ است، انحصار کردن عبادت به او و نپذیرفتن عبادت ضد او، قطعاً برای مرد و زن و جوانها خیلی مفید خواهد بود مخصوصاً اگر آثار عباده الله را از آیات و آثار نحس عبادت ضد خدا را از آیات، برای مردم توضیح بدهیم.

نتیجه بحث ﴿وَ الْبَلَدُ الطَّیبُ﴾  یک وجهش عباده الله است ﴿یخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَ الَّذِی خَبُثَ﴾  یک وجهش عبادت غیر خدا و تسلیم بودن به فرهنگهای بیگانه و فرعونیان روزگار است که آثار شومی دارد و ﴿لا یخْرُجُ إِلَّا نَکداً﴾ (10)

______________________________

(1) ملک (67): 2.

(2) ابراهیم (14): 48.

(3) توبه (9): 108.

(4) الأقبال: 467.

(5) نساء (4): 80.

(6) تفسیر نور الثقلین: 2/ 269، حدیث 356.

(7) عنکبوت (29): 45.

(8) بقره (2): 279.

(9) نمل (27): 62.

(10) اعراف (7): 58.

برچسب ها :