تفسير سوره حمد - جلسه چهل و پنجم
(قم حوزه علمیه قم )عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شویدبسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی جمیع الانبیاء و المرسلین و الائمه المعصومین علیهم السلام
در تفصیل ﴿إِیاک نَعْبُدُ﴾ عرض شد عبادت و بندگی حق دارای دو رکن است که هر دو رکن از حصر آیه شریفه استفاده میشود، ضمیر مفعولی مقدم بر فعل شده و دلالت بر حصر قطعی دارد مفهومش این است که فقط تو را عبادت میکنم نه غیر تو را. چون این حصر برداشته بشود نعبد ایاک معنی اش این میشود که هم تو را عبادت میکنم هم مانعی نمی بینم غیر تو را عبادت کنم یعنی تسلیم فرهنگش بشود و خواسته هایش را اجرا بکنم. این معنا در عمق ایاک نعبد دیده میشد بعد میبینیم در سوره متعددی از قرآن آنجا که بحث عبادت مطرح میشود در یک مرحله بحث خلوص در عبادت مطرح است ﴿مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ﴾ که اگر دین را در این گونه آیات به معنای مقررات بگیریم و به معنای احکام پروردگار، معنایش این میشود که عبادت را از هر نوع و هر شکل و هر صورت شائبه شرک خالص کنید. عبادت شما وقتی عبادت است که شرکی در کار نباشد خالص از شرک باشد والا عبادت میشود یک پیکر توخالی آثارش را نمی تواند ظهور بدهد، آن نتایجی که باید در دنیا به بار بیاورد به بار نمی آورد. بنی امیه و بنیعباس با نماز مردم، با مسجدرفتن مردم، با روزه گرفتن مردم مخالفتی نداشتند ولی با تسلیم بودن صد درصد مردم به پروردگار مخالفت داشتند، میخواستند مردم از آنها هم اطاعت بکنند و فرهنگ آنها را قبول بکنند و به اجرا بگذارند.
بخشی از آیات، اخلاص در عبادت را مطرح میکند بخشی از آیات، اخلاص و نفی طاغوت، بعضی آیات، عبادت و نفی طاغوت را مطرح میکند با همدیگر. بعضی از آیات فقط اجتناب از طاغوت را مطرح میکند بعضی از آیات هم بهره های عبادت های خالصانه را مطرح میکند بعضی آیات هم خسارت شرک را بیان میکند که به چند آیه در این زمینه اشاره شد بقیه آیات را ملاحظه کنید.
البته این مجموعه آیات مربوط به این باب نیست من این آیات را نمونه ذکر میکنم خودتان میتوانید مجموع آیات را در این زمینه ببینید براساس آن پنج بخشی که گفتم رده بندی کنید که کدام آیات مربوط به کدام بخش است. از این مجموعه مسائل بسیار مهم اصولی به دست میآید برای راهنمائی مردم که حداقل با راهنمائی شما در چاله و چاه غرب زدگی نیفتند و اگر افتادند بیرون بیایند.
سوره توبه آیه 31 ﴿اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ الْمَسِیحَ ابْنَ مَرْیمَ﴾ آیه شریفه فرهنگ زندگی یهود و نصاری را بیان میکند که اینها تابع فرهنگ خدا نبودند تابع فرهنگ ساختگی احبار، علمای یهود و رهبان علمای مسیحیت بودند. البته میدانید قرآن مجید بیان میکند هم احبار هم رهبان دو گروه دنیاپرست و مادی گر و دنبال جیب پر کردن خودشان بودند که اگر سد راه خدا نمی شدند و مردم واقعاً براساس همان تورات نازل شده یا انجیل نازل شده تربیت میشدند. زیر بار اینها نمی رفتند اما اینها با وجههای که در مردم داشتند و با توجهی که از مردم و جامعه به خودشان جلب کرده بودند تحریف و تغییر ایجاد کردند قرآن میگوید چیزهایی را از پیش خود مینوشتند و به عنوان آیات خدا به خورد مردم میدادند.
مردم را هم اینها کاملًا در بند و در کمند ربوبیت خودشان گرفتند ﴿أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ﴾ فضایی را ساخته بودند که مردم خیال میکردند واقعاً نماینده حقیقی پروردگار هستند و هر چه میگویند واقعاً از جانب خدا میگویند اما در این داستان تقصیری که مردم داشتند این بود که عقلشان را تعطیل کرده بودند اینها بالاخره میتوانستند تعقل کنند، تفکر کنند، اندیشه کنند و زیر بار فرهنگ ساختگی اینها و تحریفات اینها نروند. خطاب پروردگار در این آیه با قوم یهود و با قوم مسیحیت است که این کار زشت، غلط، باطل را انجام داده اند احبار و رهبان را که بتها زنده در میان آنها بودند ﴿أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ﴾ و همچنین مسیح را در حالی که، معلوم میشود که این مسئله که اساسی ترین مسئل زندگی استبرای مردم روشن بوده است. حالا چرا دنبالش نرفتند، برای اینکه مردم در تمام اعصار و قرون یک تمایلی که حالا پروردگار از این تمایل به نفس اماره تعبیر میکند تمایل به اباحه گری داشتند.
احبار و رهبان بالاخره براساس خواسته های مردم حرکت میکردند یعنی عالمانی بودند که نوکر مردم بودند یعنی مردم شناس هم بودند حساب میکردند که مردم چه میخواهند و چه سفره لذتگرایی آنها را پر میکند به عنوان حکم الله به خورد مردم میدادند، الآن هم دولتهای اروپا و آمریکا همین جوری هستند مثلًا میبینند مردم مشروب الکی میخواهند، قانونی کردند مشروب الکی بخورند دیگر کاری به حرمتش ندارند حرمت را شکشتند و به عنوان اینکه قانونی است میخورند یا ازدواج با همجنس را دیدند اول در انگلستان مردم طالبش هستند بردند مجلس قانونی کردند، البته هم مردم به لذت گرایی نامشروع و حرامشان میرسند هم جیب آنها از مال دنیا پر میشود.
ولی این مسئله روشن بوده که پروردگار میفرماید ﴿وَ ما أُمِرُوا إِلَّا لِیعْبُدُوا إِلهاً واحِداً﴾ معبود یگانه را فرمان داشتند بپرستند معبود یگانه یعنی چه کسی ﴿لا إِلهَ إِلَّا هُوَ﴾ یعنی قبل از بعثت پیغمبر برای یهود و نصاری مسئله وحدانیت معبود، وحدانیت خدا و اینکه امر به عبادت خدا دارند روشن بوده ولی به خاطر آن رگ اباحه گری و سفره اندازی احبار و رهبان از گردون توحید در آمدند و به طرف شرک رفتند یعنی در کنار رب حقیقی ارباب قرار دادند «سبحانه عما یشرکون» چه نقصی دارد خدا که شریک کنارش میگذارید. سبحانه یعنی وجود مقدس او از هر عیبی، از هر نقصی منزه است و ذات مستجمع جمیع صفات کمال است، معنی ندارد ربی کنار او بگذارید، معبودی کنار او بگذارید، فرهنگی کنار فرهنگ کامل او بگذارید. در هر صورت از آیه برمی آید که یک عده دنیا پرست ژست پروردگاری گرفته اند که از این ژستها در تاریخ بوده است، زمان ما که خیلی فراوان است بعضی از این افراد پوک و پوچ حتماً در شهرهایتان به آنها برخورد کرده اید که یک ژست دانایی به خودشان میگیرند و حق به خودشان میدهند که در هر چیزی حتی در مسائل قرآن، مسائل اسلام دخالت های بیجا بکنند.
یک عالمی داشتیم در تهران که از یک مرد خدا من شنیدم که در کاظمین کسی چند لحظه به خدمت وجود مقدس امام عصر رسیده بود ایشان فرموده بودند: در تهران سلام من را به آشیخ محمدحسن طالقانی برسان. عالم بسیار برجسته ای بوده است، از مبارزین زمان رضاخان بوده بسیار آدم باسواد و خالصی بوده و در تهران جزو علمایی بود که حرف اول را میزد حرفش هم خیلی مقبول بود، چون خودش هم مجسمه عمل به قرآن و روایات اهل بیت بود یعنی هر چه برای مردم میگفت در مسائل مثبت، مردم میدیدند در خودش شدیدتر از مردم است. هر چه نهی از منکر داشت مردم میدیدند خودش پاک تر از مردمی است که دارد نهی از منکرشان میکند، یک آدم متدینی ایشان را دعوت میکند که عقد دخترش را بخواند و تبرکهم میدانسته که عقد دخترش را آشیخ محمدحسن طالقانی بخواند، اواخر قاجاریه از زمان ناصر الدین شاه به بعد یک مشتی رفتند فرانسه و انگلیس و بلژیک درس خواندند وقتی برگشتند خدایی به مردم میفروختند یک جوان از فرنگ برگشته پاهایش را رویپاهایش انداخته خیلی هم متکبرانه نشسته بود آشیخ محمدحسن که وارد شد همه به احترامش بلند شدند الا این جوان.
آقا شیخ محمد حسن سلام کرد، مهمانها در اتاقها به ایشان سلام کردند جوان خیلی متکبرانه و مغرورانه نشسته بود و قیافه گرفته بود تا نوبت به عقد خواندن شد قبل از اینکه عقد جاری بشود این جوان با یک تبختری برگشت بدون رعایت شخصیت مرحوم آقا شیخ محمد حسن گفت: آقا شیخ کی گفته دو کلم عربی دو تا نامحرم را به هم پیوند میدهد و از نامحرمی در میآورد و محرم میکند، لفظ و کلمه زوّجت و انکحت چه کاری از دستش بر میآید که سر مردم را کلاه گذاشته اید و مردم را مقید کرده اید که باید این زوّجت و انکحت خوانده بشود. تا دختری که تا لحظ قبل واقعاً نامحرم بود محرم این مرد بیگانه شده زن و شوهر بشوند واقعاً لفظ چه اثری دارد. حرف هیچ اثری ندارد لغت هیچ اثری ندارد آقا شیخ محمد حسن نگاهش نکرد جواب هم نداد عکس العمل هم نشان نداد، گروه مؤمنه جلسه که احترام زیادی برای ایشان قائل بودند خیلی تعجب کردند متأثر هم شدند فکر کردند حاج محمد حسن در مقابل یک نفر از فرنگ برگشته شکست خورد.
اینجا نقط آبروی دین است که دارد به باد میرود یعنی دین جواب این حرف را ندارد اسلام که بن بست ندارد با کمال شجاعت در قرآن اشکال مخالفین را نقل کرده در روایت هم همینجور، در کتابهای مربوط به احتجاجات پر از وسوسه ها، شبهه ها، اشکالات در عالم دارد که فقط فرهنگ اهل بیت از اشکال نمی ترسد از آن شبهه نمی ترسد و میتواند جواب بدهد.
اما آقا شیخ محمد حسن حساب کرد بحث علمی که با بچه نمیتوان کرد باید به یک شکل دیگر جوابش را داد. عقد دختر را جاری کرد و شیرینی پخش کردند گذاشت یک نیم ساعتی سه ربعی بگذرد ولی مردم همه ناراحت در یک لحظه ای که جلسه سکوت گرفت حاج محمد حسن رویش را کرد به آن جوان گفت احمق، بیشعور، جوان خیلی هیجان زده شد گفت: به من میگویی حاج شیخ گفت: بله به تو میگویم چرا ناراحت میشوی تو مگر نگفتی که کلمه اثر ندارد بگذار من هر چه میخواهم بگویم سگ خوک گاو الاغ اصلًا اثر نگیر، چون بنا بر گفت خودت لغت هیچ اثری ندارد حالا من به تو گفتم الاغ، برای تو باید بی تفاوت باشد. جوان بلند شد و فرار کرد مردم هم خیلی خوشحال شدند این جا پروردگار بزرگ عالم میگوید سبحانه یعنی وجود مقدس او از هر عیبی از هر نقصی مبراست، به چه دلیل یهود و نصاری پاپ را، کشیش را در مقابل من و فرهنگ من علم کردهاید و تسلیم امور ساخت اینان شدهاید که از روز دوشنبه تا روز شنبه انواع گناهان را مرتکب میشوید و بعد پیش کشیش میروید زانو میزنید اعتراف میکنید که ما شش روز هفته زنا کردهایم، دروغ گفته ایم، توی گوش مردم زدهایم، مست کردهایم.
کشیش میگوید حالا که اعتراف کرده اید من شما را از جانب پروردگار بخشیدم شما چطور زیر بار اینها رفته اید اینها را رب انتخاب کرده اید اینها حرام خدا را به شما حلال کرده اند اینها اکل سحت را به شما حلال کردند، اینها ربا را به شما حلالکرده اند چرا در مقابل خدا و فرهنگ خدا رب دیگر و فرهنگ دیگر قرار داده اید، شما اگر عبادت درست هم داشته باشید باز هم مشرک هستید.
﴿إِنَّ اللَّهَ لا یغْفِرُ أَنْ یشْرَک بِهِ وَ یغْفِرُ ما دُونَ ذلِک﴾ (1) اینها ژست خداوندی گرفته اند شما هم قبول کرده اید از بعد موسی و عیسی در حالیکه فرمان داده شده به شما که طرد بکنید در عبادت اطاعت غیر خدا را و برای او شریک قرار ندهید چون ﴿لَیسَ کمِثْلِهِ شَیءٌ﴾ شما باید توحید افعالی توحید صفاتی و توحید ذاتی در شما محقق باشد که فعل فقط از خداست مگر جایی که اجازه و اختیار بدهد، صفات کمالش ویژه خداست دیگری ندارد خالق فقط خداست مربی فقط خداست رازق فقط خداست.
شما باید محقق به توحید ذاتی و صفاتی افعالی باشید این یک آیه از آن پنج آیه که پروردگار عالم هم رکن اول عبادت را که عبادت باید لله باشد و هم رکن دوم که طرد طاغوت وشریک است در آی شریفه آورده. انبیاء آیه 25 ﴿وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِک﴾ نکره در سیاق نفی ﴿مِنْ رَسُولٍ﴾ مای نافیه رسول نکره جمله نفی نکره در سیاق نفی افاده عموم ﴿إِلَّا نُوحِی إِلَیهِ﴾ چیزی نوحی الیه که به ملّت بگویند به خود انبیاء تنها وحی نشده این فرهنگ که ریشه است، اصل است، پایه است، وحی شده به تمام انبیائی که پیش از تو مبعوث به رسالت شده اند ﴿أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدُونِ﴾ معبودی جزء من وجود ندارد بقیه فقیر بالذّات هستند، ممکن بالذات هستند محتاج به ذات هستند، بقیه نبودند به وجود آوردم ایشان را آینده هم نخواهند بود اینها هیچ چیزشان مثل خدا نیست اینها نه خالق شما هستند نه رازق شما هستند نه تکیه گاه شما هستند اگر انسان هستند و انتخاب کرده اید، آنها را عبادت بکنید مثل خود شما بلکه وزنتان کمتر از خود شما است اگر سنگ چوب درخت حیوان مثل گوساله سامری که دیگر حال آنها معلوم است این پیام پروردگار عالم است که هدف رسالت هم انبیاء خدا بوده که انگار آی شریفه تاریخ را به صورت یک نمایشگاه مسلسل وار و زنجیر وار که نبرد انبیاء و مدعیان نادان خدایی است دارد مطرح میکند.
نمی خواهد بگوید این مسئله زمان انبیای خدا مطرح بوده که یک عده ژست ﴿أَنَا رَبُّکمُ الْأَعْلی﴾ گرفتند ژست خداوندگاری گرفتهاند، بر شما بندگان من است که عبادت شما برای من، خالص در هر زمینه ای مادی معنوی اقتصادی دنیایی سیاسی همه چیز شما باید عبادت من باشد و خالص باشد. و ازطرفی هم مدعی خداوندگاری را به سنگ بکوبید.
اعراف آیه 59 و ﴿لَقَدْ أَرْسَلْنا﴾ این باز دو رکن را در آیه شریفه آورده این خیلی مهم است من فکر میکنم دیگر بیانی بالاتر از این برای بیان دو رکن عبادت نباشد. ﴿وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلی قَوْمِهِ فَقالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَکمْ مِنْ إِلهٍ غَیرُهُ﴾ .
اینجا ببینید ﴿ما لَکمْ مِنْ إِلهٍ غَیرُهُ﴾ نکره در سیاق نفی یعنی هیچ معبودی جز الله وجود ندارد کنار پروردگار، خداوندگاری را علم نکنید ربی را علم نکنید فرهنگی را علم نکنید.
عنکبوت آیه 16 ﴿وَ إِبْراهِیمَ إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ اعْبُدُوا اللَّهَ﴾ (خدا را بپرستید) ﴿وَ اتَّقُوهُ﴾ و از او پروا کنید و بت در مقابل او علم نکنید.
اعراف آیه 65 ﴿وَ إِلی عادٍ أَخاهُمْ هُوداً﴾ خیلی جالب است که اهل مدین مردم ضد خدا بودند مردم مشرک بودند مردم بت پرست بودند دارای اربابان متعدد بودند و خداوند متعال از پیغمبری که میخواهد برای آنها بفرستد تعبیر به برادرشان میکند ﴿إِلی عادٍ أَخاهُمْ﴾ یعنی مربیان جامعه یعنی اساتید تربیت یعنی علما یعنی پیش نمازها یعنی مراجع یعنی دانشمندان یعنی اندیشمندان نسبت به جامعه حس برادری برای آنها داشته باشید یک برادر دلسوز یک برادری که میبیند برادرش دارد از دست میرود برادرش را دارند میبرند برادرش را دارند میدزدند برادرش را در کمند ضد خدا قرار داده اند برادرش دارد میرود جهنم بین مردم تکبّر نکنید جدای از من ندانید سر و گردن بالاتر از بندگان من ندانید برادریوار بین مردم باشید ﴿إِلی عادٍ أَخاهُمْ هُوداً قالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَکمْ مِنْ إِلهٍ غَیرُهُ﴾ همان حرف نوح و همان دو رکن هم عباده الله هم نفی معبود باطل اعراف آیه 73. ﴿إِلی ثَمُودَ أَخاهُمْ﴾ همین نکت اخاهم را برای قوم ثمود هم دارد ﴿صالِحاً﴾ اول برای اینها حس برادری و نزدیکی نسبت به مردم خداوند زنده کرد و رشد کرد بعد فرستاد ﴿یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَکمْ مِنْ إِلهٍ غَیرُهُ﴾
اعراف آیه 85 ﴿إِلی مَدْینَ أَخاهُمْ شُعَیباً﴾ هود را پیغمبر مدین گفته اند که درست نیست این درست است ﴿إِلی مَدْینَ أَخاهُمْ شُعَیباً قالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَکمْ مِنْ إِلهٍ غَیرُهُ﴾ این آیه هم دو رکن را میگوید.
مائده آیه 72. ﴿وَ قالَ الْمَسِیحُ یا بَنِی إِسْرائِیلَ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبِّی وَ رَبَّکمْ إِنَّهُ مَنْ یشْرِک بِاللَّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَیهِ﴾ ببینید یهودیهایی که خدا مسیح را برایشان مبعوث به رسالت کرد و ﴿ما أُمِرُوا إِلَّا لِیعْبُدُوا إِلهاً واحِداً لا إِلهَ إِلَّا هُوَ سُبْحانَهُ عَمَّا یشْرِکونَ﴾ در اولین آی امروز که عرض شد برایشان روشن بوده ولی آن رگ اباحهگری و جیب پری احبار و رهبان چه جنایتی کرد.
دنیا پرستی دیگر من در یک مجله خواندم کلاه پاپ که پاپ قبل هم سرش میگذاشت پاپ قبل از او هم سرش میگذاشت، من در دور عمرم ده و یازده پاپ را به یاد دارم حالا این فرد آلمانی قبلًا در لهستان بود اما این موجود مال آلمان است ورگ نژادپرستی دارد با اسرائیل هم خیلی میانه دارد و تقریباً تمایلی هم به حزب نازی هیتلری آلمان دارد این آخوند یک میلیارد نفر است.
ببینید دنیا چه طویله ای شده است که چه کسی مرشد یک میلیارد نفر است، خیال نکنید دنیا دنیای علم است، دنیای تمدن است، دنیای روزگار ما از جاهلیت قبل از پیغمبر خیلی جاهلیتش قوی تر است.
من در یکی از جلسات تهران ده تا بحث راجع به جاهلیت و مقایسه بین جاهلیت این روزگار و جاهلیت گذشته هند که بالای یک میلیارد و سیصد میلیون جمعیت دارد اما در مجله دیدم رئیسجمهور این کشور همیشه یک لیوان در جیبش است و در خود هند هم هر جا میرود تا ببیند گاوی دارد دستشویی خالی میکند لیوان را میآورد و بول گاو پر میکند همانجا سر میکشد به عنوان تبرک یعنی جاهلیت در روزگار ما خیلی عجیب است.
﴿وَ قالَ الْمَسِیحُ یا بَنِی إِسْرائِیلَ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبِّی﴾ اینجا خیلی به نظر من جالب است که پروردگار از قول مسیح لفظ الله را نیاورده لفظ رب آورده که در آینده بعد از مسیح جلوی ﴿اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً﴾ را بگیرد. اصلًا دورنمای این آیات و نگاه این آیات خیلی دورنما و نگاه عجیبی است یعنی آدم یک مقدار که فکر میکند میبیند انبیاء قبل مثل ابراهیم هود صالح شعیب به مردم گفتند اعبدواالله ولی مسیح به مردم گفت: ﴿اعْبُدُوا اللَّهَ رَبِّی﴾ ربی را اضافه کرد مالک من و مدبر من و همه کاره من و کارگردان من ﴿وَ رَبُّکمْ﴾ و همه کاره شما و کارگردان و خالق و روزی دهند شما، قبلًا هم گفتم تمام این معانی در رب مستتر است.
مؤمنون آی 32 ﴿فَأَرْسَلْنا فِیهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَکمْ مِنْ إِلهٍ غَیرُهُ﴾ اینجا ببینید تمام آیاتی که خوانده اید امر به عبادت خدا کرده است نفی معبودیت غیر خدا را.
بحث در این آیات و تقسیم بندی هایش تمام، حالا برجسته ترین نکات مربوط به عبادت که به نظر من میوه بحث گذشته و شیرینی بحث گذشته است ملاحظه بکنید. عبادت یعنی چی «غایه التّذلل فی قبال مولی مع الاطاعه و هذاالمعنی یکون بالتکوین او بالاختیار او بالجعل» (2).
خیلی جالب است «غایه التذلل» نهایت خضوع در برابر مولا اما مع الاطاعه این مع الاطاعه نباید قیچی شود که یکی بیافتد بگوید عاشق خدا نوکر خدا قربان خدا میروم تواضع در مقابلش دارم اما خواسته هایش را اطاعت نکند این عبادت نیست بازی گری است. «العباده غایه التذلل فی قبال مولی مع الاطاعه و هذا المعنی» یعنی این معنایی که مرکب است از تذلل و از اطاعت این خیلی جالب است یعنی اصل لغت عبادت یک معنی ترکیبی دارد معنی بسیط ندارد اینها را شما در کتابهای بسیار مهم لغت عرب میتوانید ببینید. «غایه التذلل فی قبال مولی مع الاطاعه» این اطاعت معیت با آن تذلل دارد «وهذا المعنی» یعنی این تواضع نهایی و این اطاعت نهایی گاهی تکوینی نسبت به پروردگار است گاهی اختیاری است و گاهی هم مسئله جعلی است کاری به پروردگار ندارد.
اما جنب تکوینی آن «ان کلّ من فی السّموات والارض الا اتی الرحمن عبداً» مریم آیه 93 هر چه را، هر کسی را که در آسمانها وجود دارد نیستند مگر اینکه به جانب پروردگار عالم به حالت عبودیت هستند در غایه التذلل و نهایه الاطاعه هستند ظاهراً بنده و مملوک به سوی خدا میآیند که حالا شامل ذوی العقول است، میگویند مراد از ﴿مَنْ فِی السَّماواتِ﴾ کل فرشتگان باشند و آی شریفه عبادتشان را تکوینی میدادند و از دایر اختیار خارج میدانند.
و در آی دیگر هم ﴿ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾ که هم تسبیح گوی پروردگار هستند تکویناً یعنی ذاتاً بنده و مملوک هستند ولی متذلل و مطیعباز یک آیه دیگر. ﴿ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیعْبُدُونِ﴾ انعام: 61 یعنی خلقتشان بر این کیفیت است اصلًا وقتی میخواستم جن و انس را بسازم برای عبادت ساختم اصلًا ذاتشان را برای عبادت ساختم تکویناً اینها بنده ساخته شدند بعد اختیاراً هم قوانین تشریع من را عمل بکنند.
«لا بحسب الاختیار الثانوی و باقتضاء التعقل و التفکر» مرحله دوم عبادت اختیاری است یا در آیه بگوییم لیعبدون عبودیت هم تکوینی است و هم تشریعی است و اختیاری است. اما عبادت اختیاری دوم «ان اعبدواالله واتقوه و اطیعون» نوح آیه 3 که چون اینجا دایر اختیار حاکم است میتواند آدم عباده الله نداشته باشد میتواند تقوی نداشته باشد میتواند اطاعت هم نداشته باشد و «فان العبادة بالاختیار هو التعبد طوعا و بحسب التعقل و التفکر» (3) اما بندگی جعلی همین بوده که قبلًا به صورت بازار بنده فروشان وکنیز فروشان بوده که جعل بنده میکردند که قرآن هم دارد «الحرّ بالحرّ و العبد بالعبد» بقره 178 ﴿ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا عَبْداً مَمْلُوکاً لا یقْدِرُ عَلی شَیءٍ﴾ نحل 75 که عبد میشود و در برابر ارباب و مالک متواضع بوده و مطیع بوده، عبادت اوثان اصنام کواکب اشجار و انعام، افرادی از انسان و ملائکه وارواح و عقول باطل است چرا؟ چون همه اینها خلق الله هستندو مبدأ و معادشان به سوی حق است اصل در وجود هیچ کدام از اینها که شمرده شد زمینه ای برای معبود وجود ندارد.
______________________________