جلسه 55
(قم حوزه علمیه قم )عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شویدبسم الله الرحمن الرحيم الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی جمیع الانبیاء و المرسلین و الائمة المعصومین علیهم السلام.
درباره حروف مقطعه که در کل قرآن مجید از 28 حرف عربی 14 حرف برای سوری که حروف مقطعه دارد بکار گرفته شده است. که حالا فلسفه عدد 14 چیست نمیدانم که چرا از 28 حرف 14 حرف بکار گرفته شده. ظاهراً مرحوم فیض کاشانی اعلی الله مقامه در تفسیر مفصل صافی ایشان که همین تفسیر را خودشان به نام أصفی مختصر در 6 جلد چاپ کرده اند که یک برداشت زیبایی دارند که میفرمایند کلیه حروف مقطعه اوایل سوره را که تکراری آن را بیاندازیم و با هم ترکیب کنیم ]صراط علی حق نمسکه[
البته میدانید که در روایات بسیار مهم ما که اهل سنت هم نقل کرده اند بخصوص روایات مربوط به اهل بیت(ع) شیخ سلیمان بلخی در کتاب ینابیع الموده نقل میکند همه با ذکر سند در یک مجموعه از روایات آمده که گاهی از پیغمبر(ص) سوال شده صراط مستقیم را برایمان تعریف کنید که ایشان مصداق عینی آن را بیان کرده اند یا دست روی شانه علی(ع) قرار داده اند و این که مرحوم فیض با حذف تکرار مکررات این جمله زیبا را درست کرده اند ریشه در روایاتمان دارد در تفسیر سوره حمد هم یادم ميآید از جلد اول تفسیر فخر رازی نقل کردم در باب «بسم الله»و جهر یا اخفات «بسم الله» فخر رازی نوشته با تحقیقاتی که من کرده ام به این نتیجه رسیده ام همه «بسم الله» را ميگفته و حذف نمی کرده و هم جهرا قرائت ميکردند «بسم الله» را و بعد این جمله طلائی را نوشته از خودش ]من اتخذ علياً اماما لدينه فقد استمسک بالعروة الوثقی[ یعنی تمام دین را کسی از علی(ع) بگیرد و به او اقتداء بکند به ريسمان الهي چنگ زده است.
در رابطه با الف لام میم سوره بقره خیلی مطلب نوشته شده هم در تفاسیر قرآن شیعه و سنی و هم در کتابهایی که وارد مسائل مربوط به حروف شده اند که مفصل ترین بحث درباره حروف مربوط به محی الدین عربی در فتوحات است که حالا من نمیدانم حرفهای ایشان درباره حروف بر اساس چه مستندی، بر اساس چه علمی، بر اساس چه روایت یا معارف الهی است که فقط میخواهم بگویم که مفصل درباره حروف بحث شده و مطالبی را بیان کردند که بخشی هم واقعاً کاربرد اعتقادی و عملی و اخلاقی ندارد حالا یک بحث است از میان این مجموعه پراکنده گویی، من سه بخش را انتخاب کردم و سه نظر را که یکی از آن را خودم بیشتر تقویت ميکنم.
اولین آن این است که ميگویند این یک علم است بین خدا و پیغمبر(ص) و امناء وحی که ائمه طاهرین(ع) هستند و حقیقت این علم و معنای این علم فقط پیش پرودگار و پیغمبر(ص) و ائمه طاهرین(ع) است حالا اگر این باشد چرا رسول خدا(ص) و ائمه طاهرین(ع) اظهار نکردند، اعلام نکردند، بیان نکردند، حتماً جای آن در دنیا نبوده و عقلها نیز تحمل آن را نداشته است ميگویند الف آن لام آن میم آن هر کدام اشاره به حقیقت یا حقایقی است و ميگویند ترس از این معنا هم نداشته باشید که ما ميگوییم این حروف تک تک دارای معناست چون در عرب در محاورات و مکالمات تک حرفی هم رسم بوده و یک جملاتی را و یک اشعاری را نقل ميکنند از جمله مثلاً عرب به یکی ميگوید «اتبع» آن هم در جوابش ميگوید ق یعنی این اشاره به این است که باشد «وقيت نفسی من الخطرات» و «ق» نشان دهنده به اصطلاح همان جمله است این که ميگویند ترسی ندارد بگوییم «الف» مربوط به یک حقیقتی است که ما نمیدانیم چه است، لام همین طور، میم همین طور پروردگار عالم تبدیل به رمز کرده بین خودش و پیغمبر(ص)و ائمه طاهرین(ع) این یک بعد که اغلب هم این قول را نقل کرده اند. هم مفسرین خیلی قدیم و هم مفسرین جدید شیعه و سنی.
قول دوم که بیشتر از روایات گرفته شده و امام صادق(ع) هم این نگاه را به حروف مقطعه دارند ميفرمایند هر حرفی از یک صفت كامل پروردگار عالم گرفته شده مثلاً در حروف مقطعه سوره بقره «الف» دال بر «الله» است لام دال بر لطیف بودن حق است که در قرآن هم هست ]ان الله لطيف خبير[ میم هم اشاره به مالک بودن حضرت حق است که «الله» و مالک در سوره حمد مفصل بحث شد یا ميگویند الف دلالت بر انا دارد لام دلالت بر لی دارد میم دلالت بر منّی، كه نشان از این جمله است «أنا الله وَلی جميع صفات الکمال و منی الغفران و الاحسان» مثل همان ق که دنباله آن حذف شده چون بنای عرف هم بر این است که حرف را خیلی متین و مفید و مختصر خیلی موجز بیان کند.
اما قول سوم که بیشتر ميشود این قول را تقویت کرد و آن این است که هم در مکه هم در مدینه البته مدینه کمتر ولی مکه بیشتر و طولانی تر و قوی تر علیه وحی بودن قرآن موضع گیری زیادی شد که پروردگار عالم بعضی از آن مواضع را در خود قرآن کریم نقل میکند و این شجاعت قرآن است که از حرف مخالف ترس و وحشت ندارد، انکار منکرین را نقل میکند، اباطیل باطل گویان را نقل ميکند، مطالب پوچ و پوک مشرکین را نقل ميکند و خیلی عالمانه و حکیمانه و رحیمانه جواب ميدهد و رد ميکند، میگفتند که این شخص با افرادی در تماس است آنها اخبار گذشتگان را برایش نقل ميکنند ایشان هم ميآید قول آنها را به این شکل ترجمه ميکند و به عنوان وحی «الهی» به خورد ما میخواهد بدهد، یا بعضیها ميگفتند ساخت خودش است خودش مينشیند این آیات و سورهها را جور ميکند و بعد ميآید و میگوید اینها من «الله» است. پروردگار عالم یکی از محکمترین جوابهایی که به این گروهها داده است همین حروف مقطعه است الف لام میم الف لام را این چهارده حرفی که آورده است میخواهد به اینها با این حروف مقطعه در مقام تحدی برآید که شما ميگویید قرآن بالاخره ساخت زمین است و کاری به عالم ملکوت ندارد حالا یا پیغمبر(ص) خودش به تنهایی نشسته ساخته یا به قول شما کمک گرفته است. بالاخره ميخواهید بگویید این وحی نیست نهایتاً و این دست پخت بشری در کره زمین است.
این ساختمانی که به نام قرآن الان در اختیار شماست البته مخاطب الف لام میم تمام جن و انس است از زمان نزول تا بر پا شدن قیامت که حالا آیه آن را عرض ميکنم شما ميگوئید این ساختمان معمارش انسان است حالا این انسان به تنهایی معماری کرده یا کمک گرفته. عناصر ساختمان چیست؟ عناصر که از دسترس شما خارج نیست تمام مسائل ساختمان قرآن کریم همین حروف الفباست که حالا ما 14 تای آن را اول سورهها بصورت ترکیبی الف لام میم یا بصورت ]ن والقلم و ما يسطرون[ بیان کرده این مسائل که آسمانی نیست در زمین هم که نیست مطلب اول: در مکتب اولین درسی که به بچهها میدهند الف ب است این هم که در اختیار همه شماست اگر ميگویید این ساختمان زمینی است و معمارش هم زمینی است شما این مصالح را بردارید این 28 حرف را که حالا 14 تای آن را برای نمونه اول سورهها آورده اند به هر شکلی که میخواهید ترکیب کنید یا 10 آیه یا یک سوره یا کل قرآن را بسازید یک وقت مصالح را ندارید میگویید این مصالح ویژه یک نفر است در اختیار شخص پیغمبر(ص) است که خود ساخته اما این مصالح عمومی است و در دهان همه در حال چرخش است، روز اول هر مکتب خانه ای اینها را یاد بچهها ميدهند شما این 28 حرف را بردارید و ترکیب کنید و اگر این کار شدنی بود ]فاتوا بسورة مثله[ یا ]يأتوا بمثل هذا القرآن[ جهت را خدا در اختیار بشر قرار داده ]انا اعطيناک الکوثر... [ یک خط است بنشینید یک سوره یک خطی هرجوری که ميخواهی ترکیب کن و درست کن اگر مثل خود قرآن شد که خود قرآن است اگر نشد خودت را از آتش جهنم حفظ کنید که این تهمت به قرآن است ]فان لم تفعلوا... [ ]وقودها الناس والحجارة[ .
ببینید مبارزه با قرآن که پیروزی ندارد، انسان مبارزه کننده را آتش گیره جهنم ميکند یعنی این قدر گناه تهمت به قرآن کریم سنگین است و «ان لم تفعلوا» اگر نمیتوانید حداقل دهانتان را ببندید و ساکت باشید که یاوه گفتن در برابر قرآن و انکار وحی بودن آن شما را آتش گیره جهنم خواهد کرد.
از روزی که قرآن نازل شده تا حالا شما حساب پیشرفت علم را کنید بخصوص که کلید انواع رشتهها هنوز دست مسیحیان و یهودیان با این پیشرفت عظیم علمی و الکترونیکی که میتوانند حروف را به دستگاه بدهند و هدایت کنند که این کار را برای ما بساز اگر قرآن مجید وحی نبود نه الان، همان زمان پیغمبر(ص) كشيشها و خاخامها عالم مسیحیت و یهودیت، احبار و رهبان این کار را میکردند، چماقش هم ميکردند و مهر بطلان به وحی بودن قرآن کریم ميزدند. من در اخبار جدید جهانی همین دو سه روز پیش دیدم که از واتیکان تا مراکز بسیار مهم علمی، صحیفه سجادیه را خواستند یعنی مواردی در اروپا این کتاب را اتفاقی به دست آورده خیلی برایشان اعجاب انگیز بوده هم مسائل فیزیکی صحیفه از جمله این مسئله «يا من يعلم وزن الهواء» که صدو چهل پنجاه سال است بشر خبر دار شده که اکسیژن و ازت تشکیل شده از اتم جرم است و دارای الکترون و جرم هم وزن دارد آن وقت هزار و پانصد سال پیش گوشه شهر مدینه یک نفر بگوید «يا من يعلم وزن الهواء»یعنی تو وزن همه اکسیژنها و ازت هایی که از ترکیب آنهاست هوا درست شده، میدانی این برایشان خیلی اعجاب انگیز است یا در امر بهداشت که در همین صحیفه زین العابدین(ع) ميفرماید: خدایا آب خوراکی دشمنان ما را به وبا مخلوط کن، میکروب و با هزار و پانصد سال پیش جایگاهش و خواستگاهش آبهای راکد و آبهای مانده در آب انبارهاست از کجا این مرد میکروب را ميشناخته و بعد جای پرورش آن را میدانسته و تا واتیکان هم خبر ميدهد و درخواست ميکنند متن صحیفه برایشان فرستاده شود وقتی برایشان صحیفه اینقدر اعجاب انگیز باشد، قرآن مجید که وحی «الله» است چه خواهد کرد این است که تحدی به قرآن اصلا امکان ندارد.
آیه شریفه در اسراء آیه 88 ]قل لئن اجتمعت الانس و الجن[ ببینید مخاطب کل هستند هم موجودات غیبی هستند هم انسانی که در کره زمین زندگي ميكند ]لئن اجتمعت الانس[ کل الانس والجن به آنها اعلام کن ]علی ان يأتوا بمثل هذا القرآن[ اصلا بیارید مانند این قرآن را بعد خود پروردگار ميگوید «لا يأتون بمثله» یعنی محکم بودن کتاب از «لا يأتون بمثله» باید فهمید علمی بودن کتاب از «لا يأتون بمثله» باید فهیمید «لا يأتون بمثله» فعل هم مضارع است دلالت بر استمرار دارد یعنی حبیب من خيالت راحت باشد تا قیامت اینها در مقابل قرآن هیچ غلطی نمیتوانند بکنند ]ولو کان بعضهم لبعض ظهيراً[ یادتان هم باشد در قرآن در چند جا بعض و بعضهم را استعمال کرده ]المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولياء بعض[ در سوره مبارکه توبه است به معنی جز نیست این را اگر خواستید ترجمه کنید یعنی جن و انس کمک یکدیگر قرار بگیرند نه اینکه یک عده کنار بکشند گروهی بمانند، این گروه، گروه مانده دیگر را کمک کنند ]ولو کان بعضهم لبعض ظهيراً[ یکدیگر را کمک بکنند چنین کاری از دستشان بر نمیآید.
یک مطلبی را هم عرض کنم در قسمتی از شبهات که به خود من مراجعه شده من از قرآن مجید کمک گرفتم و جواب هم داده ام، فرض کنیم آمده راجع به معاد یک شبهه داده من همین تحدی نسبت به قرآن را اول با زبان خیلی نرم و گویا برای آن بیان کردم وقتی که توانستم جزم بودن اعتقاد او را به قرآن بگیرم که قرآن وحی است و دست پخت بشر نیست و ساختمان ساخت انسان هم نیست و به آن گفتم که حالا که فهمیدی که قرآن وحی است و من «الله» است پروردگار عالم بالای هزار آیه درباره قیامت و زنده شدن مردگان در این کتاب دارد حالا باز هم شک داری دیدم نه با علاج شدن بلند شد رفت.
یک روایت هم رسول خدا(ص) دارند که روایت بسیار زیبایی است این روایت در تفسیر قرطبی جلد اول صفحه 7 نقل شده سنن ترمذی هم در شماره حدیث دوهزار و نهصد و ده نقل کرده که این حروف یعنی الف لام میم اگر به عنوان قرآن قرائت شود چه عظمتی کتاب خدا دارد در همه جوانب اگر این حروف به عنوان قرآن قرائت شود نه به عنوان دیگر، ]من قرأ حرفاً من کتاب الله فله حسنةٌ[ کسی که به قصد قرآن در راه میرود آیه ای هم حفظ نیست قرآن هم با او نیست آمده و حروف مقطعه را بعنوان قرآن ميخواند «کهيعص» بعنوان قرائت قرآن. رسول خدا(ص) میفرماید برای هر حرفش حسنه دارد و الحسنه بعشر امثالها هر حرفی ميشود ده حسنه الف لام میم ميشود 30 حسنه یعنی 30 کار خوب در پرونده او ثبت ميشود بعد خود حضرت توضیح دادند: لا اقول الف لام میم حرفٌ، من الف لام میم را بعنوان یک حرف مطرح نمی کنم بل الف حرفٌ و لام حرفٌ و میم حرفٌ من هر کدام از اینها را یک حرف ميدانم بنا بر این کسی که به قصد قرآن میگوید الف لام میم خداوند مهربان 30 حسنه به او عنایت میکند از کریمی مثل خدا هم تعجب نباید کرد، نه از او کم ميآید و نه خیلی اگر به کسی عنایت کند از حق کسی دیگر به او عنایت کرده، هر کسی در پاداش جایگاه خودش را دارد پاداش او هم بی نهایت است و نسبت به حضرت حق خیلی صاف باید انسان فکر کند. این بحث الف لام میم.
اما ذلک الکتاب، ما در ادبیات خوانده ایم كه اشاره به بعید است، فرقی هم نمی کند این بعد بعد مکانی باشد یا بعد معنوی باشد یک وقت من حرم حضرت معصومه (س) را میخواهم با اسم اشاره با دلالت بر دور نشان ميدهم یک وقت میخواهم یک مسئله با عظمتی را بگویم از حالت حضور در ميآورم یعنی میخواهم بگویم این از دسترس همه عقلها دور است، خیلی از عقول دسترسی ندارند به این حقیقت به خاطر عظمت و والایی و فوق بودن و رفعت او با ذلک اشاره ميکنند.
بیشتر مفسرین ذلک را چند جور گفته اند یکی همین است که حالا چه حقایق قرآن از دسترس خیلی از عقول خارج بخصوص عقول توده مردم و مستضعفین؛ و عالمان برجسته و حکیمان برجسته تا حدی میتوانند بفهمند بخاطر رفعتش ميگوید ذلک یا نه ذلک اشاره به قرآن لوح محفوظ است که شب قدر نازل شد و معلوم نیست چه وقت و بعد از بعثت پیغمبر(ص) به تدریج چون شروع به نازل شدن کرده یا وقتی سوره بقره را نازل کرده هنوز خیلی از آیات مانده بود که نازل نشده بود ذلک اشاره به آن آیات است چون ما خوانده ایم که گاهی کل را به اسم جزء ميشود خواند.
فخررازی در جلد دوم چهل جلدی که چاپ مصر است جلد 2 صفحه 13یک بیان خوبی دارد که حالا بنده بیان آن را برای شما ميخوانم ميگوید ذلک و هذا 2 حرف اشاره هستند اصل هر دو ذا است 2 حرف است ذا و الف های روی هذا برای تنبیه است که میخواهد بگوید ای شنونده ]فاذا قرب شیء اشير اليه[ وقتی که چیزی نزدیک آدم باشد با ذا اشاره ميشود با ]من ذا الذی يقرض الله قرضاً حسنا[ این که میخواهد قرض الحسنه بدهد کیست یعنی مخاطب همین مردم هستند از طرف خدا. «و قد تدخل الکاف علی «ذا» للمخاطبة و اللام للتأکيد» آن که وضع کرده برای اشاره وضع کرده، دیگر به دور و نزدیک آن کاری نداشته ولی بعداً «اختص فی العرف... » میگوید ذلک بر اهل لغت بُعدی در آن منظور نشده و برای اشاره است و لام آن برای تأکید و کاف آن برای خطاب، ولی وقتی به عرف آمده عرف عرب این را اشاره بر دور گرفته است اگر حرف فخر را بپذیریم ذلک در این آیه شریفه به معنی هذا است. تا برسیم به «الکتاب» و فرق کتاب با کلام با فرقان با قرآن.