جلسه 56
(قم حوزه علمیه قم )عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شویدبسم الله الرحمن الرحيم الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی جمیع الانبیاء و المرسلین و الائمة المعصومین علیهم السلام.
حرف «ذلک» که اشاره به بُعد دارد و در هر دو بعد مکانی و معنوی هم استعمال شده به کارگیریش در آیه شریفه ذلک الکتاب در حقیقت اشاره به آن عظمت و رفعت و بزرگی کتاب خداست که فقط عقول عالیه و عقول پخته به آن عظمت و به حقایق آیات و به معانی آیات دسترسی دارند. چندجمله برگرفته شده از خود قرآن کریم عرض ميکنم که اگر در این چندجمله که برگرفته شده از خود قرآن مجید است دقت بشود جایگاه قرآن و عظمت کتاب الهی را نشان ميدهد که دقیقا معلوم بشود چرا ذلک در اینجا به کار گرفته شده است؟
خبر جملات آخر این متن است. کتابی که وحی خداست و خود کتاب هم وحی بودنش را از جهات گوناگون ثابت کرده که یک جهتش مسئله تحدی است. ]علی أن يأتوا بمثل هذا القرآن[ و کلام مستقیم و محکم پروردگار است و در نهایت فصاحت و بلاغت قرار دارد یعنی از پیچیدگی های انشائی و لفظی دور است. این فصاحت جملات روشن و روشنگر است. بلاغت هم هر چیزی در قرآن کریم حتی یک حرف، حتی یک ادات تاکید، در جای خودش به کار گرفته شده، این بلاغت است. و مشتمل بر حقایق همه کتاب های آسمانی است که در تفسیر حمد روایتی را از حضرت ابی عبدالله الحسین نقل کردند که این روایت را من اولین بار در جلد اول تفسیر فخر رازی دیدم بسیار روایت مهمی بود که در آن روایت حضرت ابی عبدالله الحسین به همین معنا اشاره دارند که مشتمل بر حقایق همه کتاب های آسمانی است. این معنا در خود آیات هم دیده ميشود.
]مصدقا لما بين يديه و انزل التوراة والانجيل[ و محتوی مسائل و مایه های اصول تربیتی است و معیار و میزان تمیز حق از باطل است و تامین کننده سعادت و خیر دنیا و آخرت است. بیان کننده تاریخ صحیح و درست و روشن گذشتگان است. خبردهنده از برپا شدن قیامت، اوضاع قیامت و برنامه های قیامت است و رازگشای کتاب طبیعت است. کتاب آفاق که ما مسائلی را در قرآن کریم ميبینیم که تا قبل از قرن هیجدهم یا در مدرسهها و دانشگاهها و علوم سخنی از آن به میان نیامده یا برعکس آنچه قرآن مجید در 1500 سال پیش فرموده حاکم بر مدرسه های علمی بوده. مثل اینکه تا قبل از گالیله فرانسوی، تمام دانشمندان یونان، اروپا، هند، اسکندریه و مراکز علمی جهان قائل به ثابت بودن زمین بودند و اینکه زمین مرکز عالم است و خورشید به دور زمین ميچرخد که پدیده شب و روز به وجود میآید ولی ما در قرآن مجید آیاتی را میبینیم که کاملا ضد آن علمی که حاکم بوده مطلب دارد. مثلا از باب نمونه قرآن مجید میفرماید «الم نجعل الارض کفاتا» کفات نام یک پرنده است. این نام عربی است که اولا دو پر قوی دارد ثانیا پرواز سریع دارد ثالثا ميتواند اشیاء را بدون اینکه برایش زحمتی باشد با خودش حمل بکند و ملاحظه ميکنید قرآن مجید در این آیه بدون اینکه کاف تشبیه بیاورد نه. دقیقا میگوید ما ارض را کفات قرار دادیم. پرنده سریع السیر دارنده دو بال و حمل کننده اشیاء با خودش.
حالا دقیقا نمی دانم کفات را در علوم روز نسبت به زمین چگونه ترجمه کردند. آیا این دوبال همین جاذبه و دافعه هست؟ سرعت سیر هم که معلوم است در هر ثانیه 7 کیلومتر زمین در حرکت است و تمام موجودات خودش را با خودش در همین مداری که حرکت ميکند به دور خورشید در یک سال 365 شبانه روز با خودش حمل ميکند بدون اینکه سنگینی احساس بکند و برایش مشکل باشد. این البته برای نمونه بود که عرض کردم.
یا درباره خلقت که ميفرماید تمام مخلوقات نر و ماده هستند. در جمادات هم همینطور مثبت و منفی اند که حتی این مسئله در کوچکترین ذره مرکبی مثل اتم هم حاکم است و در گیاهان که قبلا اصلا چنین نگاهی را شاید بشر فقط به حیوانات داشته و به انسان. اما این کتاب رازگشای کتاب طبیعت است و روشنگر آیات کتاب وجود انسان است که ملاحظه کردید انسان را اولا در سه بخش آدم، بشر، انسان مورد بحث قرار داده.
هرکجا مسئله خلقت در کار است و به وجود آمدن، ازخاک، طین، حمأ مسنون که اینها ادوار مسئله هست تعبیر به بشر کرده در امور معنوی تعبیر به انسان کرده، در امر خاص هم تعبیر به آدم کرده. گذشته از این سه عنوان درباره اعضاء و جوارح نگاه های خیلی فوق العاده قرآن کریم دارد بخصوص در مسئله نطفه که در این نطفه، نطفه مرد که نوشتند یک انگشتانه معمولی خیاطی را پر نمی کند ولی در همین نطفه چند میلیارد موجود زنده شناور است که از بالای 63 عنصر همان موجود زنده ترکیب شده است که به صورت زالو است. در عربی از آن تعبیر به علق شده و مراتب بعد از علق را هم در سوره مبارکه مومنون همان آیات اول سوره ملاحظه میکنید تا جایی که ميفرماید ]ثم أنشأناه خلقا آخر[ که جنبه دمیدن روح است. ]فتبارک الله احسن الخالقين[ مسئله جنین شناسی در قرآن، مسئله نطفه در قرآن و مسئله شیر مادر در قرآن و مسئله نور معنوی انسان در قرآن که اگر فرصت داشته باشد کتابی بتواند بنویسد در ده جلد انسان در قرآن که فقط بعد معنوی اش را بررسی نکند با توضیحاتی که ائمه ما دارند درباره انسان و خلقت بشری اش، در دعای عرفه اعجازگونه بیان شده است، مسائل معنویش در کمیل و در ابوحمزه و در بخش عمده ای از دعای عرفه و سایر دعاها بیان شده است. روشنگر آیات کتاب وجود انسان است من ده شب در چندسال پیش در شیراز در رابطه فقط با نطفه تنها بیش از شبی یکساعت سخنرانی داشتم خود نطفه، خلقت نطفه، قرار مکین در رابطه با نطفه، البته به خلقت انسان کاری نداشتم فقط درباره نطفه بحث کردم که در چند جای قرآن آمده. الفاظی که به کار گرفته شده، نشانگر خیلی از حقایق است فقط درباره نطفه. و شما باید عنایت بکنید کل این تمدنی که از زمان پیدایشش تا الان ملاحظه ميکنید خداوند بالقوه در نطفه قرار داده است که بعدا انسان وقتی که بزرگ ميشود و نطفه تبدیل به این موجود ميشود فعالیت عقلی پیدا ميکند تمام این تمدنی که به صورت قوه و استعداد و یک نقش علمی در آن نطفه ریخته شده به وجود ميآید. یعنی نطفه در قرآن یکی از نشانه های عظمت پروردگار عالم است برخلاف مردمی که توجه به خدا و حقایق ندارند و نطفه را به صورت یک چیز نجس نگاه ميکنند و رد ميشوند. ولی اگر همین نطفه در قرآن در آیاتی که به کار گرفته شده با الفاظ، با جملات و با لغات بررسی بشود آن وقت آدم ميبیند. چه عالم عظیمی است و قرآن مجيد راهنمای به سوی معارف حقه هست. شما ببینید از زمان نزول قرآن تا الان در بین مسلمانان اولا چند رشته علم پدید آمده همه از برکت قرآن بوده. ثانیا چه تعداد کتاب در رشته های گوناگون نوشته شده، اینها البته احصاء نشده، خیلی هم اعجاب انگیز است. حالا من کاری به حق و باطل مسئله ندارم. فقط به عنوان نمونه عرض ميکنم این کتاب مثنوی جلال الدین که یک بخش عمده اش تکیه بر آیات قرآن و روایات دارد و پدید آورده یک مسلمان است.
یکی از دوستانم ميگفت من در کتاب خانه واتیکان چندروزی که در واتیکان بودم. البته او یک استاد بسیار بزرگی است نسبت به چند زبان و دنیای بیرون ميشناسند او را. البته اینجا چهره معروفی ندارد و من هم خیلی وقت است که ندیدم او را. مثلا یک نامه قدردانی بسیار مهم از نهرو نخست وزیر گذشته انگلستان برایش آمده بود خیلی تعریف کرده بود از ایشان. یک نامه از ملکه انگلستان برایش آمده بود و تعریف علمی کرده بود. ایشان ميگفت من در کتابخانه واتیکان سه هزار جلد کتاب بی تکرار درباره جلال الدین و آثارش دیدم. حالا این کتابی که گوشه ایش بر قرآن و روایات تکیه دارد و با کتاب های تفسیر، کتاب های اصول، کتاب های فقه، کتاب های حکمت و فلسفه اسلامی، بخشی از کتاب های تاریخ، همه اینها بعد از قرآن مجید به وجود آمده، از آن زمان تا به حال کنار این کتاب چقدر کتاب نوشته شده و چقدر دانشمند به وجود آمده این کار قرآن است. راهنمای به سوی معارف حقه. چنین کتابی با چنین جایگاهی البته که باید ]ذلک[ برایش به کار گرفته بشود که اشاره به عظمت و جلالت و رفعت و بزرگی این کتاب دارد.
اما «الکتاب». یک الکتاب داریم که یک سلسله مسائل در این کتاب دیده ميشود. یک کلام داریم که سخن با زبان است. یک قرآن داریم که به معنای قرائت مقام بالا بر عبدش است، یک فرقان داریم که محتویات بخش عمده ای از قرآن برای تشخیص حق از باطل است. حالا چرا اینجا پروردگار عالم ذلک الکلام نفرموده، ذلک القرآن نفرموده، ذلکالفرقان نفرموده، ذلک الکتاب گفته. اینجا الکتاب با توجه به شخص خودش استعمال شده است. نه با توجه به مخاطب. کلام به معنای بیان مافی الضمیر است. یک چیزهایی در باطن انسان است، خواسته هایی دارد، مسائلی دارد، برنامه هایی دارد، این را با زبانش باید بیان بکند. چرا نگفت کلام که کلام اختصاص به کل انسانها دارد که ميتوانند حرف بزنند و ميتوانند ما فی الضمیر خودشان را بیان بکنند. ميدانید که احتمال صدق و کذب هم در کلام هست احتمال تغییر در کلام هست نفرمود کلام، چون کلمه جامع و مانعی نبوده. قرآن هم جهت تفهم و ضبط دارد از طرف عبد، یعنی این ما هستیم که باید به این کتاب عمل بکنیم. این کتاب را بفهمیم. این کتاب را پیشوای خودمان قرار بدهیم و با این کتاب واقعیات در وجودمان یقینی بشود. ضبط بشود.
در سوره فرقان آیه سی و دو همین معنا را ميخوانیم. ]وقال الذين کفروا لولا نزّل عليه القرآن جملة واحدة[ یک ایرادی که ميگرفتند اینکه چرا این کتاب یکپارچه نازل نشده بر این کسی که ميگوید من پیامبرم. البته قرآن باید تدریجی نازل ميشد یعنی گاهی حوادثی جریاناتی باید پیش ميآمد تا آیه ای برای راه گشایی آن نازل ميشد یا سوالاتی برای مردم پیش ميآمد باید مطرح ميکردند و قرآن جواب ميداد. کذلک به تدریج بر ميگردد. یعنی من خرده خرده قرآن را نازل ميکنم. ]کذلک لنثبّت به فؤادک[ که قلبت استقرار پیدا بکند به تدریج ]و رتّلناه ترتيلا[ ما ميتوانیم یک مرتبه نازلش بکنیم ولی با مهلت و با آرامی برای تو ميخوانیم، زمان به زمان، ماه به ماه، هفته به هفته. اما فرقان فقط جدا سازی باطل از حق است. کل آن متنی که خواندم در فرقان لحاظ نمی شود.
اما «الکتاب». این معنی مصدری دارد. به معنی ثبت و ضبط از طرف پروردگار است یعنی اینی که من برایت فرستادم دائمیش ميکنم، جاویدانش ميکنم. حفظ ميکنم و پابرجایش ميکنم. و آن معانی هم در همین کلمه کتاب کاملا لحاظ ميشود. این ]ذلک الکتاب[. من دو تا روایت از وجود مبارک رسول خدا درباره قرآن برای شما ميخوانم که بسیار این دو روایت مهم است و یک روایت هم از امیرالمومنین که فخر رازی نقل کرده است من از طریق کاشف نهج البلاغه تمام لغاتش را بررسی کردم، دیدم در نهج البلاغه نیست. با اینکه در زمان فخر رازی نهج البلاغه هم در دسترس بوده. ولی فخر رازی یک سنی بسیار متعصب این روایت را نقل ميکند که خیلی روایت والایی است.
حالا از رسول خدا در کتاب شریف کافی عربی، جلد دوم، صفحه 429. من فقط ميخواهم ذلک را با این سه روایت باز معنی بکنم. جایگاه قرآن، عظمت قرآن که باعث شده با اینکه در دسترس همه مان است به جای هذا، ذلک استعمال بشود. «القرآن هدی من الضلال» قرآن هدایت کننده مردم است از ضلالت به صراط مستقیم. «وتبيان من العمی» این بیماری نفسی بسیار خطرناک که خود رسول خدا دارند «شر العمی عمی القلب» بدترین کوری، کوردلی است که قلب آدم بسته باشد. معجزه را ببیند و قبول نکند. سخنان عالمانه را بشنود و قبول نکند. حکمت را ببیند و قبول نکند. روش مناسب و هماهنگ و متعادل را ببیند و قبول نکند. معلوم است که دیگر دل از بین رفته به قول امیرالمومنین «فالصورة صورة انسان والقلب قلب حيوان» «و استقاله من العثرة» چه تعریف های زیبایی دارد پیامبر از قرآن دارد. قرآن مایه جدایی و قطع شدن از لغزش هاست. در اخلاق، در کسب، در زن و بچه داری، در معاشرت، در امور اجتماعی یعنی اگر کسی با قرآن کریم زندگی بکند از لغزش، بریده زندگی ميکند از اشتباه، بریده زندگی ميکند.
من بچه بودم یادم است حالا با پدرم که گاهی مرا ميبرد در مغازه اش در بازار تهران افراد را ميدیدم در همان بازار تهران یک وقت در یک مسئله خرید و فروش گیر ميکردند که شرعی است یا نه. درست است یا نه. نمی کردند آن کار را و عمل نمی کردند. آن وقت تلفن هم نبود. ميگفتند صبر ميکنیم ظهر ميرویم حالا یا مسجد سیدعزیزالله یا مسجد ملک یا مسجد امام زاده زید که هر کدام عالمان وارسته ای امام جماعتش بودند. مثلا مسجد بازار سید عزیزالله آیت الله العظمی حاج سیداحمد خوانساری امام جماعتش بود که همان وقت هم شبهه اعلمیت در ایشان بود. ميآمدند ميپرسیدند. یعنی جزئی ترین زندگی شان را آن زمان مردم متدین با قرآن، با فقه اهل بیت هماهنگ ميکردند، وقتی راه را به ايشان نشان ميدادند این جور از لغزش و خطا بریده زندگی ميکردند. بریده معامله ميکردند، بریده معاشرت ميکردند.
«و نور من الظّلمة» قرآن روشنایی در برابر تاریکی است. تاریکی جهل، تاریکی ظلم، تاریکی فساد، تاریکی فسق، آنها همه ظلمات است. قرآن مجید نور است. یعنی کسی که با این مشعل زندگی بکند اسیر تاریکیها نمی شود. دچار تاریکیها نمی شود. «وضياء من الاجداث» کلمه ضیاء را خدا برای آفتاب و خورشید در قرآن استعمال کرده است اگر یادتان باشد. اغلب در قرآن مجید شمس و ضیاء با همدیگر آمده است. ضیاء یعنی پرتوافکنی. نوری که ميتابد به جایی که باید بتابد. اجداث باید جمع جدث به معنی قبرها باشد و نهایتا به معنی برزخ مردم باشد. قرآن پرتوافکن به برزخ های مردم است. پرتو پرفروغی برای بعد از مرگ مردم است. «وعصمة من الهلکة» نگاهدارنده از افتادن در موارد هلاکت است. «ورشد من الغواية» مایه هوشیاری در برابر سرگردانی هاست. اینهایی که نمی دانند چکار بکنند. اینهایی که ميگویند ما متحیریم. اینهایی که ميگویند ما را به تحیر کشیدند. اگر اهل قرآن باشند، نه، گرفتار تحیر، گرفتار اضطراب فکری و گرفتار سرگردانی در هیچ کاری و در هیچ جریانی نمی شوند.
«وبيان من الفتن» قرآن مجید فتنهها را خیلی روشن توضیح ميدهد در آیاتش. چه در آیات مربوط به انبیاء، فتنه گوساله پرستی که حالا جایش بگذارید دلارپرستی. چون بتها زمان به زمان عوض ميشوند. فتنه مال پرستی، فتنه هواپرستی، فتنه زن پرستی، فتنه شهوت پرستی، فتنه صندلی پرستی، قرآن مجید همه اینها را بیان میکند و خیال آدم را راحت میکند كه اگر دلش بخواهد در فتنه نیفتد و دچار فتنه نشود. «و بلاغ من الدنيا الی الاخره» هیچ قدرتی در این عالم انسان را سالم از دنیا به آخرت نمی رساند الا قرآن. رساننده از دنیا به آخرت است در کمال سلامتی و صحت.
شما ببینید اصحاب کهف فقط و فقط به نیت پروردگار حرکت ميکنند. خدا آنها را به کجا ميرساند و قوم یونس بعد از آن همه فسق و فجور به نیت خدا حرکت ميکنند خدا آنها را به کجا ميرساند. اگر انسان با قدرت قرآن با توان قرآن با معارف قرآن هماهنگ بشود قرآن آدم را و میبرد تحویل پیامبر و خدا ميدهد در کنار حوض کوثر. «ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا من بعدی و انّهما لن يفترقا حتی يردا علیّ الحوض» اهل بیت و قرآن هر مطیع خودشان را، هر منقاد خودشان را، هر مقلد خودشان را، هر اقتداکننده به خودشان را در کنار کوثر تحویل پیامبر ميدهند.
«وفيه کمال دينکم». ]اليوم اکملت لکم دينکم[ کمال دین شما در قرآن است یعنی اگر قرآن را کنار بگذارید دین کاملی دست شما را نمی گیرد. «وما عدل احد عن القرآن الا الی النار» هیچ کسی در این دنیا رو از قرآن برنگرداند. یعنی ترک نکرد قرآن را و عمل به قرآن را کنار نگذاشت مگر اینکه این روبرگردانی از قرآن، رویش را کرد به طرف دوزخ. علت اینکه روی انسان به جانب دوزخ ميشود رویگردانی از قرآن کریم است. این همه کاری که از دست قرآن بر ميآید و در روایت پیامبر اکرم مطرح است، نشان دهنده عظمت و جایگاه این کتاب هم در پیشگاه خدا و هم در زندگی ماست.
اما روایت دوم. کافی جلد دوم، صفحه 438. خیلی این روایت سنگین است، مهم است، بار بالایی دارد. در عین اینکه خیلی کوتاه و مختصر است. ولی روایت ترس آوری است انصافا برای کسی که اهل ترس باشد. گفتار پیامبر است. «انا اول وافد علی العزيز الجبّار يوم القيامة» اولین وارد شونده بر وجود مقدسی که شکست ناپذیر است و بر وجود مقدسی که شکستگیها را جبران ميکند در روز قیامت من هستم. اولین وارد بر خدا. «و کتابه و اهل بيتی» و قرآن مجید و اهل بیتم. ما سه تا اولین وارد بر پروردگار هستیم. یعنی احتمالا روایت بگوید اولین کسی که زنده ميکند او را خدا به حیات اخروی پیامبر اکرم است، ميآید در پیشگاه خدا قرار ميگیرد و قرآن و اهل بیت با همدیگر. هر سه با هم. چون ثمّ ندارد. «ثمّ امتی» بعد از من و قرآن و اهل بیتم، امت من وارد بر قیامت ميشوند. بعد از ورود همه. یعنی اول تا به آخر امتم، بار روایت و سنگینی اش اینجاست و ترس آوری اش اینجاست.
«ثمّ» قبل از اینکه بهشت و دوزخ و دادگاهها مطرح بشود. ثم، تراخی است. یعنی بعد از آن سه تا که وارد بر خدا شدند امت «ثمّ اسألهم مافعلتم بکتاب الله و بأهل بيتی» آنها را مورد سوال قرار ميدهم. عظمت قرآن و اهل بیت در اینجاست که اگر مردم پاسخ صحیحی برای پیامبر و قانع کننده ای داشته باشند که بگویند این پرونده ما. ما اهل قرآن بودیم و اقتدا کننده به اهل بیت تو و حداقل در تمام عمرمان آلوده به کبائر نبودیم و اصرار به صغائر نداشتیم، عقایدمان هم مطابق با قرآن بود نسبت به خدا و تو و اهل بیتت، و نشان هم دارد پرونده مان از اینکه ما شیعه درست وحسابی بودیم، آدم اهل نجات است. اما اگر پاسخی نداشته باشد یعنی نتواند به پیامبر اکرم بقبولاند که من اهل قرآن و اهل بیت بودم. قطعا نجات ندارد.
اما روایتی که فخر نقل ميکند خیلی روایت فوق العاده ای است. «عليکم بکتاب الله» این سفارش است. یعنی اوصیکم. علیکم بر شما باد، یعنی شما را سفارش ميکنم این یک مسئله ای است که قطعی است نسبت به شما. «عليکم بکتاب الله فيه نبأ ما قبلکم» شما هر چه خبر درست از گذشته، چه گذشته خود خلقت و چه گذشته انسان بخواهید در قرآن است. «و خبر مابعدکم» هرچه خبر نسبت به آینده ميخواهید چه از انسان که نهایتا به کجا ميرسد چه از اوضاع جهان در قرآن است. «وحکم مابينکم» برای قضاوت بهترین قانون قرآن مجید است. «هو الفصل ليس بالهزل» کتاب جداکننده گمراهی از هدایت، حق از باطل است. هزل نیست یعنی چیز بی مایه ای نیست این کتاب. مواظب باشید. «من ترکه من جبار قصمه الله» کسی که از روی تکبر سراغ قرآن نیاید خدا خردش ميکند. یعنی این قدر قرآن در پیشگاه خدا ارج و قرب دارد که متکبر در قرآن خرد شدنی است. «ومن اتبع الهدی فی غيره اضله الله» کسی برای راه درست سراغ غیراز قرآن برود خدا توی سرش ميزند و به گمراهی ميافتد به جریمه این جرم بزرگی که هدایت را از غیر قرآن خواسته است. «و هو حبل الله المتين» این ریسمان محکم پروردگار است بین خودش و بندگان. «والذکر الحکيم» پند و موعظه استوار است. «والصراط المستقيم» این همه صراط مستقیمی که در زبانها جاری است معانیش کل قرآن مجید است. «هوالذی لاتزيغ به الاهواء» خواسته های بی مورد با این قرآن نمی تواند قاطی بشود یعنی از تحریف در امان است. «و لا تشبع منه العلماء» دانشمندان سیر نمیشوند دائم حرف جدید از قرآن کشف میشود. «و لا يخلق علی کثرة الرد» این همه دانشها و رد و ایرادها، قرآن مجید را کهنه نمی کند. «و لا تنقضی عجائبه» شگفتیهایش پایانپذیر نیست. «من قال به صدق» کسی که گفتارش با قرآن است راست ميگوید «و من حکم به عدل» با قرآن هر کس قضاوت بکند راه عدالت را پیموده. «و من خاصم به فلج» هر کس با قرآن احتجاج بکند یعنی بتواند طرفش را با قرآن زمینگیر بکند پیروز شده. «و من دعا اليه هدی الی صراط مستقيم» هر کسی مردم را به قرآن دعوت بکند به صراط مستقیم مردم را هدایت کرده است. حدیث در جلد دوم تفسير فخر رازی، چاپ چهل جلدی، صفحه چهارم است.