لطفا منتظر باشید

جلسه 61

(قم حوزه علمیه قم )
-

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

بسم الله الرحمن الرحيم الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی جمیع الانبیاء و المرسلین و الائمة المعصومین علیهم السلام.
کسی که اراده جدی و نیت واقعی داشته باشد که در دنیا و آخرت خودش را از خطر، از ضرر قطعی یا ضرر محتمل مصون نگاه بدارد، این دارای مرتبه ای از تقواست و این نیت جدی و اراده جدی بر حفظ از خطر چه محتمل و چه متیقن در دنیا و آخرت منوط به این است که قواعد حفظ از خطر را و مسیر حفظ از ضرر را به کار بگیرد و طی بکند که اینجا عالی ترین نوع هدایت انسان برای مصون ماندن از خطرات دنیا و آخرتی هدایت قرآن است. که ما در هدایت قرآن که شما این معنا را در این سه بخش در آیه شریفه 177 سوره مبارکه بقره ملاحظه مي‌کنید که در آنجا پروردگار 15 برنامه را بیان مي‌کند و راه تحقق این اراده جدی و نیت جدی را نشان مي‌دهد که حالا که علاقه داری، اراده کردی، نیت کردی خود را از ضررهای محتمل و یقینی حفظ بکنی این مسیر را باید طی بکنی.
خیلی وقت پیش دیدم وجود مبارک رسول الهی اجتناب از جمیع محرمات را افضل از انجام فرایض مي‌دانند که به نظر مي‌رسد روایت رسول خدا و آیه 151 سوره انعام ]قل تعالوا اتل ما حرّم ربکم عليکم الا تشرکوا به شيئا[ و بقیه مسائلی که در عبادات مطرح است مثلا روزه مرحله اولش امساک است از خوردن و آشامیدن و سر زیرآب کردن و دروغ بستن به خدا و پیامبر یا نماز که اول طهارت در آب ، مباح بودن، مباح بودن لباس، مباح بودن مکان، یا در حج، پول حلال که موسی بن جعفر مي‌فرماید ما سه تا کارمان را از حلال ترین مال مان انجام مي‌دهیم. حج، کفن و مهریه زنان مان را. این‌ها همه بر مبنای «لا اله الا الله» پایه گذاری شده است. یعنی اول باید امور ضرردار، خطردار، مضرّه و تخریب کننده عبادات، سعادت، سلامت باطن را دفع کرد و بعد وارد واجبات شد.
هرگز نبری راه به سرمنزل مقصود  تامرحله پیما نشوی وادی لا را
و با توجه به این مقدمه نقش با عظمت و پرثمر تقوا در اینجا روشن مي‌شود. تقوا یعنی حفظ خویش از تمام مایه هایی که خطرزاست و یک چنین آدمی که علاقه مند برای حفظ خودش از خطرات است نسبتا آراسته به روحیه تقوا شده. از اینجا به بعد است که قرآن هدایتش مي‌کند و این بزرگوار به ایمان به غیب، به ]يقيمون الصلاه[ به ]مما رزقناهم ينفقون[، ]انزل بما اليک[، ]انزل بما قبلک[ و]بالاخره هم يوقنون[ و نهایتاً ]اولئک علی هدی من ربّهم و اولئک هم المفلحون[ آراسته مي‌شود.
این تقریبا مقدمه ای بود که لازم بود گفته بشود که جایگاه تقوا روشن بشود. یک کتابی است به نام «تذکره المتقين» نویسنده اش مرحوم شیخ محمد بهاری همدانی است که در بهار همدان دفن است و قبرش زیارتگاه است. ایشان و یک عده دیگر در سلوک دینی و سلوک عرفانی جمعیتی بودند که ریشه سلوکی شان بر مي‌گردد به سید علی شوشتری که از شاگردان والای شیخ انصاری در فقه و اصول بوده و مرحوم شیخ هم شاگرد عرفانی و سلوکی و اخلاقی سیدعلی بوده، حتی مي‌گویند وقتی چهارشنبه و پنج شنبه و جمعه مي‌آمد. شیخ بلند مي‌شد مي‌رفت خانه سید و دو زانو مي‌نشست و مسائلی را که باید از او تعلیم بگیرد، تعلیم مي‌گرفت و عجیب اخلاقی اینها داشتند که به هم تکبر نمی کردند. نسبت به هم غرور نداشتند. او در یک مرحله استاد بود و او در یک مرحله شاگرد. باز دیگری در یک مرحله استاد، و این دیگری در یک مرحله شاگرد. و با همین اخلاقشان و رفتارشان چگونه دین را انتقال مي‌دادند و دین مردم را هم حفظ مي‌کردند.
شما هیچ کدام تان مرحوم آیت الله العظمی بروجردی را ندیده بودید من هم در زمان سرپا بودنشان ایشان را دو بار زیارت کردم و هم روز دفنش نزدیک قبر بودم که ایشان را دفن کردند. ایشان چهارشنبه های نزدیک به محرم و صفر که روز آخر درسشان بود، قبلا در همین صحن اتابکی زیر ساعت درس مي‌دادند، بعدا که مسجد اعظم ساخته شد درسشان در مسجد آمد. و روز چهارشنبه ای که منتهی مي‌شد به اول ماه مبارک رمضان. یک نیم ساعتی طلاب را نصیحت مي‌کردند و شاگردانشان را و در ضمن نصیحت این جمله را مي‌فرمودند که نوه شان وقتی برایم نقل کرد خیلی برایم ارزشمند بود. به طلبه‌ها و به شاگردانشان مي‌فرمودند: در کل ایران که پخش مي‌شوید برای تبلیغ این معنا را توجه داشته باشید که توده مردم و عوام مردم دین شان را استدلالی و برهانی نگرفتند. دین شان را از ما گرفتند. یا از پیشنمازی ما یا از منبری بودن ما. کاری نکنید که این را از دست بدهید. این خیلی نصیحت بالایی بوده یعنی باعث نشوید مردم که دین شان را از ما گرفتند مسائلی، کارهایی، خلقیاتی از شما ببینند که آن دین گرفته شده را رها بکنند و از دست بدهند. نتیجه سخن این مرد الهی و ملکوتی را هم در فتنه های بعد از انقلاب شما دیدید که خود من هم شاهد بودم یک عده ای خودشان را از سهم امام بریدند ، یک عده ای از اصل دین بریدند به خاطر بعضی از اموری که از دیگران مشاهده کردند.
این مرد بزرگ الهی که آخرین طایفه شان علامه طباطبایی و مرحوم بهجت بود در این تذکره المتقین خود نوشتند. قدیم‌ها هم متاسفانه رسم نبود نکاتی که مي‌نوشتند یا روایاتی را که مي‌نوشتند یا آیاتی که مي‌نوشتند آدرسش را بدهند. این کار جدیدی است که کار بسیار خوبی است. این نکته بسیار باارزش است ولی مرحوم آشیخ محمد در کتاب تذکره المتقین آدرس نمی دهد که وقتی براساس آیات سوره مبارکه کهف حضرت موسی بن عمران، کلیم الله با آن مرد عالم در مجمع البحرین ملاقات کرد و سه چشمه از اسرار را از او دید، از وجود مبارک آن عالم سوال کرد که از چه راهی به این مقام رسیدی؟ او به موسی بن عمران جواب داد. «بترک المعاصی» بعد ایشان در باب تقوا از اولیای خدا، از بزرگان دین نقل مي‌کند. خودشان هم که در این مسیر بودند و گذشتگانشان تا سید علی شوشتری که رسیدن به چنین افق عالی کمال و رشد با چهار حقیقت میسر است. حالا به ترتیبی که خودشان نقل کردند «الاول ترک المعاصی» که همین تقواست. «و هذا هو الذی بنی عليه قوام التقوی» اگر من مي‌خواهم آن اراده جدیم و نیت جدیم و حفظ عملیم بر جا بماند و آن تقوایم مصونیت خودش را پیدا بکند از اینکه از دست نرود باید همه معاصی درونی و برونی را ترک بکنم. خود این تمام درهای رحمت حق و نور برای آدم باز مي‌کند. این قضیه را در باب تقوا علامه طباطبایی نقل مي‌کردند.
ـ آن دلیلی بر این نمی شود که اگر کسی سه تا سر خدا را بداند افضل بر پیامبر باشد. بله. موسی بالاتر است جزء اولوالعزم هاست. قرآن فقط آدرس مي‌دهد مردی در مجمع البحرین. نه مي‌گوید پیامبر است و نه خضر است. من هم براساس قرآن عرض کردم. بحث در علم و پیامبری و فضیلت و آن عالم بالاتر است آنها را نمی خواهیم وارد بشویم.
علامه طباطبایی مي‌فرمودند زمانی که ما در نجف در درس مرحوم آیت الله قاضی شرکت مي‌کردیم که ایشان درس اخلاق و عرفان مي‌فرمودند و هم فقه و اصول. مي‌فرمودند یک روز یک طلبه آمد پیش مرحوم قاضی و گفت: آقا من خیلی هم عقلم خراب نیست. هوشم خراب نیست. ولی مطالبی که شما مي‌فرمایید من آن چنان که باید دریافت نمی کنم. نمی فهمم. آخر پیامبر مي‌فرمایند «العلم نور»  نه الفاظ. یک وقت الفاظ منتقل به ذهن مي‌کند یک وقت الفاظ را با عمق نورش منتقل به ذهن مي‌کند. فرق مي‌کند. راه ورود به نور باید باز باشد که پیامبر هم یک بحثی در مسئله نور در یکی از خطبه های نماز جمعه شان دارند خیلی عالی است. احتمالا من در توضیح مسائل خطبه 86 نهج البلاغه آن را برای شما بخوانم. خیلی فوق العاده است که یک نفر از حضرت مي‌پرسد. وقتی حضرت مي‌فرماید «النور اذا وقع في القلب انفسح له و انشرح» درخطبه نماز جمعه اش است. بعد یک نفر سوال مي‌کند «فَهَلْ لذلك علامةُ يعرف بها»  آن وقت حضرت چهار مسئله بسیار اساسی بیان مي‌کنند «قال التَّجافي عن دار الغرور و الأنابة الي دار الخلود و الاستعداد للموت قبل نزول الموت» که اینها اگر وجود داشته باشد اینها دلیل بر این است که نور وارد قلب شده است.
حالا مرحوم قاضی به ایشان گفت: من که درس را در حد فهم شما بیان مي‌کنم و شما اولین کسی هستی که آمدی و گفتی من این درس را نمی فهمم. مرحوم قاضی خیلی آدم تیزهوشی بود و براساس آیات و روایات موانع و حجاب های ظلمانی را خوب مي‌شناخت. به این محصلش فرمود: از اقوامت کسی در نجف هست؟ گفت: بله. گفت: درس من هم مي‌آید؟ گفت: بله. گفت با او مشکل داری؟ ظاهرا گفت: مشکل دارم. حالا مشکلش غرور به او بوده، حسادت به او بوده، مرحوم ملامهدی نراقی در جامع السعادات نقل مي‌کنند ما آن وقت که طلبه بودیم چند تا کتاب غیردرسی را من هم تهران و هم قم، دیده بودم که طلبه‌ها مباحثه واقعی با هم مي‌کنند. یکی تحف العقول، یکی عروه الوثقی برای اینکه ذهنشان پر از مسائل شرعی بشود یکی هم همین جامع السعادات و یکی هم مجمع البیان برای خاطر اینکه با لغات و اعراب آیات و معانی آیات بیشتر آشنا بشوند. الان نمی دانم این رسم در حوزه هست یا نه. این چهارکتاب هم چطوری انتخاب شده بوده خیلی هوشمندانه بوده. تحف العقول برای آراسته شدن به اخلاق. مجمع برای شناخت قرآن. جامع السعادات برای اخلاق اعلا و عملی. و عروه هم برای فقیه شدن.
جامع السعادات نقل مي‌کند یک کسی در حالیکه پیامبر در طواف بودند دستش به پرده کعبه بوده یا در خانه کعبه و من الان تردید دارم و مي‌گفت: خدایا به حرمت این کعبه حالا برای من چکار کن. خودتان مي‌توانید مراجعه بکنید در جامع السعادات چون الان دقیق روایت را یادم نیست. پیامبر دست زدند روی شانه اش و فرمودند: چرا به قسم بالاتر قسم نمی دهی. گفت: قسم بالاتر چیست؟ فرمود: اگر مومنی خدا را به حق خودت قسم بده. «فان المومن اعظم حرمة من الکعبة»  به پیامبر گفت: من اهل ایمان هستم ولی نسبت به مال دچار بخل هستم. پیامبر سریع رد شدند و فرمودند: مردی است اهل آتش.
ببینید رذائل اخلاقی همه مانع هستند. یکی اش همین مانع است. مانع از درست گرفتن حقایق و پذیرفتن و قبول کردن و عمل کردن. مرحوم قاضی به او فرمود: پس تو با او قطع رابطه‌ای؟ گفت: بله. فرمود: این کاری که مي‌دهم اگر انجام بدهی این قفل قلبت باز مي‌شود و مطالبی که من بیان مي‌کنم خوب خواهی گرفت. و آن این است که درس که تمام شد سریع برو غرورت را بشکن، کبرت را بشکن، حمیتت را نسبت به او بشکن، کینه را نسبت به او بشکن، کارت هم جدی برای خدا باشد. برو در کفش ها، کفش او را جلوی پایش جفت کن. یعنی خودت را بشکن. گاهی هم ما نیاز داریم که بشکنند ما را. یک وقت یک برخوردهایی با ما بین مردم مي‌شود ناراحت مي‌شویم. مثلا فرض بکنید شما در یک بخشی محرم و صفر و ماه رمضان رفتید جایگاهی پیدا کردید و خیلی مورد احترام مردم شدید یک نفر در کوچه جلوی چهار نفر خیلی شما را صدا مي‌زند. شیخ محمد بایست کارت دارم. حالا هم معلوم است که بنده خدا هم شاید آگاهی نداشته باشد دارد تحقیر مي‌کند. این شکست‌ها را آدم باید چوب پروردگار حساب بکند برای علاج خودش. خیلی هم خوب است. پیش هم باید بیاید.
«الاول ترک المعاصی و هذا هو الذی بنی عليه قوام التقوی» ستون های تقوا روی ترک معصیت است. «و اسس عليه اساس الاخرة والاولی» که این در قرآن خیلی مطرح است. اساس آخرت انسان و دنیای انسان بر تقواست. «و ما تقرب المتقربون بشیء اعلی و افضل منه» ببینید این را چه کسانی بیان مي‌کنند. همانی بود که در روایت رسول خدا عرض کردم هست. مقربون در پیشگاه پروردگار به چیزی برتر و بهتر از تقوا تقرب پیدا نکردند. بعد از تقوا. یعنی بعد از لا اله، بعد از دفع معبودها، هواها، بت‌ها و رذائل اخلاقی، بعد از تقوا.
«الثانی الاشتغال بالطاعات مع حضور القلب لاحضور البدن وغيبة القلب» این دیگر تا جایی که برای ما امکان دارد حالا برای ما که قدرت و امکان به مانند انبیاء و ائمه و اولیای خدا نیست اما ترک نمی شود کرد آن چه را که میسر است و نباید عذر در ترک داشته باشیم. به اندازه قدرت خودمان نماز را که مي‌خواهیم بخوانیم با حضور قلب بخوانیم یعنی سعی بکنیم که دیگر در نماز، جلسه درس و جلسه دعوای با اقوام، جلسه بانک و جلسه حقوق آخر ماه و جلسات دیگر نیاید. تا ما را از حضور وجود مقدس حضرت حق غایب بکند. این را هم باید با تضرع و زاری از پروردگار عزیز عالم خواست.
این حضور قلب در مرحوم آیت الله بروجردی هم خیلی شدید بود. خادمشان نقل مي‌کرد. قبر خادمشان در همین شیخان است. مي‌گفت نمازهایی که نمی توانستند بروند در جماعت بخوانند، در خانه مي‌خواندند. در همین خانه فعلی که الان موجود است و در همین منزل می‌گفت: نماز حتی ظهر و عصرش را که معمولا نماز ظهر و عصر آدم بی حال تر است. نماز صبح باحال تر است و نماز مغرب و عشاء باحال تر است. چون با صدای بلند هم مي‌خواند. مي‌گفت: نماز ظهر و عصر را حتی وقتی وضو مي‌گرفتند و مي‌آمدند در اتاق را از پشت چفت مي‌کردند که کسی در حال نماز خدمتشان نرود که به حضور قلبشان لطمه نخورد ولی چه حضوری داشتند، نمی دانم. البته من این حضور را در همدان در یک فرش فروش دیدم. در کرج در یک جوراب فروش دیدم و در ایام طلبگی ام هم در تهران، چهار پنج نفر را دیدم. که این حضور هم حتی تا نزدیک مرگشان ادامه داشت. مي‌گفت: نماز ظهر و عصرش که تمام مي‌شد. تعقیباتش را که مي‌خواند. چفت در را مي‌زد مي‌آمد بیرون برای اینکه غذا خدمتشان ببریم، جلوی پیراهنشان از گریه خیس شده بود. «الثانی: الاشتغال بالطاعات مع حضور القلب»
«الثالث: عدم الغفله» که این باید دائم رعایت بشود. آدم باید یک جوری زندگی بکند همه جا، و در کنار هر کاری توجه به پروردگار داشته باشد. ]رجال لا تلهيهم تجارة ولا بيع عن ذکر الله[‌  که همه جا مي‌شود این توجه را داشت. البته گاهی هم متوجهان خیلی به خودشان سخت گیری مي‌کردند مثل مرحوم پدر راشد آخوند ملاعباس تربتی. ایشان در مسئله توجه به مسائل الهی نسبت به خودشان سخت گیر بودند. یعنی اگر یک وقت مي‌دیدند در زراعت کاری که در ده کاریز داشتند. من آنجا را دیدم. آن خانه ای هم که ایشان زندگی مي‌کرده، حفظ کردند. اگر یک وقت از گوشه زمین کسی رد مي‌شدند که حس مي‌کردند یک ذره خاک گل آلود به کف کفششان چسبیده درجا یک نصفه بیل خاک از زمینشان بر مي‌داشتند و در زمین آن بنده خدا همسایه ملکشان مي‌گذاشتند.
یا مرحوم راشد نقل می‌کند می‌گوید: من یک زمستان خیلی سختی از تهران رفته بودم دیدن ایشان، ایشان روزها مي‌آمدند تربت کفایه و تفسیر درس مي‌دادند. 15 کیلومتر هم راه بود. کاملا این 15 کیلومتر را دقت کرده بودند وسطش را علامت گذاشته بودند، هفت کیلومتر و نیم با الاغ می‌آمدند و بعد پیاده می‌شدند هفت کیلومتر و نیم هم الاغ را بدون سوار شدن می‌کشیدند تا تربت می‌گفتند این هم یک حق استراحت دارد. و مرحوم راشد می‌گفت: زمستان‌ها که خیلی قبل از سحر حرکت می‌کردیم تا برسیم به تربت وسط راه، روی یخ و برف یک نمد کلفتی داشت می‌انداخت، و با همان حالی که در خانه نماز شبش را مي‌خواند، نمازشبش را با سیصد العفو و گریه و یا رب و سجده هایش مي‌خواند در آن سرما. خسته هم نمی شد. هیچ غفلتی نباید انسان را بگیرد.
«الرابع: الحزن الدائم» که این حزن را من مفصل در خطبه 86 توضیح دادم. غصه دارم بر اینکه ما تکلیفمان را ادا کردیم. عبادتمان شایسته خدا بود؟ عمری که بر ما گذشته تضییع نشده؟ فردای قیامت دادگاهی نمی شویم؟ این حزن، حزن مثبت و عالی هست. از قول پروردگار عزیز عالم نقل مي‌کند «قال انی لااسکن الا فی قلب محزون» این سکونت مي‌دانید که سکونت مادی و فیزیکی نیست. یعنی من توجهم، نورم، در قلب محزون تجلی دارد. شاید بتوانیم بگوییم این امور چهارگانه که همه اش هم وصل به تقواست معیت با پروردگار مي‌آورد. ]إنّ الله مع الذين اتّقوا والذين هم محسنون[‌ .

برچسب ها :